خانه » همه » مذهبی » آية 101 سوره مائده؛ بيانگر آن است كه سؤالات مردم بر محتواي وحي تأثير مي گذارد! منظور از سؤالات در آيه، چه نوع سؤالاتي مي باشد؟

آية 101 سوره مائده؛ بيانگر آن است كه سؤالات مردم بر محتواي وحي تأثير مي گذارد! منظور از سؤالات در آيه، چه نوع سؤالاتي مي باشد؟

قبل از هرچيز لازم است آيه و ترجمه ي آن را بيان كنيم:
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَإِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ ؛[1] اي كساني كه ايمان آورده ايد، از مسائلي سؤال نكنيد كه اگر براي شما آشكار گردد،شما را ناراحت مي كند و اگر به هنگام نزول قرآن از آنها سؤال كنيد، براي شما آشكار مي شود.خداوند آنها را بخشيده است و خداوند آنها را بخشيده (و ناديده گرفته) است و خداوند آمرزنده و بردبار است.»

شأن نزول
در شأن نزول آيه فوق آمده است كه «روزي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي مردم از دستور خدا درباره حج سخن مي گفت و شخصي به نام عكاشه گفت:
آيا دستور انجام حج، براي هر سال است؟ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به سؤال او پاسخ نگفت: ولي او لجاجت كرد و سه مرتبه سؤال خود را تكرار كرد.
 پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: «واي بر تو! چرا اين همه اصرار مي كني؟ اگر در جواب تو بگويم: بلي. حج در همه سال براي شما واجب مي شود و اگر در همه سال واجب بشود؛ توانايي انجام آن را نخواهيد داشت و اگر با آن مخالفت كنيد؛ گناه كار خواهيد بود؛ لذا در دستورات الهي از روي لجاجت سؤال نكنيدو يكي از اموري كه سبب به هلاكت رسيدن اقوام گذشته شد، پر حرفي و لجاجت آنها بود».[2]در ادامه خواهيم گفت: كه اين شأن نزول نمي تواند تفسير آيه باشد.

سؤالات نابجا
منظور از شأن نزول فوق اين نيست كه راه سؤال و پرسش گري را به روي مردم ببندد، بلكه منظور سؤال هاي نابجا و بهانه گيري هايي است كه غالباً سبب مشوب شدن اذهان مردم و موجب مزاحمت گوينده و پراكندگي رشته سخن و برنامه او مي گردد.
قرآن، همگان را به پرسشگري و دانستن دعوت مي كند: « … فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ ؛[3] از اهل اطلاع بپرسيد.» سؤال، كليد فهم حقايق است و به همين دليل كساني كه كمتر مي پرسند، كمتر مي دانند ولي از آنجا كه هر قانوني معمولاً استثنايي دارد، اين اصل تعليم و تربيت نيز استثنائي دارد و آن اينكه پاره اي از مسائل پنهان بودنش براي حفظ نظام اجتماع و تأمين مصالح افراد بهتر است.
در اين گونه موارد جستجو ها و پرسش هاي پي در پي براي پرده برداشتن از روي واقعيت مذموم و ناپسند است. براي مثال: پزشكان، بيماري هاي سخت و لاعلاج را از بيمار پنهان مي كنند. شخص بيمار اگر از عمق بيماري خود آگاهي داشته باشد؛ گرفتار وحشتي مي گردد و اگر كشنده نباشد؛ بهبودي او را به تأخير مي اندازد. اصرار هاي بيمار براي پي بردن از مريضي خود، مذموم و ناپسند است.
ممكن است گفته شود: اگر افشاي اين امور بر خلاف مصلحت مردم است؛ چرا با اصرار افشاء مي شود؟ در پاسخ، بايد گفت: اگر رهبر جامعه در مقابل سؤالات پي در پي و از روي لجاجت بعضي ها، سكوت كند. مفسده هاي زيادي در پي دارد و سوء ظن هايي را بر مي انگيزد و باعث مشوب شدن اذهان مردم مي شود. لذا براي فرار از آن به پاسخ گويي از مسئله اي مي پردازد كه كتمان آن بهتر بود. در آيه بعد براي تأكيد اين مطلب مي گويد:
بعضي از اقوام پيشين اين گونه سؤالات را داشتند و به دنبال پاسخ آن ها به مخالفت برخاستند؛ مانند: بني اسرائيل كه دستور داده شد گاوي را ذبح نمايند،ولي آنها با سؤالات پي در پي و لجاجت ،كار را براي خود سخت گرفته اند.[4]از ماحصل گذشته به اين نتيجه مي رسيم كه آن چه در شأن نزول آمده، مطابقت با آيه ندارد چون مورد سؤال در آيه مشخص نشده است. آن چه خداوند نهي كرده سؤال از مسائلي است كه اسباب عادي خود را طي مي كند يا از چيزهايي كه در پس پرده غيب قرار گرفته است،مثلاً: روز مرگ ما چه زماني است؟ آينده ما چگونه است؟ و …
پاسخ به تمامي موارد سبب ملامت و ناراحتي پرسشگر مي شود لذا خداوند متعال از پرسش هاي اين گونه نهي فرموده است.[5] اما اينكه آيا اين سؤالات تأثيري در نزول وحي دارد؟ بايد گفت: بعضي از نزول وحي قرآني بر اساس شأن نزول، اسباب نزول و پرسش پرسشگران و … بوده است، اما منحصر در آنها نبوده است. با اين حال، قرآن تمام مطالب خود را از چارچوبه اخلاق، عقايد و احكام خارج نساخته و آيه ي قرآن داراي اثرات تربيتي و روحي و معنوي و اعتقادي و … است و در مقابل هر سؤال نابجا آيه اي نازل نمي كرد. براي مثال: علامه طباطبائي نزول قرآن را در شأن نزول و اسباب نزول خلاصه نكرده، حتي در بيشتر موارد شأن نزول ها را نمي پذيرد و آيه ها را محدود نمي كند.[6] قرآن براي تمامي مردمان جهان نازل شده و تا ابد زنده و جاويدان است اگر منحصر به سؤال كننده عرب باشد با جاودانگي آن در تناقض است.
پديده وحي ـ به خلاف جريان فكري بشر ـ در تبلور و ظهور خود زمان خاصي را نمي شناخت؛ بلكه بنابر حكمت و خواست القا كننده نيرومند غيبي، در حال خواب يا بيداري، در حال سخن گفتن با ديگران، در مواجهه با دوست يا دشمن و … نازل و افاضه مي گرديد. در بعضي مواقع وحي منقطع (فترت وحي) و در جاي ديگر با وجود نياز شديد به وحي، با تأخير نازل مي شد. و پيامبر نيز تابع وحي بود نه وحي تابع پيامبر.[7] و او قدرت بر تغيير و تبديل وحي را نداشت.[8] لذا خداوند پيام خاصي براي جامعه داشت و مضمون پيام هم از پيش تعيين شده بود و شرايط اجتماعي و تاريخي  نمي توانست محتوا و مضمون آن پيام را تغيير دهد. بلكه فقط شرايط يا محيط مواردي پيش مي آورد كه پيامبر با استفاده از آن، پيام اسلام را بهتر تفسير و تبيين مي كرد.
پيامبر همانند استادي با مسئله اي ثابت كه مضمون ثابت هم دارد به كلاس درس مي رود و در طول تدريس اين مضمون ثابت مي ماند و مبحثي كه در كلاس مطرح است در طول شرح و تفسير آن است نه آنكه نقد شاگرد تأثير در نتيجه داشته باشد.[9]در نتيجه خداوندمتعال نزول قرآن را با واقعيات اجتماعي، اقتصادي، سياسي و پرسش پرسشگران مطابقت داده تا بهتر قابل درك و فهم باشد و الاّ قرآن همانند تورات و انجيل دفعي نازل مي شد. و از طرف ديگر قرآن فرهنگ ها و دانش هاي باطل عصر خود را نپذيرفته و با آن نيز مقابله كرده است.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ج 5، ص 96.
2. ترجمه تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ج 6، ص 236.
3. مجمع البيان، طبرسي، ج 4 ـ 3، ص 385.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد