پاسخ اين پرسش با ذكر چند نكته به سامان مينشيند:
1. قراردادي بودن زبان، امري است ناگزير و بايد آن را پذيرفت و دلايل و شواهد متعددي آن را ثابت ميكند. و نميتوان زباني يافت كه قراردادي نباشد. نظريهاي كه زبان و ارتباط بين لفظ و معنا را تكويني ميداند به دلايل مختلف ابطال شده است. دلايلي همانند، تعدد زبانها، عدم آشنايي افراد با زبان بيگانه، تغيير الفاظ و ايجاد الفاظ جديد براي معناها و از بين رفتن زبانهاي قديمي[1].
كساني نيز ريشهاي الهي براي زبان در نظر گرفتهاند كه هر چند نظريهاي قراردادي است ولي قراردادي بشري نيست. اين نظريه نيز نه تنها دليلي براي اثبات ندارد بلكه با همان دلايل فوق ابطال ميشود.
2. دلالت الفاظ در هر زبان را ميتوان به دو صورت دلالت الفاظ مجرد (دلالت تصوري) و دلالت مجموعه الفاظ صادر شده از يك فرد (دلالت تصديقي) تقسيم كرد.[2]دلالت تصوري (رساندن معناي لفظ) وقتي محقق ميشود كه مخاطب رابطة بين لفظ و معنا را بداند، يعني بداند كه هر لفظي در مقابل چه معنايي به كار ميرود. و همين براي دلالت تصوري كافي است. بنابراين مخاطبي كه ميداند كلمه آب در ازاء چه چيزي قرار داده شده است با شنيدن اين لفظ به همان معنا منتقل ميشود، هر چند گوينده اين كلمه خواب باشد و يا از جسمي بيجان هم چون نوار كاست چنين كلمهاي شنيده شود. كه ميدانيم گوينده هيچ قصدي از گفتن آن ندارد.
3. دلالت تصديقي: در واقع همان راهنمايي و دلالت به مقصود گوينده كلام است. لذا براي تحقق اين دلالت و حصول فهم شرايط بيشتري بايد محقق شوند، شرايطي همه چون فهم فضاي صدور كلام و شرايط متكلم، دانستن اين كه گوينده قصد رساندن معنايي را دارد و بنا به ياوهگويي ندارد، نشانهها و قرينهاي خارجي و نيز كلامي موجود در هر كلام، و نيز نوع ذهنيت و پيشفرضهاي مخاطب همه مؤثرند.
مثلاً از جمله «هوا بس ناجوانمردانه سرد است» در شعر زمستان، كسي سردي ظاهري هوا را برداشت نميكند بلكه با توجه به زمان سروده شدن شعر، شخصيت شاعر و … ميفهمد كه مراد شاعر استبداد و فضاي حاكم بر دوران پيش از انقلاب اسلامي است به جزء رابطه لفظ و معنا، قواعد حاكم بر زبان نيز قراردادي هستند ولي اموري مثل پيشفرضهاي مخاطب و نيز گوينده و يا شواهد و قراين در برخي موارد اموري غير قراردادي محسوب ميشوند. كه در دلالت زبان تأثير ميگذارند.
و حتي اگر به فرض زبان قراردادي نباشد باز هم تغيير و يا كج فهمي اين شرايط در نحوه دلالت زبان تأثير خواهد گذاشت.
4. قراردادي بودن زبان خود به خود تأثيري منفي يا مثبت در دلالت زبان ندارد و با توضيحات فوق مشخص ميشود آن چه مهم است دانش و آگاهي مخاطب و نيز گوينده نسبت به زبان و كاركردهاي آن و نيز نحوة به كارگيري اين قواعد و الفاظ و نشانهها است كه در دلالت تأثير گذار است. و هر خطايي كه در فهم صورت ميگيرد مربوط به اشتباه در يكي از اين عوامل است و ارتباطي به قراردادي بودن ندارد. زيرا حتي اگر زبان قراردادي نباشد و بر فرض قواعدي تكويني بر آن حاكم باشد باز هم آگاهي كاربران زبان و نيز استعمال صحيح ابزار زبان در دلالت تأثير ميگذارد. و قواعد خود به خود تأثيري ندارند چنان كه مثلاً در علائم راهنمايي و رانندگي نيز، هر چند تمام علامتها و دلالت آنها قراردادي است ولي اين قرارداد تأثيري منفي در دلالت ندارد و افراد ملزمند كه قواعد را شناخته و به آن عمل كنند[3]. چنان كه در دلالتهاي تكويني نيز همين طور است. مثلاً پزشك از نحوه تنفس و ضربان قلب بيمار، بيماري را تشخيص ميدهد ولي ديگران چنين توانايي ندارند و بلكه دچار خطا ميشوند در حالي كه اين دلالتها قراردادي نيستند.
و يا قواعد منطقي حاكم بر استنتاجها و استدلالها كه هيچ يك قراردادي نيستند و ناشي از عملكرد ذهن انسان و بررسي آنها ميباشند.
با اين وجود خطا در هر استدلال و استنتاجي امكان دارد. و اين نيست مگر به علت نشناختن قواعد و يا عدم كاربري صحيح آن قواعد.
5. از عوامل ديگري كه در دلالتها تأثير بسزايي دارند. صنايع و آرايههاي حاكم در هر زبان هستند مثل، ايهام، كنايه، مجاز، استعاره و … و نيز حذف يا ذكر برخي از اركان جملات. در اين كه اين امور قراردادياند يا نه اختلاف نظر وجود دارد ولي از آن جايي كه بسياري از آنها به ارتباط لفظ و معنا، بازگشت ميكنند ميتوان آنها را به نوعي قراردادي دانست. تأثير اين عوامل نيز كاملاً وابسته به علم كاربران و نحوه استعمال آنها در زبان ميباشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مهدي هادوي تهراني، مباني كلامي اجتهاد، مؤسسه فرهنگي خانه خرد، قم، 1377، ص 274ـ293.
2ـ جعفر آيه الله سبحاني، مقاله هرمنوتيك، مجله كلام اسلامي، ش 36.
پي نوشت ها:
[1]. ر.ك: صدر، سيد محمدباقر، بحوث في علم الاصول، تقرير سيد محمود هاشمي، قم، مؤسسه دايرة المعارف الفقه الاسلامي، چاپ سوم، 1417 ق، ج1، ص83ـ86؛ و جانهاسپرس، درآمدي بر تحليل فلسفي، ترجمه سهراب علوي نيا، تهران، مركز ترجمه و نشر كتاب، 1370، ص17ـ21؛ و عراقي، ضياءالدين ، نهايه الافكار، به تقرير شيخ محمدتقي بروجردي، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، چاپ سوم، 1414 ق، ج2ـ1، ص23ـ25.
[2]. ولايي، عيسي، فرهنگ تشريحي اصطلاحات اصول، تهران، نشرني، چاپ سوم، 1380، ص186ـ187.
[3] . درباره تأثير عوامل مختلف در فهم، ر.ك: خسروپناه، عبدالحسين، كلام جديد، قم، مركز مطالعات و پژوهشهاي فرهنگي حوزه علميه، 1379، ص154ـ157.