مقتضاي اصل اساسي اصول دين يعني (توحيد) که گذشته ازادله عقلي و نقلي يک اصل مسلم فطري مي باشد، وحدانيت خداوند متعال در ذات و صفات است يعني همانطور که خداوند در ذات مقدس خود بي نظير و مثال است در مقام صفات نيز مانند ندارد چه صفات ذاتي مانند علم و قدرت و … و چه صفات فعليه مثل خالقيت و رازقيت و امثال آن و معناي توحيد فعلي اين است که او فاعل علي الاطلاق و مؤثّر حقيقي است و غير او هر چه هست اسباب و وسايط اند و هيچ گونه اثر ذاتي نداردچون استقلال در ذات شان نداردند يعني در حقيقت خداوند است که اثر رفع تشنگي را در آب و درخشندگي را در خورشيد و محبت را در قلب انسان منتظر قرار داده و دل انسان مؤمن را ظرف تابش و تجلي نور محبت خودش و اولياء و دوستان خود قرار داده است و معناي اين جمله معروف که ورد زبان موحدان است که: «لا حول و لا قوةالا بالله»[1] جز اين نيست.
چنان چه امير المومنين ـ عليه السلام ـ در معناي اين جمله فرمود: لا حول من معاصي الله الا بعصمةالله و لا قوة لنا علي طاعةالله الابعون الله.[2] پس معناي توحيد افعالي در خداوند متعال اين است که او قادر مطلق و فاعل حقيقي است هرگاه و هر چه را اراده فرمايد بر اساس علم و حکمت انجام مي دهد. و تمام کار هاي دو جهان به ذات خدا بر مي گردد حتي کار هايي که از ما سر مي زند و ما در انجام آن مختار هستيم باز قدرت بر انجام آن از ناحيه خداست و اين کلام بلند الهي در قرآن که فرمود: «ادعوني استجب لکم»[3] گواه بر اين گفتار است يعني از من بخواهيد و در حوايج و نيازمندي هاي خود مرا بخوانيد تا شما را اجابت نمايم. زيرا او خداوند توانا است و بر انجام هر امري قادر است.
روشن است که ظهور امام زمان ـ عليه السلام ـ نيز مثل همه امور ديگر در حيطه سيطره قدرت الهي است و تأخير و تعجيل آن به دست او است که از آن به بداء در مقام فعل خداوند تعبير مي شود و از روايات متعددي وجوب ايمان و اعتقاد به آن استفاده مي گردد.
از امام صادق ـ عليه السلام ـ نقل شده که فرمود: خداوند هيچ پيامبري را مبعوث نکرد تا اين که از او نسبت به سه خصلت پيمان گرفت : اقرار به بندگي، نفي شريک و اين که خداوند هر گاه بخواهد و هر چه را بخواهد مقدم مي کند و هر چه را بخواهد به تأخير مي اندازد.[4] اين که اين همه نسبت به دعاء و نيايش براي سلامتي امام زمان ـ عليه السلام ـ و تعجيل در فرج آن بزرگوار در روايات و کتب مذهبي به شيعيان سفارش گرديده به خاطر اين است که خداوند متعال قادر است بر تغيير و تبديل آن چه مقتضاي اسباب و وسائل عادي و اموري که عادتاً از مقدمات تحقق يک امر محسوب مي گردد.
بنابر اين در اصل اين که امکان تعجيل و تأخير در ظهور امام ـ عليه السلام ـ وجود دارد جاي بحث نيست چنان چه در سوال مورد نظر مطرح گرديده است و اين جا مناسب است که يک اشاره کوتاه به اسباب تأخير و تعجيل در ظهور داشته بشود:
به طور کلي و خلاصه به دو امر که ممکن است موجب تعجيل و يا تأخير ظهور بشود اشاره مي شود: 1. از آن جايي که ظهور امام زمان ـ عليه السلام ـ و حکومت جهاني آن حضرت از نعمت هاي بزرگ الهي است ممکن است در اثر معاصي و گناهان انسان ها و خصوصاً شيعيان به تأخير بيافتد زيرا گناه و معاصي و غفلت گذشته از حرمت تکليفي که دارد آثار وضعي و قهري نيز دارد چنان چه امير المومنين ـ عليه السلام ـ در دعاي شريف کميل به پيشگاه خداوند عرض مي کند: «اللهم اغفرلي الذنوب التي تغيّر النعم»[5] خدايا ببخش آن گناهاني را که موجب تغيير نعمت ها مي گردد و در نعمت ها را مي بنددهمانگونه که تقوا و پرهيزکاري و دوري از گناه و معاصي موجب نزول و وفور نعمت هاي خداوندي مي گردد: «لو ان اهل القري آمنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم برکات من السّماء و الارض»[6]و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گرائيده بودند، قطعا برکاتي از آسمان و زمين برايشان مي گشوديم. پس يکي از چيزهايي را که باعث محروميت از نعمت ظهور و تأخير در آن مي گردد گناهان و معاصي و غفلت ما است.
2. دعاء و نيايش و تضرع يکي از امور مهم و از اسباب نزول نعمت ها مي باشد: «عن رسول الله صل الله عليه و آله: لو عرفتم الله حق معرفته لزالت لدعائکم الجبال»[7] اگر خدا را آن گونه که سزاوار است مي شناختيد هر آينه در اثر دعاي شما کوه ها فرو مي ريختند. پس دعا و نيايش مي تواند يکي از اموري باشد که اگر با شرايط آن خوانده بشودممکن است موجب تعجيل در ظهور امام زمان ـ عليه السلام ـ بشود البته بديهي است که اين حالت يعني دعاء و تضرع و اضطرار بايد همگاني و عمومي بشود و جامعه انساني بايد با جان و دل از مفاسد و مظاهر مظالم و معاصي بيزار و به وجود حاکميت عدل و داد و ديانت علاقه مند گردند و آن گاه دعا نمايند که در اين صورت انشاء الله دعاي شان مستجاب خواهد بود: .. فان الدعاء مستجاب فيه کما ان العمدة من معجزات الانبياء راجعة الي استجابة الدعاء»[8] به درستي که دعا (حتي در اموري که عادتا محال است) مستجاب مي گردد چنانچه عمده معجزات انبياء به واسطه دعا و استجابت آن محقق گرديده است. پس با طهارت باطن از دعا براي همه امور خصوصاً ظهور امام زمان ـ عليه السلام ـ غفلت نبايدکرد که خداوند متعال چنان چه قبلا بيان شد وعده اجابت داده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 52 ـ 53.
2. دادگستر جهان، آيت الله ابراهيم اميني.
3. عصر ظهور، علي الکوراني.
4. اصول کافي، شيخ کليني، ج1، کتاب الحجه.
پي نوشت ها:
[1]. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج5، ص 75. مؤ سسة الوفاء؛، 1403،ه ق
[2]. بحار الانوار، ج5، ص 75.
[3]. غافر / 60.
[4]. شيخ کليني، اصول کافي، ج1، ص 147. ،دارالکتب الاسلاميه،سوم، 1388ه
[5]. شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان، ص 112، دعاي کميل.
[6]. اعراف/ 96.
[7]. طباطبايي، سيد ابوالحسن، رساله في استجابه الدعاء، الناشر موسسة الامام الهادي، چاپ اول، 1376ش.
[8]. رساله في استجابة الدعاء، همان.