پلوراليسم به معناي تكثر و تنوع و به رسميت شناختن تمام فرهنگها و دينها و زبانها است، به اين معنا كه حقيقت مطلق، نجات و رستگاري منحصر در يك دين و مذهب و پيروي از يك شريعت و آيين نيست بلكه حقيقت مطلق مشترك ميان همة اديان و مذاهب است و اديان و مذاهب، شريعتها و آيينهاي مختلف در حقيقت جلوههاي گوناگون «حق مطلق»اند و در نتيجه پيروان همة اديان و مذاهب به هدايت و نجات دست مييابند.[1]گويا اين انديشه براي اولين بار توسط يوحناي دمشقي مطرح گرديد و حتي او رسالهاي در اين باره به رشتة تحرير درآورد.
يوحناي دمشقي از مسيحيان دربار خلفاي عباسي مانند مأمون و معتصم و واثق و متوكل بوده او به خاطر معلومات چشمگيري كه در طب و پزشكي داشت مورد توجه خلفاي عباسي قرار گرفته بود او بود كه قِدَم قرآن را و عدم حدوث كلام خدا را پديد آورد تا با انتشار قِدَم كلام خدا قدم مسيح را كه «كلمة الله» است ثابت كند.
او با طرح مسئله تكثرگرايي «پلوراليسم» هدفي مشابه «قِدَم» قرآن را داشته و خواسته القا كند كه پيروي از همة اديان مايةرستگاري است تا از اين طريق از انحصارگرايي مسلمانان بكاهد. و پيروان ديگر مذاهب را در سطح مسلمانان قرار دهد.[2]از آنجا كه يكي از ريشههاي تصوّف مسيحيت است، اين انديشه (تكثرگرايي) از طرف پشمينهپوشان مورد استقبال قرار ميگيرد. تا از اين طريق تعصب ديني مسلمانان را كمرنگ نموده و بيشتر در جوامع اسلامي نفوذ كنند و در نتيجه افكار و انديشههاي باطل خويش را به راحتي بيان نمايند.
از اين رو تصوف مبلغ حقانيت همة اديان و مذاهب ميگردند و اختلاف آنها را جدي، اساسي و اختلاف حق و باطل نميدانند. ملاي رومي در اين مورد ميگويد:
از نظرگاه است اي مغز وجود اختلاف مؤمن، گبر و جهود
از نظرگه گفتشان شد مختلف آن يكي دالش لقب داد اين الف[3]صاحب مثنوي در اين اشعار ميخواهد بگويد كه: اختلاف اين سه يعني مؤمن، گبر و جهود اختلاف حقيقي نيست بلكه دقيقاً اختلاف ديدگاه است آن هم نه ديدگاه پيروان اديان بلكه ديدگاه انبياء، حقيقت يكي بوده است كه سه پيامبر از سه زاويه به آن نظر كردهاند يا بر پيامبران سه گونه و از سه روزنه تجلي نموده است و لذا سه دين عرضه كردهاند: مولوي داستان معروف و مشهور «فيل و تاريكخانه» را به عنوان تمثيل انديشة تكثرگرايي ديني ذكر ميكند و آن اينكه: گروهي از مردان كه هرگز فيل نديده بودند در تاريكخانهاي مواجه با فيل ميگردند يكي از آنها كه پاي فيل را لمس كرده بود ميگويد: فيل چون ستون بزرگي است. ديگري كه دستش را به خرطوم فيل رسانده بود ميگويد: فيل مانند ناودان است. آنكه گوش فيل را لمس كرده بود ميگويد: فيل چون بادبزن است و هر كدام به يك جنبه از كل واقعيت اشاره ميكند و مقصود خود را در قالب و تمثيلهايي بيان ميدارند.
و در انتهاي داستان نتيجهگيري نموده و ميگويد:
چشم حس همچون كف دست است و بس نيست كف را بر همه آن دسترس
يعني ديد حس و تجربه مانند نظر كردن در تاريكخانه به فيل است و قدرت احاطه به همه چيز را ندارد. مولوي ميخواهد بگويد كه همه ما در چنان تاريكخانهاي قرار داريم و لذا هيچگاه همه واقعيت را آنچنان كه بايد در چنگ نميگيريم هر كس به اندازهاي و از منظري آن را ميبيند و در مييابد و به همان اندازه هم توصيف ميكند.
بر همين مبنا است كه مولوي جنگ موسي با فرعون را حقيقي و جدي نميداند و آن را يكنوع بازي زرگري دانسته كه براي سرگرم كردن ظاهربينان بوده است او ميگويد:
چون به بيرنگي رسي كان داشتي موسي و فرعون دارند آشتي
يا نه جنگ است اين براي حكمت است همچو جنگ خر فروشان صنعت است
نعلهاي باژگون است اي سليم نفرت فرعون ميدان از كليم[4]و از همه مهمتر اينكه: تصوف معتقد به تساوي كفر با اسلام است و ميگويند: «الصوفي لا مذهب له».[5] يعني صوفي هيچ مذهبي ندارد به اين معني كه هيچ مذهبي را بد نميداند تا جايي كه يكي از طوائف صوفيه ميگويد: هيچ چيز را نبايد بد گفت بلكه همه را بايد دوست داشت، كفر و اسلام، ابراهيم و نمرود، موسي و فرعون، محمد و ابوجهل، علي و ابن ملجم، حسين و يزيد همه خوباند.[6]مولوي از زبان اميرالمؤمنين در مخاطبه با ابن ملجم چنين ميگويد:
آلت حقي تو فاعل دست حق چون زنم بر آلت حق طعن و دق
هيچ بغض نيست در جانم ز تو زانكه اين را من نميدانم ز تو[7]محيالدين عربي در كتاب «فصوص الحكم» فرعون را مؤمن و ناجي ميداند.»[8]او ميگويد: قوم فرعون در بحر علم غرق شد و گفته كه حق تعالي هارون را ياري نكرده تا آنكه سامري غالب شده، مردم را گوسالهپرست گردانيد بنابراين بود كه خدا خواست كه در همة صورتها پرستيده شود.[9]بديهي است كه اين سخنها مخالف صريح قرآن كريم است زيرا خداي سبحان در آيات متعدد ميفرمايد: كه همة پيامبران الهي مأمور به تبليغ يك حقيقت بودند: «شَرَعَ لَكُم مِّنَ الدِّينِ مَا وَصىَ بِهِ نُوحًا وَ الَّذِى أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَ مَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسىَ وَ عِيسىَ أَنْ أَقِيمُواْ الدِّينَ وَ لَا تَتَفَرَّقُواْ فِيه؛ از دين، همان را شريعت شما قرار داديم كه شريعت نوح قرار داده و به تو وحي كرديم و به ابراهيم و موسي و عيسي توصيه نموديم كه اين دين را اقامه كرده و متفرق نشويد.»[10]همچنين آيات ديگر وجود دارند بر اينكه تفرقه در دين از ناحية پيامبران نبوده بلكه پيروان آنها به جهت پيروي از هواي نفس و انحراف از مسير پيامبر خويش به دامن تفرقه افتادهاند.
علت اصرار صوفيه بر حقانيت و به رسميت شناختن تمام اديان و مذاهب دو چيز ميتواند باشد يكي از بين بردن تعصب پيروان اديان نسبت به مذهبش، كه به اين وسيله بتواند به راحتي در ميان آنها نفوذ نموده و به تبليغ و ترويج عقايد و باورهاي انحرافي خويش بپردازند.
دوم ترويج اباحهگري و بيبندوباري در جوامع اسلامي است وقتي همة اديان و مذاهب از حقانيت مساوي برخوردار شد و حقانيت مطلق در كار نبود ديگر كسي خود را ملزم به پيروي از شريعت خاص نميداند و براي رهايي از قيود شريعتي، به شريعتي ديگر رو ميآورند.
در نتيجه تكثرگرايي ديني «پلوراليسم» به معناي به رسميت شناختن همة دينها و مذهبها و ترويج بيبندوباري و لامذهبي به يكجا ختم ميشود و مكمل همديگراند. كه به قصد ضربه زدن به اسلام صورت ميگيرد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. پلوراليسم ديني، رباني گلپايگاني.
2. دينپژوهي، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي.
پي نوشت ها:
[1] . گلپايگاني، رباني، كتاب نقد سال اول شماره چهارم، ص 133.
[2] . سبحاني، جعفر، پلوراليزم ديني، ص 9 ـ 10، قم مؤسسه امام صادق ، اول 1381 ش.
[3] . مولوي، جلال الدين، مثنوي معنوي، ص 393، تهران، هرمس، اول 1382 ش.
[4] . مثنوي معنوي، ص 112.
[5] . عطار، فريدالدين، تذكرة الاولياء، 2/289.
[6] . آل آقا، فضايح صوفيه، ص 119.
[7] . مثنوي معنوي، ص 170.
[8] . ابن عربي، فصوص الحكم، ص 478.
[9] . همان، ص 440.
[10] . شورا،آية 13.