قبل از پاسخ به سؤال بايد اطلاعات مختصري از مهاجرت پيامبر و اوضاع شهر مدينه داشته باشيم تا با مسأله به خوبي آشنا شويم.
شهر مدينه: که قبل از هجرت پيامبر يثرب نام داشت اقوام اوس و خزرج بت پرست در آن ساکن بودند در اطراف اين شهر قبايل يهودي زيادي به نام هاي بني قينقاع، بني النضير و بني قريظه زندگي مي کردند و به طور کلي در آن زمان که مسيحيت همه جا را فرا گرفته بود تقريبا شهر يثرب مرکز يهودياني بود که از ثروت زيادي بهره مند بودند.
پيامبر در موسم حج با شش نفر از قبيله خزرج ملاقات کرد که اين ملاقات باعث شد تا آنان در اولين ديدار به ايشان ايمان بياورند و دين اسلام را در شهر يثرب تبليغ کنند، بعد از اين واقعه به خاطر ايمان آوردن عده ي زيادي از اقوام اوس و خزرج به آئين اسلام، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ نيز به اين شهر مهاجرت کردند پيامبر ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ در بدو ورود به شهر يثرب به خاطر چند دستگي مردم اين شهر با مشکلات فراواني مواجه بود؛ چرا که؛
1. پايه هاي اساسي جمعيت اين شهر را دو قبيله ي اوس و خزرج تشکيل مي دادند و خصومت و رقابت ميان اين دو قبيله ريشه ديرينه داشت و باعث خونريزي هاي زيادي شده بود.
2. در کنار اين دو قبيله سه طائفه يهودي نيز در اطراف شهر زندگي مي کردند که اقتصاد و تجارت شهر در دست اينان بود و هنر و صنعت و سواد و پول و نخلستان هاي آباد و بازار يثرب را قبضه کرده بودند و همچنين نسبت به اعراب از تمدن و فرهنگ و مذهب پيشرفته اي برخوردار بودند چون ايمان و اطلاعات فراواني که از مذهب يهود داشتند موقعيت خوبي را براي آن ها فراهم کرده بود.
3. چون قوي ترين نسبت اجتماعي اعراب، پيمان قبيله اي بود که قبايل گوناگون را به هم پيوند مي داد و وحدت مي بخشيد. و لذا به خاطر نو بنياد بودن اسلام هيچ گونه پيماني بين مسلمانان و قبايل ديگر نبود به همين خاطر پيامبر براي سروسامان دادن به اين اوضاع و ايجاد اتحاد سياسي و ساختن مقر حکومتي تصميم به ايجاد قرار داد و پيمان دفاعي ميان اين اقوام با مسلمانان ميگيرد و علت موفقيت اين پيمان هم بخاطر تفاهمي که ميان مسلمانان و يهوديان از لحاظ خداپرستي که در آن زمان بت پرستي همه جاي شبه جزيره را فرا گرفته بود مي باشد؛ به اين خاطر پيامبر قراردادي دائر بر وحدت مهاجر و انصار نوشت و يهوديان نيز آن را امضا کردند و پيامبر آئين و ثروت آن ها را طي شرايطي محترم شمرد و بعد از مدتي نيز قبايل حاشيه نشين يهود (بني قينقاع ـ بني نضير ـ بني قريظه) چون اسلام را قدرتمند ديدند از پيامبر اسلام هراسناک شدند و از طرفي هم که خطر حمله مسيحيان روم را نيز داشتند براي مصالحه با پيامبر قرار داد و پيمان دفاعي بستند و مفاد آن پيمان چنين بود: به موجب قرارداد پيامبر با هر يک از سه گروه پيمان مي بندد که هرگز به ضرر پيامبر و ياران وي قدمي بر ندارند و به وسيله زبان و دست ضرري به او نرسانند؛ اسلحه و مرکب در اختيار دشمنان نگذارند، هر گاه بر خلاف متن اين قرار داد. رفتار کنند پيامبر در ريختن خون آن ها و ضبط اموال و اسير کردن زنان و فرزندان آن ها دستش باز خواهد بود.[1]با توجه به مفاد پيمان نبايد هيچ يک از اين طائفه ها بر ضد پيامبر عملي را انجام دهد در حالي که هر سه طائفه بر عليه پيامبر شوريدند و اين پيمان را زير پا گذاشتند چنان که طوائف سه گانه يهود به عناوين مختلفي پيمان را نقض کرده و آن را ناديده گرفتند به طوري که قبيله قينقاع با کشتن مرد مسلماني که به دليل مزاحمت يک مرد يهودي به زن مسلمان، او را کشته بود پيمان را زير پا گذاشتند و بني نضير نيز نقشه کشتن پيامبر را طرح ريزي کرده و به اين طريق عهد شکني خود را ابراز کردند؛ به همين خاطر مجبور به جلاء وطن شدند و طائفه بني قريظه نيز در جنگ خندق با لشکر اعراب براي از بين بردن اسلام همکاري کردند. بدين صورت که در اين جنگ چون سپاه اعراب نتوانستند به داخل شهر به خاطر خندقهائي که در اطراف شهر کنده بودند نفوذ کنند لذا از يهوديان بني قريظه کمک خواستند تا از داخل با مسلمانان درگير شوند و جنگ داخلي در شهر به وجود بياورند تا بدين وسيله مسلمانان مشغول جنگ داخلي شوند و سپاه اعراب از خندق ها عبور کرده و لشکر اسلام را از بين ببرند، ولي چون به خاطر علت هاي متفاوت، هم يهوديان نتوانستند کاري کنند و هم سپاه اعراب؛ در نتيجه سپاه اعراب با شکست مواجه شده و به مکه بازگشت و يهوديان تنها ماندند حال که اينان پيمان شکني کرده بودند بايد مجازات مي شدند به همين خاطر پيامبر سر تا سر دژ بني قريظه را پس از جنگ خندق محاصره کرد و پس از مدتي اينان نيز همانند يهوديان ديگر تسليم شدند و خواستار اين شدند که همانند اقوام ديگر وسائل و اموال خود را برداشته و از آن جا بروند، ولي پيامبر در خواست آنان را قبول نکرده و فرمودند که بايد تسليم شوند و بالاخره تصميم نهائي اين شد که بدون قيد و شرط تسليم مسلمانان شوند و در اين راستا قبيله اوس به پاس پيماني که با يهوديان بني قريظه داشتند خواستار بخشش آن ها از طرف پيامبر شدند که پيامبر در برابر درخواستهاي آنها مقاومت کرد و فرمود: داوري در اين موضوع را به عهده بزرگ شما سعد معاذ مي گذارم او در اين باره هر چه گويد من خواهم پذيرفت و جالب آن که يهوديان نيز داوري سعد معاذ را قبول کردند و چنين گفتند که ما تسليم مي شويم که سعد معاذ درباره ما داوري کند.[2] سعد معاذ نيز حکم اعدام مردان جنگي و تقسيم اموال و اسير شدن زنان و فرزندان آن ها را داد که طبق قرار داد و پيماني بود که قبلاً ميان مسلمانان و يهوديان بسته شده بود.
طائفه ديگري از يهود که به خاطر تشويق کردن تمام قبايل اعراب براي سرکوبي حکومت اسلامي مستحق اعدام بودند يهوديان خيبر بود چرا که ملت يهودي که در اطراف مدينه زندگي مي کردند به خاطر پيمان شکني از آن جا رانده شده بودند و تعدادي از آنان در خيبر سکونت گزيده بودند و به همين خاطر ملت يهودي که در خيبر زندگي مي کردند بيش از قريش عداوت پيامبر و مسلمانان را به دل گرفته بودند و با تمام قواي خود به کوبيدن آن کمر بسته بودند به همين خاطر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ با آن ها وارد جنگ شد؛ ولي پس از فتح خيبر با دشمن ناتوان با کمال لطف و محبت برخورد کرد با اين که آن ها قبلا دسيسه هاي زيادي بر عليه اسلام انجام داده بودند،ولي پيامبر تقاضاي برخي از آنان مبني بر اين که آنان در سرزمين خيبر سکني گزينند و اراضي و نخلها را در اختيار داشته باشند و نيمي از درآمد آن را به مسلمانان بدهند؛ پذيرفت پس در نتيجه در جواب سوال چنين مي توان گفت که:
اولا: پيامبر ابتداءً و بدون هيچ دليل دستور کشتار يهوديان را نداده بلکه آن ها گرفتار نتيجه خيانت ها و عهد شکني هائي خودشدند که نسبت به پيمان انجام داده بودند. ثانيا: همانطور که ديديد پيامبر با طوائف بني قينقاع و بني نضير با گذشت رفتار نمود و از خون آن ها گذشت و تنها طائفه بني قريظه که آن هم با حکم قرار دادن سعد معاذ و قبول کردن او از طرف يهوديان به عنوان حکم محکوم به اعدام شدند و پيامبر دستور کشتار آن ها را نداد. ثالثاً: با اين که پيامبر از در لطف و گذشت با قبيله قين قاع و بني نضير رفتار کرد ولي آن ها باز از کار خود دست برنداشته و در خيبر بر عليه اسلام و مسلمين دسيسه درست کردند و اعراب مکه را بر عليه اسلام مي شوراندند ولي پيامبر باز پس از فتح خيبر با آن ها از سر لطف و گذشت برخورد کرد و آن ها را طبق قرار دادي وا گذاشت.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1.تاريخ اسلام تا سال چهلم هجري، مؤلف: دکتر اصغر منتظر القائم.
2.فروغ ابديت ، مؤلف: استاد آيت الله سبحاني.
3. تاريخ پيامبر اسلام، مؤلف: دکتر محمد ابراهيم آيتي.
4. فرازهائي از زندگاني پيامبر اسلام (خلاصه فروغ ابديت) مؤلف: استاد آيت الله سبحاني.
5. سيره رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله وسلم ـ ، مؤلف: رسول جعفريان.
پي نوشت ها:
[1]. استاد جعفر سبحاني، فروغ ابديت، انتشارات دفتر تبليغات، چاپ دهم، 1374، صفحه 466، جلد 1.
[2]. فروغ ابديت، جلد 2، ص 154.