آيين اسلام با توجه به ابعاد وجودي انسان و در نظر گرفتن نيازهاي او، هرگز انسان را دعوت به رهبانيت، انزواطلبي، گريه و اشك مداوم و دوري از لذتهاي دنيوي و شادي و نشاط سفارش نكرده، از سوي ديگر نيز به شادي و نشاط افراطي و بي هدف و سرخوش بودن در زندگي ترغيب ننموده است. نگرش دين به اين مسأله نگرشي معتدل و منطقي است. به اين معنا كه انسان در زندگي به هر دو نيازمند است. هرچند در آيات و روايات از كثرت ضحك مذمت شده اما از زيادي گريه از خوف خدا، انديشه آخرت وهمگامي با مصائب اهل بيت (ع) تمجيد شده و داشتن چشم گريان نشانه رقت قلب معرفي شده است. وجود بكائين[1] در طول تاريخ نيز اين اصل را تأييد ميكند.
پيشوايان دين (ع) هرگز به گريه و زاري و سوگواري آن هم به صورت مدام سفارش نفرمودهاند و از پيروان خود نخواستهاند كه همه فعاليتهاي زندگي را كنار گذاشته به گريه و زاري رو بياورند.
از اين رو به پيروان خويش سفارش فرمودهاند كه اوقات شبانه روز را به سه بخش تقسيم نمايند، از جمله يك سوم از اوقات خود را به تفريحات سالم اختصاص داده، بخشي را نيز به عبادت و راز و نياز و مناجات با خداوند بپردازند و بخشي را به كار و كوشش و كسب معاش بپردازند.[2]شاهد ديگر اين كه امام صادق (ع) در توصيف شيعيان و پيروان خود فرمودند: آنان كساني هستند كه در غم و اندوه ما غمگين و در شادي و سرور ما شادند.[3] البته در مصائب ائمه (ع) به ويژه امام حسين (ع) با توجه به عظمت مصيبت، اگر انسان شب و روز گريه كند و به امام زمان خويش اقتدا نمايد كه فرمود: اي جد بزرگوار من! اگر اشك چشمم تمام شود، در مصيبت تو خون گريه ميكنم، جا دارد و روشن است كه مجالس اهل بيت و زنده نگهداشتن راه و رسم زندگي آنان تنها در گريه خلاصه نشده بلكه در اين مجالس است كه مسلمانان با معارف غني دين آشنا مي شوند و پيوسته روحيه ظلم ستيزي و دفاع از مظلوم را در خود پرورش ميدهند. امام خميني (ره) نيز در اين رابطه فرمودند: ما هر چه داريم از محرم و صفر است.
و اما پاسخ به سوال دوم:
الف) واژههاي بكاء، تبسم، ضحك، سرور، فرح و قهقهه از جمله واژههايي است كه در منابع ديني[4] به كار رفته است.[5] اين واژهها بيانگر تجلي هيجانات و احساسات نهفته انسان به هنگام رويارويي با گفتار و يا رفتاري شگفت است. سرچشمه گريه و خنده، عاطفه و احساس است كه در پي شوق و عشق، شكست و تنگدلي، محروميت و يأس، پيروزي و شادكامي و يا حزن و اندوه از آسمان ديدگان ريزان ميشود.[6] بنابراين ابراز تأثر به وسيله خنده يا گريه از نشانههاي طبيعي و تعادل مزاج آدمي است. افرادي كه هم گريه دارند و هم خنده از سلامت جسمي و روحي برخوردارند.
ب) انواع گريه:
1)گريه شوق: در آيات[7] و روايات به گريه شوق اشاره شده است. رسول خدا (ص) هنگام بازگشت جعفر بن ابي طالب (ع) از حبشه، به استقبال او آمد و از شوق ديدارش گريست.[8]2) گريه رحم و رأفت: رسول خدا (ص) در فراق فرزندش ابراهيم بسيار گريست و در اعتراض برخي از اصحاب فرمود: اين گريه، گريه غضب نيست، بلكه سرشكي از سر رحمت و رأفت است و كسي كه ترحم نكند مورد ترحم قرار نخواهد گرفت.[9]3) گريه غم و اندوه: قرآن از كساني ياد ميكند كه به دليل عدم توانايي مالي از شركت در جهاد بازمانده و محروم شدند، و همين امر سبب اندوه آنان شد و اشك از چشمانشان سرازير گشت.[10]4) گريه تزوير و دروغ: اين نوع گريه را در داستان يوسف و برادرانش ميتوان ديد.[11]5) گريه پشيماني: حضرت عيسي (ع) فرمود: «طوبي لمن … بكي علي خطيئته»[12] خوشا بهحال كسي كه بر لغزشها و خطاهاي خويش گريه كند.
گريه ممدوح بيانكننده پيوند عاطفي افراد به يكديگر بوده و نمودي از پيوستگي و وابستگي پيروان مكتب (امت) با امام خويش است. گريه صادقانهترين و واقعيترين پيام آور يگانگي در اهداف امت با امام است.
ج) در بخش شادي و نشاط نيز گاه از نوع خاصي از خنده، مانند قهقه كه ناشي از غفلت و خود فراموشي است، نكوهش شده است[13] و در برخي از موارد كه به قهقه ميانجامد، حكم فقهي ويژهاي بار شده است.[14] در بعضي روايات نيز از خنده در مكانهاي خاص مانند قبرستان منع شده است. اما در اين شكي نيست كه اسلام، شادي و نشاط، سرزنده بودن و پرتحرك بودن افراد را نه تنها نكوهش نكرده كه به آن توصيه نموده است و تنبلي و تن پروري و سربار ديگران بودن را صفتي ناشايست برشمرده است.
امام علي (ع) فرمودند: خرسندي، سرور و شادي مؤمنان به اطاعت پروردگار خواهد بود و اندوه وي بر گناهان او است.[15]با تأمل در آيات و روايات به اين نتيجه ميتوان دست يافت كه شادماني نبايد به گونهاي باشد كه اختيار را از دست خرد بربايد و در صدد برآوردن قواي شهواني انسان به لااباليگري، ياوهسرايي، ياوهگويي، استهزاء، تهمت و غيبت بيانجامد و به ديگر سخن ابراز شادماني نبايد سر از بي خيالي، بي تفاوتي و فرار از پذيرش مسئوليتها و واقعيات زندگي درآورد و در تضاد با ارزشهاي ديني باشد.
نتيجه اين كه گريهاي كه به افسردگي، بي تحركي، ركود و انزوا بيانجامد با گريه نشاط آور، حركت آفرين و پويا در بستر اجتماع تفاوت دارد و در دين ما به گريه نوع اول سفارش نشده است. با توجه به اين نكات اشك و اندوه با اصل شادابي و طراوت روح انسان منافات ندارد؛ زيرا در منابع ديني مواردي به چشم ميخورد كه فرح و سرور به عنوان وصفي براي گريه بيان شده است.[16] امام صادق (ع) نيز در توحيد مفضل گريه را به عنوان يكي از موهبتهاي الهي برشمرده و به پاره اي از آثار آن از جمله نجات افراد از كوري، خروج رطوبت از مغز انسان كه زمينه ساز بسياري از دردهاي وجود آدمي مي شود، توجه داده اند.[17]گريه بر هر درد بي درمان دوا است
چشم گريان چشمة فيض خداست
بنابراين يكي از عوامل مؤثر و مهم در طراوت بخشيدن به روح انسان، گريه است. در مجالس روضه به ويژه روضه امام حسين(ع) و مادرشان زهراي مرضيه (س) بارها اتفاق افتاده است كه لذت گريه را همه چشيدهايم و پس از پايان گريه، سرزنده بودن و سبكي روح نتيجه زيباي آن بوده است، عزاداران با شركت خود دراين مراسم نام و ياد آنان را زنده نگهداشته و با كسب نشاط روحي هميشه آماده خروش عليه ظالم و دفاع از مظلوم بودند و به تعبير زيباي امام خميني (ره) گريه بر مظلوم فرياد مقابل ظالم است.اما اين نشاط روحي و صفاي باطن در خنده براي انسان پديد نمي آيد و مهم تر اين كه درروايات سفارش شده که ازخنده همراه باقهقه خودداري کنيم زيراموردغضب خدااست [18]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شيخ عباس قمي، منتهي الامال، ج1.
2. عباسعلي راشد، فلسفه عزاداري سيد الشهداء.
3. احمد لقماني، خنده شوخي، شادماني، قم: سابقون.
4. مرتضي مطهري، حماسه حسيني، ج3، انتشارات صدرا.
پي نوشت ها:
[1] . بكائين كساني هستند كه به دليل گريه بسيار به اين لقب مشهور شده اند. از جمله اين افراد مي توان از حضرت يعقوب (ع)، حضرت فاطمه (س) و حضرت سجاد (ع) نام برد.
[2] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغة، ج19، 396، ص338.
[3] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج44، ص287، باب34، ح26، و ص290، باب14، ح3، ص 102 و…
[4] . از جمله مي توان به اين آيات اشاره كرد: نمل/19؛ هود/ 71، بقره/ 69، روم/4، انسان/11، توبه/81 و…
[5] . ر. ك به: الطريحي، مجمع البحرين، المكتبة المرتضويه، 1362، ج1، ص 58؛ قرشي، علي اكبر، قاموس قرآن، دارالكتب الاسلاميه، 1362، ج1، ص 221، همان، ج 3، ص254 و ج4، ص 172.
[6] . لقماني، احمد، خندهي شوخي ـ شادماني، قم، سابقون.
[7] . مائده/ 83.
[8] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، ج21، ب24، ح11، ص63.
[9] . همان، ج22، ب1، ح1، ص151.
[10] . توبه/ 92.
[11] . يوسف/ 16.
[12] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج14، ب21، ح 23، ص319.
[13] . كليني، محمد بن يعقوب،اصول کافي ، ج 2، ح 10، ص 664.
[14] . ر. ك : كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ج 3، ح1، ص 346 و ح 6، ص 364. (و اما القهقهه فهي تقطع الصلاه)
[15] . آمدي، غرر الحكم، ج1، ص136.
[16] . مجلسي، پيشين، ج21، ب25، ح5، ص79 و ح 6، ص81. «…فبكي امير المؤمنين (ع) فرحا»
[17] .ر.ك به: ميرزايي، نجفعلي، توحيد مفضل شگفتيهاي آفرينش، قم، هجرت، 1373، ص51.
[18] بحارالانوار،ج93،ص292همان