در پاسخ اين سؤال ميتوان گفت قانون قصاص از عمري به دوام جوامع انساني برخوردار است و گذشت زمان از اعتبار قانوني و تأثير تربيتي و اصلاحي آن نميكاهد، زيرا اكتشافات علمي جوهر انسانيت و غرايز او را از بين نميبرد و قوانين حاكم بر رفتارهاي انسان نيز داير مدار آن است و به تغيير زمان دچار تغيير[1] و تحول نميشود. وقتي فطرت انسان ثابت است و تمايلاتي در او وجود دارد، كه از گزند گذشت زمان و تحولات زمانه مصون است، احكامي نيز كه تابع اين امور ثابت است از جاودانگي برخوردار است.
اين كه ترقّي و رشد اجتماع قانون قصاص را خلاف وجدان دانسته و نميتواند آن را تحمل كند، از اين روست كه ملل مترقي دنيا خيال كردهاند افرادش كاملاً تربيت شدهاند و حكومتهاي شان بهترين حكومتها است و استدلال كردهاند به آمارگيريهايي كه نشان داده در اثر تربيت موجود، ملّت خود بخود از كشتار و فجايع متنفرند و هيچ قتلي و جنايتي در آنها اتفاق نميافتد. مگر به ندرت كه براي آن قتل موردي و احتمالي نيز ملت به مجازات كمتر از قتل راضي است.[2]در جواب چنين ادعاهايي بايد گفت كه اولاً: ادعاي مزبور در برابر گسترش وحشتناك جنايات- به خصوص در جنگ هاي قرون اخير بي اساس بوده و همان گونه كه گفتهاند به خيال پردازي شبيهتر است و حذف قانون قصاص در دنياي متمدن كنوني! كه جناياتش تحت لفافههاي گوناگون به مراتب از گذشته بيشتر و وحشيانهتر است، جز اينكه دامنة جرم و جنايت را گسترش دهد اثر ديگري نخواهد داشت.
ثانياً: برفرض كه خيال آنان درست باشد و چنين دنيايي به وجود آيد كه قصاص را يك امر مذموم و خلاف وجدان تلقي كند، اسلام نيز قصاص را تنها راه معرفي نكرده است. بلكه در كنار (قصاص) قانون عفو را قرار داده است. به طور قطع در چنان محيطي مردم ترجيح خواهند داد كه قاتل را عفو كنند.[3] و از نظر اسلام عفو قاتل تخفيف و رحمت پروردگار معرفي شده است. «ذلكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِكُمْ و رَحمَة».[4]بنابراين چه مانعي دارد كه حكم قصاص در جاي خود و به قوت خود باقي بماند، ولي مردم متمدن طرف ديگر تخيير را انتخاب كنند و از عقوبت جاني عفو نمايند؟ به خصوص كه اسلام براي دنيا و هميشه تشريع شده نه براي قومي خاص و ملتي معين.
همان گونه كه آيه قصاص خود به اين معنا اشاره دارد و ميفرمايد: هر جنايت كار قاتل كه برادر صاحب خونش از او عفو كرد و به گرفتن خون بها رضايت داد، در دادن خون بها امروز و فردا نكند و احسان او را تلافي نمايد.[5] اين منشي تربيت اسلامي، شايد به تعبيري در بردارنده مضمون اين كلام باشد كه در عفو لذتي است كه در انتقام نيست و مسلماً اگر در اثر تربيت اسلامي فرهنگ عمومي مردم، هرگز عفو را رها نميكنند و دست به انتقام نمي زنند.
اما همان گونه كه گفتيم مگر دنيا هميشه و همه جايش را اين گونه اجتماعات متمدن تشكيل داده اند؟ نه بلكه براي هميشه در دنيا امت هائي هستند كه درك انساني و اجتماعيشان به اين حد نرسيده ناچار در چنين اجتماعات عفو به تنهايي و نبودن حكم قصاص فجايعي به بار ميآورد. به شهادت اينكه امروزه ميبينيم بعضي از جنايت كاران چندان خوفي از زندان و اعمال شاقه ندارند و هيچ اندرزگو و واعظي نمي تواند آنها را از اعمال پليد و ظالمانه شان باز دارد. آنها چه مي فهمندكه حقوق انساني چيست و انسانيت كدام است.
پس بايد گفت كه قصاص حكمي است عمومي كه مربوط به همه اعصار و زمان ها و مكان هاي باشد و براي جوامع مترقي هم مفيد و كارساز است هر چند كه الزامي به قصاص از سوي حكومت نيست و اين حق اولياي دم است؛ در هر حال اگر ملتي به آن حد از ارتقاء رسيد كه از عفو لذت ببرد اسلام نيز به عفو تشويق كرده است و اگر ملتي با حكمت احكام اسلامي آشنايي پيدا ميكردند هرگز لب به اعتراض نمي گشودند؛ به همين خاطر حضرت علي-عليه السلام- فرمودند: خداوند متعال قصاص را براي پاسداري از خون ها واجب كرد.[6]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سيد محمد حسين طباطبايي (علامه) ،تفسيرالميزان ،ج4، ص 655ـ665.
2. ناصر مكارم و همكاران، تفسير نمونه، ج1، ص602- 680.
3. ناصر مكارم و همكاران، تفسير نمونه، ج4، ص392- 394.
4. محمدي ابوالحسن، حقوق كيفري اسلام، (تهران،مركز نشر دانشگاهي،1374).
پي نوشت ها:
[1]. ر.ك: كاتوزيان، ناصر، فلسفه حقوق، تهران، شركت سهامي انتشار، 1377، ج1، ص655.
[2]. طباطبائي، محمد حسين، تفسير الميزان، ج4، ص655
[3]. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج1، ص610
[4]. بقره/178.
[5]. همان.
[6]. نهج البلاغه، حكمت252.