قرآن كريم كه جلوهاي از جمال بيمثال خداوند نيكو خصال است و به فرمايش قرآن كريم: « وَلِلَّهِ الأسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا … » [3]افزون بر معاني والا و برين، مشحون از زيباييها و دلربائيهاي بيكراني است كه جان و روان مخاطبان خويش را سرمست و شاداب ميسازد به گواهي تاريخ و اذعان سخنشناسان، دوستان و بيگانگان، متن قرآن در شيوايي و رسائي بيبديل است، هندسهي تركيبي كلمات آن، سبك ويژه و نوبنياد آن نه پيشينهاي داشته است و نه پسينهاي.
زبان حقيقتگو و آواي دلربا، بشارت هاي آرامبخش و هشدارهاي بيدارگر، از قرآن، چهرهاي را نمودار ساخته كه نامآوران عرصه سخن در برابر آن شگفتي نمايند و بگويند: «اين كتاب نه شعر است و نه نثر، قرآن، قرآن است».
نزول قرآن مقارن با شكوفاترين روزگار عرب و هنگام رونق فصاحت و بلاغت آن است. هنروران قوم تازي در ماههاي حرام، برجستهترين شاهكارهاي ادبي و فرهنگي خويش را در نمايشگاه فرهنگي هنري بازار عكاظ به نمايش ميگذاشتند و ناقدان سخن، برترين نمونهها را گزينش و معرفي مينمودند، آن برگزيدهها به ديوار كعبه آويخته و مايه مباهات پديد آورندگان شان به شمار ميرفت. هفت قصيده مشهور به «معلّقات سبع» از امرؤالقيس طرفة بن العبد، زهير بن ابي سلمي، كبيد بن ربيعه، عمروبن كلثوم،غلترة بن شدّاد و حارث بن حلّذه، سرودههايي بود كه فراتر از آنها كلامي وجود نداشت و برترين نمونههاي ادبي و هنري عرب محسوب ميشود. وقتي قرآن كريم نازل شد و آواي قرآن به گوش چكامه سرايان و سخنشناسان رسيد، سحر بيان و محفل آرايي آن، چناندلها و محفلهاي آنان را تحت الشعاع خود قرار داد كه بنگاه آثار ادبي آنان بيفروغ گرديد و مجال خودنمايي و ماندگاري نيافت.
«لبيد» كه خود از شاعران عرب و سراينده يكي از قصايد هفتگانه بود،وقتي با قرآن كريم آشنا شد، آن سان دلداده قرآن شد كه ديگر شعر نگفت و تمام فرصت خويش پيوسته در قرائت قرآن به سر ميكرد. وقتي از او پرسيدند كه چرا شعر نميگويي؟ گفت: «با وجود قرآن ديگر نميتوانم شعر بگويم، اگر سخن اين است، گفتههاي ما همه هجو است، من آن اندازه از قرآن لذت ميجويم كه بالاتر از آن سخن نميشناسم».
«وليد بن مغيرهي مخزومي» گل سر سبد بوستان عرب «ريحانة العرب» و امير سخن در ميان مشركان، وقتي سروش جان افزاي كلام پروردگار را شنيد، با تمام كينورزي و دشمني با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و پيام وحي او ناگزير اعتراف كرد كه اين سخن بالاتر از افق كلام انسان است؛ پس از اينكه چند آيه از اول سوره «غافر» را از پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ شنيد در محفلي از طايفه بني مخزوم حاضر شد و چنين گفت: «به خدا سوگند،از محمد سخني شنيدم كه نه شباهت به گفتار انسان ها دارد و نه پريان؛ گفتار او شيريني خاص و زيبايي مخصوصي دارد، بالاي آن پر ثمر و پايين آن (مانند ريشههاي درختان كهن) پرمايه است گفتاري است كه بر همه چيز پيروز ميشود و چيزي بر آن پيروز نخواهد شد».[4]اين سخن، خشم مشركان را برانگيخت و او را ناگزير ساختند تا در نكوهش قرآن سخني بگويد.
زيباييهاي ساحت رويين قرآن تا بدان حد خيره كننده و فراگير بود كه برجستهترين دشمنان قرآن چون، وليد بن مغيره، اجنس بن شريق و عمرو بن هشام را به استراق سمع شبانه وا ميداشت.[5]شايد بتوان گفت كه از برجستهترين وجوه اعجاز قرآن، اعجاز بياني يا فصاحت و بلاغت قرآن است، فصاحت و بلاغت قرآن، ظهور ويژهاي داشته كه آن را از عصر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ كه اوج فصاحت بلاغت و سخنوري بوده است، تاكنون مطرح نموده است و قرآن را معجزه هر عصر گردانيده. اعجاز بياني، بارزترين وجه در اعجاز قرآن مي باشد كه مورد اتفاق همه دانشمندان و علماء و محققين در زمينه قرآن است.
قرآن كريم، كلامي برتر از كلام هر سخنور و اشعار جاهلي است. تعابير قرآن، اعم از حروف و كلمات قرآن، جايگاهي خاص و سنجيده شده دارند، به شكلي كه اگر هر تعبيري از تعابير قرآن، بخواهد جايگزين با تعبيرمشابه آن شود و يا حذف گردد، فصاحت و بلاغت قرآن، دچار خدشه ميشود. انتخاب الفاظ مناسب در قرآن، در اوج خود هست،به شكلي كه اگر برخي از الفاظ آن، جابجا شود، فصاحت آن مخدوش ميشود. و به گفته بعضي از اديبان عرب، تنها با علم بلاغت و فصاحت است كه ميتوان جلوههاي اعجاز قرآن را از حديث همايش نيكو و آميزههاي شيواي كلمات و عبارات ايجاز بديع، اختصار لطيف، شيريني و دلنيشني، رونق و طراوت، آساني، پرباري، گوارايي و رواني درك نمود و به زيباييهاي آن آگاهي يافت.
اسلوب بيان و سبك و شيوه ي نظم قرآن، جملهبنديها و چينش الفاظ و عبارات در قالبي نو و اسلوبي تازه بر عرب عرضه شده كه كاملاً بيسابقه بوده، با اينكه اين گونه نظم و تأليف كلام تازگي داشت، ولي از چهارچوب اسلوبهاي كلامي عرب بيرون نبود، قرآن ميان سه نوع كلام، شعر، نثر يا سجع جمع كرده، داراي محاسن هر يك و فاقد معايب آنهاست.
بسياري از بزرگان علم و ادب، از جملهشيخ عبدالقاهر جرجاني، سكاكي و راغب اصفهاني برجستهترين جنبة اعجاز قرآن را همين جنبه دانستهاند. و به خاطر همين اعجاز، قرآن مكرّراً ناباوران را به مبارزه و هماوردي خوانده است:
1 . گاه به كار مطلق، درخواست نموده كه سخني همانند قرآن بياورند:« أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ . فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كَانُوا صَادِقِينَ[6] ؛ آيا ميگويند: آن را بر بافته؟ (نه) بلكه باور ندارند! پس سخني همانند آن بياورند، اگر راست ميگويند».
2 . در جاي ديگر دعوت كرده به اندازه ده سوره هر چند كوچك باشد بياورند: « أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[7] ؛ آنها مىگويند: او به دروغ اين [قرآن] را [به خدا] نسبت داده [و ساختگى است]! بگو: اگر راست مىگوييد، شما هم ده سوره ساختگى همانند اين قرآن بياوريد؛ و تمام كسانى را كه مىتوانيد -غير از خدا- [براى اين كار] دعوت كنيد! »
3 .گاه نيز، به يك سوره به هماوردي دعوت نموده: « أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ[8] ؛ آيا آنها مىگويند: او قرآن را بدروغ به خدا نسبت داده است؟! بگو: اگر راست مى گوييد، يك سوره همانند آن بياوريد؛ و غير از خدا، هر كس را مىتوانيد [به يارى] طلبيد! ».
4 . در نهايت نيز براي هميشه اعجاز و تحدي قرآن را اعلام كرده و با قاطعيت هر چه تمامتر، عجز و ناتواني نهايي آنان را اعلام كرده است: « قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا ؛ [9] بگو: اگر تمامي انس و جن گردهم آيند و بخواهند همانند اين قرآن بياورند، هرگز نتوانند، گرچه همگي پشت در پشت يكديگر قرار گيرند».
خلاصه آن كه سبك قرآن، جاذبيت و ظرافت شعر، آزادي مطلق نثر، حسن و لطافت سجع را داراست بي آن كه در تنگناي قافيه و وزن دچار شود، پراكنده گويي كند يا تكلف و محمّل دشواري به خود راه دهد. همين امر مايه حسرت سخندانان عرب و عجز و ناتواني در هماوردي قرآن شده است.
وانگهي، آن چه دكتر «سنكلر تسديل» صاحب كتاب «مصادرالاسلام» در بيان شبهاتي كه منتقدين قرآن كريم، مقتبس بودن بعضي آيات قرآن كريم از ابيات شعرهاي و جاهلي، روايت كرده كه از جمله آنها ابيات «امروالقيس» است.
اولاً، ديواني كه منتسب به ايشان شده، خود جاي تأمل و نقض و اشكال است.
ثانياً، شواهدي در خور اين اشعار است كه نشان ميدهد اين شعر بر عكس آن چه ادعا شده از قرآن كريم اقتباس شده و شاهدش نيز ذكر كلمه «عيد» است كه شاعر در ابياتش آورده: «مريوم العيد في زينته/ فرماني فتعالي فعقر» كه اين واژه در زمان اسلام متداول شده و قبل از آن سابقهاي در استعمال اين لغت نبوده است.
در واقع اين اشعار، دروغهايي بود، كه بعد از اسلام جعل و ساخته شده و به اشعار «امرو القيس» و ديگران كه در زمان قبل از اسلام زندگي ميكردند، نسبت داده شده است.
در قسمتهاي ديگر اين اشعار نيز شواهدي است كه نشانگر آن است اين اشعار از قرآن اقتباس شدهاند.[10]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. محمد هادي معرفت، علوم قرآني، ص203.
2. همان، شبهات و ردود حول القرآن الكريم.
پي نوشت ها:
[1] . قمر / 1.
[2] . قمر /46.
[3] . اعراف / 180 .
[4] . تفسير طبري، دارالكتب العلمية، 1412ه ، ج2، ص98 .
[5] . سيرة ابن هشام، المكتبة العليمة، ج 1، ص 338.
[6] . طور 34 – 33 .
[7] . هود / 13.
[8] . يونس / 38 .
[9] . اسراء / 88 .
[10] . معرفت، محمدهادي، شبهات و ردود حول القرآن الكريم، مؤسسه التمهيد، دائرة المعارف بزرگ اسلامي، ج10، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي؛ معرفت، محمدهادي، علوم قرآني، انتشارات التمهيد، 1379، ص237 ـ 203.