در پاسخ به سوال فوق بايد گفت عقل سليم هر خردمندي حكم ميكند براي اين كه يك نظام اعتقادي خاص را، از ميان نظامهاي مختلف بپذيريم، بايد آنها را به ارزيابي عقلي بسپاريم تا بر اساس مباني و روشهاي مورد پذيرش عقل متعارف، ديني را تحصيل كرده باشيم. و لذا مهمترين و تنها معيار در پذيرش يك دين تعارض نداشتن اصول اساسي و مباني اعتقادي آن با عقل متعارف است. حال آيا نظام اعتقادي همة اديان، عقلاني و مورد پذيرش عقل هستند؟ به طور حتم خير؛ زيرا نظام اعتقادات مسيحي همچون تثليث، تجسد، مرگ فديهوار مسيح و گناه ذاتي و نجات، ضد عقل يا دست كم غير عقلانياند. همچنين نظامهاي اعتقادي ديگر، مثل بوداييگري در تبت و چين و ژاپن و آيين هندو در هندوستان (به سبب تناسخ و چرخه مرگ و زندگي)، آيين شينتو در ژاپن و آيين تائو در چين (به دليل اعتقاد به خدايان نرينه و مادينه) آيين زردشت در مناطقي از ايران و هندوستان (به دليل دو مبدئي بودن) واجد آموزهها و اصولي غيرعقلاني هستند كه پذيرش آنها را با دشواري مواجه ميسازد.[1]در حالي كه اصول اساسي نظام اعتقادات اسلام، مورد پذيرش عقل سليم واقع ميشود. مباني اعتقادي اسلام، واجد هيچ عنصر غيرعقلاني نيست. از اصل توحيد تا نبوت و معاد، همه اصولي عقل پذيرند. انديشمندان مسلمان ادله قانع كنندهاي براي توحيد دارند. نبوت پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله با ادله تاريخي و عقلاني قانع كننده (براي هر ذهن سليم و هر تاريخدان منصفي) به اثبات ميرسد. معجزه جاويد اسلام ـ قرآن كريم ـ هم اينك نيز مخالفان را به تحدّي فرا ميخواند. هيچ يك از اديان ديگر واجد اسناد مهم و متواتر تاريخي براي اثبات متون مقدس خود نيستند، اما اسلام اين امتياز را دارد.[2]علاوه بر آن كه دين مبين اسلام داراي امتيازات و ويژگيهاي خاصي است كه اديان ديگر از آنها بيبهرهاند و هر خردمندي با توجه به آن ويژگيها، تنها همين دين را انتخاب ميكند. اكنون به برخي از ويژگيهاي دين اسلام اشارهاي ميكنيم:
1. جامعيت دين اسلام؛ دين اسلام در راستاي هدف و رسالت خود (تأمين سعادت واقعي انسان، يعني سعادت دنيا و آخرت او) رئوس كلي همة معارف لازم را براي تحقق اين هدف در اختيار بشر قرار داد.[3] به گونهاي كه بشر با تطبيق آن اصول كلي به صورت نظاممند ميتواند همة معارف و رهنمونهاي مورد نياز را براي رسيدن به سعادت خويش به دست آورد.
قرآن مجيد، كه اصليترين منبع تعاليم اسلام است، دربارة جامعيت تعاليم خود ميفرمايد: «و نزلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء»؛[4] اين كتاب را كه روشنگر هر چيزي است بر تو نازل كرديم. با توجه به آن كه قرآن، كتاب تربيت و انسانسازي است و براي تكامل فرد و جامعه، در همه ابعاد معنوي و مادي نازل گشته است، منظور از «همه چيز» در اين آيه، تمام اموري است كه براي پيمودن اين راه هدايت و تكامل لازم است.[5] و به تعبير ديگر مراد از «همه چيز» همه چيزهايي است كه به هدايت بازگردد؛ نظير معارف ناظر به مبدء ومعاد و اخلاق نيك و داستانها و موعظههايي كه براي هدايت مردم لازم هستند.[6]روايات فراوان و متواتري نيز بر جامعيت دين اسلام در تأمين هدف مورد نظر خود تأكيد كردهاند؛ از جمله رسول اكرم صلي الله عليه و آله در سفر حجة الوداع فرمود: يا ايها الناس ما من شيء يقربكم من الجنة و يباعدكم من النار الا و قد امرتكم به و ما من شيء يقربكم من النار و يباعدكم من الجنة الا و قد نهيتكم عنه؛[7] اي مردم هيچ چيزي نيست كه شما را به بهشت نزديك و از آتش جهنم دور كند، مگر آن كه شما را به آن موظف كردم، و هيچ چيزي نيست كه شما را به آتش جهنم نزديك و از بهشت دور كند، مگر آن كه شما را از آن نهي كردهام.
2. جاودانگي دين خاتم؛ اسلام در قوانين و احكام خود، اركان و عناصري را لحاظ كرده است كه مطابق با طبيعت و فطرت اوليه بشر است و همين باعث جاودانگي و پويايي آنها در همه اعصار شده است. برخي از عناصري كه باعث پويايي شريعت اسلام شده و احكام و قوانين آن را براي هميشه جاودانه ساختهاند عبارتند از:
الف) توجه به روح، اهداف و معاني زندگي اسلام: اسلام در تشريع احكام خود به حقايق و معاني زندگي انسان توجه كرده است نه به ظواهر و پوستة آن؛ از اين رو به دور از هر گونه تعصّب بر شكل وظاهر زندگي، هرگز با مظاهر توسعه و علم و تمدن مخالفت نورزيده است بلكه با تشويق به عوامل توسعه و تمدن، يعني علم، كار، تقوا، اراده و همت و استقامت، خود نقش عامل اصلي پيشرفت تمدن را به عهده گرفته است.[8]ب) بيان قوانين ثابت براي نيازهاي ثابت و پيشبيني قوانين متغير براي نيازهاي متغير: يكي از ويژگيهاي شريعت اسلام، كه شهيد مطهري آن را اعجازي در ساختمان دين اسلام دانسته است، آن است كه بر نيازهاي ثابت انسان مهر ثابت زده است و نيازهاي متغير آدمي را تابع نيازهاي ثابت قرار داده است. [9]ج) تشريع احكام اوليه و ثانويه: احكام شريعت اسلام بر دو گونهاند: 1. احكام اوليه كه ناظر به شرايط عادي و معمولي زندگي انسانهايند؛ 2. احكام ثانويه كه ناظر به شرايط غيرعادي و اضطرارياند.
احكام ثانويه ناظر بر احكام اوليهاند؛ يعني در شرايط غيرعادي، آنها را تغيير داده يا به كلي بر ميدارند. براي نمونه وجوب روزه، حكمي اوليه و دربارة شرايط عادي است، ولي در صورتي كه وضعيت تغيير كند، مثلاً ضررجاني در ميان باشد، قاعدة رفع ضرر كه حكمي ثانوي است وجوب روزه را دفع ميكند.[10]د) تشريع اجتهاد: اجتهاد كه عبارت است از تلاش براي استنباط و به دست آوردن احكام شرعي از طريق مراجعه به كتاب و سنت و قواعد بديهي عقلي، درعصر پيامبر اكرم و صحابه و نيز در عصر ائمه ـ عليهم السلام ـ صورت ميگرفت. مجتهد بايد مسائل فرعي پيش آمده را با اصول قوانين شريعت اسلام بسنجد و حكمي منطبق و سازگار با اصول ثابت استنباط كند، و فروع و نيازهاي متغير را به اصول و نيازهاي ثابت پيوند زند.[11]و اين چيزي است كه «اقبال» از آن به «اصل حركت در اسلام» تعبير ميكند.[12] در واقع از طريق اجتهاد ميتوان، در عين حفظ ثبات و كليت احكام دين، به همه مسائل جديد پاسخ گفت.
3. جهان شمولي دين اسلام:
رسالت پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ جهاني بوده، به قوم يا مكان خاص محدود نيست.[13] اين امر از ضروريات دين اسلام است.[14]دلايلي كه عموميت و جهان شمولي شريعت اسلام را نشان ميدهند بر سه دستهاند:
الف) آيات متعدد قرآن: روشن است كه واژگاني چون «الناس»، «العالمين»، «كافه» و «جميع» كه در آيات فراواني (نظير اعراف، 158؛ سبأ، 28؛ نساء، 79؛ انبياء، 107؛ فرقان، 1) آمدهاند، همه بر عموميت دعوت پيامبر اسلام تصريح دارند.
ب) دعوت عمومي پيامبر اسلام: شواهد تاريخي فراواني وجود دارد كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به يهوديان و سران كشورهاي مختلفي چون روم، ايران، مصر، حبشه، شامات و نيز به رؤساي قبايل گوناگون عرب نامه نوشته و آنان را به اسلام فراخوانده است. روشن است كه اگر دين اسلام جهاني نبود، هيچ گاه دعوت عمومي صورت نميگرفت، و ملتهاي مختلف نيز عذري براي رد آن داشتند.[15]ج) عموميّت احكام و قوانين اسلام: با دقت در محتواي احكام و قوانين اسلام در مييابيم كه اين احكام عامه بوده، هرگز مختص قوم يا گروه خاصي نيست. بنابراين شك نتوان كرد كه اين قوانين كه به لحاظ محتوا، همة نيازمنديهاي بشر را در رسيدن به سعادت واقعي در بردارند، از عموميت برخوردارند.[16]خلاصه آن كه تنها معيار براي انتخاب دين تعارض نداشتن اصول اساسي و نظام اعتقادي آن دين، با عقل سليم است و اين ملاك تنها در دين مبين اسلام وجود دارد و ساير اديان، نظام اعتقادي آنها غيرعقلانياند. بنابراين زندگي در يك كشور خاص نميتواند هيچ ملاكي براي انتخاب دين همان كشور شود؛ به عنوان مثال شخصي بيدين كه در آمريكا زندگي ميكند، چون دين رسمي كشور آمريكا مسيحيت است نميتواند همان دين را انتخاب كند بلكه ديني را بايد انتخاب كند كه اصول اوليه آن با عقل سازگار باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ رباني گلپايگاني، علي، جامعيت و کمال دين، تهران، مؤسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1379.
2ـ حسين زاده، محمد، مباني معرفت ديني، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
پي نوشت ها:
[1]. صادقي، هادي، درآمدي بر كلام جديد، قم، كتاب طه و نشر معارف، 1388، ص51.
[2]. همان.
[3]. رباني گلپايگاني، علي، جامعيت و كمال دين، تهران، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، 1379، ص15ـ16.
[4]. نحل/89.
[5]. مكارم شيرازي، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1362، ج11، ص36.
[6]. طباطبايي، محمد حسين، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، موسسه الاعلمي للمطبوعات، چاپ سوم، 1393، ج11، ذيل آيه.
[7]. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج1، باب 18.
[8]. مطهري، مرتضي، نظام حقوق زن در اسلام، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ نهم، 1359، ص100.
[9]. همان، ص101.
[10]. جامعيت وكمال دين، همان، ص79.
[11]. مطهري، مرتضي، اسلام و مقتضيات زمان، تهران، صدرا، 1362، ص130.
[12]. همان، ص131.
[13]. مطهري، مرتضي، نظام حقوق در اسلام، ص105.
[14]. سبحاني، جعفر، الالهيات، قم: المركز العالمي للدراسات الاسلاميه، الطبعة الثالثه، 1412، ج3، ص406ـ407.
[15]. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، تهران، شركت چاپ و نشر بين المللي، چاپ پنجم، 1380، ص327ـ328.
[16]. غرويان، محسن و ديگران، بحثي مبسوط در آموزش عقايد، قم، دارالعلم، چاپ اول، 1371، ص189.