خانه » همه » مذهبی » آيا نظام اعتقادي اسلام مورد سنجش عقلاني قرار مي‌گيرد؟

آيا نظام اعتقادي اسلام مورد سنجش عقلاني قرار مي‌گيرد؟

قرآن كريم بيش از هر متن مقدّس ديگري، به مسأله شناخت و كسب معرفت اهتمام نشان داده و در ‌آيات فراواني دربارة امكان شناخت،[1] منابع شناخت،[2] ابزار شناخت،[3] و موضوعات شناخت سخن گفته است. براي درك اهميتي كه قرآن كريم براي معرفت به طور كلي سخن گفته است، بايد به سراغ كلماتي چون تدبير، تفكر، برهان، علم، بصيرت، عبرت، صاحبان علم، اولوالالباب، اولوالابصار، سيروا في الارض و… رفت در حالي كه هيچ يك از اين مفاهيم در فرهنگ قرآني جنبة منفي و معناي مذمومي ندارد، بدترين عتابها و شماتتها نثار كساني شده است كه نسبت به آنها كم توجه و بي‌اعتنا بوده و هستند.[4] در قرآن بي هيچ مدارايي با انواع موانع تعقل و آزد‌انديشي مثل تعصب،[5] تقليد،[6] پيروي از ظن و گمان،[7] متابعت نفس،[8] و ترجيج منافع كه زايل كنندة حقايق امور[9] و ضايع كنندة حقوق ديگران است و همچنين با سنت پرستي، شخص‌پرستي،[10] قوم و آبا پرستي،[11] و امثال آن مقابله جدّي و شديد شده است. در مقابل، از تمامي راه‌هاي افزايش و تعميق معرفت، مثل پيروي از برهان[12] و حقيقت‌طلبي،[13] بحث و گفتگو و ميدان دادن به مبادله افكار و انديشه‌ها آن هم به نيكوترين روشها حمايت شده است.[14]در روايات معصومين عليهم السلام نيز، توصيه به تعليم و تعلم عام و توأم با انذار و تأكيد فراوان است؛ چنانچه روايات بسياري با اين مضامين وارد شده است كه صرف عمر جز در يكي از اين دو حال (تعليم و تعلم) همراه با خسران خواهد بود.[15] و در تمجيد عقل و انديشه، گوي سبقت را ازتمامي خردستايان عالم ربوده‌اند. تا جايي كه عقل را به عنوان حجت دروني در كنار حجت بيروني يعني پيامبران و امامان معرفي نموده­اند.[16]با اين همه، اگر ره آورد تعقل و تفكر، منافي و در تضاد با آموزه‌‌هاي ديني باشد، خداوند هزگز ما را به تفكر و تعقل فرا نمي‌خواند. پس بايد ميان تعاليم و داده‌هاي پيامبر دروني و آموزه‌هاي پيامبران بيروني، هماهنگي و همراهي كاملي وجود داشته باشد و به تعبير زيباي ابن رشد: فان الحق لايضاد الحق بل يوافقه و يشهدله؛[17] حق با حق سرستيز ندارد، بلكه با‌ آن موافق است و بر درستي‌اش گواهي مي‌دهد.
حال آيا مي‌توان همه گزاره‌ها و آموزه‌هاي دين اسلام را مورد ارزيابي عقلاني قرار داد؟ اغلب انديشمندان مسلمان معتقدند اصول اساسي و مباني اعتقادي اسلام، مورد پذيرش عقل سليم واقع مي‌شود. از اصل توحيد تا نبوت و معاد، همه اصولي عقل‌پذيرند. براي توحيد، ادّله قانع كننده‌اي وجود دارد. نبوت پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ با ادّله تاريخي و عقلاني قانع كننده (براي هر ذهن سليم و هر تاريخ‌دان منصفي) به اثبات مي‌رسد. معجزه جاويد اسلام، قرآن كريم هم اينك نيز مخالفان را به تعدي فرا مي‌خواند. فلذا مي‌توان گفت مباني اعتقادي اسلام واجد هيچ عنصر عقل ستيز يا حتي عقل‌گريز (غير عقلاني) نيست.
و به بيان ديگر درباره‌ نقش عقل و انديشه در معارف و گزاره‌هاي ديني مي‌توان گفت كه عقل نسبت به برخي از آنها معيار، براي پاره‌اي از آنها مصباح و در ارتباط با بعضي ديگر مفتاح است.[18] اينك اين سه نقش را به اختصار توضيح مي‌دهيم:
معيار بودن عقل بدين معناست كه براي تشخيص درستي يا نادرستي برخي از گزاره‌هاي ديني، عقل يگانه ميزان سنجش و تنها معيار ارزيابي است. تنها آنچه كه عقلاني باشد پذيرفته مي‌شود. نه تنها مطالب ضد عقلي، بلكه سخنان فراعقلي و برتر از درك و فهم عقل نيز جايگاه و منزلتي ندارد. البته به اعتراف خود عقل، معيار بودن آن، به موارد خاصي محدود است كه به گونه‌هاي زير اعمال مي‌شود.
الف) اثبات حقانيت دين: اثبات ضرورت دين و آمدن پيامبران الهي براي هدايت بشر و همچنين اثبات حقانيت و عصمت آنان، از جمله امور عقلي و وظايف عقل است و اگر دين در اين باره سخني خلاف عقل داشته باشد به هيچ رو از او پذيرفته نيست؛ چرا كه اصل پذيرش دين، در گرو اصول و قواعد عقلي است و دين نمي‌تواند با اموري كه مقدمه وجودي آن هستند، مخالفت ورزيده، آنها را ناديده بگيرد.
ب) اثبات اصول اعتقادي دين: علماي دين همواره پذيرش مقلّدانه اصول بنيادي و اعتقادي دين را مردود شمرده و همگان را به تفكر و انديشه در اين اركان زيربنائي فرا خوانده‌اند. بنابراين دين بايد در اصول اعتقادي خود مطابق با عقل باشد و نمي‌تواند سخني خلاف عقل بيان دارد.
ج) محافظت دين از تحريف: هر ديني ممكن است در طول تاريخ با تحريفات و تصرفات بشري رو به رو شود، اينجاست كه نقش عقل به عنوان مقياس و ترازوي سنجش وحي الهي از تحريفات بشري به خوبي نمايان مي‌شود.
عقل نسبت به برخي از معارف و تعاليم دروني دين به منزله مصباح و چراغ فهم و استنباط است. آنچه انديشه خردپروري شيعي را از ساير انديشه‌ها و مكاتب امتياز ويژه بخشيده همين جهت است، اکثر انديشمندان و فقهاي شيعه عقل را همچون ساير منابع ديني، يعني قرآن كريم، سنت و اجماع حجت مي‌دانند و از آن به عنوان يكي از منابع فقهي ياد مي‌كنند و همين است كه تحرك و پويايي شيعي را همچنان تضمين كرده و درِ اجتهاد را بر روي عالمان و انديشمندان، گشوده نگه داشته است.
و بالاخره اين كه عقل مفتاح و كليد بسياري از گزاره‌هاي ديني ـ به ويژه در حوزه جزئيات احكام فقهي ـ است، يعني آدمي را تنها تا در خانة شريعت همراهي مي‌كند، ولي هيچ‌گاه خود به تنهايي نمي‌تواند از كالاها و گنجينه‌هاي درون خانه بهره گيرد. به عنوان مثال، فلسفه تعداد ركعات نماز يا اوقات خاص عبادت و يا بسياري از مسائل پيرامون معاد، از اموري است كه عقل انسان عادي، جز از طريق وحي و تعاليم دين، راهي براي درك آنها ندارد. تنها چيزي كه عقل در اين زمينه در مي‌يابد مخالفت نداشتن اين احكام با اصول كلي عقلاني است، به عبارت ديگر، عقل اين احكام را خردستيز نمي‌يابد، در عين حال، توانايي اثبات عقلاني آنها را نيز ندارد.
خلاصه آنكه به نظر ما در ميان تعاليم و آموزه‌هاي دين مبين اسلام هيچ گونه سخن ضد عقلي وجود ندارد. هر چند تعاليم و آموزه‌هاي فرا عقلي وجود دارند و البته اين نشانة ضعف يا كاستي ديني نيست بلكه اصولاً يكي از دلايل و فلسفه‌هاي نياز بشريت به نبوت و دين همين است كه عقل و انديشه او به تنهايي از پي بردن به راه سعادت و دوري گزيدن از راههاي شقاوت ناتوان است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ هادوي تهراني، مهدي، مباني کلامي اجتهاد، تهران، انتشارات نگين، چاپ اول.
2ـ جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آينه معرفت، تهران، رجاء.
3ـ هادوي تهراني، مهدي، تاريخ علم اصول از نگاه شهيد صدر، انتشارات خانه خرد.

پي نوشت ها:
[1]. علّم الانسان ما لم يعلم (علق/5).
[2]. ر.ک: بقره/164؛ آل عمران/137؛ نمل/64؛ حج/46.
[3]. نحل/78.
[4]. انفال/22؛ يونس/100؛ اسري/36.
[5]. زمر/18؛ آل عمران/6.
[6]. توبه/23.
[7]. انعام/116.
[8]. مائده/70؛ جاثيه/23.
[9]. نهج‌البلاغه، حكمت 219.
[10]. احزاب/67.
[11]. مائده/104.
[12]. مؤمنون/117؛ نمل/64.
[13]. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج2، ص265، (في القلب نور لايضييء الا من اتباع الحق) و ج78، ص127، (لايكمل العقل الا باتباع الحق).
[14]. نحل/125؛ عنكبوت/46.
[15]. حكيمي، محمد رضا و ديگران، الحياة، تهران، دائرة الطباعة و النشر، 1360، ج1، ص40.
[16]. محمد بن يعقوب الكليني، الكافي، بيروت، دارالتعاريف للمطبوعات، 1411ق، ج1، ص60.
[17]. محمد بن رشد، فصل المقال فيما بين الحكمة و الشريعة من الاتصال، بيروت، مكتبة التربية، 1978م، ص17.
[18]. جوادي آملي، عبدالله، شريعت در آينه معرفت، تهران، رجاء، 1372، ص135ـ127.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد