خانه » همه » مذهبی » آيا چون «ولي» اسم خدا است و تعطيل‌بردار نيست بعد از ائمه ـ عليهم السّلام ـ اين ولايت بايد با قطب ادامه يابد؟

آيا چون «ولي» اسم خدا است و تعطيل‌بردار نيست بعد از ائمه ـ عليهم السّلام ـ اين ولايت بايد با قطب ادامه يابد؟

در اين رابطه شارح گلشن راز در ذيل شعر «پس به هر دوري وليّ قائم است ـ تا قيامت آزمايش دائم است» مي‌گويد كه وليّ از اسماء الهيه است و در جميع ادوار تقاضاي ظهور در مظاهر مي‌كند. فلهذا ولايت دائماًَ باقي است اگر چه نبوت به پايان رسيده است.[1]اين سؤال داراي دو جهت مي‌باشد، جهت اول اصل دوام و استمرار ولايت بعد از پيامبر اسلام و نيز آزمايش و امتحان مردمان تا روز قيامت است. در اين جهت تشيع نيز موافق با اين مسئله است. زيرا بر طبق آيات و روايات هم زمين از حجّت و وليّ خدا خالي نيست[2] و هم تا روز قيامت آزمايش مؤمنين و مسلمين توسط خداوند ادامه دارد و خداوند در اين رابطه مي‌فرمايد: « أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ؛ آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند: ايمان آورديم، به حال خود رها مي‌شوند و آزمايش نخواهند شد، كساني را كه پيش از آنان بودند آزموديم پس خداوند قطعاً كساني را كه راست گفتند خواهد شناخت و نيز دروغ‌گويان را نيز خواهد شناخت»[3] و در روايتي از پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل شده است كه «جهان شيرين و سبز است خداوند شما را در آن جاي داده است تا ببينيد چه مي‌كنيد»[4]اما جهت دوم اين سؤال مسئله ارتباط اسم خداوند با وجود وليّ در زمين و مسئله دوم ولايت بعد از ائمه ـ عليهم السّلام ـ توسط اقطاب مي باشد. اين جهت مسئله در چند مطلب زير قابل بحث است.
1. مطلب اول، ارتباط اسماء خداوند با وجود مظاهر آن در زمين.
2. مطلب دوم، تحقق و عدم تحقق زماني كه بعد از ائمه ـ عليهم السّلام ـ مي‌باشد.
3. مطلب سوم، جايگاه اقطاب در سلسله ولايت ائمه طاهرين.
اما مطلب اول، خداوند متعال داراي اسم‌هاي متعددي مي‌باشد. اگر اسم «وليّ» در جميع ادوار تقاضاي ظهور در مظاهر مي‌كند پس همه اسمهاي خداوند بايد چنين تقاضاي داشته باشد بنابراين همانطوري كه كساني به اسم اولياء خداوند در زمين وجود دارد پس بايد كساني هم به اسم خالق، رازق، محييّ،‌مميت، ظاهر، باطن و امثال اين‌ مصاديق كه واقعاً حاكي از اسمهاي خداوند بوده وجود داشته باشد در حالي كه ممكن نيست كسي حامل خالقيت، رازقيت و حيات و امثال اين اسمها قرار بگيرد. علاوه بر آن ما هيچ دليلي نه از جهت عقل و نه از جهت نقل بر اين تقاضا نداريم. اما اينكه اسمهاي خداوند تعطيل بردار نيست،‌عدم تعطيلي اسمهاي خداوند با وجود ذات اقدس الهي محقق است و نيازي به غير در اين جهت ندارد. به دليل اينكه خداوند بي‌نياز مطلق است.
اما اينكه زمين از وجود وليّ حقيقي خداوند هرگز خالي نمي‌شود و وجود او در ميان جامعه لازم است اين به خاطر نياز بشر و انسانها به وليّ و حجّت خداوند مي‌باشد. چون حقيقت و نيازهاي حقيقي انسان فقط براي خداوند معلوم است و لذا راه‌هاي رسيدن به كمال و منتهي شدن او به سعادت ابدي را نيز خداوند مي‌داند لذا بر خدا است كه براي اين مخلوقات خودش كه آنان را مختار و توأم با نيروهاي متضاد فطري و غريزي و نفس انساني و حيواني در جهت سير به سوي تقوي يا فجور آفريده است و با توجه به اينكه خود انسانها عاجز از پيدا كردن راه هدايت و سعادت مي‌باشند، بايد رهنما، حجّت و وليّ از نوع خود آنان مشخص و معرفي نمايد. كه از هر جهت كامل بوده و وصل به علم خدائي باشد. پس اين نياز بشر است كه تقاضاي وجود وليّ در ميان آنان را مي‌كند نه اسم خداوند كه هيچ نيازي در قوام و دوام وجودي خودش به وجود وليّ و هيچ چيزي ديگري ندارد.
مطلب دوم: در تحقق و عدم تحقق زماني تحت عنوان «بعد از ائمه ـ عليهم السّلام ـ » مي‌باشد در مذهب تشيع با ادلّه مختلف ثابت است كه زماني كه در آن امام و حجّت خدا حضور نداشته باشد اصلاً تصور ندارد. در دين مبين اسلام بنابر عقيده شيعه و حتي اهل سنت ائمه‌اي كه براي هدايت بشر بعد از پيامبر اسلام تا روز قيامت لازم‌اند همگي از نفر اول تا نفر آخر آن كه منحصر در دوازده نفر هستند توسط پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ به بشر معرفي شده‌اند. پيامبر اسلام فرموده است: «امامان بعد ازمن دوازده نفراند، اول آنان علي بن ابي‌طالب و آخرشان قائم است. آنها خلفاء من و اوصياء‌ من و اولياء من‌اند. و بعد از من حجّت‌هاي خداوند بر من هستند. اقراركنندگان به آنها مؤمن و منكرين آنان كافرند».[5]پس آخرين وليّ خداوند در روي زمين حضرت مهدي(عج) مي‌باشد و ولايت او از سال «260» هـ .ق تا امروز و از امروز تا زمان ظهور آن حضرت در آخرالزمان و بعد از آن تا زمانيكه حيات داشته باشد استمرار و بقاء داشته و هيچ امام و وليّ ديگري نه در عرض امام(عج) و نه در طول آن حضرت وجود ندارد. پس در اين مدت نه تنها مسلمين بلكه همه بشر از ولايت تكويني او بهره‌مند هستند و بر اعمال بندگان خدا اشراف داشته و در نفوس و ارواح آنان نفوذ دارد و جهان به بركت وجود او از بقاء الهي و نعمات مادي و معنوي برخورداراند. امام زمان در يكي از توقيعاتش به بعضي از نوّابش چنين فرموده است «انتفاع از من در زمان غيبت من مثل انتفاع از خورشيد است كه زير ابر از نظر پنهان گردد»[6] نور او كه نور خدا مي‌باشد در دو بعد ولايت تكويني و ولايت در قالب امامت و امور ديني از پشت پردة غيبت بر همه دنيا گسترده است ولكن ولايت آن حضرت در بعد زعامت و رهبري سياسي عملاً‌ نياز به قدرت و نيروي لازم در حكومت دارد. و اين قدرت طبيعي را كه در هر حكومتي لازم است خود بشر و مردم از او گرفته‌ است و اين خود مردم است كه از اين نعمت بزرگ خودشان را محروم گردانيده‌اند. علّامه حلّي در كشف‌المراد در اين رابطه چنين مي‌گويد: لطف در امامت با چند چيز تمام مي‌شود: يكي اينكه خدا امام را خلق كند و او را بعد از اينكه از حيث قدرت و علم و ساير امور كه در امامت لازم است متمكن ‌گرداند با اسم و نسب معرفي كند و خداوند اين كار را انجام داده است. دوم اينكه اين امامت را امام تحمل و قبول نمايد. و امام هم آن را قبول كرده است. سوم اينكه رعيت و مردم او را كمك كرده و اوامر او را پذيرفته و تحت فرمان او حركت كنند. و اين ركن سوم لطف بودن امام تحقق پيدا نكرده و رعيت وظيفه خودش را در قبال امام انجام نداده است.[7] پس خود مردم و رعيت است كه از اين نعمت بزرگ الهي خودش را محروم كرده و امروز نتايج تلخ آن را در تمام كشورهاي اسلامي و غير اسلامي مي‌چشد.
مطلب سوم: جايگاه اقطاب در سلسله ولايت ائمه طاهرين از مطالب بالا روشن گرديد که چگونه با وجود امام معصوم تا روز قيامت از نظر زماني نه تنها براي اقطاب بلكه براي هيچ كس ديگري جا و محلّي باقي نمي‌ماند و زمان گنجايش هيچ كس را به عنوان ولي و امام ندارد. بنابراين در اين سلسله پاك هيچ جايگاهي براي اقطاب وجود ندارد تا گفته شود بعد از ائمه ـ عليهم السّلام ـ ولايت با اقطاب ادامه مي‌يابد علاوه بر اين اقطاب و اولياء صوفيه هيچ سنخيتي با ائمه طاهرين در جهات مختلف مثل ولايت، معصوميت، شجاعت،‌ علم، و ساير اموري كه در يك انسان كامل الهي براي امامت لازم است ندارد. بلكه اقطاب كاملاً در جهت مخالف ائمه طاهرين حركت مي‌كنند پس چگونه ممكن است راه ولايت ائمه توسط آنان ادامه پيدا كند.
اين عدم سنخيت و نيز عدم نقش مثبت آنها در جامعه از سخنان شارح گلشن راز خيلي روشن و واضح به دست مي‌آيد. شارح گلشن راز حالات و وضعيت اولياء صوفيه را چنين بيان مي‌كند: اولياء به حسب حالات مختلفي كه در آنان وجود دارد به چند نوع تقسيم مي‌شوند.
1. بعضي از اولياء در باب سكر اند و درستي اسرار الهي را افشا نموده مثل منصور حلاج كه با تصفيه نفس از مراتب كثرت به سير رجوعي گذر كرده و به تجلّي حديث در بحر وحدت فاني و مستغرق شده و خود را كه قطره‌اي بود از درياي حقيقت عميق دريا يافت و لذا گفت: «انا الحق» و چون اسرار حقيقت را فاش كرد متهم به زنديق و الحاد گرديد،‌و لذا انبياء فقط شريعت را بيان كرده‌اند و اسرار الهي را افشا نكرده‌اند.
2. نوع دوم از اولياء كساني هستند كه گوهر اسرار را در صدف مخفي نگه مي‌دارند و هر چه مي‌گويند بيان و شرح صدف و شريعت است.
3. بعضي از اولياء كساني هستند كه مكاشفات و مشاهدات خود را به نحو از اشارات و عبارت اظهار مي‌كنند كه هر كسي به آن پي نبرد و فقط اهلش آن را بداند.[8]اين اوصافي كه از براي اولياء صوفيه وجود دارد هيچ‌كدام در امامان معصوم ديده نمي‌شود. و نيز از ريشه عدم جايگاه اولياء صوفيه در جامعه منتفي مي‌گردد چون با اين وضعيتي كه آنان دارند برقرار كردن ارتباط با مردم در امور ساده و معمولي ناممكن است تا چه رسد در امور ديني و مسائل سياسي و امثال اينها.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. رهبري در اسلام، تأليف محمدي ري‌شهري.
2 . ولايت فقيه و حاكميت ملت، تأليف سيدحسن طاهري خرم‌آبادي.
3 . كشف‌الاستار عن وجه الغائب عن الابصار، تأليف ميرزا حسين نوري.
 
پي نوشت ها:
[1]  . لاهيجي،‌ شيخ محمد،‌شرح گلشن راز، ص 273،‌انتشارات كتابفروشي محمدي، بي‌تا.
[2]  . رعد/ 7، و كليني، محمد بن يعقوب، كافي 1/ 251،‌دفتر فرهنگ اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ بي تا.
[3]  . عنكبوت / 2 و 3.
[4]  . پاينده، ابوالقاسم،‌نهج‌الفصاحه، ص 123، انتشارات جاويدان، هفدهم،‌1362 ش.
[5]  . آيت الله صاني گلپايگاني، لطف‌الله، منتخب‌الاثر، ص 97، انتشارات مطبعة‌ سپهر، اول 1419 ق.
[6]  . آيت الله سبحاني، جعفر، الهيات، 2 / 645، مركز جهاني علوم اسلامي، دوم 1411ق، (از كمال الدين شيخ صدوق).
[7]  . علامه حلّي، كشف‌المراد، ص 363، مؤسسه نشر اسلامي، پنجم، 1415.
[8]  . لاهيجي، شيخ محمد، شرح گلشن راز، ص 31 و 32 و 33،‌ انتشارات كتابفروشي محمدي، بي تا.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد