فلسفه بسیاری از احکام برای ما روشن است وعقل ما بخوبی آنها را درک می کند بعنوان نمونه ,اگر اسلام تجاوز به حریم دیگران (هر گونه تجاوزی ,زبانی و…)را ممنوع کرده ,جهت آن روشن است زیرا تعدی به حریم غیر تجاوز متقابل را در پی داردوسبب در گیری وکینه واختلاف میشود .
اگر اموری بعنوان فرائض برای مامعین شده ,عقل ما حسن این اعمال را درک می کند زیرا انجام آنها سبب تعالی روحی وسلامت جسم وآرامش روان وزنده شدن روح شکر گذاری در انسانها می گردد که از دید عاقلان کار پسندیده ای است.
واجبات ومحرمات که در دین مقرر گشته به منظورتعالی وتکامل روح وپیوند افراد جامعه با یکدیگراست هر چیزی که سبب انحطاط روحی وبهم خوردن پیوندهای اجتماعی بشود ممنوع گردیده است,در نتیجه با نگاه دقیق ومنصفانه می توان به فلسفه بسیاری از احکام پی برد.
در روند درک فلسفه و حکمت احکام دینى یا به تعبیر دیگر دفاع «عقلانى» از دین دو شیوه و متد وجود دارد و طبیعتا هر یک با ویژگى ها و محدودیت هاى خاصى روبه روست:
1) روش اول شیوه عقل کل نگر توحیدى است؛ یعنى، انسان مؤمن و خداشناس بر اساس باور ژرف و عمیقى که به خداوند به عنوان کامل مطلق و حکیم على الاطلاق دارد یقین پیدا مى کند که هر آنچه از ناحیه او دستور داده شده و هر حکمى که از ناحیه وى صادر گردیده – اعم از مسائل حقوقى الزامى و احکام اخلاقى – حتما داراى مصالحى است که به بندگان بازگشت مى نماید؛ هر چند که عقول و اندیشه هاى بشرى از درک حکمت آن ناتوان و قاصر باشد. چنین متدى نقطه قوتى دارد و نقطه ضعفى: قوت آن در این است که تمام سؤالات انسان را یک جا پاسخ مى دهد و دیگر جاى هیچ تردیدى باقى نمى گذارد و روح و روان آدمى را بى هیچ دغدغه اى تسلیم فرمان هاى الهى مى کند. نقطه ضعف آن این است که حکمت هیچ چیز را به طور جزئى و روشن و دقیق مشخص نمى سازد.
2) متد دیگر روش عقل جزءنگر است که در فرآیند تحقیقات علمى تجربى به کار مى رود. بر اساس این روش حساب هر حکمى جداگانه و تک به تک رسیدگى و با عقول و رهیافت هاى علمى بشر سنجیده مى شود. این شیوه نیز محاسنى دارد و معایبى: حسن آن این است که به دقت مى تواند حکمتهاى بسیارى براى یک حکم جزئى ارائه دهد؛ مثلا در رابطه با فلسفه حرمت شراب مى توان از علومى مانند فیزیولوژى، پزشکى، روان شناسى و… بهره جست و نکات بسیار ارزشمندى در این رابطه دریافت داشت.
نقص و عیب این روش آن است که: اولاً؛ تدریجى است و ثانیا؛ محدودیت هاى زیادى دارد؛ یعنى بسیارى از سؤالات انسان را بدون پاسخ گذاشته و گاه نیز ره آوردهاى نادرست علمى یا شرایط و جو فکرى و فرهنگ عصرى تأثیرات نامطلوبى را در این راستا به جاى خواهد گذارد. همین مساله باعث شده که در جهان غرب جریانى به نام «فیدیسم» پدید آید که معتقد است به جاى دفاع عقلانى از دین همواره باید درجهت حفظ ایمان توده ها کوشید.
اکنون چه باید کرد؟ به نظر ما دفاع عقلانى از دین به خوبى میسور است و اتفاقا دین اسلام همواره در این مسائل سرافراز بیرون آمده است؛ لیکن جز دو ابزار بیان شده و نیز فلسفه ها و حکمت هایى که در خود دین تعیین گردیده راه دیگرى وجود ندارد. بنابراین ما در درجه اول باید بدانیم که ابزارهاى تحقیقمان چیست و تا چه اندازه توانایى استفاده از آن را داریم.
بدون شک عقل جزءنگر محدودیت هاى زیادى دارد و افراط در استفاده از آن اندیشه را به ناکامى مى کشاند ولى نباید به طور کلى آن را کنارزد. پس تا آن جا که توانایى علمى ما اجازه مى دهد باید فلسفه احکام را دریابیم و آن جا که ناتوان شدیم دیگر راه چاره اى جز اتکا به عقل کل نگر و قطع کلى به مصالح احکام الهى وجود ندارد و نباید ضعف دانش و بینش خود رابه حساب دین بگزاریم.
فلسفه همه احکام و جزئیات آنها به طور تفصیلى روشن نیست و آگاهى از آن دانشى فراتر از تنگناهاى معارف عادى بشرى مى طلبد. لیکن به طور اجمال، روشن است که همه احکام الهى تابع مصالح و مفاسد واقعى در متعلق آنهاست. بنابراین در صورتى که فلسفه حکمى را بالخصوص ندانیم، بنا بر قاعده کلى فوق باید از آن پیروى کنیم؛ زیرا در آن یقین به وجود مصلحتى هست، هر چند بر ما ناشناخته باشد.
در یافتن فلسفه احکام، نباید همیشه به دنبال علوم تجربى رفت و دلیلى مادى و فیزیولوژیک برایش جست و جو نمود. این فرایند که همواره در پى یافتن مصلحت یا مفسده اى طبى یا … باشیم، برخاسته از نگرشى مادى گرایانه است؛ در حالى که بسیارى از احکام، مصالحى معنوى دارند که در حوزه هیچ یک از علوم بشرى قابل تحقیق نیست و آنها با متد تجربى خود، قادر به دادن حکمى – نفیا یا اثباتا – پیرامون آن نیستند و اگر نظرى هم بدهند، بسیار سطحى است؛ زیرا چه بسا مسأله حکمتى برتر و بالاتر داشته باشد؛ مثلاً در مورد روزه علوم به خواص بهداشتى آن پرداخته است، ولى قرآن مجید فلسفه اى بالاتر را بیان فرموده و آن «تقوایابى» است.
بنابراین درباره فلسفه احکام علاوه بر منافع و ضررهاى مادى و جسمى باید به آثار مثبت و منفى آن بر «روح و معنویت» انسان توجه کرد و گذشته از جنبه فردى باید به تأثیر آن در هنجار یا ناهنجارى اجتماع نیز توجه کرد و از آن جا که ابعاد سه گانه «جسمى و روحى و اجتماعى» آدمى رابطه ارگانیک و به هم پیوسته با یکدیگر دارند و از آنجا که آخرت انسان جدا از دنیاى او نیست، «احکام الهى» با توجه به تمامى این جوانب تشریع شده است. ازاین رو در فلسفه احکام باید با نگاهى گسترده به تمام ابعاد انسان و زاویه هاى آشکار و پنهان آن نظر افکند تا در انتخاب زیبایى ها و راه هاى آرامش و آسایش دچار خطا نگردیم.
بحث از فلسفه احکام و مقررات اسلامی از مهمترین بحث هایی است که امروزه قسمت قابل توجهی از پرسشهای نسل جوان را تشکیل می دهد .مراجعه به متون اسلامی نشان می دهد که این بحث سابقه طولانی داشته و در زمان پیامبر(ص) وائمه(ع)هم رایج بوده است و باید همچنین باشد زیرا روش قرآن را یک روش استدلالی و منطقی می دیدند وبه خود اجازه می دادند که از فلسفه حکم سوالی کنند.
اگر تصور کنیم روش قرآن تنها استدلال در اصول دین و مسائل عقیدتی است نه فروع دین و مسائل علمی اشتباه کرده ایم زیرا می بینیم قرآن در مواردی فلسفه احکام را نیز بیان می کند مثلآ پس از تشریع روزه ماه مبارک رمضان میگوید :(لعلکم تتقون تا شاید شما تقوی پیشه کنید.بقره179) و در مورد مسافران و بیماران که از حکم روزه مستثنا هستند می گوید: خداوند راحتی را از شما می خواهد نه زحمت شمارا.بقره 1859) وفلسفه آن را نفی عسر و مشقت ذکر می کند. در مورد تحریم قمار و شراب می گوید :شیطان می خواهد به وسیله قمار و شراب در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا ونماز بازدارد. مائده 91).
در احادیث پیامبر(ص)و ائمه(ع) نیز موارد بسیار زیادی دیده می شود که پیشوایان اسلام بدوآ یا پس از پرسش مردم به ذکر اسرار و فلسفه احکام پرداخته اند و کتاب معروف علل الشرایع تالیف محدث بزرگوار شیخ صدوق ـ همان طور که از نامش پیدا است ـ مجموعه از این گونه اخبار و مانند آن می باشد.
بنابراین هنگامیکه می بینیم قرآن مجید و رهبران اسلام در موارد زیادی به بیان فلسفه و اسرار احکامی می پردازند دلیل بر این است که چنین حقی را به ما داده اند که در این باره به بحث بپردازیم در غیر این صورت می بایست مردم را صریحآ از بررسی و دقت دز این قسمت ممنوع سازند.
البته به یاد داشته باشیم که منظور از بحث و بررسی درباره اسرار احکام این نیست که آسمان وریسمان را به هم ببافیم و برای احکام و دستورات مذهبی با یک مشت تخیلات وحدس وگمان و فلسفه هایی سر هم کنیم. بلکه مراد از فلسفه احکام مراجعه به اصیل ترین منابع احکام (قرآن و سنت) است تا به ارزش و اهمیت آثار مختلف احکام آشناتر شویم
واین مساله نه تنها از اهمیت و قاطعیت وعمومیت آنها نمی کاهد بلکه با اشباع کردن عقل و روح انسان احکام را داخل در زندگی انسان و جزء ضروریات و نیازمندیهای وی می سازد.
بنابراین ما صرفا به اندازه اطلاعات وبه میزان معلومات بشری برخواسته از کتاب و سنت در هر عصر و زمان می توانیم فلسفه و اسرار احکام الهی را دریابیم نه همه آنها و اصولا با عمق و وسعت آن دستورات و محدودیت علم ما نباید غیر از این انتظار داشته باشیم.
برای آگاهی بیشتر ر.ک: ناصر مکارم شیرازی. پاسخ به پرسش های مذهبی(بخش فلسفه احکام و مسائل فقهی)
اگر اموری بعنوان فرائض برای مامعین شده ,عقل ما حسن این اعمال را درک می کند زیرا انجام آنها سبب تعالی روحی وسلامت جسم وآرامش روان وزنده شدن روح شکر گذاری در انسانها می گردد که از دید عاقلان کار پسندیده ای است.
واجبات ومحرمات که در دین مقرر گشته به منظورتعالی وتکامل روح وپیوند افراد جامعه با یکدیگراست هر چیزی که سبب انحطاط روحی وبهم خوردن پیوندهای اجتماعی بشود ممنوع گردیده است,در نتیجه با نگاه دقیق ومنصفانه می توان به فلسفه بسیاری از احکام پی برد.
در روند درک فلسفه و حکمت احکام دینى یا به تعبیر دیگر دفاع «عقلانى» از دین دو شیوه و متد وجود دارد و طبیعتا هر یک با ویژگى ها و محدودیت هاى خاصى روبه روست:
1) روش اول شیوه عقل کل نگر توحیدى است؛ یعنى، انسان مؤمن و خداشناس بر اساس باور ژرف و عمیقى که به خداوند به عنوان کامل مطلق و حکیم على الاطلاق دارد یقین پیدا مى کند که هر آنچه از ناحیه او دستور داده شده و هر حکمى که از ناحیه وى صادر گردیده – اعم از مسائل حقوقى الزامى و احکام اخلاقى – حتما داراى مصالحى است که به بندگان بازگشت مى نماید؛ هر چند که عقول و اندیشه هاى بشرى از درک حکمت آن ناتوان و قاصر باشد. چنین متدى نقطه قوتى دارد و نقطه ضعفى: قوت آن در این است که تمام سؤالات انسان را یک جا پاسخ مى دهد و دیگر جاى هیچ تردیدى باقى نمى گذارد و روح و روان آدمى را بى هیچ دغدغه اى تسلیم فرمان هاى الهى مى کند. نقطه ضعف آن این است که حکمت هیچ چیز را به طور جزئى و روشن و دقیق مشخص نمى سازد.
2) متد دیگر روش عقل جزءنگر است که در فرآیند تحقیقات علمى تجربى به کار مى رود. بر اساس این روش حساب هر حکمى جداگانه و تک به تک رسیدگى و با عقول و رهیافت هاى علمى بشر سنجیده مى شود. این شیوه نیز محاسنى دارد و معایبى: حسن آن این است که به دقت مى تواند حکمتهاى بسیارى براى یک حکم جزئى ارائه دهد؛ مثلا در رابطه با فلسفه حرمت شراب مى توان از علومى مانند فیزیولوژى، پزشکى، روان شناسى و… بهره جست و نکات بسیار ارزشمندى در این رابطه دریافت داشت.
نقص و عیب این روش آن است که: اولاً؛ تدریجى است و ثانیا؛ محدودیت هاى زیادى دارد؛ یعنى بسیارى از سؤالات انسان را بدون پاسخ گذاشته و گاه نیز ره آوردهاى نادرست علمى یا شرایط و جو فکرى و فرهنگ عصرى تأثیرات نامطلوبى را در این راستا به جاى خواهد گذارد. همین مساله باعث شده که در جهان غرب جریانى به نام «فیدیسم» پدید آید که معتقد است به جاى دفاع عقلانى از دین همواره باید درجهت حفظ ایمان توده ها کوشید.
اکنون چه باید کرد؟ به نظر ما دفاع عقلانى از دین به خوبى میسور است و اتفاقا دین اسلام همواره در این مسائل سرافراز بیرون آمده است؛ لیکن جز دو ابزار بیان شده و نیز فلسفه ها و حکمت هایى که در خود دین تعیین گردیده راه دیگرى وجود ندارد. بنابراین ما در درجه اول باید بدانیم که ابزارهاى تحقیقمان چیست و تا چه اندازه توانایى استفاده از آن را داریم.
بدون شک عقل جزءنگر محدودیت هاى زیادى دارد و افراط در استفاده از آن اندیشه را به ناکامى مى کشاند ولى نباید به طور کلى آن را کنارزد. پس تا آن جا که توانایى علمى ما اجازه مى دهد باید فلسفه احکام را دریابیم و آن جا که ناتوان شدیم دیگر راه چاره اى جز اتکا به عقل کل نگر و قطع کلى به مصالح احکام الهى وجود ندارد و نباید ضعف دانش و بینش خود رابه حساب دین بگزاریم.
فلسفه همه احکام و جزئیات آنها به طور تفصیلى روشن نیست و آگاهى از آن دانشى فراتر از تنگناهاى معارف عادى بشرى مى طلبد. لیکن به طور اجمال، روشن است که همه احکام الهى تابع مصالح و مفاسد واقعى در متعلق آنهاست. بنابراین در صورتى که فلسفه حکمى را بالخصوص ندانیم، بنا بر قاعده کلى فوق باید از آن پیروى کنیم؛ زیرا در آن یقین به وجود مصلحتى هست، هر چند بر ما ناشناخته باشد.
در یافتن فلسفه احکام، نباید همیشه به دنبال علوم تجربى رفت و دلیلى مادى و فیزیولوژیک برایش جست و جو نمود. این فرایند که همواره در پى یافتن مصلحت یا مفسده اى طبى یا … باشیم، برخاسته از نگرشى مادى گرایانه است؛ در حالى که بسیارى از احکام، مصالحى معنوى دارند که در حوزه هیچ یک از علوم بشرى قابل تحقیق نیست و آنها با متد تجربى خود، قادر به دادن حکمى – نفیا یا اثباتا – پیرامون آن نیستند و اگر نظرى هم بدهند، بسیار سطحى است؛ زیرا چه بسا مسأله حکمتى برتر و بالاتر داشته باشد؛ مثلاً در مورد روزه علوم به خواص بهداشتى آن پرداخته است، ولى قرآن مجید فلسفه اى بالاتر را بیان فرموده و آن «تقوایابى» است.
بنابراین درباره فلسفه احکام علاوه بر منافع و ضررهاى مادى و جسمى باید به آثار مثبت و منفى آن بر «روح و معنویت» انسان توجه کرد و گذشته از جنبه فردى باید به تأثیر آن در هنجار یا ناهنجارى اجتماع نیز توجه کرد و از آن جا که ابعاد سه گانه «جسمى و روحى و اجتماعى» آدمى رابطه ارگانیک و به هم پیوسته با یکدیگر دارند و از آنجا که آخرت انسان جدا از دنیاى او نیست، «احکام الهى» با توجه به تمامى این جوانب تشریع شده است. ازاین رو در فلسفه احکام باید با نگاهى گسترده به تمام ابعاد انسان و زاویه هاى آشکار و پنهان آن نظر افکند تا در انتخاب زیبایى ها و راه هاى آرامش و آسایش دچار خطا نگردیم.
بحث از فلسفه احکام و مقررات اسلامی از مهمترین بحث هایی است که امروزه قسمت قابل توجهی از پرسشهای نسل جوان را تشکیل می دهد .مراجعه به متون اسلامی نشان می دهد که این بحث سابقه طولانی داشته و در زمان پیامبر(ص) وائمه(ع)هم رایج بوده است و باید همچنین باشد زیرا روش قرآن را یک روش استدلالی و منطقی می دیدند وبه خود اجازه می دادند که از فلسفه حکم سوالی کنند.
اگر تصور کنیم روش قرآن تنها استدلال در اصول دین و مسائل عقیدتی است نه فروع دین و مسائل علمی اشتباه کرده ایم زیرا می بینیم قرآن در مواردی فلسفه احکام را نیز بیان می کند مثلآ پس از تشریع روزه ماه مبارک رمضان میگوید :(لعلکم تتقون تا شاید شما تقوی پیشه کنید.بقره179) و در مورد مسافران و بیماران که از حکم روزه مستثنا هستند می گوید: خداوند راحتی را از شما می خواهد نه زحمت شمارا.بقره 1859) وفلسفه آن را نفی عسر و مشقت ذکر می کند. در مورد تحریم قمار و شراب می گوید :شیطان می خواهد به وسیله قمار و شراب در میان شما عداوت و کینه ایجاد کند و شما را از یاد خدا ونماز بازدارد. مائده 91).
در احادیث پیامبر(ص)و ائمه(ع) نیز موارد بسیار زیادی دیده می شود که پیشوایان اسلام بدوآ یا پس از پرسش مردم به ذکر اسرار و فلسفه احکام پرداخته اند و کتاب معروف علل الشرایع تالیف محدث بزرگوار شیخ صدوق ـ همان طور که از نامش پیدا است ـ مجموعه از این گونه اخبار و مانند آن می باشد.
بنابراین هنگامیکه می بینیم قرآن مجید و رهبران اسلام در موارد زیادی به بیان فلسفه و اسرار احکامی می پردازند دلیل بر این است که چنین حقی را به ما داده اند که در این باره به بحث بپردازیم در غیر این صورت می بایست مردم را صریحآ از بررسی و دقت دز این قسمت ممنوع سازند.
البته به یاد داشته باشیم که منظور از بحث و بررسی درباره اسرار احکام این نیست که آسمان وریسمان را به هم ببافیم و برای احکام و دستورات مذهبی با یک مشت تخیلات وحدس وگمان و فلسفه هایی سر هم کنیم. بلکه مراد از فلسفه احکام مراجعه به اصیل ترین منابع احکام (قرآن و سنت) است تا به ارزش و اهمیت آثار مختلف احکام آشناتر شویم
واین مساله نه تنها از اهمیت و قاطعیت وعمومیت آنها نمی کاهد بلکه با اشباع کردن عقل و روح انسان احکام را داخل در زندگی انسان و جزء ضروریات و نیازمندیهای وی می سازد.
بنابراین ما صرفا به اندازه اطلاعات وبه میزان معلومات بشری برخواسته از کتاب و سنت در هر عصر و زمان می توانیم فلسفه و اسرار احکام الهی را دریابیم نه همه آنها و اصولا با عمق و وسعت آن دستورات و محدودیت علم ما نباید غیر از این انتظار داشته باشیم.
برای آگاهی بیشتر ر.ک: ناصر مکارم شیرازی. پاسخ به پرسش های مذهبی(بخش فلسفه احکام و مسائل فقهی)