خانه » همه » مذهبی » آیا حب دنیا ریشه همه بدیهاست؟ چطور می شه محبت دنیا رو از دل بیرون کرد؟

آیا حب دنیا ریشه همه بدیهاست؟ چطور می شه محبت دنیا رو از دل بیرون کرد؟

یکم.

مبارزه با از حبّ دنیا، کم کردن محبت نسبت به «موجودات و مخلوقات» نیست؛ بلکه بازگشت از دنیاى مذموم، خوش بودن و لذت بردن از آنها است؛ آن هم خوشى و التذاذى که به این زندگى طبیعی و مادی برمى گردد و از تلاش انسان برای احیای حیات عقلانی و عرفانی در باطن خود جلوگیری می کند. کسانی که علم و عقل و ایمان و عرفان را به هم آمیخته اند، حتی اگر از امکانات فراوان دنیوی برخوردار باشند، به حب دنیا دچار نمی شوند و همواره با کمک گرفتن از آن امکانات مادی، در جاده کمال و سعادت جاودان خویش در حال حرکت می باشند.
در فرهنگ دینى، دنیایى که معبود و مقصود برخى مى گردد و حبّ آن و عشق به آن، همه وجود آنان را فرامى گیرد؛ همان هوا و التذاذ مربوط به این زندگى است که با این و آن حاصل مى شود! خواستن دنیاى مذموم، خوشى و التذاذ نفسانى همان «خود» را خواستن است. آنچه انسان از مال و جاه، خوردنى، آشامیدنى، همسر و فرزند، مسکن و باغ، طلا و نقره و این و آن مى خواهد، براى این است که التذاذ و خوشى نفسانى خویش را در آنها و به سبب آنها و با آنها مى بیند؛ وگرنه خود اینها مطلوب و مقصود اصلى او نیست و اگر گاهى خود اینها مطلوب و مقصود انسان مى شود، اشتباهى بیش نیست! بنابراین حبّ دنیا؛ یعنى، حب خوشى و التذاذ نفسانى خود مشروط به اینکه مانع سیر سلوک انسان در راه خدا باشد و وقتى آدمى خوشى و التذاذ نفسانى را به صورت افراطی دوست داشت، در حقیقت، گرفتار رذیله «حبّ دنیا» است.نگا به عنوان نمونه: جاثیه (45)، آیه 23؛ فرقان (25)، آیه 43 و نیز ر.ک: مقالات، ج 2، ص 146- 150؛ چهل حدیث، ص 102 – 105؛ دانشنامه امام على«علیه السلام»، ج 1، مقاله حقیقت دنیا.

دوّم.

براى رهایى از این حب و دنیاى مذموم، توجه به امور ذیل بایسته است:

1. سلامتى و روشنى دل؛

سالک به دل روشن و دریافت کننده نیاز دارد و هر چه دل او روشن تر و سالم تر باشد؛ به همان اندازه در گرفتن آنچه باید دریافت کند، موفق تر خواهد بود و در نتیجه خواهد توانست در طریق سلوک، پیش برود. حبّ دنیا، دل را تیره مى سازد و سلامت آن را از میان مى برد. ماهیت آن را تغییر داده، روشنى را از آن مى گیرد. چشم و گوش آن را از کار انداخته، نمى گذارد دل کار خود را انجام دهد. پس تأمل در این حقیقت – که حبّ دنیا بزرگ ترین ظلم به خویشتن است – موجب مى گردد آدمى اراده خویش را تقویت کند و عزم خود را بر ترک حبّ دنیا جزم نماید و این در واقع «گام اوّل» است.
گفت پیغمبر که حق فرموده است:من نگنجم هیچ در بالا و پست
در زمین و آسمان و عرش نیزمن نگنجم این یقین دان اى عزیز!
در دل مؤمن بگنجم اى عجب!که مرا جویى در آن دل ها طلب
گفت: «فادخل فى عبادى تلتقى جنة من رؤیتى» یا متقى!
مثنوى معنوى، دفتر1.

2. دورى از هواهاى نفسانى؛

خداوند خطاب به داود«علیه السلام» مى فرماید: « … وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ»؛ ص (38)، آیه 26.؛ «تبعیت از هواى نفس نکن تا تو را از راه خدا گمراه کند». این بدان معنا است که تبعیت از هواهاى نفسانى، موجب انحراف از صراط مستقیم در «سفر الى الحق» است و اینکه، حرکت در صراطى که منتهى به حضرت معبود مى گردد، مشروط به کنار گذاشتن هواها است.در این خصوص نگا: مقالات، ج 3، ص 138 – 149.
مر هوا را تو وزیر خود مسازکه برآید جان پاکت از نماز.
مثنوى معنوى، دفتر4.

3. زهد ورزى؛

حضرت على«علیه السلام» زهد را گونه اى نگریستن به دنیا مى داند، نه روش زندگى در آن و این نگرش موجب مى گردد علاقه به دنیاى مذموم در انسان، رو به کاهش گذارد. آن حضرت در تعریف زهد مى فرماید:
«زهد با همه شاخ و برگش میان دو کلمه قرآن است: [ تا بر آنچه از دست شما رفته است، حسرت نخورید و به آنچه به شما رسیده است، شادمان نشوید]».حدید(57)، آیه 33. هر آنکه بر از دست رفته، اندوهگین و بر دستاورد، شاد نشود، هر دو روى زهد را گرفته است».نهج البلاغة، حکمت 439، از امام صادق«علیه السلام» نیز در: معانى الاخبار، ص 252 و از امام سجاد«علیه السلام» در: تفسیر القمى، ص 587 همین مضمون نقل شده است.
ترک دنیا هر که کرد از زهد خویش بیش آید پیش او دنیا و پیش
راه هاى مختلف آسان شده است هر یکى را ملتى چون جان شده است
مردباش و مسخره موران مشورو سر خود گیر و سرگردان مشو
مثنوى معنوى، دفتر 1، ابیات 479 – 494.

4. توجه به احوال گذشتگان؛

فرازهاى ذیل که از زبان مبارک امام على«علیه السلام» نقل شده، براى بیان مقصود کافى است:
«اخبار گذشتگان و آنچه را بر نسل هاى پیشین رفته است، به یاد آور. بر سرزمین هایشان بگذر و در آثار بازماندگان شان نیک بنگر. ببین که چه کردند و از کجا برکنده شدند و به کجا فرود آمدند و جاى گرفتند! بى گمان در مى یابى که از میان دوستان به سراى غربت در افتاده اند، و زود باشد که تو نیز سرنوشتى چو آنان یابى».نهج البلاغة، نامه 31؛

5. مرگ اندیشى؛

تفکر و تأمل در مرگ و یاد آن، موجب بى رغبتى به دنیا مى شود؛ چنان که حضرت على«علیه السلام» مى فرماید: «آنکه یاد مرگ بسیار کند، از دنیا به اندک خشنود شود».همان، حکمت 349؛

6. ترک ویژگى هاى اهل دنیا؛

کسى که مى خواهد از دنیاى مذموم فاصله بگیرد، باید بکوشد تا متصف به اوصاف اهل دنیا نباشد، ویژگى هاى اهل دنیا – بنابر حدیث معراج پیامبر«صلى الله علیه وآله» – بیست مورد است که اهل آخرت نباید بدان ها آراسته باشد.براى اطلاع تحصیلى از این ویژگى ها نگا: راهیان کوى دوست، شرح حدیث معراج، ص 138-144. اهل دنیا چنین هستند:
1. پرخور و شکم باره اند؛
2. خنده فراوان مى کنند؛
3. پرخواب هستند؛
4. خشم فراوان دارند؛
5. کم خرسند مى گردند و همواره از دیگران طلب کارند؛
6. وقتى به دیگران بدى مى کنند، پوزش نمى خواهند؛
7. عذر دیگران را نمى پذیرند؛
8. در هنگام عبادت کسل اند و هنگام معصیت شجاع؛
9. با اینکه مرگشان نزدیک است، آرزوهاى دور و دراز دارند؛
10. به محاسبه و حسابرسى نفس خود نمى پردازند؛
11. به دیگران نفع نمى رسانند؛
12. بسیار سخن مى گویند؛
13. ترس اندک از خدا دارند؛
14. هنگام آماده شدن غذا، شادمانند؛
15. نه هنگام آسایش، شکر مى کنند و نه بر بلا و گرفتارى صابرند؛
16. مردم رابه حساب نمى آورند و کارهاى خیرى که دیگران انجام مى دهند، (حتى اگر فراوان نیز باشد) در چشم آنان اندک است؛
17. خود را به کارى که انجام نداده اند، مى ستایند؛
18. چیزى را ادعا مى کنند که در وجود آنان نیست؛
19. همواره تمنا و انتظارات خود را بیان مى کنند؛
20. به عیب گویى از دیگران مى پردازند.

7. متخلق شدن به اخلاق اهل آخرت؛

آدمى با آراستگى به ویژگى هاى اهل آخرت، از دنیاى مذموم دور مى شود اهل آخرت در حدیث معراج پیامبر«صلى الله علیه وآله» چنین توصیف شده اند:
1. چهره شان ملاطفت آمیز و به عبارتى دیگر زرد و ضعیف است؛
2. حیاى آنان فراوان است؛
3. حماقت و نابخردى شان اندک است؛
4. نفع آنها براى مردم فراوان است؛
5. مکر و نیرنگ شان اندک است و صادقانه با دیگران برخورد مى کنند؛
6. مردم از دست آنان در آسایش و امنیت اند و خود در سختى و رنج؛
7. سنجیده سخن مى گویند؛
8. به محاسبه نفس خویش مى پردازند؛
9. نفس خویش را [ براى تزکیه و تهذیب ] به زحمت مى اندازند؛
10. چشمان شان به خواب مى رود؛ ولى دل شان بیدار است؛
11. چشمان شان گریان و دل شان همواره به یاد خداوند است؛
12. در آغاز نعمت حمد و در پایان آن شکر خدا را به جا مى آورند؛
13. حتى به اندازه یک چشم بر هم زدن از یاد خدا غافل نمى شوند و چیزى آنان را از ذکر خدا بازنمى دارد؛
14. خواهان پرخورى نیستند؛
15. طالب پرگویى نمى باشند؛
16. خواهان اسراف در لباس نمى باشند؛
17. مردم در نظر آنان مردگانند و خدا در نظرشان حى و کریم است؛
18. کسانى را که به آنها پشت کرده اند، از روى بزرگوارى به سوى خود مى خوانند و کسانى را که به آنان روى آورده اند، از روى لطف مى پذیرند؛
19. دنیا و آخرت در نظر آنان یکسان است؛
20. در اثر مبارزه با نفس و مخالفت با هوا و هوس و مجاهدت با شیطان، روزى هفتاد بار مى میرند؛
21. آن قدر لاغر و ضعیف اند که اگر بادى بوزد آنان را تکان مى دهد؛ اما وقتى در برابر خدا به عبادت مى ایستند، چونان سدى آهنین خسته نمى شوند و هیچ چیز آنان را از جاى خود تکان نمى دهد؛
22. لحظه اى دل شان به آفریده اى مشغول نمى گردد.همان، ص 159 – 184.
سعادت حقیقی انسان رسیدن به کمال انسانی است و بالاترین سعادت رسیدن به قرب خداوند است و هر سعادت دیگر با این ملاک و معیار سنجیده می شود و برخی سعادت ها، سعادت های واسطه می باشند. تکامل انسان و رسیدن او به کمالات واقعی و انسانی، تنها با اعمال و افعال اختیاری حاصل می شود و اگر عملی از روی اختیار نباشد، در تکامل انسان اثری ندارد. وقتی هدف والای انسان رسیدن به کمال و بالاترین کمال قرب به خداوند متعال بود، رسیدن به این هدف نیازمند پیمودن راهی مطمئن و ایمن و به دور از خطرها و انحرافات است. خداوندی که ما را فطرتا کمال خواه و جویای قرب به خود خلق کرده است، بدون شک راه رسیدن به این هدف والا را به ما نشان داده است. عمل به احکام الهی و واجبات و محرمات و نیز توجه به الهامات خیر و شر در درون ما، راه های رسیدن انسان به سعادت و کمال می باشند. ناگفته پیداست که تا انسان با راه آشنا نباشد و با آشنایان با راه آشنایی و ارتباط نداشته باشد، قادر به پیمودن آن به دور از انحراف و آسیب نمی باشد.
قرآن کریم و اولیای معصوم الهی، راه رسیدن به کمال را که همان صراط مستقیم و شاه راه مطمئن بندگی است برای ما بیان کرده اند و نیروی عقل ما و الهامات خوبی و بدی در درون ما نیز ما را در تشخیص راه درست یاری می کنند. دوری از وسوسه های شیاطین وعبادت خداوند که با عمل به احکام الهی و خواسته های ربوبی و قدم برداشتن در راه بندگی واقعی حاصل می شود همان صراط مستقیم الهی است: «الم اعهد الیکم یا بنی آدم الا تعبدوا الشیطان انه لکم عدو مبین و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم» (یس، آیات 60 و 61).
بنابراین برای رسیدن به کمال و سعادت حقیقی که همان نزدیک شدن به خداوند و قرب حق می باشد، راهی مطمئن تر و کوتاه تر و استوارتر از عمل به تکالیف شرعی و پیروی از دستورات الهی و پیامبر(ص) و اهل بیت پاک او(ع) نداریم و اگر راهی بهتر و کوتاه تر و مطمئن تر وجود داشت بدون شک خداوند متعال و اولیائش آن را برای ما بیان می کردند و ما را از آن محروم نمی کردند. توجه داشته باشید که تکالیف الهی و واجبات و محرمات و مستحبات و مکروهات، تنها باری بر دوش ما و اثبات خدایی خداوند نمی باشد، بلکه اگر با دقت در آنها نظر شود، منطبق با فطرت خداجو و کمال طلب ما و راه مستقیم تکامل و رسیدن به سعادت و هدف می باشند و عمل به سفارش و دستورات معصومین(ع) به عنوان کسانی که خود راه سعادت را پیموده اند و با این راه و آفات و خطرات و موانع آن آشنایی کامل دارند و در واقع تکالیف الهی را به روشنی برای ما تفسیر و بیان کرده اند ضامن رسیدن به سعادت انسانی و الهی است.
بنابراین می توان گفت تنها راه سعادت دنیا و آخرت آن است که :
1- انسان فرمانهاى خدا را اطاعت و از نواهى او پرهیز نماید.
2- به آنچه خداوند پیش مى آورد؛ مانند فقر و ثروت، سلامت و بیمارى و … راضى باشد و بکوشد از امتحانات الهى سرافراز برآید.
3- پیوسته به خدا توکل نموده وسعادت و کمال و خیر دو جهان را از او طلب نماید (ضمن تلاش و جدیت).
4- همواره در حال خوف و رجا و انابه باشد.
5- از هواهاى نفسانى دورى گزینید.
6- برنامه برای سیر مطالعاتی و تقویت آگاهی و ایمان و تفکر در مسایل اساسی زندگی داشته باشد.
7- انجام برخی مستحبات نشاط آور مانند نماز جماعت و اول وقت.
عواملی که مانع پیمودن راه کمال و نیل به سعادت انسان، فراوان است ولی مهمترین آنها عبارتند از:
1. تعلقات دنیوی: تعلقات مادی از موانع بزرگ سعادت انسان است. علاقه افراطی و خارج از چارچوب به مال و ثروت و جاه و مقام و ریاست، انسان را از حرکت و هجرت و سلوک به سوی سعادت حقیقی که همان قرب حق است باز می دارد. قلبی که با محسوسات انس گرفته و شیفته و دلباخته آنهاست، چگونه می تواند به طرف سعادت و به عالم بالا، صعود کند؟ دلی که جایگاه محبت امور فانی دنیوی است چگونه می تواند تجلیگاه انوار الهی باشد؟ حضرت صادق(ع) می فرماید: «حب الدنیا رأس کل خطیئه؛ محبت دنیا ریشه هر گناهی است» (بحارالانوار، ج 73، ص 90).
2. پیروی از هوای نفس: پیروی از هوا و هوس و تمایلات نفسانی و خواهش های دل مانع بزرگی در راه وصول به سعادت جاوید است. تمایلات نفسانی همانند دودهای غلیظ، خانه دل را تیره و تار می سازند و چنین دلی لایق تابش انوار پاک معنوی نمی باشد.
هواها و هوس ها دایما قلب را آشفته و مضطرب می سازند و آن را به این طرف و آن طرف می کشانند و فرصت خلوت با خدا و انس با او را به قلب نمی دهند. فردی که شبانه روز به دنبال برآوردن خواسته های دلش می باشد، چه وقت می تواند از دنیا هجرت کند و از افق طبیعت و ماده به بارگاه قدس ربوبی پر بکشد؟
3. ضعف اراده: سستی اراده وعدم قدرت بر تصمیم گیری از موانع بزرگ راه است که انسان را از شروع در عمل باز می دارد ضعف اراده خود از پی نبردن به ارزش مقصد والا و سعادت ابدی انسان سرچشمه می گیرد. اگر انسان به عظمت مقصد و اهمیت سعادت خود پی ببرد، به طور جدی وارد عمل می شود و یأس و ناامیدی و سستی را از خویش دور می سازد.
4. پرحرفی و سخنان غیر ضروری و بی فایده: عادت به پرحرفی و بیان حرف های ناسنجیده و بیهوده، انسان را از حرکت و نیل به سعادت و مقصد باز می دارد و مانع توجه و حضور قلب می شود. زیاد حرف زدن و پراکنده گویی، فکر را پریشان می سازد و قدرت اندیشیدن صحیح و تشخیص صواب از ناصواب را از انسان می گیرد. پرحرفی نشانه کم عقلی است. علی(ع) در حدیثی می فرماید: «اذا تم العقل نقص الکلام؛ وقتی عقل کامل گردد سخن گفتن کم می شود» (بحارالانوار، ج 71، ص 290).
5. پرخوری و شکم پرستی: انسان با شکم انباشته از غذا نمی تواند حال عبادت و دعا داشته باشد و طعم مناجات را بچشد. پرخوری باعث قساوت قلب و تحریک شهوت می گردد. کم خوری و گرسنگی بهترین کمک برای کنترل نفس و شکستن عادت های آن می باشد. زیاده روی در غذا باعث تنبلی و کسالت روح و مریضی بدن و بی رغبتی به عبادت و سخت دل و غفلت از یاد خدا می گردد و صفای روح و نورانیت و حال خوش معنوی را از انسان می گیرد.
برای آگاهی بیشتر ر.ک:
– انسان و ایمان، شهید مطهری
– ایمان، شهید دستغیب
– خودسازی (تزکیه و تهذیب نفس)، استاد ابراهیم امینی.
در رابطه با قرب الهی به نکات زیر توجه نمایید:
حضرت على«علیه السلام» مى فرماید: «من احبّ ان یعلم کیف منزلته عندالله، فلینظر کیف منزلة الله عنده، فانّ کل من خیر له امران، امر الدنیا و الآخرة، فاختار امر الآخرة على الدنیا، فذلک الذى یحب الله و من اختار امرالدنیا فذلک الذى لا منزله للَّه عنده»؛بحارالانور، ج 67، ص 25. «هر کس مى خواهد بداند منزلت او نزد خداى متعال چگونه است، باید ببیند منزلت خداى متعال نزد وى چگونه مى باشد؛ زیرا هر کس که مُخیّر گشته است بین دو امر: امر دنیا و آخرت. هر کس امر آخرت را بر دنیا مقدم داشته و اختیار مى کند، پس او خدا را دوست مى دارد، و هر کس امر دنیا را مقدم داشته و آن را برمى گزیند و اختیار مى نماید، پس خداى متعال را نزد وى منزلتى نیست».
بر اساس این بیان، اگر انسان در حرکات و سکنات خود جانب خداى متعال را بگیرد. خداى متعال نزد وى منزلت دارد و این، نشانه آن است که او نزد خداوند منزلت دارد. اما اگر انسان در حرکات و سکنات خود، جانب خدا را مراقبت نکند ،خداى متعال نزد وى، منزلت ندارد و این نشانه آن است که وى نزد خدا منزلت ندارد.
مراقبت جانب خدا نیز، به معناى مراقبت ادب حضور در پیشگاه پروردگار است؛ یعنى، رعایت آداب ظاهرى و باطنى. خداوند متعال به ظاهر و باطن احاطه دارد و حاضر در ظاهر و باطن است؛ از این رو در محضر او خلاف مرادِ و رضاى او سر نزند.
اگر مى خواهید به خداوند نزدیک شوید، خویش را در حضور او ببینید و ادب حضور را – چه در ظاهر و چه در باطن – مراعات کنید. هر حرکتى که انجام دهید، هر نگاهى که مى کنید، هر کلمه اى که مى گویید و هر آنچه در ظاهر از شما سر مى زند؛ همه در محضر حق است و از نظر جناب او دور نیست و حرکت، نگاه و گفتار شما و آنچه در ظاهر از شما سر مى زند، برخلاف رضاى او نباشد،
هین مراقب باش گر دل بایدت کز پى هر فعل چیزى زایدت.
هر که ادب حضور را مراقبت کند، بدون شک به خداوند نزدیک خواهد شد.براى مطالعه بیشتر در این خصوص نگا: مقالات، ج 3، ص 149 – 155.
نزدیکی به خدا با معرفت ممکن است یعنی کسی که بهتر خدا را بشناسد به او نزدیک تر است آن هم نه هر شناختی زیرا بسیاری از خداشناسان بودند که در لغزشگاهها نتوانستند خود را حفظ کنند و به عمق جهنم که دورترین مکان از منزلت معرفت حق است پرت شدند.
معرفتی موجب نزدیکی به خداست که زنده و پویا باشد و عشق و محبت او را هر لحظه و هر روز در دل زنده سازد. «‌الشوق خلصان و العارفین» تصنیف غرر الحکم ص 82 حدیث 1293عشق خالص کننده خداشناسان است. بنابراین معرفتی که قلب را در محبت خداوند خالص می کند موجب نزدیکی به خداست. «ان کنتم تحبون الله فاخرجوا من قلوبکم حب الدنیا» تصنیف غررالحکم ص 141 حدیث 2510 اگر خدا را دوست دارید پس محبت و وابستگی دنیا را از دل بیرون کنید. (رک: آیت الله جوادی آملی. مراحل اخلاق در قرآن، مجلد یازدهم از تفسیر موضوعی)
از طرف دیگر براساس روایات وارد شده ایمان، حق گویی هر چند بر علیه خود انجام دقیق تکالیف الهی، پرداختن به مستحبات، انس با قرآن، تواضع و خوشرویی با مردم، سجده در پیشگاه حق تعالی، شب زنده داری، کارهای عام المنفعه مانند کشاورزی از راه های رسیدن به خداست. در ذیل پاره ای از روایات در این باره تقدیم می گردد:
– «الامام علی(ع): اقرب الناس من الله سبحانه احسنهم ایمانا؛ نزدیک ترین مردم به خدای سبحان، نیک ایمان ترین آنهاست».
– «الامام زین العابدین(ع): ان اقربکم من الله اوسعکم خلقا؛ نزدیک ترین شما به خداوند، گشاده خوترین شماست».
– «الامام علی(ع): اقرب العباد الی الله تعالی اقولهم للحق و ان کان علیه، و اعملهم بالحق و ان کان فیه کرهه؛ نزدیک ترین بندگان به خدای متعال، حق گوترین آنهاست، هر چند به زیانش باشد و عمل کننده ترین آنهاست به حق، هر چند بر خلاف میلش باشد».
– «الامام الصادق(ع): فیما اوحی الله عزوجل الی داود(ع): یا داود! کما ان اقرب الناس من الله المتواضعون کذلک ابعد الناس من الله المتکبرون؛ از وحی های خدای عزوجل به داود(ع) این بود: ای داود! همچنان که نزدیک ترین مردم به خدا فروتنانند، دورترین مردم از خدا گردنفرازانند».
– «الامام الصادق(ع): ثلاثه هم اقرب الخلق الی الله یوم القیامه حتی یفرغ (الناس) من الحساب: رجل لم تدعه قدرته فی حال غضبه الی ان یحیف علی من تحت یدیه، و رجل مشی بین اثنین فلم یمل مع احدهما علی الآخر ؛ سه کسند که در روز قیامت، نزدیک ترین خلق به خدایند تا آن گاه که کار حسابرسی مردم تمام شود: مری که در حال خشم، قدرتش او را به ستم کردن بر زیردستش وا ندارد، مردی که میان دو نفر حرکت کند و به اندازه جو به یکی از آن دو نزدیک نشود و مردی که به سود و زیان خود حق را بگوید».
– «رسول الله(ص): قال الله عزوجل: … ما تقرب الی عبد بشیء احب الی مما افترضت علیه و انه لیتقرب الی بالنافله حتی احبه، فأذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه ینطق به و یده التی یبطش بها ان دعانی اجبته و ان سألنی اعطیته؛ خدای عزوجل فرمود: … هیچ بنده ای با وسیله ای که نزد من محبوب تر باشد از آن چه بر او واجب کرده ام، به من نزدیک نشد. همانا او با نماز نافله به من نزدیک شود تا آن جا که او را دوست بدارم و چون دوستش بدارم گوش او شوم که با آن بشنود و چشم او شوم که با آن ببیند و زبان او شوم که با آن سخن گوید و دست او شوم که با آن ضربه زند. اگر مرا بخواند، جوابش دهم و اگر از من خواهش کند به او بدهم».
– «الامام الصادق(ع): فی قوله تعالی: «و انذر به الذین یخافون ان یحشروا الی ربهم». انذر بالقرآن من یرجون الوصول الی ربهم ترغبهم فیما عنده، فأن القرآن شافع مشفع؛ درباره آیه: «و با آن بیم ده کسانی را که از محشور شدن در پیشگاه پروردگارشان می ترسند» فرمود: (یعنی) کسانی را که به رسیدن پروردگارشان امید دارند به وسیله قرآن بیم ده و آنان را به آن چه نزد خداست، ترغیب کن، زیرا قرآن شفاعت کننده ای است که شفاعتش پذیرفته می شود».
مأخذ: میزان الحکمه، با ترجمه فارسی، ج 10، صص 4854-4859، قم: دارالحدیث، ویرایش سوم، 1377.
برای مطالعه بیشتر به کتاب اخلاق در قرآن آیت الله ناصر مکارم شیرازی جلد دوم فصل پنجم مراجعه شود.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد