قرآن در آيات قبل از اين رجوع به داوران ستمگر را شديدا محكوم مي نمايد و در اين آيه به عنوان تأكيد اين سخن مي گويد: «پيامبراني را كه ما مي فرستاديم همه براي اين بوده اند كه به فرمان خدا از آنها اطاعت شود و هيچ گونه مخالفتي نسبت به آنها انجام نگردد». بنابراين مردم موظف بوده اند، هم از نظر بيان احكام خداوند و هم از نظر چگونگي اجراي آن را آنها پيروي كنند، و تنها به ادعاي ايمان قناعت نكنند.[1] چرا كه منافقان كه به طاغوت مراجعه ميكردند، در عين حال كه از اطاعت رسول خدا سرباز ميزدند، گمان ميكردند به او ايمان دارند. آنگاه خداي متعال با نزول اين آيه روشن ساخت، كه پيامبري را نفرستاده است، مگر آن كه اطاعت شود.[2]از جملة « وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ » به خوبي استفاده ميشود كه مردم بايد از تمام دستورات پيامبر از جمله در مسائل مربوط به امور اجتماعي و حكومت اطاعت كنند، زيرا دستور به اطاعت در آيه مطلق است. بنابراين، هر پيامبري هر چه ادعا كند كه از طرف خدا است و لازم است اعمال كند، مردم بايد بپذيرند. وقتي فرمود: من از طرف خدا براي قضاوت تعيين شده ام، مردم بايد قبول كنند. اگر فرمود من به عنوان حاكم جمعيت تعيين شده ام، در شوون سياسي و تدابير امور اجتماعي بايد از من اطاعت كنيد، مردم بايد قبول كنند. به طور كلي هر پيامبري بر هر جمعيتي مبعوث مي شود. (در صورتي كه پيامبري او ثابت شده باشد)، هر ادعايي از طرف خدا بكند، مردم بايد آن را بپذيرند.
اما «باذن الله» به اين معني است كه خداوند اجازه داده است، كه انبياء الهي چنين مقامي داشته باشند. در آيه ديگر مي فرمايد: « مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ » كسي كه از پيامبر پيروي كند از خدا پيروي كرده است.[3] اگر بنا باشد مردم خودشان تشخيص دهند، كه كدام حرف از طرف خدا و كدام حرف از طرف خودش و احيانا احتمال بدهند كه بعضي جاها دروغ مي گويد، اين نقض غرض مي شود و به او اعتمادي نمي ماند، پس، ناچار وقتي نبوت او ثابت شد، بايد بدون قيد و شرط اطاعت شود.
البته در بعضي موارد هست، كه برخي از پيامبران خودشان متصدي حكومت نشدند، بلكه از طرف خدا حكومت ديگري را تأييد كردند.[4] پس، بنابراين اولاً: اطاعت از پيامبر الهي واجب است نه اختياري. و ثانياً: اين لزوم اطاعت مطلق است و هر چه پيامبر بگويد، بايد مردم بپذيرند. علاوه بر اين اگر كس به شأن نزول اين آيه دقت كند مي رساند كه مراد خداوند حكومت بود زيرا عده اي براي محاكمه به طاغوت مراجعه مي كردند و محاكمه و قضاوت از شئون حكومت بود و لذا با اين كار حكومت داري پيامبر اسلام – صلي الله عليه و الله و سلم- را زير سوال مي بردند، بر همين اساس است كه خداوند فرمود: «ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر براي اين كه به فرمان خدا، از وي اطاعت شود»[5]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. ناصر مكارم شيرازي و همكاران، پيام قرآن، تفسير موضوعي، (قم، مطبوعاتي هدف، 1371)، نبوت عامه.
2. محمد تقي مصباح يزدي، حقوق و سياست در قرآن، (قم ، مؤسسة آموزشي پژوهشي امام خميني،1377)، ج اول، ص 279 ـ 238 .
3. آيت الله جوادي آملي، تفسير موضوعي، (قم، مركز نشر اسراء، 1370)، چ اول، ج 8 .
پي نوشت ها:
[1] طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، بيروت، دارالمعرفه، چاپ اول، 1406 هـ .ق، ج 3، ص 104.
[2] مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، 1406 هـ . ق، ج 3، ص 450.
[3] نساء/80، در حقيقت اطاعت پيامبر اطاعت خداست/
[4] بقره/246.
[5] ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1353ه ش، ج3، ص450.