آيا ناتواني از آوردن قرآن دليل معجزه بودن آن است؟
پاسخ: گفتار فوق، مغالطهي روشني است که با اندک دقتي ميتوان به آن پي برد. گوينده ابتدا دو اصل را به عنوان پايههاي استدلال مسلمانان نقل ميکند و سپس بر آنها ميتازد. آن دو اصل عبارتاند از:
الف) هر چيز که آوردن «مثل» آن غيرممکن باشد، معجزه است.
ب) آوردن همانند و مثل- از تمام جهات- براي چيزهاي ديگر هم محال است. (3)
سپس با توجه به مقدمات فوق نتيجه ميگيرد که چيزهاي ديگر هم معجزهاند. در پاسخ بايد گفت:
اولاً مقدمهي اول، ناصواب است. کدام مسلمان معتقد است هر چيزي که آوردن مثل آن- از همهي جهات- غيرممکن باشد، معجزه است؟!
ما معتقديم آوردن مثل قرآن محال است، ولي معتقد نيستيم هر چيز که آوردن همانندش محال باشد، لزوماً، معجزه است؛ به قول معروف «هر گردويي گرد است، ولي هر گردي گردو نيست».
يکي از شرايط معجزه اين است که همانندناپذير باشد، ولي معجزه شرايط ديگري هم دارد که با توجه به همهي شرايط، معجزه، محقق ميشود. يکي از مهمترين شرايط معجزه، ادعاي نبوت و شرط ديگر آن، تحدي و هماوردطلبي مدعي است. پس حتي اگر بپذيريم تا کنون همانند اشعار سعدي و حافظ سروده نشده، باز هم معجزه نيستند. حافظ، سعدي و ديگر دانشمندان هيچگاه ادعاي نبوت و هماوردطلبي نکرده، مدعي نبودند که بر آنان وحي ميشود و ديوان اشعار خود را شاهدي بر نبوت خود مطرح نميکردند.
ثانياً مقصود از «مثل»، شباهت و همانندي در همهي جهات، اعم از زبان، مکان و زمان تأليف و عرضهي نوع کاغذ، مؤلف، اندازه، الفاظ، معاني، نظم يا نثر بودن و… نيست؛ زيرا اصولاً و از نگاه فلسفي هيچ چيزي در جميع جهات با چيز ديگر برابر نيست؛ حتي نسخههاي مختلف از يک کتاب، هرچند از جهت مؤلف، لفظ، محتوا، نوع خط و … يکسان باشند، باز مثل هم به معناي برابري کامل نخواهند بود؛ زيرا از جهات متعدد ديگري مثل مکان و وضع قرار گرفتن و… باز هم متفاوت خواهند بود و در اين صورت اصلاً هيچ چيزي که با چيز ديگر شباهت کامل و از جميع جهات داشته باشد، در جهان وجود نخواهد داشت؛ بلکه مقصود از مثل- چنانکه به زودي خواهد آمد- برابري چيزي با چيزي در ويژگيهاي اصلي و برجستهي مورد نظر است. (4) پس وقتي گفته ميشود قرآن، بي«مثل» است، مقصود اين است که هيچ نوشتهاي و سخني در اوصاف اصلي، مانند فصاحت و بلاغت، قوانين متقن و دائمي، اختلافناپذيري، هدايتگري، مضمون عالي و… مانند قرآن نيست؛ يعني نميتوان ارزش آن را در جهات مذکور بسان قرآن دانست.
ثالثاً به کدام دليل اثبات ميشود که هيچ کس نميتواند مانند کتابهاي يادشده را بياورد و چه بسا پس از آنها ديگران نيز کتابهايي بهتر آوردهاند که از جهات متعددي بر آن کتابهاي پيشين برتري دارند و در آينده نيز کتابهاي فراوان ديگري خواهد آمد که از کتب مزبور بهتر باشند؛ چنانکه گفته شده است اشعار و نثر سعدي در باب موعظه قويتر از اشعار حافظ است و مثنوي معنوي مولوي در بعد عرفاني با ديوان حافظ قابل مقايسه است و به عقيدهي بعضي از دانشمندان، اشعار عرفاني ابنفارض که به عربي سروده شده است، قابل مقايسه با اشعار حافظ و بلکه قويتر از آن است. (5)
رابعاً علاوه بر آنکه آورندهي معجزه بايد تحدي کند و ديگران از آوردن مانند آن ناتوان باشند، آنچه به عنوان معجزه نشان داده شده، بايد از نواميس طبيعي خارج باشد؛ درحاليکه کتابهاي يادشده هيچ يک از اين شرايط را ندارند. (6)
خامساً شاعراني که از آنان نام برده شده است، نه تنها ادعاي نبوت نداشتند، بلکه بارها به صراحت به اين نکته تأکيد کردهاند که «هرچه دارند، همه از دولت قرآن دارند». آنان از قرآن کريم تأثير گرفته، مردم را به پيوند با قرآن فراميخواندند. براي اينکه ارتباط لسانالغيب، حافظ شيرازي با قرآن کريم روشن شود، اشعار زير مؤيد اعاي ماست:
عشقت رسد به فرياد ار خود بسان حافظ *** قرآن زبر بخواني در چهارده روايت
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهاي تار *** تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
صبح خيزي و سلامت طلبي چون حافظ *** هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم
نديدم خوشتر از شعر تو حافظ *** به قرآني که اندر سينه داري
با نگاهي گذرا به اين اشعار، به خوبي روشن ميگردد که بين حافظ و قرآن، پيوندي وثيق و ناگسستني وجود دارد. اين تأثير نه تنها در محتواي شعر حافظ، (7) بلکه در صورت و ساختار شعر (8) او نيز به روشني ديده ميشود.
ششمين پاسخ آنکه اگر در آيات قرآن دقت ميشد، ثابت ميگرديد که اين شبهه از ريشه باطل است؛ زيرا از تعبير «مثله» اين نکته نيز برميآيد که خداوند با اين تعبير، به آوردن «همانند سورهي قرآن» تحدي کرده است، نه «سورهي قرآن». پس قرآن نفرموده سورهي قرآن بياوريد تا کسي بگويد سوره را قبلاً پيامبر (صلي الله عليه وآله وسلم) آورده است و ديگر امکان آوردن آن وجود ندارد، بلکه ميفرمايد: «همانند قرآن» بياوريد. (9)
پينوشتها:
1. اين مورد از شبهاتي است که تاريخ ابيالفداء از ابنراوندي نقل ميکند (ر.ک: اسماعيل ابيالفداء؛ تاريخ ابيالفداء؛ ص 385).
2. در اينباره نوشتهاند: با روشي که قرآن براي اثبات معجزه بودن خود در پيش گرفته است، بسياري از انديشمندان، هنرمندان، شاعران، مخترعان و… ميتوانند ادعاي پيامبري کرده، آثار خود را معجزه بنامند! مثلاً لئوناردو داوينچي با خلق اثر شاهکار (موناليزا) ميتواند ادعا کند که اين نقاشي با هدايت و کمک فرشتگان آسماني خلق شده و بشر از آوردن نمونهاي مثل آن عاجز است. آنگاه براي اثبات مدعاي خود به مردم بگويد که اگر در سخنان من شک داريد، تابلويي مثل آن بکشيد و اگر نتوانستيد پس به ارتباط من با عالم غيب و آسماني بودن اين اثر ايمان بياوريد! به همين ترتيب اگر مولوي و حافظ نيز مدعي شده باشند که اشعارشان وحي الهي است، بايد بپذيريم! زيرا تا کنون نه مانند مثنوي مولوي آمده و نه غزليات حافظ رقيبي پيدا کرده است.
3. يکي ديگر از شبهه پراکنان مينويسد: «فرض کنيم هيچ انساني قدرت ساختن کتاب و يا سوره و آيهاي همچون قرآن را نداشته باشد، آيا اين، بدان معناست که قرآن زاييدهي فکر بشري و نوشته دست انسانها و ناشي از علم آنها نيست و قطعاً بايد از آسمان به زمين آمده باشد؟ هرگز! بسياري از کارها هستند که تنها يک بار انسانها ميتوانند آنها را انجام دهند. براي مثال تمام انسانهاي روي زمين نميتوانند جاذبهي زمين را «براي اولين» بار کشف کنند؛ زيرا نيوتون قبلاً اين کار را کرده است… همچنين ثبت آدرس يک سايت تنها براي يک بار امکان پذير است. همچنين آيا ميتوان ادعا کرد که تخت جمشيد را خداوند درست کرده است؟ زيرا هيچ انساني قادر نيست مکاني مثل تخت جمشيد درست کند، يا حتي ستوني مثل يکي از ستونهاي تخت جمشيد درست کند؛ زيرا تخت جمشيد در حال حاضر وجود دارد و مکاني که تخت جمشيد اشغال کرده است، منحصر به تخت جمشيد است و اگر کسي بنايي دقيقاً مثل تخت جمشيد درست کند، بايد آن را دقيقاً در جايي که اکنون تخت جمشيد قرار دارد، قرار دهد تا بتواند بنايي کاملاً مثل تخت جمشيد درست کرده باشد؛ زيرا از ويژگيهاي تخت جمشيد قطعاً موقعيت جغرافيايي آن است؛ لذا اساسا ساختن بنايي مثل تخت جمشيد محال است. نتيجه آنکه بسياري از کارها را انسانها تنها يک بار ميتوانند انجام دهند و با فرض اينکه کسي نتواند آن کار را دوباره انجام دهد يا همانند آن کار را دوباره انجام دهد، هرگز نميتوان نتيجه گرفت که آن کار نشدني است و از دست انسان بر نميآيد؛ بنابراين بايد حتماً منبعي غيرانساني آن را انجام داده باشد و خدا فاعل آن کار است».
از آنچه در پاسخ متن آمد، جواب اين مغالطهها نيز روشن ميشود. اصولاً يکي از شگردهاي مغالطه اين است که مغلطه کننده ابتدا، مطلب ناصوابي را به خصم خودش نسبت ميدهد؛ سپس با تمام توان، دروغي را که به خصم نسبت داده، رد ميکند تا شنوندگان و خوانندگان تصور کنند مطلب القاشده، عقيدهي خصم و باطل است؛ درحاليکه اصولاً نسبت داده شده دروغ بوده است. در مورد فوق نيز چنين است. اصولاً ما معتقد نيستيم هر چه منحصربهفرد- از همه جهات- باشد، معجزه است؛ زيرا از نگاه فلسفي، همه چيز منحصربهفردند. ما معتقديم معجزه، شرايطي دارد. تمام اين شرايط در قرآن کريم جمع است. پس قرآن معجزه است. در مورد مراد از «مثليت» به زودي توضيح آن خواهد آمد.
4. حسن مصطفوي؛ التحقيق في کلمات القرآن؛ ج 11، ص25.
5. مرتضي مطهري؛ مجموعه آثار؛ ج13، ص 221. محمدحسين حسيني تهراني؛ روح مجرد؛ ص 628.
6. ر.ک: ابوالقاسم خويي؛ البيان في تفسير القرآن؛ ص 90.
7. اين مسئله که معاني و مضامين قرآني در شعر حافظ نفوذ و حضور دارد، امري مسلّم و مقبول همه محققان است و قرآن از مؤثرترين و نافذترين منابع فکري حافظ بوده است؛ به طوري که غالب اشعار حافظ، مشحون از لطايف قرآني و «شعر حافظ همه بيتالغزل معرفت است». نه تنها بيش از ده بار نام «قرآن» در ابيات حافظ آمده، بلکه در اشعار وي، اشارات بسياري به نام برخي سورهها و آيات شده است، مانند سورههاي «فاتحه»، «اخلاص»، «واقعه»، «قلم» و آيات و جملات قرآني «بسم الله»، «لا اله الا الله»، «سلام هي حتي مطلع الفجر»، «جَنّت تَجرِي مِن تَحتِهَا الاَنهَر»، «فالق الاصباح»، «جاعل الظلمات»، «و مِنَ المَآءِ کلُّ شَيء حَي»، «جنة المأوي»، «الحکم لله»، «لاَ تَذَرنِي فَردًا» و… .
ديوان حافظ، مملو از حکايات و قصص و معارف قرآن است؛ مانند داستان آدم، ميوهي ممنوعه، سرشتهشدن گِلِ آدم، سليمان و انگشتري، موسي و آتش طور، يوسف و چاه و زليخا، عيسي و روحالقدس، نوح و کشتي، ابراهيم و… و معارفي چون دعا و اجابت، قضا و قدر، علم و عشق و توبه، توکل، غيرت، امانت، حساب، کتاب، ازل و… .
8. غزل حافظ، از جهتي با غزليات ديگر در شعر فارسي فرق دارد؛ زيرا غزليات ديگر، داراي اتحاد معنايي و انسجاماند، و تنها مضمون آنها، عشق و وصال و هجران و وصف جمال معشوق و… است؛ اما غزل حافظ، علاوه بر اينها انبوهي از مضامين را در خود جاي ميدهد، و حاوي مسائل فلسفي، کلامي، عرفاني، اخلاقي، اجتماعي و حتي سياسي و مدح رجال و نقد صوفي و خرقه و خانقاه و… و دهها مضمون متنوع ديگر است. اين تنوع و انبوهيِ مضامين، حافظ را به «استقلال بخشيدن به هر بيت»- از نظر معنا و مفهوم- کشانده است؛ به طوري که «واحد سخن» در شعر حافظ، «بيت» است، و اين امر سبب شده که غزلش، بيانسجام شود. البته اين «بيانسجامي» شعر، حافظ را داراي انسجامي متعاليتر کرده است که سبک «جريان سيال ذهن» يا «شعر حجم» نام دارد؛ يعني سير آن «خطّي» نيست، بلکه «حلقوي»، «کروي» و «حجمي» است. بيشک حافظ اين سبک را از قرآن الهام گرفته است.
سبک قرآن کريم در گفتار، با آنچه در ادب عرب قبل و بعد از نزول قرآن در دست است، متفاوت است. در اغلب سورههاي قرآن، آيات استقلال دارند و غالباً در يک سوره- بسته به طول آن- از مسائل مختلف سخن گفته ميشود. در يک کلمه بايد گفت: در سورههاي قرآن «توالي معنايي صوري و ظاهري» دنبال نميشود. در قرآن، واحد سخن «آيه» است. قرآن، حتي قصص را پراکنده و قطعه قطعه بيان ميکند. اينگونه سخن گفتن، قبل از قران سابقه نداشت. حافظ نيز با انس پنجاه سالهاي که با اين سبک حجمي و حلقوي موجود در قرآن داشت، به ناچار خود را در پرتو الهام قرآن داد و ساختار شعر او ساختاري قرآني پيدا کرد (ر.ک: خرمشاهي، بهاءالدين؛ دانشنامه قرآن؛ ج 1، ص 883-886.
9. فضل الله: تفسير من وحي القرآن؛ ج 1، ص 174.
منبع مقاله :
محمدي، محمدعلي؛ (1394)، اعجاز قرآن با گرايش شبهه پژوهي، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي وابسته به دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاپ اول