خانه » همه » مذهبی » آيا مساله شرور مي تواند دليلي بر ردّ وجود خداوند باشد؟ استدلال انديشمندان غربي را نقل و سپس ارزيابي كنيد؟

آيا مساله شرور مي تواند دليلي بر ردّ وجود خداوند باشد؟ استدلال انديشمندان غربي را نقل و سپس ارزيابي كنيد؟

قبل از پاسخ به سوال، سخن يوجين بورتيس فيلسوف غربي را نقل مي­کنيم كه مي گويد: «خدايي كه اجازه مي دهد انسان ها را بسوزانند، خدايي كه در حين سوزاندن انسان ها سكوت مي كند و چهرة خويش را پنهان مي كند شايسته اعتقاد ورزيدن نيست»[1]سخن اين فيلسوف نشان مي دهد كه مساله شر مي تواند در بدو امر به عنوان يك نقد عقلاني قوي بر عليه وجود خدا باشد و به تعبير هانس كونگ فيلسوف آلماني «پناهگاه الحاد» است[2] و بسياري از انديشمندان به خاطر عدم درك درست، اعتقادات ديني را كنار نهاده اند.[3]متفكران ملحد غربي به اين سوال پاسخ مثبت مي دهند و آنرا به دو صورت تقرير مي كنند:
1ـ مساله منطقي شر.
2ـ مساله شر قرينه اي عليه وجود خدا.
ملحداني چون جان مكي و آنتوني فلو(كه تقرير اول را ارائه كردند) مدعي اند كه ميان شر و برخي مدعيات ديني دربارة خدا ناسازگاري وجود دارد.
توضيح اينكه چون فرد ديندار از يك سو معتقد است خدايي قادر مطلق، عالم مطلق و خير محض وجود دارد و از سوي ديگر مي پذيرد كه شر هم وجود دارد، اين دو گزاره همزمان نمي توانند صادق باشند و اعتقاد به چنين گزاره­هايي ناسازگار، عقلاً و منطقاً خطاي فاحش است.
پاسخ فيلسوف ديندار معاصر پلنتينجا
پلنتينجا مي گويد: مدعاي منتقدان (وجود خدا و شر با هم، منطقاً ناممكن است) درست نيست و ما بايد نشان دهيم كه گزاره­هاي «خدا وجود دارد» و «شر وجود دارد» مي توانند توأماً صادق باشند و لزومي ندارد كه نشان دهيم اين گزاره­ها واقعاً صادق هستند. و راه اثبات سازگاري اين است كه گزاره سومي با خصوصيات زير بيابيم.
1ـ ممكن الصدق باشد.
2ـ با گزارة اول سازگار باشد.
3ـ تركيب عطفي آن با گزارة اول، مستلزم گزارة دوم باشد.
و آن گزاره اين است كه خداوند قادر مطلق است امّا محال بود که جهاني واجد خير اخلاقي و فاقد شر اخلاقي خلق كند و اين امر «ممكن الصدق» است كه خدا جهاني داراي مخلوقات مختاري بيافريند كه ارتكاب شر را بر مي گزينند. بنابراين انضمام اين گزاره به گزاره اول(خدا وجود دارد) مستلزم وجود شر است و به اين ترتيب وجود خدا و شر توأماً ممكن است.
پلنتينجا در توضيح و تحكيم گزاره سوم مي گويد اولاً قدرت قادر مطلق، به هيچ حدي جز حدود منطقي محدود نيست و به اموري كه ذاتاً ناممكن هستند و ناسازگاري دروني دارند مثل دايرة چهارگوش، تعلق نمي گيرد و ثانياً منطق اختيار اين است كه اگر شخصي نسبت به فعل خاصي مختار باشد، انجام يا ترك آن فعل بستگي به او دارد نه به خدا و خدا نمي تواند به افعال اشخاص تعين ببخشد و خلق جهاني كه در آن همه افراد، همواره مختارانه بر طريق صواب و خير باشند گر چه ممكن است امّا خلق چنين وضعيتي به دست انسان است نه خدا.
تقرير دوم: مساله شر به منزله قرينه اي عليه وجود خدا.
بحث در اينجا بر سر ناسازگاري مدعيات ديني با وجود شر نيست بلكه بر سر ناپذيرفتني بودن آنهاست و به جاي اقامه برهان، مي پرسند آيا اعتقادات ديني مي توانند تبييني خرد پسند براي شرور ارائه كنند؟
فيلسوفاني نظيرادوارد مدن، مايكل مارتين، پيترهر، ويليام راو، معتقدند كه شر قرينه اي عليه وجود خداست چون اگر خدايي قادر مطلق، عالم مطلق و خير مطلق وجود مي داشت ما انتظار اين همه شرور گزاف و بي هدف را نداشتيم.(البته شروري كه تبييني خرد پسند دارند قرينه اي عليه خدا نيستند) و چون بر مبناي ديني نمي توان وجود اين قبيل شرور را به نحوي قانع كننده، تبيين كرد لذا بعيد است خدا وجود داشته باشد. خلاصه اين استدلال به صورت منطقي اين است:
مقدمه اول: شر گزاف وجود دارد.
مقدمه دوم: وجود شر گزاف در جهان دليل بر عدم وجود خدايي قادر مطلق و خير محض است در نتيجه چنين خدايي وجود ندارد.
برخي از دينداران پاسخ مي دهند: هيچ شر گزاف وجود ندارد بلكه همه شرور به طريقي موجه و معنا دار هستند لذا آن مقدمه اول كاذب است.
برخي ديگر مثل پلنتينجا به جاي ردّ مقدمه اول، آنرا مي پذيرند چون به لحاظ فلسفي معقول است كه داوري هاي اخلاقي متعارف را عموماً قابل اعتماد بدانيم. اگر دينداران موفق شوند در تصوير ديني جهان، جاي مناسبي براي شرور و بي هدف و گزاف بيابند برهان قرينه گرايانه مبتني بر شر را عقيم کرده­اند.
پلنتينجا در برهان مبتني بر اختيار واقعي خود نشان داد كه در يك جهان ديني كه واجد مخلوقات اخلاقاً مختار است وقوع شر ممكن است و مخلوقات مختار همانطور كه قابليت انجام عالي­ترين كارهاي خير را دارند قابليت ارتكاب بدترين شرور را نيز دارند. و اگر خدا وقوع شرور عظيم را محدود كند در واقع دايره انتخاب هاي مختارانه را محدود كرده است. به اين ترتيب اختيار واقعي، مستلزم وقوع شرور گزاف است و اين لازمه برنامه­اي است كه خدا براي نوع بشر تدارك ديده است. پس شرور گزاف تنها در صورتي قرينه اي عليه اعتقادات ديني و خدا محسوب مي شوند كه فرض كنيم خدا اين قبيل شرور را جايز نمي­داند در حاليكه به اعتقاد ما خدا اين شرور را جايز مي­داند پس برهان مبتني بر قرينه گرايي ردّ مي شود.
بررسي: از ديدگاه قرآن و عقل، هيچ شر گزاف و بي حكمتي وجود ندارد لذا مقدمه اول برهان قرينه گرايي باطل و كاذب است. وقتي كه با ادله قطعي و يقيني وجود خدا و صفات او (مثل علم، حكمت، قدرت و …) ثابت كرديم که اگر در برخي موارد نتوانستيم حكمت برخي امور را بفهميم عاقلانه و منطقي نيست كه دست از دليل قطعي بكشيم بلكه بايد سعي كنيم حكمت آنرا بفهميم و يا عملش را به اهلش واگذار كنيم. و از طرف ديگر مي دانيم كه تاثير و تأثر موجودات مادي بر يكديگر و تغيير و تزاحم و تضاد از ويژگي هاي ذاتي جهان مادي است به گونه اي كه اگر اين ويژگي ها نمي بود جهان مادي وجود نمي داشت پس يا بايد جهان مادي با همين نظام بوجود آيد و يا اصلاً بوجود نيايد در حاليكه فيّاضيّت الهي اقتضاي ايجاد آن را دارد و ترك آن خلاف حكمت است چون خيرات عالم بيش از شرور است بلكه تنها كمالات وجودي انسان هاي كامل مثل معصومين ـ عليهم السّلام ـ بر همه شرور برتري دارد.[4]بعلاوه اينكه همين شرور كم و نسبي، فوائد زيادي دارند كه هر قدر به دانش انسان افزوده شود از حكمت ها و اسرار جهان بيشتر آگاه مي شود كه از جمله آن فوايد اين است كه كمالات نفساني انسانها در سايه تحمل سختيها و ناگواريها حاصل مي گردد. و وجود بلاها و مصيبتها مايه بيداري از غفلت­ها و عبرت گرفتن از حوادث و امتحان الهي و… مي باشد.
و نكته ديگر اينكه بسياري از شرور به خاطر سوء اختيار انسان مي باشد[5] و اين انسانِ شرور است كه با يك بمب اتمي چندين هزار انسان را به يك باره نابود مي كند. و اين مطلب را با كلامي از قرآن كريم به پايان مي بريم که خداوند مي­فرمايد: ظهر الفساد في البّر و البحر بما كسبت ايدي النّاس (روم/41) يعني فساد در خشكي و دريا به خاطر كارهايي كه مردم انجام داده­اند، آشكار است. خدا مي خواهد نتيجه بعضي از اعمالشان را به آنان بچشاند تا شايد به سوي حق باز گردند. (روم/41، با ترجمه مکارم شيرازي و ويراستاري جواد محدثي)

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مطهري، مرتضي، عدل الهي، تهران، انتشارات صدرا.
2ـ جرج ماوردس، باور به خدا، مترجم رضا صادقي، قم، انتشارات مؤسّسه امام خميني(ره).

پي نوشت ها:
[1] . مايكل پيترسون و ديگران، عقل و اعتقاد ديني، ترجمه احمد نراقي، چاپ سوم، ص176.
[2] . عقل و اعتقاد ديني، همان، ص177.
[3] . عقل و اعتقاد ديني، همان، ص176.
[4] . مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش فلسفه، ج2، ص460ـ456.
[5] . سبحاني، جعفر، محاضرات في الإلهيات، تاليف رباني گلپايگاني، بحث حكمت شرور.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد