براي روشن شدن پاسخ لازم است به نكاتي توجّه شود:
1. معناي ظاهر در لغت و اصطلاح: در لغت ظاهر از ريشهي «ظَهَر» گرفته شده و به معناي حاصل شدن و به دست آمدن چيزي است بر روي زمين بدون آنكه از ديدهها پنهان باشد، چنانكه باطن در لغت به چيزي گفته ميشود كه در نهان و بطن زمين به وجود ميآيد،[1] و در اصطلاح اهل تفسير به چهرة عمومي الفاظ قرآن كه براي همه گشاده است و نور مبين است و رمز هدايت خلق، ظاهر ميگويند، به بيان ديگر معناي ظاهر همان مدلول مطابقي وضعي و عرفي ميباشد كه معنايي است ساده براي فهم عامّه مردم،[2] و امّا باطن (و يا بطون) نوعي دلالت التزامي است كه براي هر كس جز خاصان (و راسخان در علم) روشن نيست و بروز نمييابد.[3] ظاهر فروع و شاخه است و باطن اصل و ريشه، ظاهر متكي به باطن ميباشد،[4] در نتيجه باطن آن معني (يا معاني) است كه جز پاكان بر آن راهي ندارد.[5]2. محكمات و متشابهات: آيات قرآن در يك تقسيم كلّي به دو دسته تقسيم ميشوند:
الف) محكمات كه نياز به تأويل ندارند؛
ب) متشابهات كه نياز به تأويل دارند، يعني بايد در دامن محكمات تربيّت شوند چرا كه محكمات بمنزله «امّ الكتاب» و مادر آن به حساب ميآيند.[6]بعد از بيان نكات فوق، پاسخ اين است كه اگر مراد ظاهر در برابر باطن باشد، فهم آن براي عموم مردم و آن هايي كه دنبال چهرة عمومي آيات قرآن و فهم سادة آن ميباشند، ممكن است وبا توجه به شرائطي كه بعداً يادآور ميشويم ،مي توان به ظاهر اكتفا نمود آن هم در آيات محكم، ولي اگر دنبال چهرههاي ديگر قرآن (يعني بطون) باشيم كه آن را تنها به انديشمندان (راسخان در علم) آنها كه تشنة حقّند و پويندة راهند نشان ميدهد، نميتوان به ظاهر اكتفا نمود؛ زيرا رسيدن به مرحلة باطن جز براي معصومان و پاكان عليهم السلام ميسر نيست[7] و امّا اينكه قرآن داراي بطن و بطوني ميباشد، در روايات كثيره به آن اشاره شده است كه فقط به دو نمونه اكتفاء ميشود:
1. علي ـ عليه السّلام ـ فرمود: « قرآن داراي ظاهر زيبا و باطني ژرف و ناپيداست مطالب شگفتآور آن تمام نميشود و اسرار نهفتة آن پايان نميپذيرد»[8].
2. جابر از امام باقر ـ عليه السّلام ـ تفسير آيهاي را پرسيد؟
حضرت جوابي دادند، بار ديگر از همان آيه پرسيد: حضرت بگونهاي ديگر جواب فرمود.
جابر عرض كرد: قبلاً جواب ديگري داده بوديد.
حضرت فرمود: «جابر! قرآن داراي باطني است و باطن آن هم باطني دارد و خود ظاهر هم مراتبي دارد.
اي جابر! چيزي از قرآن با عقول بشري قابل تفسير نيست؛ زيرا ممكن است اوّل آيه مربوط به چيزي باشد و ذيل آن مربوط به مطلب ديگر، قرآن كلام بهم پيوستهاي است كه داراي چهرههاي متعددي ميباشد».[9]اگر مراد از ظاهر فهم آيات بدون توجّه به قرائن است، در پاسخ بايد گفت: هرگز نميتوان به ظاهر اكتفا نمود؛ چون در فهم ظاهر آيات علاوه بر آشنايي به قواعد عربي و فهم كامل زبان قرآن، توجه به قرائن از جمله آيات ديگروروايات… لازم است، حتّي در آياتي كه ظاهر روشني دارند و جزء آيات محكم به شمار ميروند، بايد شرائط فوق مراعات شود؛ چون آيات قرآن به همديگر مرتبط ميباشند و بعضي بر بعض ديگر قرينه ميباشند . و همچنين روايات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ به عنوان مفسّر و مبيّن قرآن بايد ملاحظه شود و خود قرآن تصريح دارد كه «ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه را كه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي وشايد انديشه کنند.»[10] يعني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بايد بيان و تفسير كند. و همچنين روايات رسيده از اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ بعنوان وارثان و اوصياي پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و ثقل و عِدل قرآن در فهم آيات قرآني مورد توجّه قرار گيرند.
آنچه گفته شد مربوط به آيات محكم قرآن بود، امّا در آيات متشابه، هرگز نميتوان به ظاهر اكتفا نمود؛ زيرا باعث گمراهي و ضلالت خواهد شد، به عنوان نمونه به چند آيه اشاره ميشود:
1. « وَجَاءَ رَبُّكَ وَالْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا»[11] ظاهرش اين است كه خداوند آمد و فرشتگان صف در صف حاضر شدند.
2. «الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى»[12] ظاهرش اين است كه خداوند بر عرش سوار است.
3 . «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ …»[13] ظاهر آية فوق بر اين است كه خداوند داراي دست ميباشد و
همچنين آيات محبت و… به هيچ عنوان نميتوان به ظاهر آنها اخذ نمود، بلكه بايد آنها را در كنار آيات محكمي چون« … لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ »[14] قرارداد و تفسير نمود كه مراد از آمدن، امر خداوند است، و مراد از «استوي» تسلّط خداوند است، و مراد از دست هم، قدرت خداوند ميباشد. اگر به ظاهر آنها اكتفا شود، لازمهاش اين است كه قائل شويم ـ نعوذُ بالله ـ خداوند داراي جسم ميباشد، چنانكه وهابيها ميگويند:«خداوند جهت و مكان دارد و بر عرش كه بالاي آسمانها است سوار ميباشد. خداوند داراي دست و چشم به معناي حقيقي ميباشد.»[15] و ميگويند:« خداوند هر شب به زمين فرود ميآيد و صبح دوباره برميگردد.»[16] و حتي صريح كلام ابن تيميه اين است: «در قرآن و سنت و اجماع حرفي از نفي جسمانيّت و نفي تشبيه نيست.»[17] و همين طور با توسل به ظاهر آيات، قائل شدند كه:«مراد از رحمت و محبت و غضب و رضاء در خداوند معناي حقيقي انفعالي ميباشد، و در قيامت خداوند را ميبينيم و…»[18] و شبيه حرفهاي فوق را حنابله، هشويّه و اباضيّه نيز گفتهاند.[19]نكته ديگري كه قابل توجّه است اين است كه قرآن در بيان احكام، همة موارد را بيان نكرده و جزئيات مسائل را (مانند جزئيات نماز، روزه، مسائل حج، زكات و…)به روايات واگذار کرده و اين جزئيات را از روايات پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ بايد بدست آورد، بنابراين نميتوان در بخش احكام (و استنباط آن از قرآن و همچنين بعضي از مسائل عقائدي و…) به ظاهر آيات اكتفاء كرد؛ زيرا اين نيز موجب گمراهي است و در رواياتي به اين امر اشاره شده است.[20]بنابراين ظاهر قرآن بعد از فحص از قرائن (عقلي و نقلي كه يكي از آنها روايات معصومان ـ عليهم السّلام ـ مي باشند) حجّت است و بدون آن(قرائن) نميتوان به ظاهر تمسك نمود.
نتيجه اين شد كه در آيات متشابه و آياتي كه نياز به تفسير و تأويل دارند به هيچ عنوان نميتوان به ظاهر اكتفا نمود چون باعث گمراهي و ضلالت و بيراهه رفتن انسان ميشود، آيات متشابه را بايد در پرتو آيات محكم و روايات تفسير نمود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير نمونه، آيتالله مكارم شيرازي، ج 1، ص 20، ج 18، ص 261 و ج 26، ص 11.
2. تفسير موضوعي قرآن، حضرت آيتالله جوادي آملي، ج 1، ص 14.
3. روش شناسي تفسير قرآن، علي اكبر بابايي، محمود رجبي، ص 290و 32 .
4. مجلّة بيّنات، محمد علي مهدويراد، شمارة 3، ص 89 .
پي نوشت ها:
[1] . راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، دفتر نشر الكتاب، چاپ دوّم، 1404، ص 317.
[2] . ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، دارالكتب الاسلاميّه، چاپ بيست و ششم، 1370، ج 1، ص 20 و ج 18، ص 461، و ر.ك: نهاوندي، نفحات الرحمان، چاپ اول، ص 22.
[3] . تفسير نمونه، پيشين، ج 18، ص 461 و ج 26، ص 11، و ر.ك: تهانوي، محمدعلي، مَوْسُوعَة كشاف اصطلاحات الفنون، لبنان، مكتبة ناشرون، ج 1، ص1144 ـ 1145.
[4] . جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن مجيد، انتشارات رجاء، ج 1، ص 14.
[5] . برداشتي از آيات 79- 77 سوره واقعه .
[6] . برگرفته از آيه 7 سوره آل عمران.
[7] . واقعه/ 79.
[8] . نهجالبلاغه، ترجمة محمد دشتي، خطبة 18، ص 64.
[9] . ر.ك: مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج 89، ص 91 و ص 94 و 95.
[10] . نحل/ 44.
[11] . فجر/ 22.
[12] . طه/ 5.
[13] . فتح /10 .
[14] . شوري / 11 .
[15] . ابن حجر عسقلاني، الدر الكاهنة، بيروت، ص 145، ر.ك: احمد بن زيني چلان مفتي مكه، سرگذشت وهابيّت، ترجمة ابراهيم وحيد دامغاني، نشر گلستان كوثر، چاپ اوّل،1376، ص 16.
[16] . عمر عبدالسلام، مخالف الوهابيّة للقرآن و السنة، دارالهدايه، چاپ اوّل، 1416، ص 8.
[17] . ابن تيميّه، الفتاوي الكبري، بيروت، دارالمعرفة، ص 23ـ21.
[18] . سبحاني، جعفر، آئين وهابيّت، منشور جاويد، مؤسسه امام صادق (ع)، چاپ سوّم، 1373.
[19] . سبحاني، جعفر، بحوث في الملل و النحل، قم، لجنة اِدارة الحوزة العلميه، چاپ دوّم، 1415، ج 2، ص 247.
[20] . كليني، محمّد بن يعقوب، اصول كافي، آخوندي، ج 1، ص 184ـ183 و 19.