بيعت يك اصطلاح سياسي ـ حقوقي و تأسيسي است كه توسط تمام يا گروهي از مردم و رهبر سياسي آنها به وجود ميآيد. تعاريف مختلفي از آن كردهاند كه همه آنها مضمون واحدي دارند. ابن خلدون، جامعه شناس اسلامي، چنين تعريف ميكند: «يك رابطه اخلاقي، حقوقي و سياسي خاصي بين مردم و رهبر سياسي آنها و مفاد آن را تعهد بر اطاعت و پيروي مردم از رهبرشان تشكيل ميدهد.»[1] مرحوم علامه طباطبائي نيز بيعت را نوعي اعلام اطاعت مردم نسبت به ولي خود تعريف ميكند و ميگويد: «بيعت يك نوع عهد و ميثاق است كه بيعت كننده، در مقابل رهبر و ولي خود ميبندد، تا مطيع امر و فرمان او باشد.»[2] بنابراين بيعت انتخاب نيست بلکه قبول اطاعت و فرمانبرداري از رهبر و پذيرفتن مسئوليت توسط خود مردم است.
پس هرگز از واژه بيعت مفهوم عزل و نصب استفاده نميشود، لذا خداوند متعال در آيه 18 سوره فتح از بيعتي كه مردم با پيامبر اسلام ميكنند، اعلام رضايت ميكندوميفرمايد: «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما فِي قُلُوبِهِمْ؛ بيگمان خداوند از مؤمنان آنگاه كه زير درخت با تو بيعت ميكردند خشنود شده و به آنچه از اخلاق و ايمان در دل آنان بود آگاه گرديد.» اين بيعت كه به نام بيعت رضوان معروف است در «حديبيه» زير درختي انجام گرفت و مسلمانان براي دفاع از پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ با آن حضرت بيعت نمودند. پس وقتي مردم با بيعت خويش، انتصاب الهي و مسئوليت اطاعت از او را پذيرفتند، رضايت خدا را بدست آوردند. علاوه بر اين وقتي موارد بيعت در تاريخ حيات پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را ميخوانيم، ميبينيم كه همه آنها جنبه نظامي و جنگي داشته است. مثلاً در همين بيعت رضوان مردم متعهد ميشوند تا از پيامبر دفاع كنند. در خصوص بيعت با ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ هم همين مطلب جريان دارد زيرا آنان جانشينان راستين پيامبر هستند و لازم است تا مردم اعلام وفاداري و پيروي خود را از آنان اعلام كنند و ولايت آنها را بپذيرند اما بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ متأسفانه برخي مغرضانه از اين امر سرباز زد و سايرين را در شناخت مسئله رهبري دچار اشتباه كردند و راه عصيان را در پيش گرفتند و نگذاشتند و مانع شدند تا رهبري مسلمين مسير درست خود را طي كند، لذا ولايت الهي صورت خارجي پيدا نكرد و به مرحله فعليت نرسيد و ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ كه به دليل عدم پذيرش و آمادگي عمومي هيچ يك جز اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ آنهم در چند سال آخر عمرش عملاً مردم با آنها بيعت نكردند و حكومت را به دست نگرفتند. در راستاي توضيح بيشتر در اين خصوص اشاره به نقش مردم درحكومت اسلامي مفيد خواهد بود كه به طور بسيار گذرا به آن ميپردازيم.
نقش مردم در دو جنبه قابل بررسي است: يكي در مشروعيت بخشيدن به حكومت اسلامي و ديگري در عينيت بخشيدن به آن. به اتفاق نظر مسلمانان مشروعيت حكومت رسولالله ـ صلّي الله عليه و آله ـ از سوي خداي متعال بوده است،يعني خدا حق حكومت را به ايشان عطا فرمود و رأي و نظر مردم هيچ نقشي در مشروعيت حكومت آن حضرت نداشت در تأييد اين مطلب آيات و روايات زيادي وجود دارد. از جمله ميتوان به آيه زير توجّه كرد. «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا؛ ولي و سرپرست شما فقط خدا و پيامبر و كساني كه ايمان آوردهاند… ميباشند.»[3] و همچنين آيه «النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؛ پيامبر اوليتر به مؤمنان است از خود آنها.»[4] ولي در تحقق حكومت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقش اساسي از آنِ مردم بود، يعني آن حضرت با يك نيروي قهري حكومت خويش را بر مردم تحميل نكرد، بلكه خود مسلمانان از جان و دل با پيامبر بيعت كرده، با رغبت حكومت نبوي را پذيرا شدند.
كمكهاي بيدريغ مردم بود كه باعث تحكيم پايههاي حكومت پيامبر گشت. به دليل عدم اقبال مردم بود كه پيامبر اسلام در اول بعثت و در مكه اقدام به تشكيل حكومت نكردند.[5] امّا در مورد مشروعيت حكومت امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ ميان اهل تسنّن و شيعيان اختلاف نظر وجود دارد. اهل تسنّن بر اين عقيدهاند كه حكومت هر كس ـ به جز رسولالله ـ صلّي الله عليه و آله ـ با رأي مردم و بيعت آنان مشروعيت مييابد. آنها معتقدند اگر مردم با حضرت علي ـ عليه السّلام ـ بيعت نكرده بودند، حكومت آن حضرت نامشروع بود. ولي شيعيان معتقدند مشروعيت حكومت ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ با نصب الهي است. ولي در تحقق بخشيدن به حكومت ائمه ـ عليهم السّلام ـ بيعت و همراهي مردم نقش اساسي داشته است، از اين رو علي ـ عليه السّلام ـ با اينكه از سوي خدا به امامت و رهبري جامعه منصوب شده بود و حكومت ايشان مشروعيت داشت ولي 25 سال از دخالت در امور اجتماعي خودداري كرد، زيرا مردم با ايشان بيعت نكرده بودند. ايشان با توسل به زور حكومت خويش را بر مردم تحميل نكردند. در مورد ديگر ائمه نيز همين سخن درست است.[6]
نقش بيعت در حكومت معصومان ـ عليهم السّلام ـ :
لازم به يادآوري است كه بر طبق عقيده شيعه و آنچه بر اساس تاريخ و روايات متواتر، قطعي و مسلم است، جانشينان پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به وسيله خدا براي رهبري و هدايت جامعه اسلامي در همه زمينهها انتخاب شدهاند و پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در موارد متعدد فرمان خدا را در زمينه ولايت و خلافت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ به مسلمانان ابلاغ فرمود، كه از همه مهمتر در روز غدير خم بود. بنابراين، بيعت و انتخاب مردم هيچ نقشي در مشروعيت امامت و ولايت امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ ندارد.[7] آنها رهبر و زعيم واقعي و برحق مسلماناناند، چه مردم آنها را بپذيرند يا نپذيرند.
ولي همانگونه كه خداوند متعال در احكام و تكاليف شرعي، كسي را تكويناً به انجام آنها مجبور نميكند و فقط در مقام تشريع و قانونگذاري چيزهايي را واجب و كارهايي را حرام ميكند و مردم با اختيار كامل موظف به انجام آنها هستند، حكومت نيز چنين است. خداوند متعال فقط به بيانِ وظيفه مسلمانان در امر حكومت اكتفا كرده است و آنها هستند كه بايد با اختيار كامل به اطاعت رهبر منصوب از طرف خدا گردن نهند. بنابراين در صورت نپذيرفتن رهبري او، حكومت شرعي تحقق نمييابد. از اين رو مهمترين نقش بيعت در مورد امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ كارآمدي و تحقق حكومت آن بزرگان است.[8] و اطاعت از آنان در راستاي اطاعت از پروردگار است و حكومتي كه از آن خداست و مشروعيت آن الهي است در اين دنيا به آنان تفويض شده است بنابراين بيعت با آنان در واقع تقويت و عينيت بخشيدن به الهي بودن مشروعيت است لذا در قرآن مي خوانيم كه اطيعوا الله و اطيعوا الرسول واولي الامر منكم يعني از خدا و رسول و اولي الامر ،كه مفسران آن رابه معصومين معنا كرده اند، اطاعت كنيد پس بيعت با ائمه و اعلان اطاعت از آنان عينيت بخشيدن به حكومت مشروع الهي در زمين مي باشد چون آنان در مسير مشيت الهي گام بر مي دارند و هدف و رسالتشان اعتلاي كلمه حق و جلاله الله مي باشد.
پي نوشت ها:
[1] . ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه ابن خلدون، ترجمه: محمد پروين گنابادي، تهران، انتشارات علمي، 1362، ص 147.
[2] . طباطبائي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، چاپ دوم، 1393 ق.
[3] . مائده/56.
[4] . احزاب/6.
[5] . طاهري خرمآبادي، حسن، ولايت فقيه و حاكميت ملت، انتشارات جامعه مدرسين، 1375، ص 86.
[6] . مصباح يزدي، محمد تقي، پرسشها و پاسخها، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، ج 1، ص 18.
[7] . براي توضيح بيشتر در اين زمينه و ملاحظه استدلالات شيعه در اين خصوص رجوع كنيد: طاهري خرمآبادي، پيشين، صص 50ـ39 و طباطبائي، شيعه در اسلام، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1376، ص 175 به بعد.
[8] . مصباح يزدي، محمد تقي، پيشين، ص 20.