جواب اين سؤال نياز به بيان مطالب زير دارد:
مطلب اول ـ در اينكه حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ پيامبر خدا و داراي كتاب آسماني بنام انجيل بوده است هيچ ترديدي در آن وجود ندارد ولو ممكن است بعضي از مسيحيان معتقد باشند كه حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ اصلاً كتاب نداشته است ولكن همين اسمي را كه بر كتابهاي دست نوشته خودشان گذاشتهاند شاهد قوي بر اين مدعا است كه اسم كتاب حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ انجيل بوده است كه در قرآن كريم بيش از ده مورد از آن يادآوري شده است و در يكي از اين موارد ميفرمايد: «و به دنبال آنها عيسيبن مريم را فرستاديم در حاليكه كتاب تورات را كه پيش از او فرستاده شده بود تصديق داشت و انجيل را به او داديم كه در آن هدايت و نور بود…»[1] و شكي در اين وجود ندارد كه حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ مطالبي را از انجيل به شاگردانش خصوصاً حواريون تعليم داده است. و قطعاً اين تعاليم با مطالب ساير كتب آسماني مثل تورات و بعد از آن قرآن كريم موافق بوده است و لذا اگر بعضي از مطالب مندرج در اناجيل اربعه و خصوصاً در انجيل برنابا موافق با قرآن ديده شد نبايد تعجب آورد و سؤال برانگيز باشد.
مطلب دوم ـ پيروان حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ بعد از غيبت آن حضرت دچار بحران در اختلافات شديد شدند كه در اثر اين اختلافات خصوصاً بعد از داخلشدن پولس به داخل جامعه مسيحيت، مسيحيان به دو دسته كلي تقسيم گرديده و هر كدام موضع اعتقادي خاصي اتخاذ كردند. يكي از سران مسيحيت يعقوب بود كه معتقد به اين بود كه مسيحيان نه تنها بايد ايمان به مسيحيت حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ داشته باشند بلكه بايد با رعايت جزئيات و شريعت حضرت موسي ـ عليه السلام ـ رضايت الهي را به سوي خود جلب كنند. اما در مقابل يعقوب «پطرس» و «پولس» بودند كه فقط به تمحيد اكتفا كردند و تمام احكام تورات دوين موسي ـ عليه السلام ـ را كنار گذاشته و حكم به جواز عدم رعايت حلال و حرام و شراب در كل مدينه و عدم ختنه شدن دارند.[2]در همين زمان «برنابا» نيز موقعيت رهبري حواريان و شاگردان حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ را پيدا كرد و او كسي بود كه در حفظ تعليمات خالص حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ تلاش نمود و در مقابل نوآوران خصوصاً پولس كه مؤسس بدعتهاي بيشماري در دين مسيحيت است تا آخر عمر مبارزه نمود.[3]به هر ترتيب بعد از صعود حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ دو خط كلّي يكي خط توحيدي به رهبري برنابا و ديگري خط شرك و تثليث به رهبري پولس در مقابل هم قرار گرفتند. ولو در ابتداء بعد از اينكه پولس بهصورت ناگهاني دين مسيحيت را ميگزيند با حمايت برنابا در بين حواريون به اميد اينكه شايد هدايت و اصلاح شود قبولانده شد ولي در نهايت بين برنابا و پولس اختلاف عميقي نسبت به حقيقت دين مسيح ـ عليه السلام ـ پديد آمد. برنابا معتقد بود كه فقط چيزهايي به مردم تعليم داده شود كه از تعاليم حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ باشد امّا پولس چنانچه كه خودش ادعا ميكرد حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ بعد از غيبتش به او آموزشهاي اضافي داده است و معتقد بود كه بايد اين آموزشها به دين مسيح ـ عليه السلام ـ ضميمه گردد، او ميل داشت كه دين عيسي ـ عليه السلام ـ مطابق با مقتضيات زمان و موقعيتهاي اجتماعي هرگونه اصلاحي كه لازم باشد در آن انجام گيرد.[4]بالاخره بعد از تحولات و اختلافات و درگيريهاي ممتد بين اين دو خط، پولس بنيانگذار ديني شد كه مشتمل بر عناصر مختلف و متناقض بود. او وحدت وجود يهوديان را گرفت و فلسفه مشركان را هم به آن افزود و يك آيين التقاطي مركب از تعاليم حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ و چيزهاي كه او مدعي بود بعد از غيبت حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ به او الهام شده است، را تحويل جامعه مسيحيت داد.[5] و به اين ترتيب دين پولسي به جاي دين حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ در جهان مسيحيت رونق پيدا كرد. و اسم برنابا و عقايد توحيدي او از صفحات اناجيل اربعه محو شده و به فراموشي سپرده شد. ولو تا سالهاي حكومت كنسقانتين (قنسطنطين) كه در زمان او اناجيل اربعه به رسميت شناخته ميشود مبارزه بين اين دو خط ادامه داشته است.
مطلب سوم: انجيل برنابا، انجيلي است كه اكثر مطالب آن موافق با اديان الهي بوده و بيشتر قصههاي آن در رابطه با حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ و ساير انبياء موافق با قصههايي است كه در قرآن ذكر شده است.[6] و اين انجيل از خصوصيتي برخوردار است كه كاملاً با مسيحيت پولس منافات دارد در عين حالي كه در اين انجيل هم مطالبي وجود دارد كه با نص صريح قرآن مخالف است و به همين دسير سردار كابلي مقدمهاي بر انجيل برنابا گفته است كه اين انجيل نميتواند تأليف يك فرد مسلمان باشد و ميگويد كه انجيلهاي ديگري هم وجود داشته كه با عقايد پولس مخالف بوده است مثل انجيل «اغنسطي» و در حدود 24 انجيل ديگري را كه از دائرةالمعارف انگليسي بدست آورده است در اين مقدمه ذكر ميكند.
انجيل برنابا در فصلهاي متعددي مثل فصل 36 و 42 و 44 از آمدن حضرت پيامبر اسلام خبر داده است و نيز در چند مورد اسم آن حضرت را به صراحت برده است در فصل (39) آيه (14) ميگويد وقتي كه حضرت آدم ـ عليه السلام ـ خلق شد و بر قدمهاي خود ايستاد در هوا ديد كه «لا اله الا اللّه محمد رسولاللّه» نوشته شده است و نيز در فصل (41) آيه (33) و (34) ذكر شده است كه حضرت آدم ـ عليه السلام ـ مكتوبي را بر درب بهشت ديد كه كلمه توحيد بر آن نوشته شده بود. و در فصلهاي 216 و 217 داستان صعود حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ و نيز كشتهشدن يهودا به جاي حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ بهگونهاي بيان شده است كه تا حدودي موافق با قرآن است.
مطلب چهارم ـ بعد از بيان مطالب گذشته با توجه به اينكه هيچكدام از اناجيل نه كتاب الهي و آسماني است و نه هيچكدام از آنها را حضرت مسيح ـ عليه السلام ـ نوشته است پس از اين جهت هيچ تفاوتي بين اناجيل وجود ندارد بنابراين از اين طريق نميتوان براي انتخاب بعضي از اناجيل به عنوان كتاب مقدس ديني معيار و ملاكي مشخص كرد. و معيار و دليلي معقول از جهات ديگر نيز براي اين انتخاب وجود ندارد مگر اينكه مطالب مندرج در اناجيل معيار و دليلي بر انتخاب قرار بگيرند به اين معني كه اگر هر كدام از مطالب بيشتري موافق با عقل و شرايع آسماني گذشته برخوردار بود آن انجيل به عنوان انجيل اسمي و قانوني مسيحيت انتخاب ميگرديد.
اگر انجيل برنابا با اناجيل اربعه از اين به بعد مقايسه شود بر طبق اين معيار و ملاك بايد انجيل «برنابا» بر هر انجيل ديگري مقدم داشته ميشد. چون انجيل برنابا تا حدود زيادي با موازين شرايع گذشته و نيز با احكام عقل نظري و عملي سازگار و هماهنگ است. و از آن طرف اكثر مطالب اناجيل اربعه بعضيشان مثل اعتقاد به تثليث و امثال آن به صراحت مخالف با عقل و شرع بوده و بعضي از مطالب تاريخي و احكام مندرج در آنها نيز مخالف و متناقض با شرايع الهي گذشته ميباشد و اموري در اين اناجيل به حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ نسبت داده شده است كه هرگز نميتواند صدق داشته باشد.
بنابراين انتخاب و تعيين اناجيل اربعه در مقابل انجيل برنابا به عنوان كتاب مقدس و قانوني مسيحيت نه تنها هيچ دليلي نه از جهت عقل و نه از جهت شرايع گذشته ندارد بلكه دليلي بر عدم صلاحيت آنها به عنوان كتاب قانوني دين مسيحيت وجود دارد و انتخاب آنها از ميان انجيل ديگر خصوصاُ انجيل برنابا ترجيح مرجوح ميباشد و لذا مسيحيت بر ردّ انجيل برنابا حتي دليلي وهمي و خيالي هم ندارد تا چه رسد كه دليل محكمي داشته باشد. و اين مطلب از داستان از اين قرار است كه پيروان برنابا از يك طرف و پيروان پولس از طرف ديگر تا زمان كنستانتين امپراطور روم اختلافات شديدي در قالبهاي مجادله، موضعگيريها ديني و جدائي كليساها و معابد و حتي درگيريهاي خونين فراگير ادامه داشت و كنستانتين كه هنوز هم مشرك و بتپرست بود و معتقد به اديوپيتر و ساير معبودهاي معابد روم بود.[7]خواست به اين اختلافات به نفع امپراطوري خودش خاتمه دهد و لذا در سال (2325) انجمني را بنام انجمن «ينقيا» براي تعيين انجيل از ميان اناجيل متعدد به عنوان كتاب رسمي و قانوني مسيحيت تشكيل داد كه از طرف پيروان برنابا «اريوس» به نمايندگي از كليساي «لوسيان» و از طرف پيروان پولس شخصي بنام «اثاناسيوس» در اين جلسه حضور داشتند. و تمام نسخههاي اناجيل را كه ميگويند حداقل (270) نسخه بوده و به قولي بيش از (4000) نسخه بوده است جمعآوري شد و در وسط تالار روي ميز قرار دادند. و بعد از جرّ و بحثهاي زيادي در مسئله توحيد و تثليث در بين طرفين چون هيچ راهي براي انتخاب انجيل نيافتند از يك راه توطئهآميزي به نفع طرفداران پولس وارد شدند و تصميم گرفتند كه تمام انجيلها زير ميز قرار داده شوند و حاضران سالن را ترك گفته و درب سالن را كه در كاخ امپراطوري قرار داشت قفل نمودند. و از كشيشها خواسته شد كه تمام شب دعا كنند تا نسخه صحيح انجيل از زير ميز به روي ميز آيد. فرداي آن روز انجيل مورد قبول طرفداران پولس بر روي ميز مشاهده شدند. و بعد از آن تصميم گرفته شد كه تمام اناجيلي كه در زير ميز باقي مانده بودند سوزانده شوند.[8]و از آن پس داشتن يك انجيل غير مصوّب جرم بزرگي بهحساب ميآمد. و مسيحيان زيادي بهخاطر همين جرم بعد از صدور اين رأي به قتل رسيدند و «اريوس» نيز كه رهبر كليساي «لوسيان» بود و از عقايد «برنابا» حمايت ميكرد توسط كليساي پولسي كشته شد و در نهايت نتيجة انجمن «نيقيا» به پيروزي كليساي پولسي انجاميد و پيروان كليساي «لوسيان» كه ادامهدهنده راه برنابا بودند تكفير شدند. و به اين ترتيب اسم و رسم برنابا از صفحه اناجيل و جامعه مسيحيت برداشته شد.[9]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسيرالميزان ج 3 بعد از آيه (61) آل عمران، تاليف علّامه طباطبائي.
2. عيسي ـ عليه السلام ـ پيامآور اسلام، تاليف دكتر احمد بهشتي.
3. مقدمه بر انجيل برنابا به قلم دكتر خليل سعادت.
پي نوشت ها:
[1] . مائده/46.
[2] . جان بي ناس، تاريخ جامع اديان، علي اصغر حكمت، 1370ش، ص612 و 613.
[3] . بهشتي، احمد، عيسي ـ عليه السلام ـ پيامآور اسلام، تهران، انتشارات اطاعات،1373ش، ص71.
[4] . همان، ص82.
[5] . همان، ص95.
[6] . طباطبائي، محمدحسين، الميزان، انتشارات جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ج3، ص315، بيتا.
[7] . بهشتي، احمد، عيسي ـ عليه السلام ـ پيامآور اسلام، تهران، انتشارات اطلاعات،1373 ش، ص104.
[8] . همان، ص133.
[9] . همان، ص134.