خانه » همه » مذهبی » آيا پلوراليسم ديني از منابع دين قابل استنباط هست يا نه؟

آيا پلوراليسم ديني از منابع دين قابل استنباط هست يا نه؟

پيش از بيان جواب، ابتدا از باب مقدمه بايد به چند نكته توجه داشت:
1ـ پلوراليسم يا كثرت­گرايي در حوزه­هاي مختلفي قابل طرح است; مثلاً در حوزه سياست، فرهنگ، فلسفه، و دين. «كثرت انگاري نسبت به دين طرحي است كه برخي از دانشمندان و متكلمين غربي با تاثير پذيري از ديدگاه فلسفي خاصي در پاسخ به بعضي از مسائل عقيدتي و هم چنين براي حل برخي از مشكلات اجتماعي ارايه مي­دهند».[1]2ـ كثرت گرايي ديني را بين دو يا چند دين، دو يا چند مذهب از يك دين و حتّي بين دو يا چند فرقه از يك مذهب مي­توان مطرح كرد; هم چنين پلوراليسم ديني گاهي در عرصه عمل و تعاملات اجتماعي طرح مي­شود و گاهي در حوزه نظر و معرفت.
3ـ با پلوراليسم ديني، همانند بسياري از مباحث ديگر ديني به دو روش كلي مي­توان برخورد علمي كرد: الف) با روش و نگاه برون ديني; ب) با شيوه و استدلال درون ديني. با توجه به اين كه سؤال مورد نظر از منظر درون ديني طرح شده است، در پاسخ آن نيز فقط از روش درون ديني استفاده مي­شود.
واژه پلوراليسم (Pluralism) مشتق از واژه پلورال (Plurl) مي­باشد. پلورال به معناي جمع و كثرت و… است. پسوند ism (ايسم يا ايزم) دال بر گرايش و طرز فكري است كه (در اين جا) قائل به كثرت تعدد در امري است; بنابراين پلوراليسم[2] يعني كثرت گرايي و پلوراليسم ديني يعني مكتب و گرايشي كه به كثرت اديان معتقد است; به عبارت ديگر «كثرت گرايي ديني».
آنچه ذكر شد، معناي لغوي پلوراليسم و پلوراليسم ديني بود، اينك به بررسي معاني اصطلاحي آن مي­پردازيم. درباره كثرت­گرايي ديني، طرح­ها و مدل­هاي گوناگوني از سوي قائلين به آن ارايه شده است. در اين مختصر ابتدا به برخي از آنها اشاره مي­كنيم سپس با استفاده از ادله درون ديني (كتاب و سنت) به اختصار به ارزيابي آنها مي­پردازيم:
طرح اول: ناظر به حوزه عمل و تعاملات اجتماعي است و مفادّ آن اين است كه پيروان اديان يا مذاهب يا فرق مختلف در يك جامعه و در چارچوب مجموعه واحدي از قوانين حاكم، با يكديگر هم زيستي مسالمت آميز داشته باشند، به حقوق يكديگر احترام بگذارند، در پيشبرد اهداف جامعه با يكديگر همكاري كنند و… در عين حال پيروان هر كدام، فقط آيين خود را حق مطلق دانسته و آيين ديگران را باطل محض بدانند.[3]بررسي طرح اول: اين مدل از كثرت­گرايي ديني، به دلايل متعدد و فراوان از قرآن كريم، سنت و سيره پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه وآله ـ و ائمه هدي ـ عليهم السلام ـ از قطعيات اسلام است و از نظر علماي اسلام ـ اعم از شيعه و سني ـ جاي هيچ شكي نسبت به آن وجود ندارد.
قرآن كريم در اين رابطه خطاب به مؤمنين مي­فرمايد: (اِنَّما الْمُؤمنُونَ اِخْوَةٌ)[4] و هم چنين به موحّدان عالم دستور صلح مي­دهد و مي­فرمايد: (قُلْ يا اَهْلَ الكتابِ تَعالَوْا اِلَي كَلمة سَوَآء بَيْنَنَا و بَيْنَكُمْ اَنْ لا نَعْبُدَ اِلاَّ اللّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً و لا يَتَخِّذَ بَعْضاً اَرْبا با مِنْ دون الله…); بگو: اي اهل كتاب! بياييد به سوي سخني كه ميان ما و شما يكسان است، كه جز خداوند يگانه را نپرستيم و چيزي را همتاي او قرار ندهيم; و بعضي از ما بعض ديگر را ـ غير از خداي يگانه ـ به خدايي نپذيرد…»[5]بلكه بالاتر از اين، در خطاب به انسان از آن جهت كه انسان است خواه مسلمان باشد يا مسيحي، كليمي باشد يا زرتشتي، و… دستور زندگي مسالمت آميزِ جهان شمول مي­دهد. دين اسلام به مسلمين مي­گويد: نسبت به كساني كه با شما قتال در دين نكردند و شما را از خانه­هايتان بيرون نراندند، به نيكي و عدالت رفتار كنيد و نسبت به آنها ظلم نكنيد; نسبت به آنها رئوف و عطوف باشيد; حقوقشان را رعايت كنيد و نيازهايشان را تامين كنيد.
قرآن كريم در آيه هشتم از سوره ممتحنه در اين رابطه مي­فرمايد: (لا يَنْها كُمُ اللهُ عَنِ الّذِينَ لَمْ يُقْاتِلوكُمْ فِي الدَّينِ و لَمْ يُخرِجوكُمْ مِنْ دِيرِكُمْ اِن تَبَرُّوهُمْ و تُقْسِطُوا اِلَيْهِمْ اِنَّ اللّهَ يُحِبُ المُقْسِطِينَ); خدا شما را از نيكي كردن و رعايت عدالت نسبت به كساني كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهي نمي­كند، چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد».[6]با توجه و دقت در اين دلايل و شواهد ـ كه به عنوان نمونه فقط به چند آيه اشاره شد ـ جاي هيچ شكي باقي نمي ماند در اين كه دين مبين اسلام كثرت­گرايي ديني به اين معني را كاملاً قبول دارد.[7]طرح دوم: تفسير دوم از كثرت گرايي ديني آن است كه دين حق يكي بيش نيست اما اين حقيقت مطلق واحد به طور تام و كامل به دست هيچ پيامبري از پيامبران الهي نرسيده است; بلكه آن حقيقت مطلق به هر يك از ايشان به شكلي تجلي كرده است; به عبارت ديگر، هر يك از اديان اسلام، مسيحيت، يهوديت يا… جلوه­اي از جلوه­هاي آن حقيقت واحد هستند. اختلاف اين جلوه­ها، اختلاف حق و باطل نيست; يعني چنين نيست كه مثلا دين اسلام حق و ساير اديان باطل باشند; بلكه سرّ اختلاف بين اديان، اختلاف در نظر گاه است. يعني هر پيامبري از يك زاويه به آن دين واحد مطلق نگريسته و جلوه خاصي از آن را دريافت كرده است. بنابراين، همه اديان در حقانيت و تضمين سعادت بشر يكسان هستند.[8]بررسي طرح دوم: استاد مطهري در اين رابطه مي­گويد: «در سراسر قرآن اصرار عجيبي هست كه دين از اول تا آخر جهان يكي بيش نيست و همه پيامبران، بشر را به يك دين دعوت كرده­اند. در سوره شوري آيه 13 چنين آمده است: (شَرَعَ لَكُمْ من الدّين ما وَصّي بِه نوحاً وَ الّذي أوحَينا إلَيكَ وَ مَا وَصَّينا بِه ابراهيمَ و موسي و عيسي…)[9] قرآن در همه جا نام ديني را كه پيامبران از آدم تا خاتم مردم را بدان دعوت مي­كرده­اند اسلام مي­نهد. (ان الدين عند الله الاسلام)[10] مقصود اين نيست كه در همه زمانها به اين نام خوانده مي­شده است، مقصود اين است كه دين داراي حقيقت و ماهيتي است كه بهترين معرف آن لفظ اسلام است».[11]اين عبارت و استشهاد استاد به آيات قرآن با صراحت تمام چنين مي­نمايد كه اولاً، حقيقت تمام اديان الهي يكي بوده است; ثانياً، آن حقيقت واحد به همه پيامبران صاحب شريعت ارايه شده و تجلي كرده است; لذا همه ايشان پيروان خود را به آن حقيقت واحد ـ كه همان توحيد و تسليم در برابر خداوند يكتا است ـ دعوت كرده­اند; بنابراين، چنين نيست كه حقيقت اديان به طور كامل در دسترس پيامبران نبوده باشد و برايشان كاملاً تجلي نكرده باشد. اگر اختلاف و تفاوتي در ميان اديان الهي ديده مي­شود به علت اختلاف نظرگاه پيامبران و تعدد جلوه­هاي آن حقيقت واحد نيست; بلكه سرّ اين اختلافات را بايد در جاي ديگري جست.[12]«قرآن در عين اين كه دين را واحد مي­داند، اختلاف شرايع و قوانين را در پاره­اي مسائل مي­پذيرد. در سوره مائده، آيه 48 مي­فرمايد: (لِكُلٍ جَعَلنا مِنْكُمْ شِرعَةً وَ مِنْهاجاً); براي هر كدام (هر قوم و امت) يك راه ورود و يك طريقه خاص قرار داديم».[13]با توجه به اين بيان نيز صريحاً تعدد شرايع و مناهج استفاده مي­شود. بايد توجه داشت كه اولا، سرّ اختلاف و تعدد شرايع در اين است كه ميزان رشد استعدادها، شرايط اجتماعي و فرهنگي، نيازها و حالات حيات انساني مختلف بوده است. هم چنين اختلاف پيروان شرايع پيشين و وقوع تحريف در آنها علل ديگري براي تجديد شرايع بوده است.[14]ثانياً، اين شرايع متعدد در طول يك ديگر بوده­اند نه در عرض هم. «تفاوت تعليمات انبيا با يكديگر از نوع تفاوت تعليمات كلاس­هاي عالي­تر با كلاس­هاي داني­تر بوده است».[15] بنابراين، هر شريعتي مكمل شريعت پيش از خود و كاملتر از آن بوده است. لذا در هر زماني پيروي از آخرين شريعت الهي مجاز و تضمين كننده سعادت بشر است. بنابراين حال كه دين مبين اسلام به تصريحِ قرآن كريم آخرين دين الهي[16] و ناسخ[17] همه شرايع پيش از خود مي­باشد. هم چنين رسالت آن جهاني[18] و پيام او كامل[19] و جامع است. از سوي ديگر ساير شرايع به دست پيروان خود تحريف شده­اند،[20] پس تنها راه حق و تنها شريعت واجب الاطاعة دين مبين اسلام است[21] و ساير شرايع موجود تحريف شده و باطل هستند[22] و تبعيّت از آنها موجب رستگاري و سعادت نخواهد شد.
طرح سوم: بر خلاف تفسير دوم از كثرت­گرايي ديني که يك حقيقت واحد را مي­پذيرفت و اديان مختلف را جلوه­هاي آن حقيقت واحد مي­دانست ـ بيان سوم آن، پا را از اين فراتر كه نهاده مدعي تعدد و كثرت حقايق است. همه اديان بلكه مكاتب بشري را حق مي­داند و حقيقت هر ديني را غير از حقيقت ديگري مي­داند به عبارت ديگر، قائل به يك «صراط مستقيم» نيست; بلكه معتقد به «صراط­هاي مستقيم» است; بنابراين، همه اديان و مكاتب بشري را در عرض يكديگر، داراي حقانيت و تضمين كننده سعادت و رستگاري بشري مي­داند.[23]بررسي طرح سوم: بياني كه در بررسي طرح دوّم گذشت در بررسي اين طرح نيز مي­آيد. با اين حال در اين جا با ذكر برخي از آيات ديگر قرآن كريم، نشان مي­دهيم كه «صراط مستقيم» يكي بيش نيست و غير از آن هر چه هست ضلالت و گمراهي است.
به دليل آيات بسياري از قرآن كريم، «صراط مستقيم» و راه هدايت و نجات يكي بيش نيست و آن راه همه انبيا، صديقين، شهدا و صالحين است. حقيقت اين راه توحيد، تسليم در برابر خداوند و يكتا پرستي است و هر راهي غير از اين، ضلالت و گمراهي است; البته همان طور كه گذشت شرايع الهي متعدد بوده است ليكن در هر زماني آخرين شريعت معتبر بوده و ناسخ شرايع پيشين بوده است.
در سوره فاتحه آيه 6 و 7 مي­فرمايد: (اِهدِنَا الصّراطَ الْمُستقيم ـ صِراطَ الَّذيَن أَنْعَمْتَ عَليهِم); ما را به راه راست هدايت كن، راه كساني كه آنان را مشمول نعمت خود ساختي. سپس درباره «نعمت داده شدگان»، در سوره نساء، آيه 69 مي­فرمايد: (وَ مَنْ يُطع اللّهَ وَ الرّسولَ فَاولئكَ مَع الِّذيَن أَنعَمَ اللهُ عَلَيهِم مِنَ النبيّين و… ); و كسي كه خدا و پيامبر را اطاعت كند (در روز رستاخيز) هم نشين كساني خواهد بود كه خداوند نعمت خود را بر آنان تمام كرده، از پيامبران و صديقان و شهداء و صالحان….
يعني آن راه معلوم و معهودي كه در سوره فاتحه ذكر شده است، همين راه انبيا، صديقين، شهدا و صالحين است. سرّ استقامت راه ايشان در اطاعت از خدا و رسول نهفته است كه از ابتداي آيه استفاده مي­شود. به عبارت ديگر، حقيقت «صراط مستقيم» همان اطاعت و بندگي خداوند است; لذا در آيه 36 سوره مريم مي­فرمايد: (و اِنَّ اللّهَ رَبّي و رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوه هذا صراطٌ مُستقيم); و خداوند پروردگار من و پروردگار شماست; او را پرستش كنيد; اين است راه راست.
هم چنين در آيه 56 سوره ذاريات مي­فرمايد: (وَ ما خَلقُت الْجنَّ وَ الانسِ اِلا لِيَعبُدون); من جن و انس را نيافريدم جز براي اين كه عبادتم كنند.
يعني هدف از خلقت ايشان، همانا عبادت خداوند است.
هم چنين در آيات 83 تا 90 سوره انعام پس از ذكر نام هيجده تن از انبياي بزرگ در آيه 87 مي­فرمايد: (… و هَدَيْنَهم الي صِراط مُستقيم); و ايشان را به صراط مستقيم هدايت كرديم.
آنگاه در آيه بعد مي­فرمايد: (ذلِكَ هُدَي اللّه يهدي به مَنْ يَشاءُ مِنْ عباده…); اين هدايت خداست كه هر كس از بندگان خود را بخواهد به آن راهنمايي مي­كند…
يعني آن صراط مستقيم همين هدايت خداوند است و بالاخره در آيه 90 خطاب به رسول اكرم ـ صلي الله عليه وآله ـ مي­فرمايد: (اُولئك الذين هَدَي اللّه فَبِهُدهُمُ اقْتَدِه…); آنها كساني هستند كه خداوند هدايتشان كرده; پس به هدايت آنان اقتدا كن…
از اين آيه به روشني استفاده مي­شود كه صراط همه پيامبران يكي بوده است.
از اين آيات و آيات بسيار ديگر و هم چنين از روايات فراواني كه در اين باب وارد شده است به طور روشن و قطع، وجود يك و فقط يك صراط مستقيم كه ضامن سعادت و رستگاري بشر است استفاده مي­شود.[24]هم چنين آيات فراواني بر بطلان و ضلات راه هايي كه در مقابل اين صراط مستقيم هستند، دلالت مي­كند.[25]با وجود اين همه ادله صريح قرآني و روايي چگونه مي­توان معتقد به وجود «صراط­هاي مستقيم» شد؟!

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ مصباح يزدي، محمد تقي، پرسشها و پاسخها، قم، انتشارات موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)، چاپ اول، 1379، ج4، ص62ـ87.
2ـ رباني گلپايگاني، علي، تحليل و نقد پلوراليسم ديني، موسسه فرهنگي دانش و انديشه معاصر، چاپ اول، 1378.
3ـ لگنهاوزن، محمد، اسلام و كثرت گرايي ديني، ترجمه نرجس جواندل، قم، موسسه فرهنگي طه، چاپ اول، 1379.

پي نوشت ها:
[1]. پارسانيا، حميد، فصلنامه كتاب نقد، زمينه­هاي عقيدتي و اجتماعي پلوراليسم، سال اول، ش4، ص55.
[2]. جعفري، محمد رضا، فرهنگ فشرده انگليسي ـ انگليسي، انگليسي ـ فارسي، تهران، تنوير، چاپ سوم، 1377، ج2، ص921.
[3]. كتاب نقد، سال اول، ش4، ص133 و 334.
[4]. «مومنان برادر يكديگرند» حجرات/10.
[5]. آل عمران/64.
[6]. جوادي آملي، عبدالله، كتاب نقد، آيت الله علامه جوادي آملي و پلوراليسم ديني، سال اول، ش4، ص352.
[7]. ر.ک: كتاب نقد، سال اول، ش4، ص116، 195 تا 198، 335، 336، 352، 353.
[8]. همان، ص111، 133، 139،336، 337.
[9]. «آييني را براي شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود; و آن چه را بر تو وحي فرستاديم و به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش كرديم اين بود كه دين را بر پا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد…».
[10]. «دين در نزد خدا اسلام (و تسليم بودن در برابر حق) است…» آل عمران/19.
[11]. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار ختم نبوت، تهران، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1372ش، ج3، ص157ـ158.
[12]. كتاب نقد: همان، ص111 تا 114 و 139 و 140.
[13]. مجموعه آثار، همان ، ج3، ص158.
[14]. همان، ص154 تا 157; كتاب تولد: سال اول، ش4، ص112ـ113 و 140.
[15]. همان، ص159.
[16]. احزاب/40.
[17]. توبه /33؛ فتح/28.
[18]. سبأ/28; انبياء/107; انعام/19; فرقان/1 و تكوير/27.
[19]. مائده/3; نحل/89.
[20]. مائده/15 و بقره/79.
[21]. آل عمران/85.
[22]. كتاب نقد، همان، ش4، ص111 تا 114 و 337 و 338 و 140.
[23]. همان، ص158 و 249 و 328.
[24]. كتاب نقد، همان، ص159 تا 164، 250 تا 261، 339 تا 343، 349 تا 351.
[25]. بقره/120، 136ـ137; آل عمران/69 تا 73; نساء/153، 171; توبه/30 تا 34; شوري/21.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد