حقيقت همه اديان توحيدي، که پيامبران الهي مروّج و مبلغ آن بوده اند، يکي است و بر اصول اعتقادي يگانه، که از جانب خداوند متعال بيان شده استوار است. اساسا در منطق قرآن کريم «اديان» نداريم بلکه «دين» داريم و تمام پيامبران منادي «دين واحد» بوده اند که از آن به «اسلام» (تسليم در برابر خداوند واحد) تعبير شده است: «ان الدين عند الله الاسلام؛ همانا دين در نزد خداوند فقط اسلام است».[1] «و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه؛ هر کس غير از اسلام ديني را برگزيند از او پذيرفته نيست».[2]قرآن کريم دين را فقط «اسلام» و همه پيامبران را «مسلمان» مي خواند: ما کان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا و لکن کان حنيفا مسلما»[3] ابراهيم نه يهودي بود و نه مسيحي بلکه يکتاپرست مسلمان بود. بنابراين از ديدگاه قرآن کريم همه پيامبران، مردم را به دين واحد، يعني اسلام، تسليم و عبوديت در برابر خداي يگانه دعوت کرده اند و اصول و ارکان اعتقادي واحدي را تبليغ کرده اند. تفاوت ميان دين مقدس اسلام با سائر شريعت هاي آسماني، عمدتا در ناحيه احکام، قوانين و دستورات فردي و اجتماعي که از آن به شريعت ياد مي شود. مي باشد.
اما در عين حال به جهاتي، پيامبران و دين آنان با يکديگر متفاوت بوده اند:
الف. تفاوت محيط و سطح احتياج و استعداد مردم: اين جهت غير قابل انکار است که پيامبران براي هدايت مردم آمده اند، از اين رو، نوع دستورها و سطح مطالب و معارف بايد در حد رشد و درک جوامع و نيازهاي محيط باشد. طبعا بشر در قرون اوليه روابط اجتماعي بسيار محدودي داشته و نظام اجتماعي وي گسترش و تفصيل زيادي نداشته است، از اين رو، قوانين محدودي زندگي او را اداره و رهبري مي کرد و همين طور آراء، اهواء، افکار و عقايد مختلف چنداني در جامعه ابراز نشده بود. تا براي اصلاح، نياز به تذکرّات فراوان باشد، و اين گسترش افکار، روابط، شناخت و برخورد با عوامل طبيعي و نيازمندي ها رفته رفته موجبات پيدايش دعوت و رسالت و پيامبر جديدي را فراهم مي کرد تا سرانجام محيط دعوت اسلامي و شرائط آن، ابلاغ دعوت نهائي، جامع و کامل را ايجاب کرد.
ب: بدون شک در طي زمان تحريف و انحرافاتي در اديان گذشته توسط پيروان نادان و رهبران مذهبي و مقامات خودخواه و سود جوي جامعه به وجود مي آمد در اين صورت لازم بود تا پيامبر ديگري بيايد و جهات انحراف و تحريف را خاطر نشان ساخته و دين گذشته را از آلودگي ها پيراسته سازد. امّا از آنجا که دوران خود اسلام شروع زمان تسلط بشر به ضبط و تدوين و حفظ آثار خود بود، قرآن را بدون هيچ کم و کاست و تغييري حفظ کردند و بسياري از آثار رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ توسط ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ و علماء راستين اسلام و نيز آثار ارزشمند ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ توسط علماء بزرگوار اسلامي به خوبي براي آيندگان و جوامع بشري حفظ و نگهداري شدند. و بر اين اساس دعوت و آمدن پيامبري جديد ضرورت ندارد.
ج: در اسلام به لحاظ جهان شمولي آن و اينکه مواجه با بشريت در تمام اعصار و امصار است و مخصوص منطقه يا نژاد خاصي نيست، نوع دعوت و اصول و برنامه يک جهت نبود و به هر نوع انحراف و کج روي و افراط و تفريطي که ممکن است در بين اقوام و ملل به وجود آيد ناظر است.[4]و لذا هر چند اصل دعوت پيامبران يکي بوده است، لکن با توجه به شرائط محيطي و سطح استعداد و آگاهي و نياز جوامع انساني کم کم شريعت رو به تکامل رفته است تا آمدن پيامبر خاتم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ که سطح آگاهي و دامنه نيازها به حدي رسيده که هم دين و شريعت را مي توانستند از تحريف مصون نگاه دارند و هم تمام دستورات فردي و اجتماعي که در سعادت بشر نقش دارد بيان گردد به همين جهت دين اسلام را کامل مي ناميم زيرا تمام آنچه که بشر براي رشد و کمال و رسيدن به سعادت و جاودانگي لازم دارد در آن گنجانده شده و در تمام اعصار و مکان ها پاسخ گوي نيازهاي انسان مي باشد. بر خلاف اديان ديگر که بر اساس نيازهاي بشر در زمان خاص و يا مکان خاص آمده و در صورتي هم که قائل به جهاني بودن آن ها بشويم مثل مسيحيت و يهوديت، مورد تحريف و دگرگوني قرار گرفته و معارف و احکام آن به کلي و يا به شکل عمده تحريف شده اند و حتي در مقاطعي از توحيدي بودن نيز بيرون رفته است.
بنابراين هر چند اديان آسماني غير از اسلام و انبياي پيشين نيز مردم را به راه حق دعوت کرده اند و هر کدام در عصر خودش مايه هدايت و کمال بوده، اما از سويي دين آنان دست خوش تحريف گرديده و از ديگر سو به مرور زمان دين الهي روند تکاملي داشته است تا آنجا که بشربتواند با پيروي از آن به کمال نهائي دست يابد. از همين رو نه خداوند، اجازه مي دهد که کسي راهي غير از دين خاتم را که در قرآن فرمود: « اليوم اکملت لکم دينکم و اتمت عليکم نعمتي و رضيت لکم الاسلام دينا»[5] برگزيند زيرا موجب نقص غرض از رسالت است و همگان را به دين اسلام دعوت مي کند. و نه عقل مي پذيرد که با وجود دين اکمل به سراغ اديان ديگر برود که در اثر تحريف و دگرگوني معارف و احکام آنها توانائي هدايت و به کمال رساندن بشريت را ندارند.
و اصولاً با قطع نظر از تحريف هاي به وجود آمده در اديان و شرايع قبل از اسلام، محدوديت قوانين و مقررات و احکام آن اديان پاسخ گوي تمام نيازهاي جوامع بشري تا ابد و به صورت هميشگي، نمي باشد. آري دين، راه رسيدن به خدا است اما آن ديني که خداوند بر آن مهر تأييد زده است از ديدگاه قرآن کريم، برخلاف انديشه پلوراليستي، تنها دين حق يعني اسلام است، و همه پيامبران منادي آن بوده اند و توسط آنان و به تناسب رشد و بلوغ فکري بشر، رو به تکامل نهاد و در عصر خاتميت به کمال نهائي خود رسيد و تنها اين دين راه کمال و سعادت آدميان است. از اين رو همان گونه که در ابتدا اشاره شد خداوند در قرآن کريم فرمود: «انّ الدين عند الله الاسلام» و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه».
اما اديان غير توحيدي و ساخته دست بشر مثل بودسيم، هندوئيسم، زردشت و امثال آنها نه تنها انسان را به سوي سعادت و کمال سوق نمي دهند بلکه او را از راه سعادت و کمال منحرف نموده و به سوي انحطاط و دوري از سعادت و کمال معنوي مي کشاند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ رهبري امام ـ عليه السلام ـ در قرآن و سيره پيامبر (ترجمه المراجعات) سيد محمد سياه پوش.
2ـ بررسي مسائل کلي امامت، آيت الله اميني.
پي نوشت ها:
[1]. آل عمران / 19.
[2]. آل عمران / 85.
[3]. آل عمران / 67.
[4]. معارف اسلامي. دکتر محمد جواد باهنر، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، ص121 ـ 123.
[5]. مائده / 3.