خانه » همه » مذهبی » آيا معجزه با قانون عليت منافات دارد؟

آيا معجزه با قانون عليت منافات دارد؟

افرادي خيال مي كنند كه آوردن معجزه عقلا امكان ندارد، چون ناقض قانون عليت است، يعني ما مخير هستيم بين نفي قانون عليت و پذيرفتن معجزه و يا نفي معجزه و پذيرفتن قانون عليت و امر داير بين اين دو کار است. اينها مي گويند اگر ما قانون عليت را بپذيريم معنايش صدور هر معلولي از علت خاص خودش مي باشد. حرارت از آتش صادر مي شود، از اين جهت معني ندارد بگوئيم حرارت از يخ توليد مي گردد. همين طور روئيدن گياه پيدايش حيات، زنده شدن انسان، مردن و مريض شدن و شفا يافتن او همه اينها معلولاتي است كه علل خاصي دارند، اگر چيزي برخلاف اين جريان علّي و معلولي صورت گيرد معنايش نپذيرفتن قانون عليت مي باشد.
در اين جا جوابهاي ساده اي داده شده كه قابل طرح كردن نيست، يكي همان قول به استثنا است كه در زير آمده است.
عده اي مي گويند معجزه استثنا در قانون عليت است، در تمام موارد قانون عليت حاكم است جز در موارد نادر كه يكي از آنها معجزه مي باشد. قانون كلي عليت در مورد معجزه استثنا خورده و نقض شده. اين كلام تمام نيست، زيرا كه قانون عليت يك قانون عقلي است و استثنا بردار نيست.
پس تقرير اشكال اين است كه اين طور كه شما معجزه را تبيين كرديد بايد قانون عليت نقض شود و نقض قانون عليت مساوي است با عدم اعتبارش. اگر يك جا استثنا پيدا كرد معلوم مي شود، علّت و معلولي در كار نيست.
در جواب از سؤال مي گوييم قانون عليت به قوّت خود باقي است و استثنا بردار نيست و معجزه هم واقعيتي است كه هيچ گونه منافاتي با قانون عليت ندارد.
هر معلولي علتي مي خواهد كه قدر متيقن آن علت فاعلي است و اين قانون به هيچ وجه قابل نقض نيست، يك معني بديهي است كه اگر چيزي وجودش از خودش نيست ناچار از غير است. آن غير بايد وجود به اين افاضه نمايد. ولي اين معنايش آن نيست كه معلولها هميشه از عوامل عادي شناخته شده، صادر مي شوند، بلكه اين قانون همين اندازه اقتضا مي كند كه ما براي هر معلولي، عللي قائل شويم و از همين راه است كه ما از وجود كل جهان به وجود خدا پي مي بريم، عليت خدا براي اين است كه جهان معلول است. وجودش فقير است و بدون علت نمي شود ـ اگر ما پذيرفتيم كه بهبود يافتن مريض هميشه از راه خوردن دارو حاصل نمي شود. بلكه راه ديگري هم هست، اين نقض قانون عليت نيست و بدل شدن يك جسم بي جان مثل عصاي حضرت موسي به يك جسم جاندار يك راه طبيعي دارد و آن اين است كه بايد حيوان آن را بخورد و در بدن حيوان هضم شود و به صورت نطفه يا تخم در آيد و سپس به موجود جانداري تبديل شود و يا تبديل به خاك شده و بعد از مدتي به صورت علف غذاي حيواني شده به جاندار تبديل شود. حال اگر راه ديگري هم باشد كه با پيمودن آن ممكن است موجود بي جان تبديل به جاندار شود، در اين صورت قانون عليت ما نقض نشده بلكه علت جديدي كشف شده است.
وقتي كه مي گوييم پيامبري مرده اي را زنده كرد. يعني خدا يك قدرتي به او داده بود كه به اذن او اين قدرت را به كار گرفت. اين قدرت علت بود، زيرا در پيدايش يك پديده اي در زنده شدن مرده اي و در شفا يافتن مريضي، مؤثر بود. كار پيامبر به كار گرفتن يك قوة نفساني است كه خداوند متعال به او مرحمت كرده است ولي قابل تعليم و تعليم نيست وديگران نمي توانند به آن دست يابند، ولي به هر حال علت است. پس حاصل جواب اين شد كه پذيرفتن معجزه ناقض بودن قانون عليت نيست، بلكه پذيرفتن علتي است براي پديد آمدن امري، اما، نه از سنخ علل مادي، بلكه علتي است معنوي كه به موهبت پروردگار متعال در نفس پيامبر تحقق پيدا مي كند و قابل تعليم و تعلم هم نيست.[1]اگر مرده اي به طور اعجاز زنده مي شود، آن هم حساب و قانوني دارد. اگر فرزندي همچون حضرت عيسي بن مريم ـ عليه السلام ـ بدون پدر متولد مي شود، برخلاف سنت الهي و قانون آفرينش نيست، اشكال كار اين است كه بشر تمام سنت ها و قوانين حاكم بر جهان هستي را نمي شناسد. در بسياري از موارد، آن چه را كه به عنوان قانون و سنت الهي مي شناسد قشر قانون است، نه قانون واقعي. مثلاً ما خيال مي كنيم متولد شدن انسان زنده همواره متوقف بر ازدواج دو نفر مي باشد، درحالي كه اين هم قشر سنت است، نه خود سنت. آفرينش حضرت عيسي بدون پدر قشر سنت را برهم زده است؛ نه خود آن را. اين كه قانون و مقررات نظام عالم آفرينش تخلف ناپذير است سخني است و اين كه آيا قوانيني كه ما شناخته ايم، قانون هاي واقعي جهان است يا قشري از قانون سخني ديگر است. معناي معجزه بي قانون بودن نيست. وقتي با اراده پيغمبر و يا امامي كار خارق العاده اي صورت مي گيرد، شرايط عوض مي شود يعني يك روح پاك و نيرومند متصل به قدرت لايزال الهي شرايط را تغيير مي دهد و قانون ديگري حكمفرما مي شود، ممكن است از وسائل عادي و راه هاي شناخته شده نباشد كه در معجزه حتما اين گونه است.[2]استاد علامه طباطبايي مي فرمايند: قرآن قانون عليت عامه را تصديق مي نمايد و بعد از بحث مفصل مي فرمايند: اصل معجزات از اموري است كه حتما جريان عادي طبيعت هم آن را انكار نمي كند، مثلاً زنده شدن مرده يا تبديل صورت به صورت ديگر و تبديل راحتي به بلا و بلا به راحتي، كه مرتباً در عالم طبيعت صورت مي گيرد، فرقي كه ميان معجزه و وضع عادي طبيعت وجود دارد، امور عادي معلول اسباب مخصوص و در شرايط خاصي صورت مي گيرد، ولي در معجزه اسباب عادي ديده نمي شود، مثلاً از نظر جريان طبيعي مانعي ندارد كه عصا تبديل به اژدها شود، ولي نياز به سلسله طولاني از علل دارد و به تدريج صورت مي گيرد، ولي در معجزه آني و نوري است و توسط علل غيبي به وجود مي آيد و خواست خداوند تمام آن علتها را را در آن واحد به كار مي اندازد.[3]از مطالبي كه از أعلام فن و بزرگان نقل شد به اين نتيجه مي رسيم كه معجزه با قانون عليت منافات ندارد، چون ما تمام سنت ها و قوانين حاكم بر جهان هستي را نمي شناسيم و تنها سر و كار ما با قوانين عادي جهان و اموري كه قابل تجربه اند مي باشد، خيال مي كنيم در معجزه قانون عليت نقض شده، در صورتي كه در معجزه شرايط عوض مي شود و قانون ديگري حاكم مي گردد.
وقتي مي خواهد معجزه اي صورت گيرد آن شيء طبيعي كه وسيله معجزه است قيافه ماوراي طبيعي خود را نشان مي دهد، مثال عصاي حضرت موسي كه در اين روي طبيعت همان چوب خشك است ولي در آن رويه ماوراي طبيعي اش اژدها است بيننده صورت ماوراي اين عالم را مشاهده مي نمايد.[4] 
پي نوشت ها:
[1]. مصباح يزدي، محمدتقي، معارف قرآن راه و راهنماشناسي، قم، انتشارات آموزشي امام خميني، چاپ دوم، ج4، ص62ـ63؛ طباطبايي، سيد محمد حسين، بررسي هاي اسلامي، ص273، مقاله اي در معجزه.
[2] . مطهري، مرتضي، عدل الهي، تهران، انتشارات حسينيه ارشاد، 1349ش، ص62؛ مطهري، نبوت، مباحث انجمن اسلامي پزشكان، قم، انتشارات صدرا، 1380ش.
[3] . طباطبايي، سيد محمد حسين، الميزان، ترجمه آيت الله مكارم شيرازي، ج1، ص92؛ جوادي آملي، عبدالله، قرآن در قرآن (تفسير موضوعي)، قم، نشر اسراء، چاپ دوم، 1378ش، ص91.
[4] . جعفري، محمد تقي، شرح مثنوي، تهران، شركت سهامي انتشار، ج10، ص135.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد