از آنجائي كه ترويج فساد سياست حساب شده فرهنگي بني اميّه بود، بديهي است كه معاويه و فرزندش يزيد مظاهر فساد و فحشاء را كه در جاهليت رايج بود دوباره احياء كنند، خلفاي اموي خوانندگان و مغنّيه ها (زنان آوازه خوان) را وارد دستگاه خلافت كردند و در اين زمان غنا، قمار بازي و نردبازي رواج يافت و فرهنگ مردم به شدّت متنزّل و منحط شدوارزشها دگرگون گرديد و فرهنگ دوران جاهليّت احيا شد.[1]بعد از سال شصت و پنجم هجري قمري، مدينه گرفتار تباهي اخلاق و فساد عمومي گشت كه مقدّمات آن از سالهاي قبل آغاز شده بود، برخي از خانواده هاي اشراف قريش كه از بخشش هاي خلفا بهره مند بودند و از خزانه دولت در آمد كلاني داشتند به ثروت اندوزي پرداختند، بالا رفتن رقم ثروت و خريد ملك ها و مستغلات، آنانرا به زندگاني پر تجمل و اشرافي كشاند، و در اين باره با يكديگر به رقابت و همچشمي برخاستند، كنيزان و غلامان بسيار خريدند بخصوص كنيزكاني كه از موسيقي و خوانندگي آگاه باشند، اندك اندك بقيه مردم نيز در اين كارها به آنان اقتدا كردند، تا اينكه قتل عام مردم مدينه توسط يزيد در واقعه حرّه رخ داد. (اين واقعه در سال 63 هـ بود كه جنگ سختي بين سپاه يزيد و مردم در مدينه در حرّه منطقه اي نزديك مدينه درگرفت و سپاه شام پس از پيروزي به قتل عام و غارت مردم در شهر مدينه پرداختند و ….)[2] اين قتل عام، مردم شهر مدينه را دگرگون ساخت و ثروتمندان، بي اعتنا به مقرّرات ديني و اخلاقي به ميگساري و شنيدن آواز مغنيه ها روي آوردند. آنها مي خواستند خود را از رنج درون و يا آنچه پيرامونشان مي گذرد بي خبر نگه دارند و اين قتل عام فجيع را فراموش كنند. لذا غنا، خنياگري و لهو در مدينه مورد توجّه قرار گرفت. هنگاميكه جميله يكي از مغنيّه ها از محل خود سنج كه نزديك مدينه بود به قصد حج بيرون شد از بزرگان مغنيّه ها عده زيادي او را مشايعت كردند.[3]جميله مغنيّه در مدينه براي تعليم غنا مي نشست و مردم بويژه دختران به خانه اش هجوم مي آوردند و آوازهاي او را مي آموختند او در همسايگي ابوجعفر سائب خاثر بود. سائب نغمه هاي او را شنيده و از بر مي كرد تا اينكه آواز خوان مشهوري در مدينه شد.[4]امام علي بن الحسين ـ عليه السّلام ـ نيمه دوّم زندگاني خود را در چنين محيطي گذرانده است محيطي كه به شدت تحت مراقبت مأموران حكومت بني اميه بود تا مبادا اهل بيت(ع) و معارف ايشان ترويج شود . آنان چنان در اين كار سخت مي گرفتند كه مردم مي كوشيدند خود را از چشم آنها دور نگه دارند مبادا متهم شوند.[5] تا آنجا كه امام سجاد ـ عليه السّلام ـ در تنگناي شديد قرار گرفته و ناچار شد غير مستقيم عمل كند؛ امام در قالب دعا و مناجات به اصلاح جامعه پرداخت؛ نيايش هاي امام آينه اي است كه تصوير اجتماع آن روز مخصوصاً مدينه را در آن مي توان ديد مانند بيزاري از گفتار و كردار زشت مردم آن روز، پناه بردن به خدا از آنچه مي بيند و مي شنود، روشن نمودن راه درست در پرتو تربيت دين و قرآن و پاكيزه ساختن جانها از آلايش. گوئي امام مي خواهد تا آنجا كه ممكن است، با زبان دعا مردم را از شيطان جدا كرده و به خدا پيوند دهد.[6]امام سجاد ـ عليه السّلام ـ مي فرمدند:«در تمام مكّه و مدينه محبين واقعي اهل بيت به بيست نفر نمي رسند. نمي دانم با اين مردم چه كنم، اگر آنچه از پيامبر شنيدم بگويم مي خندند و اگر در مقابل پرسش آنها سكوت كنم پذيرا نيستند.»[7]دوراني كه امام در آن زندگي مي كرد دوراني بود كه مردم از ترس، امام را رها كرده بودند و ارزش هاي ديني و اخلاقي دستخوش تحريف امويان قرار گرفته بوده و ميگساري غنا و فساد و فحشاء جامعه را فرا گرفته بود، به گونه اي كه در دو شهر مكّه و مدينه برخي از فقيهان و زاهدان به سر وقت خنياگران مي رفتند(علماء و زاهدان مكه با اهل بيت سرسازش نداشتند). انگار كه اين دو شهر را براي خنياگران ساخته اند.[8] آري زماني كه احكام اسلامي بازيچة افرادي چون معاويه و يزيد و ابن زياد، حجاج و عبدالملك بن مروان باشد، نبايد توقعي غير از اين داشت و اينچنين بود كه امام قدرتي نداشت و چاره اي نمي ديد جز اينكه بصورت غير مستقيم و با استفاده از روشهاي خاص و با عبادت و دعا و نيايش و با رفتار خويش مردم را به اسلام و اهل بيت فرا خواند و از انحراف و ابتذال جدا سازد تا موجبات تداوم و حفظ و بقاي تشيع را فراهم سازد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. زندگي دوازده امام نوشتة هاشم المعروف الحسيني، ترجمه محمّد درخشنده.
2. سيره معصومان، محمود استعلامي.
3. منتهي الامال، شيخ عباس قمي.
4. تاريخ تحليلي و سياسي اسلام، ج 2، دكتر علي اكبر حسني.
5. سيره پيشوايان، مهدي پيشوايي.
پي نوشت ها:
[1] . اصفهاني، ابوالفرج، تلخيص و بازنويسي كتاب الاغاني(شينوشميم عود)، به كوشش اكبر ايراني، تهران، مؤسسه فرهنگي اهل قلم، چاپ اوسل،1381، ص136.
[2] . الدينوري، ابوحنيفه، اخبار الطوال، ترجمه مهدوي دامغاني، تهران، نشر ني، اول،1364، ص312.
[3] . شهيدي، سيّد جعفر، زندگاني علي ابن الحسين ـ عليه السّلام ـ ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ اوّل، 1365، ص103.
[4] . اصفهاني، ابوالفرج، الاغاني(شينو شميم عود)، اكبر ايراني، تهران، مؤسسه فرهنگي اهل قلم، چاپ اوّل،81، ص144.
[5] . شهيدي، سيد جعفر، زندگاني علي ابن الحسين ـ عليه السّلام ـ ، تهران، دفتر نشر، چاپ اوّل، 1365، ص104.
[6] . همان، ص 105.
[7] . مجلسي، محمّد باقر، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفاءِ، 1403 هـ، ج 46، ص 143، ابن ابي الحديد، شرح 20 جلدي، ج 4، ص 104.
[8] . ضيف، شوقي، تاريخ الادب العربي، مصر، دارالمعارف، چاپ هفتم، 1963، ج2، ص 347.