1. هر چند در نسبتسنجی میان شاکران و ناسپاسان، تعداد شکرگزاران نسبت به ناسپاسان بسیار اندک است، اما بدون این نسبتسنجی، عده زیادی از بندگان، شکرگزار نعمتهای خداوند هستند؛ زیرا همانگونه که در قرآن کریم آمده است بسیاری از بندگان، سپاس و شکر نعمتهای خداوند را بجای نمیآورند؛ نه اینکه همهی بندگان اینگونه باشند.[1] بنابراین اگر انسان، ناسپاس آفریده میشد و ناسپاسی از ویژگیهای خلقت او بوده و به اصطلاح از ذاتیات او به شمار میآمد، نباید در طول تاریخ، انسان سپاسگزار و شکرگزاری یافت میشد.
2. منظور از ناسپاس بودن اکثر انسانها این است که بیشتر انسانها حق شکر و سپاس نعمتهای خداوند را در حد توان هم انجام نمیدهند؛[2] نه اینکه این افراد هیچ سپاس و شکرگزاری ندارند؛ زیرا حتی ناسپاسترین افراد نیز دست کم یکبار در زندگی خود، شکر زبانی یا عملی را انجام دادهاند؛ در نتیجه نمیتوان گفت انسان ذاتاً ناسپاس آفریده شده است.
3. افرادی که نسبت به نعمتهای خداوند ناسپاس هستند، نسبت به دیگران اظهار تقدیر و تشکر میکنند، بنابراین انسان ذاتاً ناسپاس نیست.
2. منظور از ناسپاس بودن اکثر انسانها این است که بیشتر انسانها حق شکر و سپاس نعمتهای خداوند را در حد توان هم انجام نمیدهند؛[2] نه اینکه این افراد هیچ سپاس و شکرگزاری ندارند؛ زیرا حتی ناسپاسترین افراد نیز دست کم یکبار در زندگی خود، شکر زبانی یا عملی را انجام دادهاند؛ در نتیجه نمیتوان گفت انسان ذاتاً ناسپاس آفریده شده است.
3. افرادی که نسبت به نعمتهای خداوند ناسپاس هستند، نسبت به دیگران اظهار تقدیر و تشکر میکنند، بنابراین انسان ذاتاً ناسپاس نیست.