برهان در اصطلاح اهل منطق معنايي خاص دارد[1] و با آنچه که در پرسش برهان خوانده شده که عدم استفاده از مفاهيم وحياني باشد؛ اندكي تفاوت دارد، پاسخ اين است كه نه تنها چنين برهاني وجود دارد، بلكه برخي از متفكران الهي تلاش كردهاند تا برهاني ارائه كنند كه از سرچشمه وحي ناشي نشده باشد. برهان امكان و وجوب اين سينا، برهان صديقين در لسان ملاصدرا و علامه طباطبايي، برهان وجودي آنسلم و تلاش گسترده دكارت، از اين نمونهاند.
ما در اين مجال کوتاه نميتوانيم به تفصيل دلايل برهان پذير بودن خداوند را بررسي كنيم، زيرا اين بحث نيازمند مقدماتي است كه مجالي بيشتر ميطلبند. اما به طور اجمال بايد گفت: كه اصولاً اثبات خداوند با استفاده از مفاهيم و آموزههاي وحياني كاري نا صحيح است و انسان گرفتار دور مي شود؛ زيرا حجيت وحي مبتني بر اين است كه ما خدايي را بپذيريم و سپس براي آن خدا پيامبري را اثبات كنيم وبعد آن پيامبر را معصوم بدانيم و سپس گفتههاي آن پيامآور را قبول كنيم. و روشن است كه نميتوان با تكيه بر سخنان پيامبر وجود خدا را پذيرفت.
ما در بحث اثبات خدا هيچ راهي به جز رجوع به فطرت و عقل نداريم. بنابر اين اگر كسي اين دو راه را نپذيرد خود بخود قائل به عدم امكان اثبات خدا شده است. ولي ميبينيم كه كتب كلامي مسلمين با بحث اثبات خدا آغاز ميشوند و البته همه نيز از عقل مدد ميگيرند نه از وحي.
از آنجا كه بحث اثبات خدا بحثي است عقلي، ديگر به اجماع ربطي نخواهد داشت، زيرا اجماع جزو منابع مطالعاتي علم فقه است كه علمي است نقلي و بر اساس دادههاي وحياني بنا شده است. به علاوه كه اجماع در تفكر شيعي وقتي ارزش دارد كه معلوم باشد، امام معصوم نيز در ميان علما هست، ولي اگر تمام علما هم سخني را بگويند ولي معلوم نباشد كه معصومين نيز چنين نظري دارند آن سخن قابل پذيرش نخواهد بود؛ زيرا انسان غير معصوم در معرض خطاست[2]. پس اين كه پرسيدهايد اين عقيده اجماعي است يا نه؟ از نظر روش شناختي پرسشي است ناصحيح، هر چند اثبات پذير بودن خداوند مورد قبول همه علما و بلكه همه فرقههاي مسلمان ميباشد. شاهد اين مدعا نيز كتب كلامي شيعه و اهل سنت است، كتبي مثل كشف المراد، كتاب مواقف و نيز شرح آن كه اثر قاضي عضدالدين ايجي است و شرح مقاصد و همچنين شرح اصول خمسه كه به جز اولي همه جزو كتب اهل سنت به شمار ميروند.
پس اگر منظور از اجماع، اتفاق علماء و فرقه هاي مسلمين باشد نه اجماع مصطلح در نزد فقهاء و اصولين در اين صورت مي شود گفت که چنين اتفاقي وجود دارد.
و اما آيا احاديثي نيز در اين زمينه وجود دارند يا نه؟ در اين باره آيت الله جوادي آملي به طور مفصل در كتاب تبيين براهين اثبات خدا بحث كرده و آيات و رواياتي را به عنوان شاهد مدعاي خويش ذكر كردهاند.[3] ما نيز به چند روايت فقط اشاره ميكنيم كه عبارتند از مناظرات امام صادق ـ عليه السلام ـ با مخالفان فكري و ملحدان. اين روايات عموماً در كتاب احتجاج طبرسي[4] توحيد شيخ صدوق جمعآوري شده است[5] و نيز برخي از آن ها را كتاب شريف اصول كافي[6] وجود دارد.
و اما نظر علما در اين باره:
علامه طباطبايي به دليل دغدغههاي فلسفي خود در اين مسير بسيار كوشيدهاند، حاصل اين زحمات فراوان را ميتوان در كتابهاي نهاية الحكمه و بداية الحكمه، رساله برهان، جلد پنجم از كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم، پانوشتهاي ايشان بر اسفار ملاصدرا و نيز در كتاب رسائل توحيدي جستجو كرد. ايشان نه تنها خداوند را اثبات پذير ميدانند بلكه خود نيز به ارائه برهان ميپردازند.
شهيد مطهري نيز به طور تفصيلي به اين بحث پرداخته و براهين اثبات خدا را ذكر كردهاند. نظريات ايشان را ميتوان در پاورقي بر كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم به خصوص جلد پنجم و كتاب توحيد به تفصيل مطالعه كرد، به علاوه كه در ساير آثار خود همچون علل گرايش به ماديگري نيز به مناسبت وارد بحث اثبات خدا شدهاند.
آيت الله جوادي آملي نيز در كتابهاي تبيين براهين اثبات خدا و ده مقاله پيرامون مبدأ و معاد به صراحت، هم بحث برهان پذيري را مطرح كرده و پذيرفتهاند و هم براهين مختلف را مورد بحث قرار دادهاند.
نظريات آيت الله حسن زاده آملي را نيز ميتوانيد در تعليقه بسيار مفصل ايشان بر شرح منظومه حاج ملا هادي سبزواري مشاهده نماييد.
شخصيت ديگر مورد سؤال شما امام خميني است، ايشان نيز هر چند هيچ كتاب يا بحث مستقلي در اين زمينه و بلكه در علم كلام ننوشتهاند، ولي در لابلاي آثار فلسفي و عرفاني ايشان ميتوان بحث براهين اثبات خدا را پيگيري كرد. تقريرات درس فلسفه ايشان به همت مؤسسه تنظيم و نشرآثار امام ارائه شده است. و اصولاً كسي كه مذاق فلسفي دارد نميتواند براهين اثبات خدا را قبول نكند، چرا كه فلسفه اسلامي هدف خود را شناخت خدا قرار داده و پس از همه مباحث فلسفي و اثبات مقدمات فراوان به الهيات خاص ميرسد و تمامي بحث را به وجود مطلق يعني خداوند اختصاص ميدهد. بنابر اين امام خميني نيز وجود خداوند را برهان پذير ميدانند.
و اما اين سخن كه برهان نظم و عليت برهان نيستند، مورد تأييد بسياري از علما ميباشد و علت آن نيز اين است كه اين براهين به تنهايي نميتوانند وجود خدا را اثبات كنند، بلكه به ضميمه براهين ديگر به نتيجه ميرسند، مثلاً با برهان نظم ثابت ميشود كه جهان ناظمي دارد، ولي ثابت نميشود كه اين ناظم همان خداست، و اثبات اين نكته خود نيازمند برهان ديگري است، ولي برهان امكان و وجوب و برهان صديقين ملاصدرا چنين نيستند؛ زيرا با تكيه بر اصل وجود بنا شدهاند.و لذا اين كه تنها برهان خود ذات اقدس احديت است، احتمالاً اشاره به همين برهان صديقين بوده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. كتاب نقد برهان ناپذيري وجود خدا، عسگري سليماني اميري، بوستان كتاب، قم، 1380.
2. مقاله «بررسي شبهه برهان ناپذير خدا»، حسن علي رحيقي، مجله رواق انديشه، شماره 9، سال دوم.
3. كتاب سيري در ادله اثبات وجود خدا، محسن غرويان، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1377
4. براهين اثبات وجود خدا در فلسفه غرب، دفتر تبليغات اسلامي.
پي نوشت ها:
[1]. رك: مظفر، محمد رضا؛ المنطق، تعليقه غلامرضا فياضي، قم، مؤسسه النشر الاسلامي، 1423ق، ص360- 379.
[2]. رك: مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي، (اصول فقه- فقه)، تهران، صدرا، 1374، ج3، ص24- 25.
[3]. رك: جوادي آملي، عبدالله، تبيين براهين اثبات خدا، قم، اسراء، 1378، 123- 140.
[4]. الطبرسي، احمد بن علي، الاحتجاج؛ تحقيق، سيد محمد باقر الخرسان؛ بيروت؛ دار النعمان؛ ص 20- 24.
[5]. رك: صدوق، ابي جعفر محمد بن علي، التوحيد، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه، بيتا، اين كتاب بسياري از روايات مربوط به خداشناسي را جمعآوري كرده است.
[6]. كليني؛ محمد بن يعقوب؛ اصول كافي؛ تحقيق: علي اكبر غفاري؛ تهران؛ دار الكتب الاسلاميه؛ 1388 ق؛ ص 72- 82.