يكي از مهمترين فعاليّتهاي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ در طول 23 سال زندگي پس ازبعثت، كه شايد بتوان آن را اصليترين بخش رسالت ايشان نيز به حساب آورد، آموزش قرآن كريم به اصحاب شان و نشر و گسترش قرائت قرآن در ميان مردمان بود. زيرا زلال آيات نوراني الهي بود كه زنگارهاي قلب و جان انسانها را زدوده و آنان را به ايمان به مبدأ و معاد و تسليم در برابر فرامين سعادتبخش اسلام، ترغيب ساخت. امّا اين فقط مردم زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ نبودند كه نيازمند به استفاده ازكتاب سراسر نور و هدايت قرآن باشند؛ بلكه نسلهاي بعديِ آدميان نيز در طول و عرضِ زمان و زمين تا هنگامة قيامت محتاج خوشهچيني از هدايتهاي آن بوده و خواهند بود. لذا براي حفظ و صيانت و جلوگيري از نابودي تحريف و يا حتي اندك تغييري در قرآن كه باعث شود معارف اسلامي به صورت غيرصحيح به انسانها منتقل شود، لازم بود تا اقداماتي به انجام برسد.
از جمله نخستين كارها در اين مسير حفظ كردن و به خاطر سپردن آيات قرآن بود و علاوه بر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ كه قرآن را حفظ بوده، گروهي از صحابه نيز آيات الهي را كه بر دو لب مبارك ايشان جاري شده و تلاوت ميفرمودند ياد ميگرفتند و به خاطر ميسپردند. كه اين گروه به «حُفّاظ» و يا «قُرّاء» قرآن ناميده شدند.
پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ دائماً اصحاب و يارانش را به خواندن و حفظ نمودن قرآن دعوت و تشويق كرده[1] و از آنان ميخواستند تا قرآن خواندن شان را بر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ عرضه كنند تا هرجا لغزش و يا اشتباهي در قرائت شان وجود داشت با راهنمايي و ارشاد ايشان تصحيح گردد.[2] و آن قدر ميزان توجّه و اهتمام پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ و اصحاب ايشان در صحيح به خاطر سپردن قرآن و بيعيب خواندن آن بالا بود كه احياناً اگر در قرائت كسي يك «واو» كم يا زياد ميشد و شايد حتّي ظاهراً تغييري هم در معني و مقصود آيه ايجاد نميكرد، مورد مؤاخذه قرار گرفته و به دقت مورد نقد و بررسي قرار ميگرفت.
پس با اين اوصاف آيا ميتوان گفت كه در زمان حيات پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ در بين مسلمين قرائتي جز قرائت ايشان يعني همانگونه كه از طرف خدا بر ايشان نازل ميشد وجود داشته باشد؟ مسلّماً جواب منفي است.
امّا بعد از رحلت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ صحابه بر سر جمع و نظم و تأليف قرآن دچار اختلاف شده و بر سر قرائت بعضي از كلمات قرآن اختلاف پيدا كردند. اين اختلافات موجب شد تا در زمان خليفه سوم، مصحف واحدي تهيه شود و از روي آن نسخههاي متعدّد و همانندي تهيه گرديده و به مراكز مهم كشور اسلامي فرستاده شود.
امّا اگر بخواهيم به صورتي دقيقتر با برخي از منشأها و عوامل به وجود آمدن اختلاف قرائات[3] آشنا شويم ميتوانيم موارد زير را با يكديگر مرور نماييم:
1. ابتدايي بودن خط
خط در ميان عربها به صورت اوليه وجود داشته و عموم مردم با فنون خط و چگونگي درستنگاري آشنا نبودند و بسياري از كلمات را به مقياس تلفظ مينوشتند. در آن رسمالخطِ عربيِ ابتدايي، كلمه به شكلي نگاشته ميشد كه به چند وجه قابل خواندن بود نون آخر كلمه را به شكلي مينوشتند كه با «ر» فرقي نداشت و نيز شكل «و» با «ي» يكي بود. چه بسا «م» آخر كلمه را به شكل «و» و «د» را به صورت كاف كوفي و عين وسط را به شكل «هـ» مينوشتند و موارد ديگري از قبيل.
2. بينقطه بودن حروف
از ديگر عواملي كه موجب بروز اختلاف در قرائت شد، بينقطه بودن حروفِ نقطهدار بود. لذا ميان «س» و «ش» يا «ب»، «ت» و «ث» و همچنين «ج»، «ح» و «خ» و… هيچ تفاوتي در نوشتن وجود نداشت و خواننده مجبور بود با دقت در معاني جمله و تركيب كلامي، تشخيص دهد كه حرف موجود، جيم است يا حاء و يا خاء.
3. نبودن علايم و حركات
در مصاحف اوليه، كلمات قرآني بدون هيچگونه علامت، اعراب و حركتي نوشته ميشد. زيرا همچنانكه هنوز در خط عربي نقطه اختراع نشده بود، علايم و حركات نيز ابداع نشده بودند. لذا براي خواننده غير عرب مشكل بود تا چگونگي حركات كلمه را تشخيص دهد.
خلاصه آنكه، اين عوامل و نيز عواملي نظير لهجههاي مختلف قوم عرب[4] و عواملي ديگر كه در كتب علوم قرآني به تفصيل آمده است، موجب گرديد كه قُرّا بر سر قرائت صحيح برخي كلمات قرآن با هم اختلاف پيدا كرده و هريك طبق اجتهاد خود و دلايل و اسنادي كه در دست دارد، قرائت خود را توجيه مي كند.
تعداد قاريان در طي ساليان متمادي افزايش مييافت و هر قاري قرآن، راوياني داشت كه چگونگي قرائت از او فرا گرفته و به ديگران ميآموختند و در مناطق مختلف كشور بزرگ و پهناور اسلامي، مردم، قرآن را به قرائتهاي مختلفي ميخواندند تا سرانجام شخصي به نام ابوبكر احمد بن موسي بن عباس بن مجاهد (245ـ324 هـ ق) معروف به «ابن مجاهد» كه در زمان خود رياست إقراء[5] در شهر مدينه را داشته و علاوه بر مزاياي علمي و فضل و اخلاقي كه از او شخصيتي بينظير ساخته بود، آگاهي عميقي نسبت به قرائت و علوم قرآن داشت.[6] از بين قرائت قاريان مشهوري كه استادي ومهارت ويژهاي در قرائت قرآن داشتند و با واسطههاي اندكي قرائت شان را از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلّم ـ اخذ كرده بودند، هفت تن را برگزيده و با نوشتن كتابها و رسالههايي به جمع و تدوين قرائت آنان پرداخت.[7] كه البتّه از بين اين هفت نفر (قرّاء سبعه) نيز قرائت «عاصم» به روايت «حفص» از مقبوليت و شهرت به سزايي برخوردار شد .
قرائت صحيح و علت انتخاب آن
از بين قرائت هاي هفت گانه قرائت عاصم به روايت حَفْص، صحيح تر مي باشد كه با بررسي شخصيت عاصم و حفص و بررسي سند قرائت آن ها، پي به علت اين انتخاب خواهيم برد.
الف) شخصيت عاصم
«عاصم بن ابي النّجود الأسدي الكوفي»، در بين قاريان ديگر معروف به كسي بود كه قرائت قرآن را به طور دقيق ضبط و نگه داري مي كند و از طرفي، نسبت به كسي كه مي خواست قرائت صحيح قرآن را از او ياد بگيرد بسيار احتياط مي كرد; از اين رو قرائت قرآن را به غير از استادش كه او هم از علي بن ابي طالب(عليه السلام)شنيده بود نمي گرفت; علاوه بر آن آموخته هاي خويش را به افراد مطمئن ديگر نيز ارائه مي داد تا از نداشتن اشتباه و خطا مطمئن شود. عاصم، شيعي مذهب بود و علاقه ي شديدي نسبت به خاندان پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)داشت و قرآن را به روايتي كه متواتر بين مسلمين بود قرائت مي كرد.
ب) بررسي شخصيتي حفص
«حفص بن سليمان» از اصحاب امام صادق(عليه السلام) و يكي از روايت كنندگان قرائت عاصم است كه بر ديگر راويان از او ـ در زمينه ي حفظ و ضبط دقيق قرائتِ عاصم ـ فضيليت و برتري دارد. او نيز مانند استادش عاصم، دقت زيادي بر اين داشت كه قرائت او مطابق با نقل و قرائت متواتر مسلمين باشد; به همين دليل اكثر مسلمانان قرائت عاصم را از حفص گرفته اند.
ج) بررسي اسناد قرائت
سند قرائت حفص از عاصم، از بهترين و والاترين اسناد قرائات مي باشد; زيرا حفص از استادش عاصم و عاصم از استادش عبدالرحمان و او نيز از حضرت علي(عليه السلام) قرائت مي كرد كه آن حضرت نيز از رسول گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) نقل فرموده است.
نتيجه گيري
قرآن كريم با قرائت هاي مختلف بيان شده كه از بين آن ها، هفت قرائت را انتخاب و به عنوان قرائات سبعه معرفي كرده اند. در بين اين قرائت ها، قرائت حفص از عاصم، برتر و صحيح تر از ديگر قرائات مي باشد كه قرآن هاي موجود نيز مطابق اين قرائت نوشته شده اند. اين قرائت، يك قرائت شيعي خالص است; زيرا حفص و عاصم و استادش عبدالرحمان ـ هر سه ـ شيعه مي باشند و اين قرائت را از امام علي(عليه السلام) گرفته اند كه آن حضرت نيز از رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم)فرا گرفته است، ولي با توجه به دقت نظري که در اين قرائت وجود دارد حتي اهل سنت نيز همان را قبول کرده و قرآن هايي که توسط اهل سنت چاپ مي شود با همين قرائت مي باشد.
البته به اين نكته ي مهم بايد توجه داشت كه فرق است بين قرآن و بين قرائت ها. زيرا قرائت و قرآن، دو حقيقتِ از هم جدا هستند و آن چه مهم است، اين است كه قرآنِ موجود در دسترس مسلمين، همان قرآني است كه بر پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)نازل شده و بدون كم و زيادي نسل به نسل، به دست ما رسيده است. اختلاف قرائت ها، چيزي جز اجتهاد و نظر شخصي قاريان مختلف نمي باشد; در نتيجه، اين قرائاتِ متعدد اعتباري ندارند و آن چه كه معتبر است، اصل قرآن مي باشد كه به طور كامل و بدون نقصان يا اضافه اي، به دست امّت اسلامي رسيده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. محمدهادي معرفت؛ علوم قرآني، مؤسسه فرهنگي تمهيد، چاپ دوّم، بهار 1380، فصل چهارم.
2. عبدالوهاب طالقاني؛ علوم قرآن و فهرست منابع،دارالقرآن الكريم حضرت آيتالله العظمي گلپايگاني (ره)، شهريور 1361، صفحه 219 به بعد.
3. ابوالفضل مير محمدي زرندي؛ تاريخ و علوم قرآن، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ چهارم، بهار 1375ه ش ، ص 167 تا 180.
4. محمّدباقر حجتي؛ پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ نهم، 1375، فصلهاي 12، 13 و 14.
پي نوشت ها:
[1]. محدث قمي، عباس ،سفينة البحار و مدينة الحكم و الآثار، ايران، 1355 هـ ق، ج 2، ص 415 و كليني، محمّد بن يعقوب، اصول كافي، با ترجمه و شرح سيد هاشم رسولي، تهران، 1387 هـ ق، ج 4، ص 394 ـ 418.
[2]. اصطلاحاً به اين عمل، «اِقْراء» گفته ميشود. ر.ك: ابوعلي فضل بن حسن طبرسي، مجمعالبيان في علوم القرآن، تهران ، طبع صيدا، 1333 هـ ق، ج 10، ص 474.
[3]. معرفت، محمّدهادي، التمهيد في علوم القرآن، قم ، مؤسسة النشر الاسلامي، چاپ اول، ذيالحجه، 1411 هـ ق، ج 2، ص 9 ـ 40.
[4]. حجتي، سيد محمّد باقر، پژوهشي در تاريخ قرآن كريم، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ نهم، 1375، ص 277.
[5] . نگاه شود به پي نوشت 2.
[6] . ابن النديم، الفهرست، مصر، 1348 هـ ق، ص 47.
[7] . همان.