آيين كاتوليك روم (5)
آيين كاتوليك روم (5)
كليسا، ملكوت خدا و آيين هاى مقدس
از نظر كاتوليك ها، كليسا كل مجموعه، يا سرجمع اشخاصى است كه خداى پدر از آنها خواست تا خداوندىِ عيسى، يعنى پسر، را در كلام، آيين مقدس، در شهادت دادن و خدمت گزارى بپذيرند، و به واسطه قدرت روح القدس در مأموريت تاريخى عيسى[90] براى ملكوت خدا تشريك مساعى كنند. مأموريت كليسا نيز همچون مأموريت عيسى، به ملكوت خدا معطوف است. ملكوت خدا به معناى حضورِ نجات بخش خداست كه از طريق روح تسلى دهنده خداوند تحقق مى يابد. ملكوت خداوند به معناى واقعى كلمه، پادشاهى يا حاكميتِ خداوند است. اين سلطنت درزمان ومكانى روى خواهد داد كه اراده خداوند تحقق يابد، زيرا خداوند در جايى حكومت مى كند كه اراده او در كار باشد و از آنجا كه اراده خدا نسبت به كيهان، طبيعت، اشيا، تاريخ، نهادها، گروه ها و افراد، تأثيرگذار است، سلطنت خدا به گستردگى و فراگيرى خواست ها و دامنه خود اراده الاهى است.
مأموريت كليسا قطع نظر از ملكوت خداوند غير قابل فهم است. از كليسا در گام نخست خواسته مى شود تا در كلام و در آيين مقدس، تحقق قطعى ملكوت خدا را در عيساى ناصرى اعلام كند; و در گام دوم خود را به عنوان مورد نمونه يا نشانه اعلان خودش، يعنى به عنوان قومى كه به مدد روح القدس به جامعه اى داراى ايمان، اميد، عشق، آزادى و صداقت تحول يافته است، عرضه كند; و در گام سوم، تحقق ملكوت خدا را به واسطه خدمت در جامعه ايمانى و در جهان به طور كلى، ممكن و تسهيل سازد.
به نظر كاتوليك ها، كليسا كار خدا را انجام مى دهد، زيرا خداوند در آن حضور دارد و بر آن تأثير مى گذارد. سخن گفتن از كليسا به مثابه حضور و ابزار خداوند به معناى سخن گفتن از آن به نحو قداست آميز است. درست همانطور كه مسيح نشانه مقدس خداست، كليسا نيز نشانه مسيح است. از آنجا كه كليسا يك امر مقدس است به صورت قداست آميز عمل مى كند. كليساى كاتوليك درسيرتاريخ خود هفت عمل معيّن را به عنوان آيين هاى مقدس، به معناى دقيق كلمه، مشخص كرده است: غسل تعميد، تأييد،[96] بيمار. آيين هاى مقدس، اعم از فردى و جمعى، نشانه هاى ايمان، علت هاى فيض، مناسك عبادى، نشانه ها و ابزارهاى وحدت كليسا و حضور خداوند در جهان است.
لكن ارتباط ميان نشانه و علت، شديدترين مناقشه در باب شعاير دينى را، خصوصاً در زمان نهضت اصلاح دينى موجب شد. شوراى ترنت دو برداشت افراطى از عليت را رد كرد: يكى برداشتى كه آيين هاى مقدس را به اعمال سحرآميز تقليل مى داد و ديگرى برداشتى كه آيين هاى مقدس را از حقيقت و تأثير معنوى درونى شان تهى مى ساخت. آيين هاى مقدس، علت فيضند، نه به خاطر ايمانِ فردِ دريافت كننده فيض; بلكه به جهت تأثير خداوند در چارچوب خود آن آيين ها. از طرف ديگر، خداوند اراده انسان را مجبور نمى سازد. شوراى ترنت با انعكاس صادقانه تعاليم توماس آكويناس تأكيد كرد كه اگر آيين مقدس قرار است از لحاظ معنوى ثمربخش باشد، دريافت كننده فيض بايد به اندازه كافى آمادگى داشته باشد: تغيير كيش درونى، ايمان و سرسپردگى. سرانجام، اعتبار آيين مقدس در گرو تقدس كشيش نيست، گرچه برخى آيين هاى مقدس را قانوناً تنها از طريق برخى روحانيان مجاز مى توان برگزار كرد (اسقف ها در مورد انتصاب; اسقف ها و كشيشان مدعوّ در باب تأييد; كشيشان در مورد عشاى ربانى و تدهين بيماران و توبه; كشيشان و شمّاس ها در مورد آيين مقدس ازدواج كه زوجين خود نسبت به هم اجرا مى كنند; كشيش يا شمّاس در مورد غسلِ تعميد، هر چند اصولا هر كسى مى تواند تعميد را اجرا كند).
اصول اخلاقى كاتوليك
از نظر آيين كاتوليك، اخلاق، موضوع فكر و عمل است بر حسب شخصيت و اجتماعى كه آدمى در مسيح پيدا كرده است. بنابراين اخلاق، نه تنها اطاعت از دستورات و قواعد، بلكه مؤمن بودن به روح و نص صريح انجيل نيز است. از آنجا كه عوامل انسانى در پذيرش يا عدم پذيرش مسيح و انجيل او آزادند، آيين كاتوليك با واقعيتِ گناه مخالفت مىورزد. اما نگرش اخلاقى كليسا و رهيافتش به اقتضائات اخلاقىِ زندگىِ مسيحى همواره با اطمينانش بر قدرت فيض و آمادگى جهت پذيرش و فهم ضعف و ناكامى هاى ريشه دار در گناه اوليه تعديل مى شود. و همين طور، آيين كاتوليك عالَمى اخلاقى است مشتمل بر قوانين و معافيت ها، قواعد و استثنائات، احترام به مرجعيت همراه با آزادى وجدان، آرمان هاى بلند در كنار خواسته هاى اندك، مجازات ها همراه با اغماض ها، سانسورها و تكفيرها همگام با بخشايش و توبه.
بنابراين، ويژگىِ اخلاق كاتوليكى رهيافتى مبتنى بر هر «دو رو»[98] طبيعت يا فيض نيست، بلكه طبيعتِ فيض يافته است; عقل يا ايمان نيست، بلكه عقل منوّر به ايمان است; قانون يا انجيل نيست، بلكه قانونِ ملهم از انجيل است; كتاب مقدس يا سنّت نيست، بلكه سنت دستورى در چارچوب كتاب مقدس است; ايمان يا عمل نيست، بلكه ايمانى است متجلى در اعمال و اعمالى كه جلوه هاى ايمان اند; اقتدار يا آزادى نيست، بلكه اقتدارى در خدمت آزادى است; گذشته در مقابل حال نيست، بلكه حال در پيوند با گذشته است; ثبات يا تغيير نيست، بلكه تغيير در عين وفادارى به اصل ثابت است واصل درواكنش به تغيير، متعيّن وتنقيح مى شود; وحدت يا كثرت نيست ، بلكه وحدت در كثرت است و كثرتى كه مانع از يكپارچگى است، يعنى ضد وحدت است.
اين رهيافتِ مبتنى بر هر دو طرف اخلاق، همچنين رهيافت به اصطلاح جامه بى درز[99]اسقف هاى كاتوليك آمريكايى را نسبت به مباحث امروزى نظيرجنگ هسته اى، مجازات مرگ، كمك به معلولان، سِقط جنين، حقوق بشر و نظاير آن را تبيين مى كند. باورهاى كليساى كاتوليك در باب شمول فيض و قابليت همه افراد (كاتوليك و غير كاتوليك) براى نيل به فهم قانون مكتوب خدا در قلب هر فردى (روميان 2: 15)، روشنگر اين اعتقاد كليسا است كه آموزش هاى اخلاقى كاتوليكى در باب موضوعاتى نظير جنگ هسته اى و سقط جنين قابليت كاربرد عمومى دارند و تنها به كاتوليك ها محدود نمى شود.
امور اخروى
تعليم و اعتقاد كاتوليكى در بابِ زندگى پس از مرگ شامل افراد، كليسا و جامعه انسانى به طور كلى مى شود. هر كس و هر چيز عازم ملكوت خداست، اما تضمينى براى نجات عام و فراگير وجود ندارد. تفكيك گوسفند و بز (متى 25) هم در داورى عام (يعنى در پايان تاريخ انسان) و هم در داورى خاص (يعنى در پايان زندگى هر فرد) روى خواهد داد. برخى در بهشت براى ابد به لقاى خداوند نايل مى گردند; برخى الى الابد در جهنم از لقاى خدا محروم مى مانند; برخى در برزخ ممكن است خود را صرفاً متنعم به مواهب طبيعى بيابند; و برخى در جهنم به «كيفرهايى» موقتى كه لازمه گناهانى است كه از قبل بخشوده شده اند، عذاب مى شوند. برخى يا همه اين قبيل «كيفرها» ممكن است با اِعمال آمرزش ها بخشوده شوند.
تقدير هر فردى لقاى فرخنده (بهشت و زندگى ابدى) و معاد جسمانى است. برزخ،[100] مرحله اى بينابينى ميان بهشت و جهنم، و براى كسانى است كه در لحظه مرگ هنوز آمادگى ديدار «رودرروى» خدا را ندارند (نامه اول قرنتيان 13: 12). بنا به سنّت كاتوليك، زندگان (اعضاى فعال كليسا) «مى توانند به ارواح در برزخ» كمك كنند. همه اعضاى كليسا، اعم از زندگان و مردگان، به عنوان جامعه قديسان، به يكديگر پيوسته اند. درست همانطور كه عبادت و دعاى زندگان مى تواند براى افراد جهنمى سودمند باشد، همين طور نيايش قديسان در بهشت (اعضاى پيروز كليسا) ممكن است براى آنان كه در زمين طالب شفاعت قديسانند، مفيد فايده باشد.
گرچه كليسا تصريح كرده است كه افراد خاصى در بهشتند (قديسان وارسته)، هرگز مشخص نكرده كه كسى واقعاً در جهنم است. لذا شخص كاتوليك لازم است به جهنم به عنوان يك احتمال واقعى براى آنهايى كه به كلى فيض خداوند را نفى مى كنند، معتقد باشد. اما از يك كاتوليك انتظار نمى رود كه معتقد باشد كسى عملا به جهنم فرستاده شده است. از طرف ديگر، از قرون وسطا به اين طرف، سرنوشت كودك يا نوجوان تعميد نايافته ، به مرحله اى به نام برزخ [101] پيوند خورده است، يعنى وضعيتى با«سعادت طبيعى» كه فرد از مجازات معاف، اما محروم از لقاء خداوند است. اما از آنجا كه از زمان شوراى دوم واتيكان اميد به نجات و رستگارىِ همگانى تدريجاً فزونى گرفت، اعتقاد به برزخ و تعاليم مربوط به آن رو به ضعف نهاد.
حكومت
كليساى كاتوليك رومى، براساس تعليمات رسمىِ خود، نه پادشاهى است،نه گروه سالارى ونه دموكراسى. حكمرانىِ آن منحصر به فرد است; زيرا كليسا «ذاتى منحصر به فرد» دارد. كليساى جامع ، مجمعى از كليساهاى محلى است. قدرت نظارتىِ عالى اين كليساى جامع پيش از اينها و به طور هم زمان در اختيار پاپ و شوراى جهانى كليساها گذاشته شده است و پاپ رياست آن را بر عهده دارد و خود نيز عضو آن است. در واقع، كليساى جامع خود نوعى شوراى جهانى كليساها است كه برخى كارگزاران انسانى (امروزه پاپ و در گذشته پاپ ها و امپراتوران به تساوى) آن را تشكيل داده اند. منصب پاپى، به دليل منزلت پاپ به عنوان اسقفِ اسقف نشين روم، عالى ترين منصب كشيشى در كليساى كاتوليك روم است. به همين نحو، پاپ رئيس مجمع اسقف ها است و نايب مسيح [103]) و كشيش كليساى جامع بر روى زمين خوانده مى شود.
اما مطابق سنت قانونى كليساى كاتوليك روم، كليسا به سلطنت مطلقه نزديك تر است. مجموعه قوانين شرعى «قدرت عالى، كامل،بىواسطه ومتعارف جهانى را درعالم مسيحيت به پاپ اعطا مى كند و او مى تواند همواره آزادانه آن را اعمال كند». بنابراين «در مقابل احكام و فتاواى پاپ اعظم رم، نه فرجام خواهى وجود دارد و نه غرامت طلبى.» پاپ تنها به وسيله مرگ يا استعفا ممكن است چنين قدرتى را از دست دهد.
درست همان طور كه كليساى جامع متشكل از مجمع بين المللى كليساهاى محلى است، همين طور جامعيت كليسا از راه ارتباط جمعى اسقف ها با يكديگر تحقق و تبلور مى يابد. اسقف رُم به عنوان رهبر و مركز اين شبكه جمعى انجام وظيفه مى كند. حتى مجموعه قوانين شرعى كليساى كاتوليك روم اذعان دارد كه كليسا، سلطنت مطلقه نيست، زيرا مجمع اسقف ها نيز كه همواره شامل پاپ مى شود، «مايه قدرت عالى و تامِ سراسر جامعه مسيحىِ جهانى است»; قدرتى كه عميقاً در شوراى وحدت كليساها آن را اعمال مى كند. اسقف ها نيز در حاكميت كليسا از طريقِ شوراى كليسايى مشاركت مى كنند. شوراى كليسايىِ اسقف ها، گروهى از اسقف ها هستند كه از نواحى مختلف دنيا براى بحث در موضوعات مهم و عمومىِ مرتبط با كليسا انتخاب شده اند تا توصيه هايى را براى كار كشيشى ارائه دهند. از زمان شوراى دوم واتيكان بدين سو، شوراى بين المللى اسقفان هر دو سال و بعدها هر سه سال يكبار در رُم تشكيل جلسه داده است. ژان پل دوم در سال 1985 شوراى فوق العاده اسقف ها را به حضور فرا خواند.
مجمع كاردينال ها مجمع ويژه اى از اسقف ها را در درون مجمع اسقفىِ وسيع ترى تشكيل مى دهد. تا سال 1918 كاردينال هاى غيرروحانى نيز وجود داشت، اما در اين هنگام مجموعه قوانين شرعى تصريح كرد كه كاردينال ها بايد كشيش باشند. پاپ ژان بيست و سوم در سال 1962 فرمان داد كه همه كاردينال ها بايد اسقف باشند. مسئوليت مجمع كاردينال ها آن است كه امورلازم را براى انتخاب پاپ جديد تدارك ببيند ودرصورت مشورت خواهى پاپ، او را در امور مرتبط به حاكميت كليساى جامع، با توصيه هاى لازم يارى كند. مجمع كاردينال ها در هيئت كنونى خود از قرن دوازدهم وجود داشت. سابقاً اين لقب به شماس ها و كشيش هاى كليساهاى مهم رُم و اسقف هاى اسقف نشين هاى همجوار داده مى شد. لكن اين عنوان درسال 1567 به اعضاى مجمع محدود شد. درسال 1586 سيكستوس پنجم [104] تعداد كاردينال ها را هفتاد نفر تعيين كرد و اين تعداد تا زمان پاپ ژان بيست و سوم كه تدريجاً آن را افزايش داد، به قوت خود باقى ماند. پل ششم شمار كاردينال هاى واجدصلاحيت رأى دادن درانتخابات پاپ را به 120نفر محدود كرد.
دربار پاپ، نه تنها براى پاپ به كار مى رود، بلكه براى دبيرخانه دولت، شوراى امور عمومى كليسا، و نهادهاى ديگر دربار پاپ نيز استعمال مى شود.
مجموعه قوانين شرعى نيز تصريح مى كند كه پاپ «داراى حق خدادادى و مستقلى در معرفى، اعزام، جابه جايى و فراخوانىِ سفيران خود در كليساهاى خاص در ملل يا نواحى مختلف، دولت ها و قدرت هاى مردمى است; اصول قوانين بين المللى را بايد در اعزام و فراخوانى سفيران تعيين شده پاپ براى دولت ها ملاحظه كرد». اين سفيران معمولا سفيران واتيكان ناميده مى شوند.
حكومت كليساى كاتوليك رومى به ساختار و عملكرد سازمانىِ پايگاه آن در رُم محدود نمى شود. در كليساهاى داراى مناسك شرقى كه با واتيكان پيوند دارند، پاتريارك ها و پاتريارك نشين هايى وجود دارد كه «در كليسا از زمان هاى قديم وجود داشته اند و توسط اولين شوراى كليسايى به رسميت شناخته شده اند». پاتريارك، اسقفى است كه بر همه اسقف ها، روحانيون و افراد قلمرو يا ناحيه خود حق نظارت قضايى دارد. «پاتريارك ها با شوراهاى كليسايى خود، عالى ترين حق مرجع را در همه امورِ مربوط به سراسقفى، از جمله حق تشكيل اسقف نشين هاى جديد و حق تعيين اسقف هاى ناحيه خود در محدوده مرزهاى منطقه اى اسقف نشين را تشكيل مى دهند، بدون لطمه زدن به حق مسلّم اسقف اعظم رُم براى دخالت در امور فردى.»
در سطح اسقف نشين، مى توان اسقف ها، اسقف هاى معين، كشيش هاى محلى، رؤسا، دادگاه هاى ازدواج، شوراهاى كشيشىِ اسقف نشينى و نظاير آن را مشاهده كرد. در سطح كشيش نشين، كشيش ها، كشيشان دستيار، عوامل كشيشى، كشيشان فوق العاده عشاى ربانى، شوراهاى اهالى كشيش نشين و نظاير آن وجود دارند. شوراى دوم واتيكان اساساً مشاركت غير روحانيون را در حكومت كليسا، مخصوصاً به واسطه اين اصل خود كه كليسا قوم خدا است، گسترش داد.
معنويت و روح كاتوليك
همچنان كه از خود اين نام پيداست، مشخصه آيين كاتوليك سعه صدر جدّى نسبت به هر حقيقت و ارزش اصيل انسانى و مذهبى است. مى توان به درجات مختلف، هر تنوع و غناى الاهياتى، عقيدتى، معنوى، عبادى، شرعى، ساختارى و اجتماعى اى را كه مقوّم مسيحيت به عنوان يك كل است، در آن يافت. آيين كاتوليك نقطه مقابل فرقه است، و اين آيين پيوند جدايى ناپذيرى با فرهنگ يك ملت يا منطقه خاصى از جهان ندارد. اين آيين اصولا به همان اندازه كه اروپايى است، آسيايى است و به همان اندازه كه اسلاوى است لاتينى است، به همان اندازه كه مكزيكى است نيجريه اى است و به همان اندازه كه ايرلندى است، لهستانى است.
هيچ فهرستى از پدران و مادران كاتوليكى نيست كه شامل چهره هاى بزرگى از دوران پيش و پس از تقسيمِ شرق و غرب و تقسيمات درون غرب نشود. گريگورىِ نيسايى و مادر ترزا رويى گشاده و سينه اى فراخ دارد.
آيين كاتوليك فقط مجموعه اى از باورهاو اعمال نيست، بلكه اجتماعى از اشخاص است. آيين كاتوليك متشكل از شهيدان و عابدان، سالكان و جنگجويان، عارفان و الاهيدانان، هنرمندان و انسان شناسان، فعالان و گوشه گيران، و كشيشان و قديسان بوده و هست. آيين كاتوليك در دانته آليگيرى، و بسيارى انسان هاى ديگر وجود دارد. «عظمت قديسان، شكوه كليساها، شهامت مصلحان، غرابت اسطوره و معجزه، جاذبه هاى پر نفوذ عرفان، مصيبت هاى فقرا، همگى محمل مسئوليت و اقدام كاتوليك است» (هاگتون 1979، ص249).
پي نوشت ها :
[90]. Jesus’ Histiric Mission
[91]. Confirmation
[92]. Eucharist
[93]. Rite of Christian Initiation
[94]. Holy Orders
[95]. Penance
[96]. Anointing
[97]. Both/and
[98]. either/or
[99]. Seamless – Garment
[100]. Puratory
[101]. limbo
[102]. The Vicar of christ
[103]. The Vicar of Peter
[104]. Sixstus V
منبع: پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب