طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آيا فقط از طريق اسلام مي‌توان به سعادت رسيد؟ ممكن است براي هر ذهن نقاد و كنجكاوي اين سؤال خطور كند كه با توجه به تكثّر اديان، آيا مي‌توان از حقانيت همه آنها خبر داد؟ و اين كه مسأله نجات و رستگاري و سعادتمند شدن منحصردر يك دين و مذهب و پيروي از يك شريعت و آيين است؟

آيا فقط از طريق اسلام مي‌توان به سعادت رسيد؟ ممكن است براي هر ذهن نقاد و كنجكاوي اين سؤال خطور كند كه با توجه به تكثّر اديان، آيا مي‌توان از حقانيت همه آنها خبر داد؟ و اين كه مسأله نجات و رستگاري و سعادتمند شدن منحصردر يك دين و مذهب و پيروي از يك شريعت و آيين است؟

در پاسخ به سؤال فوق بايد بگوييم «دين حق» و «صراط مستقيم» در نزد خداوند يكي بيش نيست. «ان الدين عندالله الاسلام»؛[1] و بر همه كس لازم است از آن پيروي كنند و اين نظريه كه در ميان برخي از روشنفكران معاصر رايج شده كه شرايع مختلف همگي بر حق‌اند. و مسيحيت، يهوديت و اسلام همه چهره‌هاي يك حقيقت واحدند و از لحاظ اعتبار در همه وقت يكسانند، انديشه نادرستي است. درست است كه همة اديان آسماني از يك خدا و يك معاد سخن مي‌گويند و هدف كلي آنها توجه دادن به حق و سوق دادن به اطاعت از پروردگار و بندگي او و حركت به سوي كمال و سعادت است، ‌ولي اين سخن به اين معنا نيست كه در هر زماني چندين دين حق وجود دارد و انسان مي‌تواند هر ديني را كه مي‌خواهد بپذيرد، بلكه معناي آن اين است كه انسان بايد همة پيامبران را قبول داشته باشد و در هر زماني تسليم شريعت همان پيامبري باشد كه دوره اوست؛ چرا كه با آمدن هر شريعتي شريعت پيشين، ديگر كارايي خود را از دست داده و اصطلاحاً نسخ مي‌شود. يعني ديگر نمي‌توان طبق آن عمل كرد.[2] بنابراين پس از ظهور اسلام، ‌كه به دليل صريح قرآن،[3] آخرين شريعت الهي است،‌ شرايع سابق همه منسوخ هستند و عمل به غير اسلام نزد خداوند پذيرفته نيست. «و من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه و هوفي الاخرة من الخاسرين».[4] هر كس جز اسلام، آييني براي خود انتخاب كند، از او پذيرفته نخواهد شد و او در آخرت از زيانكاران است.
البته اين بدان معنا نيست كه پيروان شرايع ديگر همگي اهل دوزخند، بلكه آن دسته از غيرمسلماناني كه شرايط و انگيزة تحقيق را به دليل فقر فرهنگي و فكري نداشته‌اند، امّا ايمان حقيقي به خداوند و روز جزا داشته‌اند و با نيت تقرب، به سوي خداوند اعمال صالح انجام دادند، در قبال اعمال خيرشان پاداش خواهند گرفت و نهايتاً اهل نجات خواهند بود. چنان كه قرآن مي‌فرمايد: «ان الذين آمنوا و الذين هادوا و النصاري و الصابئين من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحاً فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف عليهم و لا هم يحزنون»؛[5] كساني كه (به پيامبر اسلام) ايمان آوردند و كساني كه به آيين يهود گرويدند و نصاري و صابئان (= پيروان يحيي) هر گاه به خدا و روز رستاخيز ايمان آورند و عمل صالح انجام دهند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است؛ و هيچ گونه اندوهي براي آنها نيست.»
امّا آنها كه با وجود رسيدن به حق يا حداقل با وجود امكان رسيدن به حق، تعصب و عناد بورزند و حقيقت را نپذيرند. در اين صورت هيچ عمل خيري از ايشان پذيرفته نخواهد شد و گرفتار شقاوت ابدي خواهند شد. فلذا «آيات و رواياتي كه دلالت مي‌كند اعمال منكران نبوت يا امامت مقبول نيست، ناظر به آن است كه آن انكارها از روي عناد و لجاج و تعصب باشد؛ امّا انكارهايي كه صرفاً عدم اعتراف است و منشأ عدم اعتراف هم قصور است نه تقصير مورد نظر آيات و روايات نيست. اين گونه منكران از نظر قرآن كريم «مستضعف» و «مرجون لامرالله» (اميدوار به رحمت خدا) به شمار مي روند.»[6]علاوه برآن كه اين نظريه ( كه همگي اديان بر حقّند) با اشكالات جدي مواجه است كه به برخي از آنها اشاره مي‌شود: 1. اگر شرايع مختلف همگي بر حق‌اند و صراط‌هاي مستقيم براي يك مقصد (كمال و سعادت انسانها) هستند پس چرا پيامبران در قبال پيروان دين قبلي بي‌اعتنا نبودند و آنان را به دين خويش فرا خوانده، شريعت قبلي را نسخ مي‌كردند؟ چرا آيات قرآن، پيروان شرايع ديگر رابه اسلام فرا مي‌خواند؟
2. در برخي موارد، تفاوت آموزه­هاي شرايع مختلف، از نوع تقابل تناقض است. آيا مي‌توان مثلا هم اعتقاد به تثليث (نزد مسيحيان) و هم اعتقاد به ثنويت (نزد زرتشتيان و هم اعتقاد به خداي واحد (نزد مسلمانان و يهوديان) را به يكسان حق دانست؟
3. پذيرش اين نظريه مساوي با نفي مرزبندي ميان حق و باطل و در نتيجه حذف دغدغة حقيقت و مشروعيت‌خواهي و عدم امكان دسترسي انسان به حقيقت است كه نتيجه‌اي جز نسبيت و شكاكيت ندارد.
خلاصه آن كه خداوند شرايع را به تدريج براي بشر فرو فرستاد تا وي را منزل به منزل به سعادت و كمال حقيقي‌اش رهنمون سازد. قوانين و احكام لازم براي اين غرض، از ديني به دين بعد، كامل‌تر شد و در شريعت اسلام كمال يافت. و با ظهور اسلام شرايع پيشين منسوخ شدند، چنان كه هر شريعتي با آمدن شريعت جديد منسوخ مي‌شود و ديگر عمل به آن مقبول شارع مقدس نيست، فلذا در دورة خاتم پيامبران، قهراً لازم است به دستورهايي كه از جانب خداوند به وسيلة آخرين پيامبر رسيده است عمل كنيم و اسلام تنها راه سعادت و كمال در اين زمان خواهد بود.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ رباني گلپايگاني، علي، تحليل و نقد پلوراليسم ديني، نشر فرهنگي دانش و انديشه معاصر.
2ـ خسروپناه، عبدالحسين، كلام جديد، قم، مركز مطالعات و پژوهش‌هاي فرهنگي حوزه علميه.
3ـ فصلنامة كتاب نقد، ش4.

پي نوشت ها:
[1] . آل عمران/19.
[2] . ر.ك: مطهري، مرتضي، عدل الهي، تهران، صدرا، چاپ چهارم، 1368، ص296ـ299.
[3] . احزاب/40.
[4] . آل عمران/85.
[5] . بقره/62؛ مائده/69.
[6] . مطهري، مرتضي، ‌مجموعة آثار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1373، ج1، ص341.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد