۲>
شيعيان، اعتقاد دارند كه امام زمان عليه السلام كه بيش از هزار سال است در غيبت به سر مي برد، حجت خداوند است. اين عقيده مخالف قرآن است؛ زيرا قرآن، پيامبران را آخرين حجت خداوند معرفي كرده است:
«رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ». (نساء ۱۶۵)
پيامبراني كه بشارت دهنده و بيم دهنده بودند، تا بعد از اين پيامبران، حجتي براي مردم بر خدا باقي نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حكيم است.
۲>
با يك جستجوي ساده در مي يابيم كه اشكال فوق برگرفته از سخنان ابن تميه است كه آن را در كتاب «منهاج السنة» اين گونه مطرح كرده است:
«حجة الله علي عباده قامت بالرسل فقط. كما قال تعالي: { لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ } [النساء: ۱۶۵]. ولم يقل: بعد الرسل والأئمة أو الأوصياء أو غير ذلك».
حجت خدا بر بندگانش فقط با فرستادن رسولان تمام شده است؛ چنانچه خداوند فرموده: «تا بعد از رسولان براي بندگان عليه خداوند حجتي نباشد». و نفرموده بعد از رسولان و ائمه و اوصياء و غير آنها.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابو العباس أحمد عبد الحليم (متوفاي ۷۲۸ هـ)، منهاج السنة النبوية، ج ۵ ص۷۶، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۶هـ.
طبق سخن فوق، بعد از ارسال رسل، ديگر حجتي به نام ائمه و اوصياء وجود ندارد؛ پس چرا شيعيان امامان خود را حجت، مي دانند؟
ابن تيميه در جاي ديگر مي گويد:
فصل: في الإكتفاء بالرسالة والإستغناء بالنبي عن إتباع ما سواه إتباعا عاما وأقام الله الحجة علي خلقه برسله فقال تعالي (انا أوحينا إليك كما أوحينا إلي نوح والنبيين من بعده) إلي قوله (لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل)
فدلت هذه الآية علي أنه لا حجة لهم بعد الرسل بحال وأنه قد يكون لهم حجة قبل الرسل
ف (الأول) يبطل قول من أحوج الخلق إلي غير الرسل حاجة عامة كالأئمة.
و (الثاني) يبطل قول من أقام الحجة عليهم قبل الرسل من المتفلسفة والمتكلمة.
فصل: در باره اكتفا كردن به رسالت پيامبران و بي نياز بودن از متابعت غير پيامبران با فرستاده شدن پيامبران و اقامه نمودن خداوند حجتش را بر تمام مخلوقات. خداوند مي فرمايد: «انا أوحينا إليك كما أوحينا… لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل» .
اين آيه دلالت مي كند بر اين كه براي مردم بعد از فرستادن رسولان ديگر هيچ حجتي در مقابل خداوند نيست و ديگر اين كه مردم قبل از فرستاده شدن رسولان بر عليه خداوند حجت دارند.
مطلب نخست سخنان كساني را كه مخلوق خداوند را به غير از رسولان الهي همانند ائمه محتاج مي دانند باطل مي شود و مطلب دوم نيز سخنان فلاسفه و متكلمان را كه قبل از ارسال رسولان حجت راي براي بر عليه مردم ثابت مي دانند باطل مي كند.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابو العباس أحمد عبد الحليم (متوفاي ۷۲۸ هـ)، كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية، ج۱۹، ص۶۶، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.
همانگونه كه مشاهده مي شود ابن تيميه طبق آيه مورد استدلال مستشكل، هرگونه حجتي را غير از پيامبران نفي مي كند و صريحاً از ائمه عليهم السلام نام مي برد.
حال بايد استفاده ابن تيميه را از اين آيه قرآن مورد بررسي قرار داد و بايد ديد كه همين مطلب از آيه استفاده مي شود و يا مطلب ديگري را براي ما تفهيم مي كند.
۲>
نخستين پاسخ شبهه فوق اين است كه ابن تيميه و امثال او، در معناي آيه مغالطه كرده و آيه را درست معنا نكرده اند؛ زيرا اين آيه در صدد نفي حجت هاي الهي بعد از پيامبران نيست. اگر معناي آيه اين باشد، بايد بعد از رحلت رسول خدا صلي الله عليه وآله، قرآن كريم كه معجزه جادوان رسول خدا در ميان امت اسلامي است به عنوان حجت در ميان مردم نباشد در حالي كه طبق روايات و سخنان مفسران خود اهل سنت، قرآن حجت خدا بر مردم است.
معناي درست آيه اين است كه خداوند رسولانش را فرستاد تا حجت را بر مردم تمام كند به طوري اگر مردم گرفتار گمراهي شوند، حجتي عليه خداوند نداشته باشند.
چنانچه در آيه ديگر آمده است كه خداوند بدون اتمام حجت بندگان را عذاب نمي كند:
وَما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً. (اسراء/ ۱۵)
و ما هرگز (قومي را) مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبري مبعوث كرده باشيم .
بنابراين، معناي آيه، نفي هر گونه حجت خدا بعد از رسولان الهي نيست كه ابن تيميه آن را استفاده كرده است؛ بلكه نفي حجت مردم بر خداوند است.
۳>
براي تبيين اين پاسخ، لازم است در ابتدا لغات و مفردات آيه را بررسي كرده و سپس كلام علماي اهل سنت را در معناي آيه بيان خواهيم كرد.
۴>
در كتب لغت، «حجة» را به معناي دليل و برهان گرفته اند كه به واسطه آن مي توان بر خصم غلبه يافت.
در كتاب «معجم الوسيط» آمده است:
«الحجة: الدليل والبرهان».
حجت يعني دليل و برهان.
إبراهيم مصطفي ـ أحمد الزيات ـ حامد عبد القادر ـ محمد النجا، المعجم الوسيط، ج۱، ص۱۵۷، موافق للمطبوع. دار النشر : دار الدعوة تحقيق : مجمع اللغة العربية.عدد الأجزاء : ۲
زين الدين رازي در كتاب «مختار الصحاح» مي نويسد:
«الْحُجَّةُ، الْبُرْهَانُ».
حجت يعني برهان.
الحنفي الرازي زين الدين أبو عبد الله محمد بن أبي بكر بن عبد القادر (متوفاي: ۶۶۶هـ). مختار الصحاح، ص۶۷، المحقق: يوسف الشيخ محمد. الناشر: المكتبة العصرية – الدار النموذجية، بيروت – صيدا. الطبعة: الخامسة، ۱۴۲۰هـ / ۱۹۹۹م. عدد الأجزاء: ۱.
فيومي از لغت شناسان سرشناس نيز مي نويسد:
«الحُجَّةُ، الدليل والبرهان والجمع حُجَجٌ».
حجت يعني دليل و برهان و جمع آن حجج است.
الفيومي، أحمد بن محمد بن علي المقري (متوفاي۷۷۰هـ)، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي، ج۱ ص۶۷ ناشر: المكتبة العلمية – بيروت
برخي اين گونه معنا كرده اند:
«والحُجّةُ: ما دوفعَ به الخَصمُ».
حجت آن چيزي است كه خصم به سبب آن مغلوب مي شود.
المرسي، ابوالحسن علي بن إسماعيل بن سيده (متوفاي۴۵۸هـ)، المحكم والمحيط الأعظم، ج۲، ص۴۸۲، تحقيق: عبد الحميد هنداوي، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولي، ۲۰۰۰م.
طريحي گفته است:
«والحجة بضم الحاء الاسم من الإحتجاج ، قال تعالي «لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل» [ ۱۶۵ / ۴ ] وقال «ولله الحجة البالغة» [ ۱۴۹ / ۶ ] بأوامره ونواهيه ولا حجة لهم عليه . وفي الحديث في تفسير الآية : قال إن الله يقول لعبد يوم القيامة عبدي كنت عالما ؟ فإن قال نعم قال له : أفلا عملت، وإن قال كنت جاهلا قال: أفلا تعلمت حتي تعمل ، فيخصمه فتلك الحجة البالغة».
حجت (به ضم حاء) اسم مصدر إحتجاج است. خداوند فرموده: (لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل) و همچنين فرموده:(ولله الحجة البالغة) يعني تنها براي خداوند حجت بالغ و رسا است، آن هم با اوامر و نواهي خود. و هيچ حجتي براي آن ها عليه خداوند وجود ندارد. حديثي كه در تفسير آيه آمده است، مي فرمايد: خداوند در روز قيامت به بنده ي خود مي فرمايد: آيا تو عالم بودي؟ اگر بگويد بله، خداوند به او مي فرمايد: پس چرا عمل نكردي. و اگر بگويد نه، مي فرمايد: چرا نرفتي ياد بگيري تا عمل كني. خداوند خصم او مي شود. و اين معناي حجت بالغه است.
الطريحي، فخرالدين (متوفاي ۱۰۸۵هـ)، مجمع البحرين، ج۱، ص ۴۴۱، تحقيق: السيد أحمد الحسيني، ناشر: مكتب النشر الثقافة الإسلامية، الطبعة الثانية ۱۴۰۸ – ۱۳۶۷ ش
برخي از مفسران در ذيل اين آيه گفته اند:
«أنبا عبد الرحمن قال ثنا إبراهيم قال ثنا آدم قال نا ورقاء عن ابن أبي نجيح عن مجاهد «قد جاءكم برهانٌ من ربكم» يعني حجةً».
مجاهد در ذيل آيه گفته است: كه مراد از برهان در اين آيه، حجت است.
لمخزومي، أبو الحجاج مجاهد بن جبر ا التابعي (متوفاي۱۰۴). تفسير مجاهد، ج ۱، ص۱۸۱، تحقيق: عبدالرحمن الطاهر محمد السورتي، دار النشر: المنشورات العلمية – بيروت.
۴>
«لام» حرف جر وقتي در مقابل «علي» قرار گيرد به معناي نفع است. و «علي» نيز به معناي ضرر است. مثلا ابن مالك مي گويد:
« و منه ما يدعونه مؤكّدا لنفسه أو غيره فالمبتدا
نحو له عليّ ألفٌ عرفا و الثان كابني أنت حقا صرفا».
از مواضع «حذف عامل مفعول مطلق» مفعول مطلقي است كه يا براي تأكيد جمله قبل است يا براي تأكيد چيزي خارج از جمله ي قبل. اولي مانند «له عليّ ألفٌ عرفا » به معناي براي او به گردن من هزار «سكه» است . و دومي مانند «إبني حقا صرفا».
العقيلي المصري الهمداني، قاضي القضاة بهاء الدين عبد الله بن عقيل (متوفاي۷۶۹هـ)، شرح ابن عقيل علي ألفية ابن مالك، ج۲، ص۱۸۲، تحقيق : محمد محيي الدين عبد الحميد، دار النشر: دار الفكر – سوريا – ۱۴۰۵هـ ۱۹۸۵م
يعني يكي از مواضع حذف عامل مفعول مطلق، جائي است كه مفعول مطلق، تأكيد مضمون جمله ماقبل خود باشد. در مثال «له عليَّ الفٌ عرفا» از جمله «له عليَّ الفٌ» اين معنا فهميده مي شود كه براي او، به ضرر من، هزار سكه است. كه اين خود إعترافي است عليه خود. لذا كلمه «اعترافا» تأكيد مضمون جمله اي است كه مفيد معناي إعتراف است.
به همين خاطر ابو خالد ازهري در شرح اين بيت گفته است:
«جملة “له علي ألفٌ” نصٌّ في الإعتراف».
اين جمله نص است در إعتراف.
الجرجاويّ الأزهري، خالد بن عبد الله بن أبي بكر بن محمد، زين الدين المصري، وكان يعرف بالوقاد (متوفاي: ۹۰۵هـ)، شرح التصريح علي التوضيح أو التصريح بمضمون التوضيح في النحو، ج۱، ص۵۰۵، الناشر: دار الكتب العلمية -بيروت-لبنان. الطبعة: الأولي ۱۴۲۱هـ- ۲۰۰۰م. عدد الأجزاء: ۲.
يعني در واقع با كنار هم قرار دادن چند مقدمه اينچنين نتيجه گيري مي كند :
«له» در مقابل «علي» قرار گرفته است.
«له» در چنين مواقعي به معني نفع و «علي» به معني ضرر است.
پس معني جمله چنين است كه من بايد هزار سكه به او بپردازم .
با توجه به اين معنا، آيه اين گونه معنا مي شود:
بعد از ارسال رسل، مردم در مقابل خداوند هيچ گونه بهانه اي ندارند. نه اين كه بعد از ارسال رسل و انبياء، خداوند هيچ شخصي را به عنوان حجت در بين مردم قرار نداده است.
نظير اين مطلب در آيه ذيل آمده است:
«وَلِلّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً». (آل عمران/۹۷)
حج خانه خدا حقي است براي خداوند بر گردن كساني كه إستطاعت براي حج دارند.
يعني اگر مردمي كه مستطيع هستند حج به جا نياورند، خداوند عليه آنها حجت و دليل دارد. و مي تواند آنها را مؤاخذه كند. و اين معنا از «لام» حرف جري كه بر «الله»، و «علي» كه بر «الناس» داخل شده، فهميده مي شود.
مؤيد اين مطلب، كلام ابو البقاء است، او مي گويد:
«وقد يعبر عن نفي المعذرة بنفي الحجة كما فيقوله تعالي «لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل» ففيه تنبيه علي أن المعذرة في القبول عنده تعالي بمقتضي كرمه بمنزلة الحجة القاطعة التي لا مرد لها».
گاهي به جاي نفي معذرت از نفي حجت تعبير مي شود. مانند سخن خداوند «لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل» در اين آيه اشاره ايست به اين كه به مقتضاي كرم و بخشش الهي ، عذري كه در پيشگاه او مقبول است ، مانند حجتي قاطع است كه نمي توان آن را رد كرد.
الكفومي أبو البقاء، أيوب بن موسي الحسيني. (متوفاي ۱۰۹۴هـ) كتاب الكليات، ج۱، ص ۴۰۶، تحقيق : عدنان درويش – محمد المصري. عدد الأجزاء / ۱، دار النشر : مؤسسة الرسالة – بيروت – ۱۴۱۹هـ – ۱۹۹۸م،
شوكاني در فتح القدير مي گويد:
« قوله { لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل } أي معذرة يعتذرون بها كما في قول تعالي { ولو أنا أهلكناهم بعذاب من قبله لقالوا ربنا لولا أرسلت إلينا رسولا فنتبع آياتك } وسميت المعذرة حجة مع انه لم يكن لأحد من العباد علي الله حجة تنبيها علي أن هذه المعذرة مقبولة لديه تفضلا منه رحمة».
مراد از «حجة» در آيه، معذرتي است كه به سبب آن از خدا عذر بخواهند. مانند اين آيه «ولو أنا أهلكناهم بعذاب من…..» و معذرة در اين آيه، با اين كه براي هيچ يك از بندگان عليه خداوند حجتي نيست، حجت ناميده شد، زيرا اين عذر خواهي از روي تفضل و رحمت پروردگار پذيرفته شده است.
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي۱۲۵۵هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج۱، ص۵۳۸، ناشر: دار الفكر – بيروت.
فخر رازي نيز مي گويد:
إنَّ المقصود من بعثة الرسل وإنزال الكتب هو الإعذار والإنذار.
مقصود از بعث انبياء و إنزال كتب همان إعذار و إنذار است.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي۶۰۴هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج۱۱، ص۸۷ ، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م.
۳>
مفسران اهل سنت نيز به معناي درست آيه اشاره كرده اند و هرگز معنايي كه ابن تيميه و برخي از پيروان او استفاده كرده اند، در ذهن شان خطور نكرده است. در اين قسمت به سخنان برخي از مفسران اشاره مي كنيم.
طبري از مفسران معروف اهل سنت در تفسير «جامع البيان عن تأويل آي القرآن » مي نويسد:
لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل يقول أرسلت رسلي إلي عبادي مبشرين ومنذرين لئلا يحتج من كفر بي وعبد الأنداد من دوني أو ضل عن سبيلي بأن يقول إن أردت عقابه لولا أرسلت إلينا رسولا فنتبع آياتك من قبل أن نذل ونخزي فقطع حجة كل مبطل ألحد في توحيده وخالف أمره بجميع معاني الحجج القاطعة عذره إعذارا منه بذلك إليهم لتكون لله الحجة البالغة عليهم وعلي جميع خلقه. و بنحو الذي قلنا في ذلك قال أهل التأويل.
خداوند در آيه «لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل» مي فرمايد: رسولانم را به عنوان بشارت دهند و انذار كننده به سوي بندگانم فرستادم تا اين كه افرادي كه به من كفر مي ورزند و جز من بت ها را عبادت مي كنند و يا از راه من گمراه مي شوند عليه من حجتي نداشته باشند و بگويند: چرا قبل از اين براي ما پيامبر نفرستادي تا از آيات تو پيروي مي كرديم پيش از اين كه ذليل شويم و زيان ببينيم. پس خداوند با فرستادن رسولان هرگونه حجت و دليل باطل ملحدان و مخالفان دستورش را قطع كرده تابراي خداوند حجت بالغه بر عليه آنان و تمام مخلوفات باشد. اهل تأويل آيه را به همان نحوي كه ما گفتيم، تأويل كرده اند.
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي۳۱۰)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج۶، ص۳۰، ناشر: دار الفكر، بيروت – ۱۴۰۵هـ
بغوي نيز در تفسيرش بعد از ذكر آيه مي نويسد:
وفيه دليل علي أن الله تعالي لا يعذب الخلق قبل بعثة الرسول قال الله تعالي (وما كنا معذبين حتي نبعث رسولا)
اين آيه دليل بر اين است كه خداوند متعال مخلوقات خود را پيش از فرستادن پيامبر عذاب نمي كند؛ همانگونه كه خداوند فرموده است: و ما هرگز (قومي را) مجازات نخواهيم كرد، مگر آنكه پيامبري مبعوث كرده باشيم .
البغوي، الحسين بن مسعود (متوفاي۵۱۶هـ)، تفسير البغوي، ج۱، ص۵۰۰، تحقيق: خالد عبد الرحمن العك، ناشر: دار المعرفة – بيروت.
ابن كثير دمشقي مي گويد:
«ألم تكن آياتي تتلي عليكم فكنتم بها تكذبون» أي قد أرسلت إليكم الرسل وأنزلت إليكم الكتب وأزلت شبهكم ولم يبق لكم حجة كما قال تعالي «لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل»
آيا آيات من براي شما خوانده نشد و شما همواره آن ها را تكذيب مي كرديد؛ يعني به سوي شما پيامبران فرستاده شد. و كتابها نازل شده و شبهه هايتان از بين رفت و براي شما هيچ حجتي باقي نماند. همانگونه كه خداوند فرموده است تا براي مردم عليه خداوند حجتي بعد از آمدن رسولان نباشد.
ابن كثير الدمشقي إسماعيل بن عمر أبو الفداء القرشي (متوفاي ۷۷۴هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج۲، ص۲۵۸، دار النشر : دار الفكر – بيروت – ۱۴۰۱.
سليمان خثعمي در كتاب «كشف الأوهام والإلتباس عن تشبيه بعض الأغبياء من الناس» مي نويسد:
إن الله تعالي أرسل الرسل مبشرين ومنذرين لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل فكل من بلغه القرآن ودعوة الرسول صلي الله عليه وسلم فقد قامت عليه الحجة.
همانا خداوند متعال رسولانش را به عنوان بشارت دهنده و انذار كننده فرستاد تا اين كه براي مردم عليه خداوند حجت و دليل نباشد؛ پس تمام براي تمام كساني كه قرآن و دعوت پيامبر خدا صلي الله عليه وسلم به دستش رسيده، حجت بر او تمام شده است.
الفزعي الخثعمي، سليمان بن سحمان (متوفاي ۱۳۴۹هـ)، كشف الأوهام والإلتباس عن تشبيه بعض الأغبياء من الناس، ج ۱، ص۱۱۰، تحقيق : عبد العزيز بن عبد الله الزير آل حمد ، دار النشر : دار العاصمة – السعودية ، الطبعة : الأولي ، ۱۴۱۵هـ
بيضاوي در تفسيرش بعد از آيه «لئلايكون للناس علي الله حجة بعد الرسل» و آيه «فيقولوا لولا أرسلت إلينا رسولا» مي گويد:
فينبهنا و يعلمنا ما لم نكن نعلم».
تابه ما آگاهي دهد و تعليم دهند آنچه را كه نمي دانستيم.
البيضاوي، ناصر الدين ابوالخير عبدالله بن عمر بن محمد (متوفاي۶۸۵هـ)، أنوار التنزيل وأسرار التأويل (تفسير البيضاوي)، ج۱ ص۲۸۱. ناشر: دار الفكر – بيروت. عدد الأجزاء : ۵
سيوطي نيز در تفسير آيه مي گويد:
«لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي الله حُجَّةٌ» تقال «بَعْدَ» إرسال «الرسل» إليهم «فيقولوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتّبِعَ ءاياتك وَنَكُونَ مِنَ المؤمنين».
«تا براي مردم عليه خداوند حجتي نباشد». به اين كه بعد از ارسال رسولان بگويند: چرا براي ما پيامبري را نفرستادي تا از آياتت تبعيت كنيم و در نتيجه از مؤمنان باشيم.
محمد بن أحمد المحلي الشافعي + عبدالرحمن بن أبي بكر السيوطي (متوفاي۹۱۱ هـ)، تفسير الجلالين، ج۱، ص۱۳۱، ناشر: دار الحديث، الطبعة: الأولي، القاهرة.
شنقيطي مي گويد:
«الأمر بالمعروف له ثلاث حكم :
الأولي: إقامة حجة الله علي خلقه كما قال تعالي «رسلا مبشرين ومنذرين لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل».
امر به معروف سه حكم دارد: اول؛ اقامه ي حجت خداوند بر خلق خدا. همانگونه كه فرموده ….
الجكني الشنقيطي، محمد الأمين بن محمد بن المختار (متوفاي ۱۳۹۳هـ.)، أضواء البيان في إيضاح القرآن بالقرآن، ج۱ ص ۴۶۵.تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر. – بيروت. – ۱۴۱۵هـ – ۱۹۹۵م
سيوطي در الدرالمنثور گفته است:
«وأخرج ابن جرير عن السدي في قوله «لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل» فيقولوا: ما أرسلت إلينا رسولا».
ابن جرير (طبري) از سدي در معناي اين آيه روايت كرده كه گفته: يعني براي مردم هيچ حجت و برهاني در مقابل خداوند ندارند، كه بگويند براي ما پيامبري را نفرستادي.
السيوطي،جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي۹۱۱هـ)، الدرالمنثور، ج۱۵ ص۴۲ ناشر: دار الفكر – بيروت – ۱۹۹۳.
آلوسي نيز گفته:
وقوله تعالي: «لئلا يكون للناس علي الله حجة بعد الرسل» علي معني لئلا يكون لهم احتجاج بزعمهم بأن يقولوا «لولا أرسلت إلينا رسولا».
معناي اين آيه اين است كه مردم نمي توانند عليه خداوند احتجاج كنند و بگويند : چرا براي ما پيامبري نفرستادي.
الآلوسي البغدادي الحنفي، أبو الفضل شهاب الدين السيد محمود بن عبد الله (متوفاي۱۲۷۰هـ)، روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني بيروت، ج۱۵ ص۴۲ ، ناشر: دار إحياء التراث العربي.
با توجه به گفته هاي فوق، هيچ يكي از مفسران نگفته اند كه مفاد آيه، نفي حجت خداوند بعد از رسولان در ميان مردم است.
۳>
با توجه به آنچه كه در فرق بين «لام» و «علي» گفتيم، دانسته مي شود كه بين دو تعبير (للناس علي الله حجة) و (لله علي الناس حجة) فرق است. بنابر آنچه كه وهابي ها مي گويند، خداوند بايد مي فرمود:
«لئلا يكون لله علي الناس حجةٌ بعدَ الرسُل».
تا بعد از فرستادن رسل، براي خداوند بر مردم حجتي نباشد.
در حالي كه در آيه مباركه تعبير اين است:
لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ».
تعبير به «لام و علي» در موارد متعددي آمده است. مثلا در آيه ذيل اين گونه آمده است:
«وَحَيْثُ مَا كُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ» (بقره/۱۵۰)
هركجا كه بوديد (براي نماز)به سمت مسجد الحرام برگرديد تا براي مردم، بر شما حجت و برهاني نباشد.
«وَلَن يَجْعَلَ اللهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» (نساء/۱۴۱)
خداوند هيچ راه سلطه اي به سود كافران بر ضد مؤمنان قرار نداده است.
همچنين در اين آيه آمده است:
«إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَي اللهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ» (نساء/ ۱۷)
بي ترديد توبه نزد خدا فقط براي كساني است كه از روي جهل و ناداني مرتكب كار زشت مي شوند سپس به زودي توبه مي كنند.
سيوطي در تفسير اين آيه مي گويد:
«{ إنما التوبة علي الله } اي التي كتب علي نفسه قبولها بفضله».
مراد از توبه آن چيزي است كه خدواند از روي فضل، قبول آن را بر خود واجب كرده است.
محمد بن أحمد المحلي الشافعي + عبدالرحمن بن أبي بكر السيوطي (متوفاي۹۱۱ هـ)، تفسير الجلالين، ج۱، ص۱۰۱، ناشر: دار الحديث، الطبعة: الأولي، القاهرة.
در آيه اي ديگر خداوند مي فرمايد:
«أتريدون أن تجعلوا لله عليكم سلطانا مبينا». (نساء ۱۴۴)
آيا ميخواهيد براي خداوند بر ضد خودتان دليلي آشكار قرار دهيد.
شوكاني در تفسير اين آيه مي گويد:
«الاستفهام للتقريع والتوبيخ أي أتريدون أن تجعلوا لله عليكم حجةٌ بينةٌ يعذبكم بها بسبب ارتكابكم لما نهاكم عنه من موالاة الكافرين».
استفهام در آيه براي توبيخ است ومعناي آيه اين است: «آيا مي خواهيد براي خدا به ضرر خودتان حجتي آشكار قرار دهيد كه شما را به واسطه آن و به سبب دوستي با كافرين كه خدا از آن نهي كرده است عذاب كند؟».
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي ۱۲۵۵هـ)، فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير، ج۱ ص۵۲۹. ناشر: دار الفكر – بيروت.
آيه اي ديگر:
«وَأُولَئِكُمْ جَعَلْنَا لَكُمْ عَلَيْهِمْ سُلْطَانًا مُبِينًا» (نساء ۹۱)
براي شما بر گردن آنها تسلطي آشكار قرار داديم.
۳>
فقهاي شيعه و سني تصريح كرده اند كه براي اين كه نذر منعقد شود، بايد صيغه نذر خوانده شود. صيغه نذر اين است كه گفته شود: «للهِ عليَّ كذا و كذا». (يعني براي خداوند بر گردن من است كه….) از تقابل «لام» و «علي» فهميده مي شود كه چيزي براي خداوند بر ضرر شخص است.
علماي اهل سنت نيز قائلند كه صيغه نذر همين است.
ابن قدامه مقدسي از بزرگان فقهاي حنبلي مي گويد:
«فصل: وصيغة النذر أن يقول لله عليّ أن أفعل كذا»
فصل: صيغه نذر اين است كه گفته شود لله عليَّ ….
المقدسي الحنبلي، ابومحمد عبد الله بن أحمد بن قدامة (متوفاي۶۲۰هـ)، المغني في فقه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني، ج۱۱، ص۳۷۳ ، ناشر: دار الفكر – بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۵هـ.
نفراوي مالكي در شرح كلام قيرواني، از فقهاي مالكي گفته است:
«(مجردا) أي من غير يمين بأن اقتصر علي صيغة النذر كقوله: لله علي صوم أو صوم شهر»
مراد از مجرد، بدون قسم است. به اين كه بر صيغه نذر اكتفاء كند. مانند اين كه بگويد: لله عليَّ صومٌ او صوم شهر (يعني بر گردن من است كه يك روز يا يك ماه روزه بگيرم).
النفراوي الأزهري أحمد بن غانم (أو غنيم) بن سالم ابن مهنا، شهاب الدين المالكي (متوفاي: ۱۱۲۶هـ). الفواكه الدواني علي رسالة ابن أبي زيد القيرواني، ج۱، ص۴۱۶، الناشر: دار الفكر. الطبعة: بدون طبعة تاريخ النشر: ۱۴۱۵هـ – ۱۹۹۵م
ابن تيميه نيز در مجموع الفتاوي چنين مي گويد:
«وَكُلِّ نَذْرٍ فَهُوَ يَمِينٌ فَقَوْلُ النَّاذِرِ : لِلَّهِ عَلَيَّ أَنْ أَفْعَلَ بِمَنْزِلَةِ قَوْلِهِ: أَحْلِفُ بِاَللَّهِ لَأَفْعَلَنَّ»
هر نذري قسم است زيرا سخن نذر كننده كه مي گويد «لله عليّ ان افعل» مانند اين است كه بگويد: قسم مي خورم كه اين كار را انجام دهم.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي ۷۲۸ هـ)، الفتاوي الكبري لشيخ الإسلام ابن تيمية، ج ۳۵، ص۲۵۸، المحقق : أنور الباز – عامر الجزار.
با توجه به آنچه تا حال گفتيم مغالطه ابن تيميه واضح مي شود كه گفته است:
« حجة الله علي عباده قامت بالرسل فقط. كما قال تعالي: { لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ } [النساء: ۱۶۵]. ولم يقل: بعد الرسل والأئمة أو الأوصياء أو غير ذلك».
حجت خدا بر بندگانش فقط با رسولان تمام مي شود. خداوند فرموده: «تابعد از رسولان براي بندگان عليه خداوند حجتي نباشد». و نفرموده بعد از رسولان و ائمه و اوصياء وغير اينها.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي ۷۲۸ هـ)، منهاج السنة النبوية، ج۵، ص۷۶، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۶هـ.
او در ابتدا مي گويد: حجت خدا بر بندگان «حجة الله علي عباده» فقط با رسولان تمام مي شود. بعد به آيه اي استدلال مي كند كه درست عكس مدعاي خودش است. زيرا آيه مي فرمايد: با فرستاده شدن رسولان، ديگر حجت براي مردم بر خدا نيست؛ اما وجود ديگر حجت هاي خداوند را در ميان مردم نفي نمي كند.
۳>
اتمام حجت بعد از پيامبران (عليهم السلام) به معناي نبودن حجتي ديگر نيست؛ بلكه به اين معنا است كه مردم نمي توانند بعد از وجود پيامبر، بر خدا اعتراض كنند كه حجت بر ما تمام نشده است.
بنابراين، اين كه ما مي گوئيم أئمه (عليهم السلام) حجج الهي بر مردم هستند به اين معنا است كه براي خداوند، عليه مردم حجت است. يعني «لله علي الناس حجة» لذا وقتي مثلاً گفته مي شود «أشهد أنَّ عليا حجة الله»، يعني علي (عليه السلام) حجت خدا بر مردم است.
از اين رو، بعد از پيامبران، خدا بر مردم حجت دارد؛ ولي مردم بر خدا حجت ندارند. لذا در ادعيه و زيارات ما، تعبير «حجة الله علي خلقه» فراوان است.
«يا حُجَّةَ اللهِ عَلي خَلْقِهِ».
دعاي توسل:
«أُشهِدُكَ يا مولايَ أنَّ عليّاً أميرالمؤمنين حُجَّتهُ».
زيارت آل يس:
«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِه»ِ.
مفاتيح الجنان: اعمال روز جمعه.
۲>
پاسخ دوم اين است كه طبق روايات در منابع اهل سنت، رسول خدا صلي الله عليه وآله و امير مؤمنان عليه السلام حجت هاي خداوند بر بندگان الهي هستند.
متن روايت در اين باره به دو صورت متفاوت نقل شده است.
۳>
در متن نخست، رسول خدا صلي الله عليه وآله و امير مؤمنان عليه السلام حجت خدا در روز قيامت معرفي شده است.
خطيب بغدادي در كتاب «تاريخ بغداد»، روايت را با اين سند اين گونه نقل كرده است:
قال نبأنا الحسين بن محمد بن مصعب السنجي قال نبأنا علي بن المثني الطهوي قال نبأنا عبيد الله بن موسي قال حدثني مطر بن أبي مطر عن أنس بن مالك قال كنت عند النبي صلي الله عليه وسلم فرأي عليا مقبلا فقال انا وهذا حجة علي امتي يوم القيامة.
مطر بن ابي مطر از انس بن مالك روايت مي كند كه گفت: نزد رسول خدا نشسته بودم در اين هنگام ديديم كه علي آمد. رسول خدا فرمود: من و اين (اشاره به علي) در روز قيامت بر امت من حجت هستيم .
البغدادي، ابو بكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاي۴۶۳هـ)، تاريخ بغداد، ج ۲، ص ۸۸، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
اين روايت را ابن عساكر نيز با همين سند نقل كرده است:
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفاي۵۷۱هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص ۳۰۹، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر – بيروت – ۱۹۹۵.
۳>
در عبارت ديگر از اين روايت آمده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله و امير مؤمنان عليه السلام حجت خدا اما آن را منحصر به قيامت نكرده است.
ابن عساكر در نقل ديگر، روايت را با اين سند آورده است:
أخبرنا أبو بكر محمد بن القاسم بن المظفر بن الشهرزودي بدمشق أنا أبو الحسن علي بن أحمد بن محمد المؤذب المديني بنيسابور أنا أبو عبد الرحمن محمد بن الحسين بن موسي السلمي أنا القاضي أبو الحسن عيسي بن حامد الرخجي ناجدي محمد بن الحسن نا علي بن محمد القطان نا عبيد الله بن موسي العبسي نامطر الإسكاف قال سمعت أنس بن مالك يقول نظر رسول الله صلي الله عليه وسلم إلي علي بن أبي طالب رضي الله عنه فقال أنا وهذا حجة الله علي خلقه.
انس بن مالك مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه وآله به سوي علي بن ابي طالب نگاه كرد و فرمود: من و اين حجت خدا بر خلق خدا هستيم.
تاريخ مدينة دمشق، ج ۴۲، ص ۳۰۹
و نيز با اين عبارت آمده است:
أخبرنا أبو عبد الله الحسين بن عبد الملك أنا أبو طاهر بن محمود أنا أبو بكر بن المقريء أنا أحمد بن عمرو بن جابر الرملي نا أحمد بن خيثم نا عبيد الله بن موسي عن عطاء بن ميمون عن أنس قال قال النبي صلي الله عليه وسلم أنا وعلي حجة الله علي عباده.
از انس روايت شده كه گفته است پيامبر خدا (صلي لله عليه و آله و سلم) فرمود: من و علي، حجة خدا بر بندگانش هستيم.
تاريخ مدينة دمشق، ج ۴۲، ص ۳۰۹
اللآليء المصنوعة في الأحاديث الموضوعة ، اسم المؤلف: جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي الوفاة: ۹۱۱ هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت – ۱۴۱۷ هـ – ۱۹۹۶م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : أبو عبد الرحمن صلاح بن محمد بن عويضة.
نتيجه:
طبق اين روايت، رسول خدا صلي الله عليه وآله و امير مؤمنان عليه السلام تا روز قيامت بر امت اسلام حجت هاي الهي هستند. بنابراين، سخن ابن تيميه كه وجود هرگونه حجت الهي را بعد از رسول خدا نفي مي كند مخالف خود آيه قرآن و روايات است.
۲>
علاوه بر پاسخ هاي حلي، پاسخ هاي نقضي متعددي نيز در پاسخ اين برداشت وهابي ها از آيه مورد بحث وجود دارد كه در اين قسمت به آنها اشاره مي كنيم:
۳>
يكي از چيزهائي كه به اتفاق تمام مسلمين، بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله در ميان مردم حجت است، قرآن كريم است.
در صحيح مسلم اين روايت آمده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرموده است:
«وَالْقُرْآنُ حُجَّةٌ لَكَ أَوْ عَلَيْكَ».
قرآن به نفع تو يا به ضرر تو حجت است.
النيسابوري القشيري ، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي۲۶۱هـ)، صحيح مسلم، ج۱، ص۲۰۳، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
ابن عجيبه از مفسران اهل سنت در تفسير آيه ذيل گفته است:
«قال تعالي لهم: «فقد جاءكم بينة من ربكم» وهو القرآن؛ حجة واضحة تعرفونها».
مراد از بينه، قرآن است، او حجت روشني است كه آن را مي شناسيد.
الشاذلي الفاسي أحمد بن محمد بن المهدي بن عجيبة الحسني الإدريسي أبو العباس. البحر المديد، ج ۲، ص ۲۲۳، عدد الأجزاء / ۸. دار النشر / دار الكتب العلمية ـ بيروت. الطبعة الثانية / ۲۰۰۲ م ـ ۱۴۲۳ هـ..
ابن كثير نيز در تفسيرش مي گويد: قرآن كريم كه حجت رساي الهي است تا قيامت باقي است:
«فإنه ليس ثَمَّ حجةٌ ولا معجزةٌ أبلغَ ولا أنجعَ في النفوس والعقول من هذا القرآن، الذي لو أنزله الله علي جبل لرأيته خاشعا متصدعا من خشية الله. وثبت في الصحيح أن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال: “ما من نبي إلا وقد أوتي ما آمن علي مثله البشر، وإنما كان الذي أوتيته وحيا أوحاه الله إلي، فأرجو أن أكون أكثرهم تابعا يوم القيامة” معناه: أن معجزة كل نبي انقرضت بموته، وهذا القرآن حجة باقية علي الآباد».
هيچ حجت و معجزه ي بليغ تر و اثر گزارتر در جانها و عقول، از اين قرآن، وجود ندارد. قرآني كه اگرخداوند آن را بر كوه نازل مي كرد ، كوه ، خاشع و خاضع مي شد. و در روايات صحيح آمده است كه رسول خدا فرمود: هيچ پيغمبري نيست مگر اين كه همراه او چيزي است كه مردم به آن ايمان بياورند. آن چه كه به من داده شده است تنها وحي است كه خداوند به من وحي كرده است. من اميد دارم، پيروان من در روز قيامت بيشتر از انبياء قبل باشد.
معناي اين روايت اين است كه معجزه هر پيامبري با مرگ او از بين مي رود؛ ولي اين قرآن تا قيامت، حجت است.
ابن كثير الدمشقي أبوالفداء إسماعيل بن عمرالقرشي (متوفاي ۷۷۴هـ)، تفسير القرآن العظيم، ج۲، ص۶۲۷، المحقق : محمود حسن، الناشر : دار الفكر.
طبري در تفسير خود مي گويد:
«والقرآن من حجج الله علي الذين خوطبوا بهاتين الآيتين».
قرآن از حجت هاي الهي است بر كساني كه مخاطب اين دو آيه هستند.
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاي۳۱۰)، جامع البيان عن تأويل آي القرآن، ج ۲، ص ۴۴۴، ناشر: دار الفكر، بيروت – ۱۴۰۵هـ
محمد بن عبد الوهاب ، مؤسس فكر وهابيت نيز چنين مي گويد:
«فإن حجة الله هو القرآن فمن بلغه القرآن فقد بلغته الحجة».
همانا حجت خداوند، قرآن است كسي كه به او قرآن رسيده باشد حجت به او رسيده است.
التميمي النجدي، محمد بن عبد الوهاب بن سليمان (متوفاي: ۱۲۰۶هـ)، الرسائل الشخصية ج۶، ص۲۴۴، المحقق: صالح بن فوزان بن عبدالله الفوزان، محمد بن صالح العيلقي الناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود، الرياض، المملكة العربية السعودية الطبعة:
سمرقندي نيز در تفسيرش مي نويسد: خداوند متعال قرآن را بر تمام مخلوقاتش حجت قرار داده است:
ولأن الله تعالي أنزل القرآن هدي للناس وجعله حجة علي جميع الخلق لقوله تعالي «وأوحي إلي هذا القرءان لأنذركم به ومن بلغ».
السمرقندي، نصر بن محمد بن أحمد ابوالليث (متوفاي۳۶۷ هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج۱، ص۳۵، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر – بيروت.
حال اين سؤال مطرح است كه، اگر بعد از رسل، حجت ديگر نباشد، نبوت رسول خدا چگونه ثابت مي شود؟ از آنجايي كه از قرآن، دليل بر نبوت رسول خدا آورده مي شود دليل بر حجت بودن قرآن است. پس مي شود كه بعد از رسل، حجت وجود داشته باشد.
به همين دليل فخر رازي گفته است:
«المسألة الثالثة : دلت الآية علي أن القرآن معلوم المعني خلاف ما يقوله من يذهب إلي أنه لا يعلم معناه إلا النبي والامام المعصوم ، لأنه لو كان كذلك لما تهيأ للمنافقين معرفة ذلك بالتدبر ، ولما جاز أن يأمرهم الله تعالي به وأن يجعل القرآن حجة في صحة نبوته».
مسأله سوم: اين آيه دلالت دارد بر اين كه معناي قرآن واضح ومعلوم است. واين به خلاف كساني است كه مي گويند معناي قرآن را فقط نبي و امام معصوم مي دانند. زيرا اگر اين طور بود منافقين نمي توانستند با تدبر در قرآن به آن معرفت پيدا كنند. و جايز نبود كه خداوند آن ها را امر به تدبر كند و جايز نبود كه قرآن در صحت نبوت پيامبر، حجت باشد.
الرازي الشافعي، فخرالدين محمدبن عمر التميمي (متوفاي۶۰۴هـ)، التفسيرالكبير أو مفاتيح الغيب، ج۱ ص۱۵۰۶، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م
و نيز ملطي شافعي مي نويسد:
«و أيضا فإن القرآن فيه الحلال والحرام والدين والشريعة وهو حجة الله في الأرض إلي أن تقوم الساعة ».
دليل ديگر اين كه در قرآن حلال و حرام و دين و شريعت آمده است. وقرآن حجت خداست در زمين؛ تا قيامت بر پا شود.
أبو الحسن محمد بن أحمد بن عبد الرحمن الملطي الشافعي (متوفاي ۳۷۷هـ )، التنبيه والرد علي أهل الأهواء والبدع، ج ۱،ص ۳۰، تحقيق: محمد زاهد بن الحسن الكوثري، دار النشر: المكتبة الأزهرية للتراث – مصر – ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۷م .
بنابراين، بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله قرآن كريم كه معجزه آن حضرت است، به عنوان حجت الهي تا قيامت باقي است.
۳>
تمام شيعيان و گروه كثيري از فرق اهل سنت، عقل را نيز در كنار شرع حجت مي دانند . ابو حامد غزالي در اين باره مي گويد:
«الأدلة الثلاثة علي كون الإجماع حجة أعني الكتاب والسنة والعقل لا تفرق بين عصر وعصر».
ادله ي سه گانه؛ يعني كتاب و سنت و عقل، دلالت بر حجت بودن اجماع مي كند و اختصاص به زمان خاصي ندارد.
الغزالي، ابوحامد محمد بن محمد (متوفاي۵۰۵هـ)، المستصفي في علم الأصول، ج۱، ص ۱۴۹، تحقيق : محمد عبد السلام عبد الشافي، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۳هـ.
علاء الدين بخاري مي گويد:
… العقل حجة من حجج الله تعالي ولا تناقض في حججه فيستحيل أن يرد الشرع بخلاف العقل .
عقل، حجتي از حجت هاي خداوند است و در حجت هاي الهي هيچ تناقضي وجود ندارد …
البخاري، علاء الدين عبد العزيز بن أحمد (متوفاي ۷۳۰هـ)،كشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوي، ج ۱ ص ۲۰۱ ، تحقيق: عبد الله محمود محمد عمر، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت – ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۷م.
۳>
يكي از ادله اي كه اهل سنت در استنباط احكام دارند مساله ي اجماع است و آن را حجت مي دانند. ما در اين جا اقوال علماي آن ها را ذكر مي كنيم.
سمرقندي يكي از مفسرين اهل سنت مي گويد:
«ويتبع غيرَ سبيل المؤمنين» يعني يتبع دينا غير دين المؤمنين … وفي الآية دليل أن الإجماع حجة لأن من خالف الإجماع فقد خالف سبيل المؤمنين».
مراد از اين آيه «ويتبع غيرسبيل المؤمنين»، اين است كه از ديني غير از دين مؤمنين تبعيت مي كند. در اين آيه دليلي است بر حجت بودن اجماع ؛ زيرا كسي كه مخالفت اجماع كند از طريق مؤمنين مخالفت كرده است.
السمرقندي، نصربن محمد بن أحمد ابو الليث (متوفاي۳۶۷ هـ)، تفسير السمرقندي المسمي بحر العلوم، ج۱، ص۳۶۳، تحقيق: د. محمود مطرجي، ناشر: دار الفكر – بيروت.
بزودي حنفي يكي از اصوليين اهل سنت، كساني كه قائل به حجت نبودن اجماع هستند را اهل هوي مي داند. او مي گويد:
«ومن أهل الهوي من لم يجعل الإجماع حجة قاطعة».
كسي كه اجماع را حجت قاطع نداند از اهل هوي و باطل است.
البزدوي الحنفيي علي بن محمد (متوفاي ۳۸۲هـ)، أصول البزدوي- كنز الوصول الي معرفة الأصول، ج۱، ص۲۴۵، دار النشر: مطبعة جاويد بريس – كراتشي.
سمعاني يكي ديگر از مفسران اهل سنت در باره حجيت اجماع مي گويد:
«ومن يشاقق الرسول من بعد ما تبين له الهدي ويتبع غير سبيل المؤمنين» … استدل أهل العلم بهذه الآية علي أن الإجماع حجة».
(كسي كه بعد از اين كه هدايت برايش آشكار شد، دشمني رسول را كند از غير طريق مومنين تبعيت كند). اهل علم به اين آيه استدلال كرده اند بر اين كه اجماع حجت است.
السمعاني أبو المظفر منصور بن محمد بن عبد الجبار (متوفاي ۴۸۹هـ)، تفسيرالقرآن، ج۱، ص۴۷۹، تحقيق: ياسر بن إبراهيم و غنيم بن عباس بن غنيم، دار النشر: دار الوطن – الرياض – السعودية، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۸هـ- ۱۹۹۷م،
سرخسي از بزرگان احناف در كتاب اصولي خود اجماع را مدار اصول دين مي داند و در اين باره مي نويسد:
«ومن أنكر كون الإجماع حجة موجبة للعلم فقد أبطل أصل الدين فإن مدار أصول الدين ومرجع المسلمين إلي إجماعهم».
كسي كه حجت بودن اجماع را كه موجب علم است منكر شود، اصل دين را باطل كرده است؛ زيرا ملاك اصل دين بودن ومرجع براي مسلمين بودن، اجماع مسلمين است.
السرخسي محمدبن أحمدبن أبي سهل أبو بكر (متوفاي۴۹۰هـ)، أصول السرخسي، ج۱، ص۲۹۶، دارالنشر: دار المعرفة – بيروت.
زمخشري مفسر و اديب اهل سنت مخالفت از اجماع را جايز نمي داند؛ همانگونه كه مخالفت از كتاب خداوند جايز نيست:
«ويتبع غير سبيل المؤمنين» وهو السبيل الذي هم عليه من الدين الحنيفي القيم وهو دليل علي إن الإجماع حجة لا تجوز مخالفتها كما لا تجوز مخالفة الكتاب».
مراد راهي است كه مؤمنين در آنند كه همان دين حنيف و درست است. اين دليل است بر اين كه اجماع حجت است و مخالفت آن جايز نيست؛ همانطور كه مخالفت قرآن جايز نيست.
الزمخشري الخوارزمي، ابوالقاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاي۵۳۸هـ)، الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل، ج۱، ص ۵۹۸، تحقيق: عبد الرزاق المهدي، بيروت، ناشر: دار إحياء التراث العربي.
ابن تيميه حراني با اين كه از آيه مورد بحث استباط كرده است كه بعد از رسول خدا ديگر حجتي در ميان مردم نيست، مي گويد: حجيت اجماع را با دلائل مبسوط ثابت مي كنم:
«وأيضا فنحن نشير إلي ما يدل علي أن الإجماع حجة بالدلالة المبسوطة».
ما به دلائل مبسوطي كه بر حجيت اجماع دلالت مي كند اشاره مي كنيم.
ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابو العباس أحمد عبد الحليم (متوفاي ۷۲۸ هـ)، منهاج السنة النبوية، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج ۸، ص۳۴۴، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۶هـ.
فخر رازي مفسر بزرگ اهل سنت مي گويد:
«روي أن الشافعي رضي الله عنه سئل عن آية في كتاب الله تعالي تدل علي أن الإجماع حجة ، فقرأ القرآن ثلثمائة مرة حتي وجد هذه الآية».
روايت شده كه از شافعي سؤال شد: آيا آيه اي كه دلالت بر حجيت اجماع كند وجود دارد؟ شافعي سيصد مرتبه قرآن را خواند و اين آيه را پيدا كرد.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمدبن عمر التميمي (متوفاي۶۰۴هـ)،التفسيرالكبير أومفاتيح الغيب، ج۱۱، ص ۳۵، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م.
ملاحظه شد كه بزرگان اهل سنت حتي خود ابن تيميه بر حجت بودن إجماع، اتفاق نظر دارند. حال اين نظريه چگونه با برداشت ابن تيميه و گروه وهابيت از آيه مورد بحث تطبيق مي كند؟. جز اين كه بگوئيم مراد از حجت در آيه (دليل و برهان) خداوند بر مردم است؛ نه اين كه بعد از رسول ديگر حجتي از جانب خداوند بر مردم نباشد و آيه حجت خداوند را نفي كند.
۳>
از ديگر چيزهائي كه اهل سنت آن را حجت مي دانند قياس است. اگر چه قياس و اهل قياس در لسان پيامبر مذمت شده، ولي اهل سنت آن را يكي از ادله ي استنباط احكام مي دانند. ما در اينجا به ذكر سخن چند نفر از بزرگان اهل سنت، مبني بر حجت بودن قياس، اكتفاء مي كنيم ودر ادامه رواياتي كه خود اهل سنت از زبان پيامبر اكرم بر ضد اهل قياس نقل كرده اند را بيان مي كنيم.
بزودي حنفي در كتاب اصول خود مي گويد:
«القياس حجة بإجماع السلف».
قياس به اجماع علماي گذشته ، حجت است .
البزدوي الحنفيي علي بن محمد. أصول البزدوي (متوفاي ۳۸۲هـ)، كنز الوصول الي معرفة الأصول، ج۱، ص۱۵۹، دار النشر : مطبعة جاويد بريس – كراتشي.
فخر رازي مي گويد:
«والذي نذهب إليه وهو قول الجمهور من علماء الصحابة والتابعين أن القياس حجة في الشرع. لنا الكتاب والسنة والإجماع والمعقول».
آنچه ما بدان اعتقاد داريم ، همان نظر جمهور علماي صحابه و تابعين است كه قياس در دين حجت است ؛ دليل اين مطلب ، كتاب خدا و سنت و اجماع و عقل است !
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي۶۰۴هـ)، المحصول في علم الأصول، ج ۵، ص۳۶، تحقيق: طه جابر فياض العلواني، ناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية – الرياض، الطبعة : الأولي،۱۴۰۰هـ.
از مالك بن انس نقل مي كنند كه او قياس را بر خبر واحد مقدم مي دانسته است.
شهاب الدين قرافي مي گويد:
«قال الإمام القرافي رحمه الله تعالي في شرح التنقيح ما نصه: “وهو -أي القياس- مقدم علي خبر الواحد عند مالك رحمه الله»..
قرافي در كتاب شرح تنقيح گفته: به نظر مالك بن انس، قياس بر خبر واحد مقدم است.
الحَطَّابالإمَامِ العَلامَةِ الفَقِيهِ الأصُولِيِّ الوَلِيّ الصَّالِحِ أَبِي عَبْدِ اللهِ مُحَمَّد بن مُحَمَّد الرُّعَيْنِيّ المَالِكِيّ الشهير بالحَطَّاب رحمه الله تعالي (متوفاي -۹۵۴ هـ)، قرة العين لشرح ورقات إمام الحرمين، ص۵۴.
۴>
همانگونه كه متذكر شديم، از يك طرف اهل سنت قياس را يكي از ادله استنباط حكم شرعي و حجت مي دانند؛ اما از طرف ديگر، از ديدگاه روايت، قياس به شدت مورد مذمت و نكوهش قرار گرفته است كه ذيلا به چند روايت در اين باره اشاره مي شود:
۵>
حاكم نيشابوري در كتاب «المستدرك علي الصحيحن» اين روايت را ذكر كرده است:
۸۳۲۵ أخبرنا محمد بن المؤمل بن الحسن ثنا الفضل بن محمد بن المسيب ثنا نعيم بن حماد ثنا عيسي بن يونس عن جرير بن عثمان عن عبد الرحمن بن جبير بن نفير عن أبيه عن عوف بن مالك رضي الله عنه قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم ستفترق أمتي علي بضع وسبعين فرقة أعظمها فرقة قوم يقيسون الأمور برأيهم فيحرمون الحلال ويحللون الحرام هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه.
پيامبر فرمود: امت من به هفتاد فرقه تقسيم مي شود. بزرگترين فرقه آن ها كساني هستند كه امور را به رأي خودشان قياس مي كنند؛ پس حلال را حرام و حرام حلال مي دانند.
اين روايت بر شرط بخاري و مسلم صحيح است ولي آن دو در كتابهايشان نياورده اند.
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي ۴۰۵ هـ)، المستدرك علي الصحيحين ج۴، ص۴۷۷، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت الطبعة: الأولي، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م.
هيثمي از رجال شناسان اهل سنت در كتاب «مجمع الزوائد» بر صحت سند اين روايت تصريح كرده است:
«عن عوف بن مالك عن النبي صلي الله عليه وسلم قال تفترق أمتي علي بضع وسبعين فرقة أعظمها فتنة علي أمتي قوم يقيسون الأمور برأيهم فيحلون الحرام ويحرمون الحلال. ….. رواه الطبراني في الكبير والبزار ورجاله رجال الصحيح».
پيامبر فرمود: امت من به هفتاد فرقه تقسيم مي شود. فتنه بر انگيزترين آن ها كساني هستند كه امور را به رأي خودشان قياس مي كنند؛ پس حلال را حرام و حرام حلال مي دانند. طبراني در معجم كبير و بزار اين روايت را نقل كردند. و رجال آن همه رجال صحيح هستند.
الهيثمي، ابوالحسن نور الدين علي بن أبي بكر (متوفاي ۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد،ج۱، ص۴۳۰، ناشر: دار الفكر بيروت – ۱۴۰۷هـ.،
ابن حزم اندلسي بعد از نقل روايت مي گويد:
فهذا أصح ما في هذا الباب وأنقاها سنداً ؛
اين روايت در اين باب صحيح ترين و پاكترين روايت از نظر سند است.
الأندلسي، أبو محمد علي بن أحمد بن سعيد بن حزم (متوفاي۴۵۶ هـ)، رسالة في الإمامة، ج۳، ص۲۱۳، تحقيق: د . إحسان عباس، دار النشر: المؤسسة العربية للدراسات والنشر – بيروت / لبنان، الطبعة الثانية، ۱۹۸۷ م
صالح العمري نيز مي نويسد:
«قلت وأخرجه البيهقي بسنده إلي نعيم بن حماد قال ابن القيم بعد إخراجه بهذه الأسانيد وهؤلاء كلهم أئمة ثقات حفاظ إلا حريز بن عثمان فإنه كان منحرفا عن علي رضي الله عنه ومع هذا احتج به البخاري في صحيحه»
مي گويم بيهقي با سند خود اين روايت را از نعيم بن حماد نقل كرده است. ابن قيم بعد از اين كه اين اسناد را ذكر كرد گفت، اينها همگي از ائمه و از ثقات هستند، به غير از حريز بن عثمان كه دشمن علي بوده است با اين حال بخاري از او روايت نقل كرده است.
صالح بن محمد بن نوح العمري (متوفاي: ۱۲۱۸). إيقاظ همم أولي الأبصار ج۱،ص ۱۰، دار النشر : دار المعرفة – بيروت – ۱۳۹۸
اين روايت را بسياري از علماي اهل سنت نقل كرده اند.
۵>
در روايت ديگر عبد الله بن مسعود از وجود آمدن فرقه اي كه قياس سرلوحه برنامه خود قرار مي دهند خبر داده است:
۱۸۸ أخبرنا صَالِحُ بن سُهَيْلٍ مولي يحيي بن أبي زَائِدَةَ ثنا يحيي عن مُجَالِدٍ عن الشَّعْبِيِّ عن مَسْرُوقٍ عن عبد اللَّهِ قال لَا يَأْتِي عَلَيْكُمْ عَامٌ الا وهو شَرٌّ من الذي كان قَبْلَهُ أَمَا اني لَسْتُ أَعْنِي عَامًا أَخْصَبَ من عَامٍ ولا أَمِيرًا خَيْرًا من أَمِيرٍ وَلَكِنْ علماءكم وَخِيَارُكُمْ وفقهاءكم يَذْهَبُونَ ثُمَّ لَا تَجِدُونَ منهم خَلَفًا وَيَجِيءُ قَوْمٌ يَقِيسُونَ الأمر بِرَأْيِهِمْ .
عبد الله بن مسعود مي گويد: هيچ سالي بر شما نمي آيد مگر اين كه بدتر از سال قبل است. آگاه باشيد منظور من اين نيست كه سالي پر نعمت تر از سال ديگر و يا اميري بهتر از اميري است بلكه علماء، بهترين ها و فقهاي تان مي روند سپس جانشيني باقي نمي مانند و قومي مي آيند كه امور را به رأي شان قياس مي كنند.
الدارمي، أبو محمد عبدالله بن عبدالرحمن (متوفاي۲۵۵هـ)، سنن الدارمي، ج۱، ص۷۶، تحقيق: فواز أحمد زمرلي, خالد السبع العلمي، ناشر: دار الكتاب العربي – بيروت ، الطبعة: الأولي۱۴۰۷هـ
در نقل طبراني در كتاب «المعجم الكبير»، روايت عبد الله بن مسعود با اين عبارت نقل شده و در پايان روايت آمده است كه اين گروه با قياس خود اسلام را از ميان مي برد:
۸۵۵۱ حدثنا محمد بن عَلِيٍّ الصَّائِغُ ثنا سَعِيدُ بن مَنْصُورٍ ثنا سُفْيَانُ عن مُجَالِدٍ عَنِ الشَّعْبِيِّ عن مَسْرُوقٍ قال قال عبد اللَّهِ ليس عَامٌ إِلا الذي بَعْدَهُ شَرٌّ منه وَلا عَامٌ خَيْرٌ من عَامٍ وَلا أُمَّةٌ خَيْرٌ من أُمَّةٍ وَلَكِنْ ذَهَابُ خِيَارِكُمْ وَعُلَمَائِكُمْ وَيُحَدِّثُ قَوْمٌ يَقِيسُونَ الأُمُورَ بِرَأْيِهِمْ فَيَنْهَدِمُ الإِسْلامُ وَيَنْثَلِمُ.
عبد الله بن مسعود مي گويد: هيچ سالي نيست مگر اين كه سال بعدش بدتر از سال قبل است و هيچ سالي بهتر از سال ديگر نيست و هيچ امتي بهتر از امتي نيست ولي بهترين و علماي تان مي روند، قومي پديد مي آيند كه امور را به رأي شان قياس مي كنند؛ پس اسلام را نابود و پاره مي كنند.
الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي۳۶۰هـ)، المعجم الكبير، ج۹، ص ۱۰۵، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء – الموصل، الطبعة: الثانية، ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م.
صالح العمري در باره سند اين روايت مي نويسد:
قلت وأخرجه البيهقي أيضا بسند رجاله ثقات عن ابن مسعود.
العمري، صالح بن محمد بن نوح (متوفاي ۱۲۱۸هـ)، إيقاظ همم أولي الأبصار، ج۱، ص۱۳، دار النشر : دار المعرفة – بيروت – ۱۳۹۸
شوكاني نيز بعد از نقل روايت مي نويسد:
فيهدم الإسلام وينثلم وأخرجه البيهقي بإسناد رجاله ثقات.
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي ۱۲۵۵هـ)، القول المفيد في أدلة الاجتهاد والتقليد ، ج۱، ص۷۵، تحقيق : عبد الرحمن عبد الخالق، دار النشر : دار القلم – الكويت ، الطبعة : الأولي ۱۳۹۶
با توجه به اين روايات به دست مي آيد كه اين گروه از اهل سنت، چيزي را كه خداوند حجت قرار داده، به عنوان حجت قبول نكرده و چيزي را كه خداوند با حجيت آن مخالفت كرده است، حجت مي دانند !
۳>
اهل سنت قائلند كه سخن و عمل صحابه،حجت است. زيرا قائل به عدالت تمام صحابه هستند. لذا صحابه را از هر گونه جرح و تعديل مصون مي دانند.
مروزي در كتاب السنه خود بعد از نقل روايتي مي گويد كه خداوند نيز در قرآن كريم صحابه را ستوده است، سپس در ادامه مي نويسد:
… وَقَالَ: (لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ)، الآيَةَ، فَهُمْ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَي خَلْقِهِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) … .
و خداوند فرمود: به راستي كه خداوند از مؤمناني كه در زير درخت با تو بيعت كردند، راضي شد. پس صحابه حجت خداوند بر خلق او بعد از رسول خدا (ص) است …
المروزي ، أبو عبد الله محمد بن نصر بن الحجاج (متوفاي۲۹۴هـ)، السنة ، ج ۱ ص۱۴ـ ۱۵، تحقيق : سالم أحمد السلفي ، ناشر : مؤسسة الكتب الثقافية – بيروت ، الطبعة : الأولي ، ۱۴۰۸هـ .
ابن قيم جوزيه از قول شافعي نقل كرده كه وي گفته است:
وقد صَرَّحَ الشَّافِعِيُّ في الْجَدِيدِ من رِوَايَةِ الرَّبِيعِ عنه بِأَنَّ قَوْلَ الصَّحَابَةِ حُجَّةٌ يَجِبُ الْمَصِيرُ إلَيْهِ»
شافعي در نظريه جديد خود كه ربيع از او نقل مي كند: تصريح كرده است كه قول صحابه حجت است و بايد به آن عمل كرد.
الزرعي الدمشقي الحنبلي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أبي بكر أيوب (مشهور به ابن القيم الجوزية ) (متوفاي۷۵۱هـ)، إعلام الموقعين عن رب العالمين، ج۴، ص۱۲۱، تحقيق: طه عبد الرؤوف سعد، ناشر: دار الجيل – بيروت – ۱۹۷۳.
در مجلة «مجمع الفقه الاسلامي» كه جمعي از علماي وهابي سعودي آن را تأليف كرده اند آمده كه عمل عمر بن خطاب و اجتهادات او حجت است:
«لئن اختلفوا في حجية عمل الصحابة , فإنا نشعر بأن عمل عمر لا يجوز الاختلاف في حجيته ؛ لأن الصحابة كانوا يستقبلونه باعتباره تصرفًا بمقتضي الإمامة , وأغلبه لم ينكره أحد منهم والقليل الذي كان لبعضهم موقف منه مثل عدول عمر عن توزيع أراضي السواد علي المسلمين إلي وقفها ليستمر ريعها إلي الأجيال المقبلة منهم وموقف أنس وبعض الصحابة من ذلك , سانده الجمهور مساندة استمرت في عهد عثمان وعلي. دون أن تستمر المعارضة له , فصار بذلك كغيره مما لم يعارضه أحد من عمله غيرَ مرتكز علي اجتهاد عمر فحسب , وهو وحده حجة حاسمة عندنا».
در حجيت عمل صحابه اختلاف كرده اند. ما مي دانيم كه اختلاف در حجيت عمل عمر جايز نيست؛ زيرا صحابه با توجه به اعتبار امامت او از اعمالش استقبال مي كردند.
هيچ يك از صحابه غالبا عمل عمر را إنكار نمي كرد. و با اين كه در برخي از مواضع انكار مي كردند، مانند اين كه عمر اراضي سواد را به جاي اين كه بين مسلمين توزيع كند آن را وقف كرد تا منفعت آن براي نسل هاي بعد استمرار داشته باشد و همچنين موضع گيري انس و برخي ديگر از صحابه نسبت به آن، جمهور صحابه از آن تا زمان عثمان و علي حمايت كردند. بدون اين كه، اين معارضه، براي عمر استمرار پيدا كند. بنابراين اين، اين عدم معارضه، مانند بسياري از كارهاي عمر، كه احدي با آن مخالفت نمي كرد، متوقف بر اجتهاد عمر نبود. با اين كه اجتهاد عمر به تنهائي براي ما حجتي قاطع است.
منظمة المؤتمر الاسلامي بجدة، مجلة مجمع الفقه الاسلامي التابع لمنظمة المؤتمر الاسلامي بجدة، ج ۴، ص ۱۳۲۶، وقد صدرت في ۱۳ عددا ، وكل عدد يتكون من مجموعة من المجلدات ، كما يلي. العدد ۱ : مجلد واحد .العدد ۲ : مجلدان .أعدها للشاملة : أسامة بن الزهراء عضو في ملتقي أهل الحديث-
در جاي ديگر از اين مجله تصريح شده است كه عمل صحابه حجت است:
لكن هنا لم يتساو الدليلان بل علي العكس. هناك مرجِّح وهو عمل الصحابة، وهذا كما ذكر العلماء من قبيل الإجماع السكوتي ، وهو حجة عند الحنفية وحجة أيضا عند الحنابلة.
در اين جا دو دليل با هم مساوي نيست؛ بلكه عكس آن صحيح است. زيرا در اينجا مرجِّحي وجود دارد و آن عمل صحابه است. و اين همانگونه كه علماء ذكر كرده اند، از قبيل اجماع سكوتي است. و اين در نزد حنفي ها و همچنين حنبلي ها حجت است.
منظمة المؤتمر الاسلامي ، مجلة مجمع الفقه الاسلامي التابع لمنظمة المؤتمر الاسلامي بجدة، ج ۸ / ص ۵۲۹ وقد صدرت في ۱۳ عددا ، وكل عدد يتكون من مجموعة من المجلدات ، كما يلي. العدد ۱ : مجلد واحد .العدد ۲ : مجلدان .أعدها للشاملة : أسامة بن الزهراء عضو في ملتقي أهل الحديث.
محمد بن إبراهيم آل الشيخ ، مفتي اعظم سابق عريستان سعودي مي گويد:
وعلي كل فعمل الخيزران ليس بحجة، وانما الحجة في عمل الصحابة رضي الله عنهم»
به هر حال عمل خيزران حجت نيست. بلكه عمل صحابه حجت است.
آل الشيخ محمَّد بن إبراهيم بن عَبداللطِيف، فتاوي ورسائل الشيخ محمد بن إبراهيم آل الشيخ، المحقق : محمد بن عبدالرحمن بن قاسم، ج ۱، ص ۱۳۷ الناشر : مطبعة الحكومة بمكة المكرمة، الطبعة : الطبعة الأولي ـ مكة المكرمة، ۱۳۹۹ هـ
ابن مفلح حنبلي نيز مي گويد:
«…. لقوله: كيف تكلم أجسادا لا أرواح فيها وجوابه بأن تكليمه لهم كانت من معجزاته عليه السلام فإنه قال ما أنتم بأسمع لما أقول منهم. ولم يثبت هذا لغيره مع أنَّ قول الصحابة له حجة لنا».
به خاطر سخن او كه فرمود: چگونه با اجسادي كه هيچ روحي ندارند سخن مي گوئي؟ جواب اين سؤال اين است كه سخن گفتن پيامبر با مردگان از معجزات آن حضرت بوده است؛ زيرا فرمود كه شما شنواتر از اينان نيستيد. اين مطلب براي كسي غير از صحابه ثابت نيست. با اين كه سخن صحابه با حضرت براي ما حجت است.
الحنبلي ، أبو إسحاق إبراهيم بن محمد بن عبد الله بن مفلح (متوفاي: ۸۸۴ )،المبدع في شرح المقنع، ج ۷، ص ۳۵۶، دار النشر : المكتب الإسلامي – بيروت – ۱۴۰۰
احمد بن حمدان حراني نيز در كتاب «صفة الفتوي والمفتي والمستفتي»، مي نويسد:
أن قول الصحابه عندنا حجة في أصح الروايتين.
النمري الحراني، أحمد بن حمدان أبو عبد الله (متوفاي ۶۹۵هـ)، صفة الفتوي و المفتي و المستفتي، ج۱، ص۷۳، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، دار النشر : المكتب الإسلامي – بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۳۹۷
۳>
اهل سنت، صحابه و برخي از علماي خود را «حجة الله» بر خلق مي دانند. ما در اين قسمت به تعدادي از آنها اشاره كرده و سخنان علماي اهل سنت را در اين باره ذكر مي كنيم.
۴>
مروزي در كتاب «السنة» بعد از نقل اين آيه: «(لقد رضي الله عن المؤمنين إذ يبايعونك تحت الشجرة) (فتح/۱۸) كه در باره صحابه است، مي گويد:
«فهم حجة الله علي خلقه بعد رسوله صلي الله عليه وسلم».
اينان (يعني صحابه)، بعد از رسول خدا (صلي الله عليه وآله سلم) حجت هاي خداوند بودند بر خلقش.
المروزي محمد بن نصر بن الحجاج أبو عبد الله ( متوفاي ۲۹۴)، السنة، ج ۱، ص ۱۵، تحقيق : سالم أحمد السلفي ، دار النشر : مؤسسة الكتب الثقافية – بيروت – ۱۴۰۸ ، الطبعة : الأولي ،
ابن عبد البر در مقدمه كتاب «الاستيعاب» سنت پيامبر را مبين مراد قرآن كريم مي داند و تصريح مي كند كه شناخت صحابه اي كه اين سنت را از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل كرده و براي مردم رسانده است، لازم است و در پايان صحابه را «حجة الله» معرفي كرده و در باره آنان مي نويسد:
«وهم صحابته الحواريّون الذين وعوها وأدوها ناصحين محسنين حتي كمل بما نقلوه الدّين ، وثبتت بهم حجّة الله تعالي علي المسلمين».
صحابه حواريون رسول خدا هستند؛ همان كساني كه ظرف سنت رسول خدا بودند و آن را به مردم رساندند در حاليكه همه آنها دلسوز و نيكوكار بودند تا آنجايي كه دين با آنچه آنان نقل كرده اند كامل شد. و به سبب آنها حجت خداوند بر مسلمين كامل شد.
ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابو عمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاي ۴۶۳هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج۱، ص۱، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل – بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۲هـ.
۴>
برخي تنها ابو بكر و عمر را حجت خداوند بر خلق مي دانند.
ابن عساكر دمشقي در «تاريخ مدينة دمشق» ، ابن اثير در «اسدالغابة» و طبري در كتاب «رياض النضرة» از قول امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليهما السلام روايت كرده اند كه فرمود: خداوند ابو بكر و عمر را بر واليان بعد از آن دو حجت قرار داده است.
متن روايت اين است:
أخبرنا أبو بكر الأنصاري قال قرئ علي أبي الحسن علي بن إبراهيم بن عيسي المقرئ وأنا حاضر نا أبو بكر محمد بن إسماعيل بن العباس الوراق إملاء نا محمد بن عبيد الله بن محمد الكاتب العسكري حدثني عمي أحمد بن محمد بن العلاء نا عمر بن إبراهيم المعروف بكردي نا زائدة بن قدامة عن إسماعيل بن عبد الرحمن عن عبد خير صاحب راية علي بن أبي طالب قال سمعت عليا يقول اِنَّ اللَّهَ جَعَلَ أَبَا بَكْرٍ، وَعُمَرَ حُجَّةٌ عَلَي مَنْ بَعْدَهُمَا مِنَ الْوُلاةِ إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فَسَبَقَا وَاللَّهِ سَبْقًا بَعِيدًا، وَأَتْعَبَا وَاللَّهِ مَنْ بَعْدَهُمَا إِتْعَابًا شَدِيدًا، فَذِكْرُهُمَا حُزْنٌ لِلأُمَّةِ، وَطَعْنٌ عَلَي الأَئِمَّةِ “.
عبد خير پرچمدار علي عليه السلام مي گويد: از آن حضرت شيندم كه مي فرمود: همانا خداوند ابو بكر و عمر را تا روز قيامت حجت هاي خود بعد از آنها قرار داده است
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله، (متوفاي۵۷۱هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها و تسمية من حلها من الأماثل، ج۳۰، ص۳۸۲، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر – بيروت – ۱۹۹۵.
ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي۶۳۰هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج۴، ص ۱۷۹، تحقيق: عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۷ هـ – ۱۹۹۶ م.
الطبري، ابوجعفر محب الدين أحمد بن عبد الله بن محمد (متوفاي۶۹۴هـ)، الرياض النضرة في مناقب العشرة، ج۱، ص ۳۷۹، تحقيق: عيسي عبد الله محمد مانع الحميري، ناشر: دار الغرب الإسلامي – بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۹۹۶م.
الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاي۹۷۵هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج۱۳، ص۱۳، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۹هـ – ۱۹۹۸م.
ابن عساكر در كتاب «تاريخ مدينة دمشق» از عطاء نيز نقل كرده است كه وي جانشيني ابو بكر و عمر را از حجت هاي الهي بر مردم شمرده است:
«أخبرنا أبو بكر محمد بن عبدالباقي أنا الحسن بن علي أنا علي بن محمد بن أحمد بن لؤلؤ أنا عمر بن أيوب نا عثمان بن أبي شيبة أنا سفيان عن رجل عن عطاء قال: من حجة الله علي الناس استخلاف أبي بكر وعمر أن يقول قائل من يستطيع أن يعمل بعمل رسول الله صلي الله عليه وسلم».
مردي از عطاء نقل كرد كه او گفت: از حجت هاي خدا بر مردم خلافت ابوبكر و عمر است، تا اينكه كسي نگويد چه كسي مي تواند مانند رسول خدا عمل كند.
الشافعي، أبو القاسم علي بن الحسن بن هبة الله بن عبد الله (متوفاي۵۷۱) تاريخ مدينة دمشق، ج۴۴، ص، ۲۵۹ تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، دار النشر : دار الفكر – بيروت – ۱۹۹۵
عبد الرؤوف مناوي در كتاب «فيض القدير» نقل كرده است كه ابن فورك صدايي از غيب شنيد كه ابو بكر را حجت خدا مي خواند:
«(وحكي) أن الأستاذ ابن فورك قصد الانفراد للتعبد، فبينما هو في بعض الجبال سمع صوتا ينادي : يا أبا بكر إذ قد صرت من حجج الله علي خلقه».
حكايت شده است كه ابن فورك براي عبادت تصميم به گوشه گيري گرفت و هنگامي كه به كوهي پناه برد صدائي شنيد كه مي گويد اي ابو بكر تو حجتي از حجتهاي خداوند بر خلقش شدي.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاي۱۰۳۱هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج۱، ص۵۱۵، ناشر: المكتبة التجارية الكبري – مصر، الطبعة: الأولي، ۱۳۵۶هـ.
۴>
برخي احمد بن حنبل را حجت خدا مي دانند.
ابو بكر بغدادي در كتاب «التقييد لمعرفة رواة السنن و المسانيد» نقل كرده است كه علي بن مديني احمد بن حنبل را حجت خدا بر مخلوق مي دانست:
أخبرنا زاهر بن أحمد الثقفي وإدريس بن محمد بأصبهان قالا أنبأ أبو بكر محمد بن علي بن أبي ذر الصالحاني قال ثنا أبو طاهر محمد بن أحمد بن عبد الرحيم قال أنبا أبو بكر عبد الله بن محمد بن محمد بن فورك القباب قال ثنا محمد بن إبراهيم بن أبان الحبراني قال سمعت علي بن المديني يقول أحمد بن حنبل أبو عبد الله اليوم حجة الله علي خلقه».
محمد بن إبراهيم بن أبان حبراني مي گويد از علي بن مديني شنيدم كه مي گفت: احمد بن حنبل امروز حجت خدا بر خلقش است.
البغدادي محمد بن عبد الغني أبو بكر (متوفاي ۶۲۹). التقييد لمعرفة رواة السنن والمسانيد، ج۱، ص ۱۵۹، تحقيق : كمال يوسف الحوت، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة : الأولي ۱۴۰۸
ذهبي در كتاب «سير اعلام النبلاء» آمده است:
الحسين بن الحسن أبو معين الرازي سمعت ابن المديني يقول ليس في اصحابنا احفظ من أحمد وبلغني انه لا يحدث الا من كتاب ولنا فيه اسوة وعنه قال أحمد اليوم حجة الله علي خلقه.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي۷۴۸ هـ)، سير أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۲۰۰، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳هـ.
جمله « اليوم حجة الله» در اين روايات نشان مي دهد كه اهل سنت نيز به وجود حجت در هر زماني اعتقاد دارند و حجت آن زمان آن ها احمد بن حنبل بوده است .
چنانچه شعراني و برخي ديگر از هيثم بن جميل در باره احمد بن حنبل نقل كرده اند:
«وقال الهيثم رضي الله عنه كان أحمد رضي الله عنه حجة الله علي أهل زمانه».
هيثم مي گويد، احمد حجت خداوند بر اهل زمانش بوده است.
الشعراني أبو المواهب عبدالوهاب بن أحمد بن علي المعروف بالشعراني (متوفاي: ۹۷۳هـ)، الطبقات الكبري المسماة بلواقح الأنوار في طبقات الأخيار، ج ۱، ص ۸۲، تحقيق : خليل المنصور، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة : الأولي ۱۴۱۸هـ-۱۹۹۷م
۴>
يكي از كساني ديگري كه اهل سنت او را حجت خدا معرفي كرده اند، مالك بن انس رهبر فرقه مالكي است.
زين الدين عراقي از قول شافعي نقل مي كنند كه وي گفته است، مالك حجت خدا برخلق است:
« وَقَالَ الشَّافِعِيُّ: إذَا جَاءَ الأَثَرُ فَمَالِكٌ النَّجْمُ، وَقَالَ أَيْضًا: مَالِكٌ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَي خَلْقِهِ ».
شافعي گفت: اگر روايتي بيايد، مالك ستاره آن است، همچنين گفته مالك حجت خدا بر خلق است.
العراقي زين الدين أبوالفضل عبدالرحيم بن الحسيني ( متوفاي: ۸۰۶هـ) طرح التثريب في شرح التقريب، ج۱ ص۸۱ ، تحقيق : عبد القادر محمد علي ، دار النشر : دار الكتب العلمية ، الطبعة : الأولي، بيروت – ۲۰۰۰م ،
در كتاب «المدونة الكبري» از يحيي بن سعيد و يحيي بن معين نقل شده است كه آن دو نيز مالك را حجت خدا بر خلق مي دانستند:
«وقال يحيي ابن سعيد القطان ويحيي بن معين، مالك أمير المؤمنين في الحديث زاد ابن معين كان مالك من حجج الله علي خلقه»
يحيي بن سعيد قطان و يحيي بن معين گفته اند مالك، اميرالمومنين در حديث است. ابن معين اضافه كرده و گفته است، مالك از حجتهاي خدا بر خلقش است
مالك بن أنس ابوعبدالله الإصبحي (متوفاي۱۷۹هـ)، المدونة الكبري، ج ۶، ص ۴۶۵، ناشر: دار صادر – بيروت.
جلال الدين سيوطي نيز سخن ابن معين را در كتابش نقل كرده است:
«وقال ابن معين: كان مالك من حجج الله علي خلقه»
ابن معين گفته است، مالك از حجتهاي الهي بر خلقش است.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي۹۱۱هـ)، تنوير الحوالك شرح موطأ مالك، ص ۴، ناشر: المكتبة التجارية الكبري ـ مصر ، ۱۳۸۹هـ ـ ۱۹۶۹م
مناوي در كتاب «فيض القدير» از قول ابن عساكر نيز اين سخن را نقل كرده است:
«وكذا ابن عساكر (في) كتاب (غرائب) الإمام المشهور صدر الصدورحجة الله علي خلقه ( مالك ) بن أنس الأصبحي».
ابن عساكر در كتاب غرائب گفته است، مالك بن انس امام مشهور و حجت خداوند بر خلقش است.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاي۱۰۳۱هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج ۱، ص ۴۶، ناشر: المكتبة التجارية الكبري – مصر، الطبعة: الأولي، ۱۳۵۶هـ.
۴>
تا هنوز ابن تيميه قرآن را تفسير مي كرد و مي گفت: بعد از رسولان الهي كسي ديگر حجت خدا نيست؛ اما پيروان او چه زود اين سخنش را فراموش كردند و خود او را حجت خدا بعد از پيامبر خدا صلي الله عليه وآله بر بندگان خدا معرفي كرده اند.
كرمي حنبلي در مدح ابن تيميه مي گويد:
«… الشيخ الإمام العالم العلامة الأوحد البارع الحافظ الزاهد الورع القدوة الكامل العارف تقي الدين شيخ الإسلام سيد العلماء قدوة الأئمة الفضلاء ناصر السنة وقامع البدعة حجة الله علي العباد».
شيخ، امام، عالم علامه، يگانه، ماهر، حافظ، زاهد، پرهيزگار، اسوه، كامل، عارف، تقي الدين شيخ الاسلام، سيد علماء و اسوه ائمه و فضلاء، ناصر سنت، از ميان برنده بدعت و حجت خدا بر بندگان.
الكرمي الحنبلي مرعي بن يوسف ( متوفاي ۱۰۳۳)، الشهادة الزكية في ثناء الأئمة علي ابن تيمية، ج ۱، ص ۳۷، تحقيق : نجم عبد الرحمن خلف، دار النشر : دار الفرقان , مؤسسة الرسالة – بيروت ، الطبعة : الأولي ۱۴۰۴
ابن حجر عسقلاني نيز از عده اي از علماي اهل سنت نقل مي كند كه درباره ابن تيميه گفته اند:
«…. تقي الدين إمام المسلمين حجة الله علي العالمين اللاحق بالصالحين….. ذو الفنون البديعة أبو العباس ابن تيمية».
تقي الدين، امام مسلمين،حجت خدا بر عالمين كه به صالحين ملحق شد، صاحب فنون جديد، ابوالعباس ابن تيميه.
ابن حجر العسقلاني الحافظ شهاب الدين أبي الفضل أحمد بن علي بن محمد ( متوفاي ۸۵۲ هـ/ ۱۴۴۹م)، الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة، ج ۱، ص ۱۸۶، تحقيق : مراقبة / محمد عبد المعيد ضان، دار النشر: مجلس دائرة المعارف العثمانية – صيدر اباد/ الهند ، الطبعة : الثانية ، ۱۳۹۲هـ/ ۱۹۷۲م
۴>
ملا علي قاري در كتاب «مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح»، سفيان ثوري را حجت خدا بر مخلوقات معرفي كرده است:
(وعن سفيان الثوري) أي الكوفي إمام المسلمين وحجة الله علي خلقه أجمعين ، …
سفيان ثوري كوفي امام مسلمين و حجت خداوند بر تمام خلقش است.
ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاي۱۰۱۴هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج ۹، ص ۴۶۳، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية – لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۲۲هـ – ۲۰۰۱م .
۴>
زين الدين زكريا بن محمد بن أحمد بن زكريا الأنصاري شافعي (متوفاي۹۲۶ يا ۹۲۵) يكي از علماي شافعي است. عبد القادر عيد روسي در كتاب «تاريخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر»، از قول ابن حجر هيتمي نقل كرده است كه او شيخ ذكريا را حجت خدا بر تمام خلق مي دانسته است:
وفي يوم الجمعة رابع ذي الحجة سنة خمس وعشرين توفي الشيخ الإمام العلامة شيخ الأسلام قاضي القضاة زين الدين زكريا بن محمد بن أحمد بن زكريا الأنصاري السنيكي ثم القاهري الأزهري الشافعي …
وقال الشيخ أبن حجر الهيتمي في معجم مشايخه وقدمت شيخنا زكريا لأنه أجل من وقع عليه بصري من العلماء العاملين والأئمة الوارثين واعلي من عنه رويت ودريت من الفقهاء الحكماء المسندين فهو عمده العلماء الأعلام وحجة الله علي ألأنام حامل لواء مذهب الشافعي …
ابن حجر در معجم مشايخش گفته ما استاد خود زكريا را مقدم كرديم؛ زيرا مقام او از علماي عاملين شهر ما بالا تر و بلند مرتبه تر است از فقهايي حكيمي كه من از آنها روايت كردم. او از علماي اعلام و حجت خدا بر مردم و حامل پرچم مذهب شافعي است.
عبد القادر بن شيخ بن عبد الله العيدروسي (متوفاي: ۱۰۳۷)، تاريخ النور السافر عن أخبار القرن العاشر، ج ۱، ص ۱۱۵، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولي ۱۴۰۵
محمد العكري حنبلي نيز همين مطلب را از ابن حجر نقل مي كند.
«منهم ابن حجر الهيتمي وقال في معجم مشايخه وقدمت شيخنا زكريا …. فهو عمدة العلماء الأعلام وحجة الله علي الأنام ».
ابن حجر در معجم مشايخش گفته ما شيخ خود زكريا را مقدم كرديم: او از علماي اعلام و حجت خدا بر مردم است.
عبد الحي بن أحمد بن محمد العكري الحنبلي (متوفاي: ۱۰۸۹هـ)،شذرات الذهب في أخبار من ذهب،ج ۸، ص ۱۳۵،دار النشر:داربن كثير – دمشق- ۱۴۰۶هـ،تحقيق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط.
۴>
محيي الدين نووي يكي از بزرگان شافعي است. او را نيز علماي اهل سنت حجت خدا مي دانند.
سبكي در كتاب «طبقات الشافعية الكبري»، وي را اين گونه معرفي كرده است:
يحيي بن شرف بن مري بن حسن بن حسين بن حزام ابن محمد بن جمعة النووي الشيخ الإمام العلامة محيي الدين أبو زكريا شيخ الإسلام أستاذ المتأخرين وحجة الله علي اللاحقين والداعي إلي سبيل السالفين.
يحيي بن شرف … نووي استاد، امام، علامه، محيي الدين ابو زكريا شيخ الاسلام، استاد متأخرين و حجت خدا بر آيندگان و دعوت كننده به راه گذشتگان.
السبكي الشافعي، ابونصر تاج الدين عبد الوهاب بن علي بن عبد الكافي (متوفاي ۷۷۱هـ)، طبقات الشافعية الكبري، ج۸، ص۳۹۵، تحقيق: د. محمود محمد الطناحي د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزيع، الطبعة: الثانية، ۱۴۱۳هـ.
سخاوي در كتاب «المنهل العذب الروي»، سخن سبكي را نقل كرده است:
السخاوي، شمس الدين أبو الخير محمد بن عبد الرحمن (متوفاي۹۰۲هـ) المنهل العذب الروي، ج۱، ص۴۲، دار النشر : طبق برنامه الجامع الكبير.
۴>
ابو علي ثقفي يكي از علماي صوفيه اهل سنت در نيشابور بوده است. بزرگان ديگر اهل سنت او را به عنوان حجت خدا معرفي كرده اند.
ابراهيم شيرازي در كتاب «طبقات الفقهاء» بعد از معرفي وي شنيده هاي حاكم را از ابو العباس زاهد اين گونه نقل كرده است:
أبو علي محمد بن عبد الوهاب بن عبد الرحمن الثقفي النيسابوري …
قال الحاكم سمعت الصبغ يقول ما عرفنا الجد والنظر حتي ورد أبو علي من العراق
وسمعت أبا العباس الزاهد يقول كأن الثقفي في عصره حجة الله علي خلقه ولد سنة أربع وأربعين ومائتين وتوفي في جمادي الأولي سنة ثمان وعشرين وثلاثمائة.
…. حاكم مي گويد: از ابو العباس زاهد شنيدم كه مي گفت، ابو علي ثقفي در زمان خودش حجت خدابر خلقش بوده است. او در سال ۲۴۴ متولد و در سال ۳۲۸ وفات يافته است.
الشيرازي الشافعي، ابوإسحاق إبراهيم بن علي بن يوسف (متوفاي ۴۷۶هـ)، طبقات الفقهاء ، ج۱، ص۲۰۱، تحقيق : خليل الميس ، ناشر : دار القلم – بيروت .
ذهبي در دو كتابش نيز شنيده هاي حاكم را در باره ابو علي ثقفي نقل كرده است:
وسمعت أبا العباس الزاهد يقول كان أبو علي في عصره حجة الله علي خلقه
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي۷۴۸ هـ)، سير أعلام النبلاء، ج۱۵، ص ۲۸۲، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳هـ.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي۷۴۸ هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج۲۴، ص ۲۳۹، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي – لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م.
۵>
ابو نعيم اصفهاني در حلية الأولياء مي نويسد:
۴۵۴ إسحاق بن إبراهيم الحنظلي
قال الشيخ أبو نعيم رحمة الله تعالي ورضوانه عليه ومنهم الإمام الهمام المشهور بالحفظ والفقه مذكور أعلامه في العالم منشور إسحاق بن إبراهيم الحنظلي قرين الإمام المعظم المبجل أحمد بن حنبل وحدين الإمام المفضل محمد بن إدريس الشافعي كان إسحاق للآثار مثيرا ولأهل الزيغ والبدع مبيرا اقتصرت من ذكره ومناقبه علي نبذ من غرائب حديثه ومشاهيره
حدثنا إبراهيم بن عبدالله ثنا محمد بن إسحاق الثقفي قال أ شدني أحمد بن سعيد الرباطي في إسحاق بن إبراهيم الحنظلي قربي إلي الله دعاني
إلي حب أبي يعقوب إسحاق
لم يجعل القرآن خلقا كما
قد قاله زنديق فساق
جماعة السنة أدابه
يقيم من شد علي ساق
يا حجة الله علي خلقه
في سنة الماضين للباقي
أبوك إبراهم محض التقي
سباق مجد وابن سباق
الأصبهاني، ابو نعيم أحمد بن عبد الله (متوفاي۴۳۰هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج ۹ ص ۲۳۴، ناشر: دار الكتاب العربي – بيروت، الطبعة: الرابعة، ۱۴۰۵هـ.
ذهبي نيز همين شعر را در سير أعلام النبلاء آورده است:
وهذه ابيات لأحمد بن سعيد الرباطي
قربي إلي الله دعاني إلي
حب أبي يعقوب إسحاق
لم يجعل القرآن خلقا كما
قد قاله زنديق فساق
يا حجة الله علي خلقه
في سنة الماضين للباقي
أبوك إبراهيم محض التقي سباق مجد وابن سباق
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي ۷۴۸ هـ)، سير أعلام النبلاء، ج ۱۱ ص ۳۷۵، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي ، ناشر : مؤسسة الرسالة – بيروت ، الطبعة : التاسعة ، ۱۴۱۳هـ .
۴>
اربلي در تاريخ اربل مي نويسدك
الْإِمَامُ الصَّالِحُ أَبُو حَامِدٍ التِّبْرِيزِيُّ […بَعْدَ سَنَةِ ۵۸۸ هـ [ هُوَ أَبُو حَامِدٍ مُحَمَّدُ بْنُ رَمَضَانَ بْنِ عُثْمَانَ بْنِ مَهْمَتٍ التِّبْرِيزِيُّ وَيُعْرَفُ بِالْمَهْمَتِيِّ، وَيُكْنَي أَيْضًا أَبَا بَكْرٍ، الْفَقِيهُ الزَّاهِدُ، الصَّالِحُ، الْوَرِعُ، إِمَامُ أَئِمَّةِ الزُّهْدِ.وَرَدَ إِرْبِلَ فِي رَبِيعٍ الْأَوَّلِ سَنَةَ ثَمَانٍ وَثَمَانِينَ وَخَمْسِمِائَةٍ، أَثْنَي عَلَيْهِ الْعَجَمُ فَغَالَوْا فِيهِ.
وَنَقَلْتُ مِنْ خَطِّ أَبِي طَاهِرٍ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْبُخَارِيِّ جَدِّ الْأُرْمَوِيِّ هُوَ، وَأَبُوه، كَذَا بِخَطِّهِ، قَالَ: هُوَ الْإِمَامُ الْعَالِمُ، إِمَامُ الْأَئِمَّةِ، بِحْرُ الْحِكْمَةِ، مُبَيِّنُ الشَّرِيعَةِ، وَمُظْهِرُ الطَّرِيقَةِ وَالْحَقِيقَةِ، الْفَقِيهُ الزَّاهِدُ، حُجَّةُ اللَّهِ عَلَي عِبَادِهِ فِي وَقْتِهِ، وَرَدَ إِرْبِلَ، وَانْعَكَفَ النَّاسُ لِصَلَاحِهِ، وَسُمِعَ عَلَيْهِ.
الأربلي ، شرف الدين بن أبي البركان المبارك بن أحمد (متوفاي۹۳۷هـ) ، تاريخ اربل ، ج ۱ ص ۱۳۶، تحقيق : سامي بن سيد خماعد الصقار ، ناشر : وزارة الثقافة والإعلام – العراق ، ۱۹۸۰م .
۴>
يكي از حجت هاي الهي كه در روايات و سخنان علماي اهل سنت به آن تصريح شده است، عالمان و دانشمندان ديني است.
ابن قيم الجوزيه، شاگرد ابن تيميه، در كتاب «إعلام الموقعين عن رب العالمين»، فتوا دهندگان را بر چهار دسته تقسيم كرده و مي گويد: دسته اول كساني هستند كه به كتاب خدا و سنت رسول خدا آگاه اند. اين دسته حجت خداوند در روي زمين هستند:
الْفَائِدَةُ التَّاسِعَةُ وَالْعِشْرُونَ الْمَفْتُونَ الَّذِينَ نَصَّبُوا أَنْفُسَهُمْ لِلْفَتْوَي أَرْبَعَةُ أَقْسَامٍ
النوع الاول من أنواع المفتين
أَحَدُهُمْ الْعَالِمُ بِكِتَابِ اللَّهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ وَأَقْوَالِ الصَّحَابَةِ فَهُوَ الْمُجْتَهِدُ في أَحْكَامِ النَّوَازِلِ يَقْصِدُ فيها موافقه الادلة الشَّرْعِيَّةِ حَيْثُ كانت ..
وَهُمْ الَّذِينَ قال فِيهِمْ عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ كَرَّمَ اللَّهُ وَجْهَهُ لَنْ تَخْلُو الأرض من قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّتِهِ.
فائده ۲۹: مفتياني كه خودشان را براي فتوا دادن قرار داده اند بر چهار دسته اند:
دسته اول؛ كساني هستند كه به كتاب خدا و سنت رسول خدا و اقوال صحابه دانا هستند. اين شخص در احكام مسايل جديد مجهتد است كه موافق ادله شرعيه است. …
آنان كساني هستند كه علي بن ابي طالب عليه السلام در باره آنان فرموده: هيچ گاه زمين از حجت خدا كه براي خدا قيام كند خالي نخواهد بود.
الزرعي الدمشقي الحنبلي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أبي بكر أيوب (مشهور به ابن القيم الجوزية) (متوفاي۷۵۱هـ)، إعلام الموقعين عن رب العالمين، ج۴، ص۲۱۲، تحقيق: طه عبد الرؤوف سعد، ناشر: دار الجيل – بيروت – ۱۹۷۳.
براي روشن شدن مطلب فوق به نكات ذيل اشاره مي شود:
۵>
حال كه سخن امير مؤمنان عليه السلام مورد استشهاد اين دانشمند حنابله واقع شده است، به متن سخن آن حضرت كه به يكي از يارانش به نام كميل بن زياد آن را بيان كرده، اشاره مي كنيم و در پايان اعتراف علماي اهل سنت را به زيبايي و حسنيت اين سخن بيان خواهيم كرد.
خطيب بغدادي متن سخنان امير مؤمنان عليه السلام را با سند ذيل اين گونه نقل كرده است:
أنا محمد بن الحسين بن الأزرق المتوثي أنا أبو سهل أحمد بن محمد ابن عبد الله بن زياد القطان نا أبو بكر موسي بن إسحاق الأنصاري .
( وأنا ) أبو القاسم عبد الرحمن بن عبيد الله بن عبد الله بن محمد بن الحسين الحربي وأبو نعيم الحافظ قالا : نا حبيب بن الحسين بن داود القزاز نا موسي بن إسحاق نا أبو نعيم ضرار بن صرد نا عاصم بن حميد الحناط عن أبي حمزة الثمالي عن عبد الرحمن بن جندب الفزاري عن كميل بن زياد النخعي قال : أخذ علي بن أبي طالب بيدي فأخرجني إلي ناحية الجبانة فلما أصحرنا جلس ثم تنفس ثم قال : يا كميل بن زياد إحفظ ما أقول لك ، القلوب أوعية خيرها أوعاها الناس ثلاثة فعالم رباني ، ومتعلم علي سبيل نجاة ، وهمج رعاع ..
اللهم بلي لن نخلو الأرض من قائم لله بحججه لكي لا تبطل حجج الله وبيناته.
عبد الرحمن بن جندب فزاري از كميل بن زياد نقل كرده است كه علي بن ابي طالب دست مرا گرفت و به ناحيه جبانه برد و در آنجا نشست و نفسي عميق كشيد سپس فرمود: اي كميل بن زياد آنچه را به شما مي گويم حفظ كن. قلبها مثل ظرف هستند؛ بهترين ظرف آن ظرفي است كه گنجايش بيشتري داشته باشد.
عالم الهي، و دانش طلباني كه در راه نجات دنبال تحصيل علمند، و احمقان بي سر و پا كه دنبال هر صدايي مي دوند و با هر بادي حركت مي كنند.
بعد فرمود:
آري، زمين هيچگاه از حجت قائم خداوند خالي نمي ماند، تا حجتها و نشانه هاي روشن دين خدا از ميان نرود.
ايشان در پايان مي گويد:
هذا الحديث من أحسن الأحاديث معني وأشرفها لفظاً.
اين روايت از بهترين روايات از نظر معني و اشرف روايات از نظر لفظ است.
الخطيب البغدادي، أبو بكر أحمد بن علي بن ثابت (متوفاي ۴۶۲هـ)، الفقيه و المتفقه، ج۱، ص۱۸۲، تحقيق: أبو عبد الرحمن عادل بن يوسف الغرازي، دار النشر: دار ابن الجوزي – السعودية، الطبعة: الثانية، ۱۴۲۱هـ
اين روايت علماي ذيل نيز نقل كرده اند:
إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي۶۵۵ هـ)، شرح نهج البلاغة، ج۱۸، ص۱۶۰، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م.
الطرطوشي المالكي ،أبو بكر محمد بن محمد ابن الوليد الفهري (متوفاي۵۲۰هـ) سراج الملوك ، ج۱، ص ۵۲، طبق برنامه الجامع الكبير.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي۵۷۱هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج۱۴، ص ۱۸، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر – بيروت – ۱۹۹۵.
ابن حمدون، محمد بن الحسن بن محمد بن علي (متوفاي ۶۰۸هـ)، التذكرة الحمدونية، ج۱، ص ۶۸، تحقيق: إحسان عباس، بكر عباس، ناشر:دار صادر – بيروت،، الطبعة: الأولي، ۱۹۹۶م.
المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاي۷۴۲هـ)، تهذيب الكمال، ج۲۴، ص ۲۲۱، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م.
زرعي نيز پس از ذكر روايت سند اين روايت را حسن دانسته است:
ذكره أبو نعيم في الحلية وغيره قال أبو بكر الخطيب هذا حديث حسن من احسن الاحاديث معني واشرفها لفظا.
الزرعي ، محمد بن أبي بكر أيوب أبو عبد الله (متوفاي۷۵۱هـ)، مفتاح دار السعادة ومنشور ولاية العلم والإرادة، ج۱، ص ۱۲۳، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت
بنا به گزارش ابو بكر زرعي در كتاب «مفتاح دار السعادة» اين تكه از روايت «اللهم بلي لن تخلو الأرض من مجتهد قائم لله بحجج الله» كه از فرمايش امير مؤمنان عليه السلام نقل كرديم، از قول عمر بن خطاب نيز نقل شده است:
وقد تقدم قول عمر رضي الله عنه موت الف عابد اهون من موت عالم بصير بحلال الله وحرامه وقوله اللهم بلي لن تخلو الأرض من مجتهد قائم لله بحجج الله.
الزرعي ، محمد بن أبي بكر أيوب أبو عبد الله (متوفاي۷۵۱هـ)، مفتاح دار السعادة ومنشور ولاية العلم والإرادة ، ج۱، ص۱۴۳، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت
بنابر اين، از ديدگاه خليفه دوم اهل سنت نيز زمين از حجت خدا خالي نيست و جاي تعجب اينجا است كه چرا ابن تيميه بر خلاف خليفه سخن مي گويد و وجود حجت را بعد از رسولان الهي نفي مي كند؟!!
۵>
حجيت سخن عالمان و دانشمنداني كه بر اساس آيات و روايات سخن مي گويند از قطعيات و مسلمات تاريخ شيعه و اهل سنت است.
مناوي در كتاب «فيض القدير» در باره اين مطلب مي گويد:
طالب العلم أفضل عند الله من المجاهد في سبيل الله لأن المجاهد يقاتل قوما مخصوصين في قطر مخصوص والعالم حجة الله علي المنازع والمعارض في سائر الأقطار وبيده سلاح العلم يقاتل به كل معارض ويدفع به كل محارب وذلك هو الجهاد الأكبر. …
طالبان دانش در نزد خداوند از مجاهدان در راه خدا هستند؛ زيرا مجاهد در مقابل قوم مخصوص در يك ناحيه مشخص جنگ مي كند؛ اما شخص عالم حجت خداوند است بر نزاع كننده و دشمن در تمام بلاد و در دست او سلاح علم است كه به وسيله او با تمام نزاع كندگان مي جنگد و تجاوز هر تجاوزگري را دفع مي كند و اين بزرگترين جهاد است.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاي۱۰۳۱هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج۴، ص۳۴۸، ناشر: المكتبة التجارية الكبري – مصر، الطبعة: الأولي، ۱۳۵۶هـ
۵>
بدر الدين زركشي در كتاب «البحر المحيط في اصول الفقه» مبناي حنابله و فقهاي اهل سنت را در باره اين كه هيچ زماني خالي از حجت خدا نيست و اين حجت هم همان عالمان ديني و مجتهدان است نقل كرده است:
وَقَالَتْ الْحَنَابِلَةُ لَا يَجُوزُ خُلُوُّ الْعَصْرِ عن مُجْتَهِدٍ وَبِهِ جَزَمَ الْأُسْتَاذُ أبو إِسْحَاقَ وَالزُّبَيْرِيُّ في الْمُسْكِتِ فقال الْأُسْتَاذُ وَتَحْتَ قَوْلِ الْفُقَهَاءِ لَا يُخْلِي اللَّهُ زَمَانًا من قَائِمٍ بِالْحُجَّةِ أَمْرٌ عَظِيمٌ وَكَأَنَّ اللَّهَ تَعَالَي أَلْهَمَهُمْ ذلك وَمَعْنَاهُ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَي لو خَلَّي زَمَانًا من قَائِمٍ بِحُجَّةٍ زَالَ التَّكْلِيفُ إذْ التَّكْلِيفُ لَا يَثْبُتُ إلَّا بِالْحُجَّةِ الظَّاهِرَةِ وإذا زَالَ التَّكْلِيفُ بَطَلَتْ الشَّرِيعَةُ وقال الزُّبَيْرِيُّ لَنْ تَخْلُوَ الْأَرْضُ من قَائِمٍ لِلَّهِ بِالْحُجَّةِ في كل وَقْتٍ وَدَهْرٍ وَزَمَانٍ وَلَكِنَّ ذلك قَلِيلٌ في كَثِيرٍ.
حنابله گفته اند: هيچ زماني از وجود مجتهدي خالي نيست و به اين مطلب استاد ابو اسحاق و زبيري يقين كرده اند. استاد ابو اسحاق در زير سخنان فقها كه گفته اند: «خداوند هيچ زماني را از وجود كسي كه حجت خدا را بر پا مي دارد و از خداوند الهام مي گيرد» گفته است: معناي اين سخن اين است كه خداوند متعال اگر زماني از وجود اين حجت قائم خالي كند، تكليف برداشته مي شود؛ زيرا تكليف تنها با وجود حجت ظاهر ثابت مي شود و زماني كه تكليف باطل شود، شريعت نيز باطل مي شود.
زبيري گفته است: هيچ گاه زمين از حجت خدا كه براي خدا قيام كند، در هر زمان و عصري خالي نخواهد بود؛ اما وجود اين حجت ها كم خواهد بود.
الزركشي، بدر الدين محمد بن بهادر بن عبد الله (متوفاي۷۹۴هـ)، البحر المحيط في أصول الفقه، ج۴، ص ۴۹۷، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر، دار النشر: دار الكتب العلمية – لبنان/ بيروت، الطبعة : الأولي،۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م
۵>
در منابع معتبر اهل سنت روايتي نقل شده است كه در اسلام پيوسته گروهي هستند كه دين خدا را بر پا مي دارند. ابن ماجه روايت را با اين عبارت نقل كرده است:
۷ حدثنا أبو عَبْد اللَّهِ قال ثنا هِشَامُ بن عَمَّارٍ قال حدثنا يحيي بن حَمْزَةَ قال ثنا أبو عَلْقَمَةَ نَصْرُ بن عَلْقَمَةَ عن عُمَيْرِ بن الْأَسْوَدِ وَكَثِيرِ بن مُرَّةَ الْحَضْرَمِيِّ عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قال لَا تَزَالُ طَائِفَةٌ من أُمَّتِي قَوَّامَةً علي أَمْرِ اللَّهِ لَا يَضُرُّهَا من خَالَفَهَا.
رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرموده است: پيوسته گروهي از امت من براي برپايي اوامر الهي قيام مي كنند، مخالفت مخالفان به آنان ضرري نمي زند.
القزويني، ابوعبدالله محمد بن يزيد (متوفاي۲۷۵هـ)، سنن ابن ماجه، ج۱، ص ۴۹۳، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر – بيروت.
بخاري در صحيحش روايت را با طريق ديگر و عبارت ديگر آورده است:
۶۸۸۱ حدثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بن مُوسَي عن إِسْمَاعِيلَ عن قَيْسٍ عن الْمُغِيرَةِ بن شُعْبَةَ عن النبي صلي الله عليه وسلم قال لَا تزال طَائِفَةٌ من أُمَّتِي ظَاهِرِينَ حتي يَأْتِيَهُمْ أَمْرُ اللَّهِ وَهُمْ ظَاهِرُونَ.
البخاري الجعفي، ابو عبد الله محمد بن إسماعيل (متوفاي۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج۶، ص۲۶۶۷، تحقيق: د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷.
بزرگان از علماي اهل سنت مصداق اين گروه را اهل حديث و عالمان ديني مي دانند:
مناوي با اشاره به اين كه اين روايت را بخاري نيز آورده، اين گروه را به عالمان دين تفسير كرده است:
لا تزال طائفة من أمتي قال البخاري في الصحيح وهم أهل العلم قوامة علي أمر الله أي علي الدين الحق لتأمن بهم القرون وتتجلي بهم ظلم البدع والفتون لا يضرها من خالفها لئلا تخلو الأرض من قائم لله بالحجة.
بخاري در صحيح اين روايت را آورده و مراد از آنها، اهل العلم است. معناي «قوامة علي امر الله» اين است كه آنان دين خدا را بر پا مي دارند تا قرن ها مردم در امان باشند و ظلم بدعت گران و فتنه جويان روشن شود و مخالفت مخالفان ضرري نمي زند. آنها اين كار را مي كنند تا اين كه زمين از حجتي كه براي خدا قيام مي كند خالي نباشد.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاي۱۰۳۱هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج۶، ص ۳۹۶، ناشر: المكتبة التجارية – مصر، الطبعة: الأولي، ۱۳۵۶هـ.
ملا علي قاري نيز مي گويد:
نعم ، هذه الأحاديث شاملة للعلماء أيضاً حتي قيل : المراد بهم علماء الحديث والله أعلم .
اين روايات شامل علماء نيز مي شود. حتي گفته شده است كه مراد از آنان، علماي حديث است و خدا مي داند.
ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاي۱۰۱۴هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج۷، ص ۳۳۵، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية – لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۲۲هـ – ۲۰۰۱م .
مناوي در كتاب «التيسير بشرح الجامع الصغير»، بعد از شرح روايت كه در سخن فوق هم اشاره شد، سند اين روايت را صحيح مي داند:
لا تزال طائفة من أمتي قوامة علي أمر الله) لتنجلي به ظلم أهل البدع (لا يضرها من خالفها) لئلا تخلوا الأرض من قائم لله بالحجة (ه عن أبي هريرة ) واسناده صحيح.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاي ۱۰۳۱هـ)، التيسير بشرح الجامع الصغير، ج۲، ص۴۹۲، ناشر: مكتبة الإمام الشافعي – الرياض، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۸هـ ـ ۱۹۸۸م.
شيخ محمد بن درويش شافعي در كتاب «أسني المطالب في أحاديث مختلفة المراتب»، نيز بر موثق بودن روايت ابن ماجه تصريح كرده است:
۱۶۷۶ – خبر : لا تزال طائفة من أمتي قوامة علي أمر الله لا يضرها من خالفها. رواه ابن ماجة ورجاله موثوقون.
البيروتي الشافعي، الإمام الشيخ محمد بن درويش بن محمد الحوت (متوفاي۱۲۷۷هـ)، أسني المطالب في أحاديث مختلفة المراتب، ج۱، ص ۳۱۷، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولي ۱۴۱۸ هـ -۱۹۹۷م
۵>
در روايت ديگري كه آمده است كه خداي متعال پيوسته در اين دين درختاني را مي كارد كه آنها در راه اطاعت خداوند به كار گرفته مي شود. البته مصداق اين درختان افرادي هستند كه عمرشان را در راه نشر دين سپري مي كنند. ابن ماجه متن روايت را اين گونه آورده است:
۸ حدثنا أبو عَبْد اللَّهِ قال ثنا هِشَامُ بن عَمَّارٍ ثنا الْجَرَّاحُ بن مَلِيحٍ ثنا بَكْرُ بن زُرْعَةَ قال سمعت أَبَا عِنَبَةَ الْخَوْلَانِيَّ وكان قد صلي الْقِبْلَتَيْنِ مع رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يقول لَا يَزَالُ الله يَغْرِسُ في هذا الدِّينِ غَرْسًا يَسْتَعْمِلُهُمْ في طَاعَتِهِ.
بكر بن زرعه مي گويد از ابو عنبه خولاني كه همراه پيامبر در دو قبله نماز خوانده روايت شده كه رسول خدا فرموده است: خداوند پيوسته در اين دين درختاني مي كارد كه آنها را در راه دينش به كار مي گيرد.
القزويني، ابوعبدالله محمد بن يزيد (متوفاي۲۷۵هـ)، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار الفكر – بيروت.
علماي اهل سنت مصداق اين درختان و «غرس الهي» را، راويان حديث و عالمان دين مي دانند.
عبد القادر دمشقي بعد از نقل روايت، سخن احمد بن حنبل را كه مصداق روايت را اصحاب حديث مي داند نقل كرده است:
وقال ابن مفلح في الآداب الشرعية نقل نعيم بن طريف عن الإمام أحمد أنه قال في حديث لا يزال الله يغرس إلي آخره هم أصحاب الحديث ونص أحمد علي أن لله أبدالا في الأرض.
ابن مفلح در كتاب آداب الشريعة، گفته است: نعيم بن طريف از امام احمد نقل كرده است كه وي در باره روايت «لايزال الله يغرس… » گفته است كه منظور اصحاب حديث است و احمد تصريح كرده است كه براي خداوند در روي زمين ابدال است.
الدمشقي، عبد القادر بن بدران (متوفاي۱۳۴۶هـ)، المدخل إلي مذهب الإمام أحمد بن حنبل ، ج۱، ص۴۹۳، تحقيق : د. عبد الله بن عبد المحسن التركي، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت ، الطبعة: الثانية ، ۱۴۰۱هـ
ابو بكر زرعي نيز در كتاب «مفتاح دار السعادة ومنشور ولاية العلم والإرادة»، مصداق «غرس الله» اهل علم مي داند و مي نويسد:
وفي صحيح أبي حاتم من حديث الخولاني قال قال رسول الله لا يزال الله يغرس في هذا الدين غرسا يستعملهم في طاعته وغرس الله هم اهل العلم والعمل فلو خلت الأرض من عالم خلت من غرس الله ولهذا القول حجج كثيرة لها موضع آخر .
در صحيح ابي حاتم روايت خولاني نقل شده است و مراد از درختاني كه خداوند آن را غرس كرده، اهل علم و عمل هستند؛ پس اگر زمين از وجود عالم خالي شود، از درختان دست نشانده خداوند خالي شده است و براي اين قول، دليل زيادي است كه اينجا جاي ذكر آن ها نيست.
الزرعي، محمد بن أبي بكر أيوب أبو عبد الله (متوفاي۷۵۱هـ)، مفتاح دار السعادة ومنشور ولاية العلم والإرادة، ج۱، ص ۱۴۴، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت
سند روايت مذكور نيز از ديدگاه علماي اهل سنت صحيح است.
احمد كناني در كتاب «مصباح الزجاجه» بعد از نقل روايت به موثق بودن راويانش تصريح كرده است:
حدثنا هشام بن عمار حدثنا الجراح بن مليح حدثنا بكر بن زرعة قال سمعت أبا عنبة الخولاني وكان قد صلي القبلتين مع رسول الله صلي الله عليه وسلم قال سمعت رسول الله صلي الله عليه وسلم يقول لا يزال الله يغرس في هذا الدين غرسا يستعملهم في طاعته هذا إسناد صحيح رجاله كلهم ثقات.
الكناني، أحمد بن أبي بكر بن إسماعيل (متوفاي۸۴۰هـ)، مصباح الزجاجة في زوائد ابن ماجه، ج۱، ص ۵، تحقيق: محمد المنتقي الكشناوي، دار النشر: دار العربية – بيروت، الطبعة: الثانية ۱۴۰۳
شمس الدين ذهبي كه از علماي رجال شناس اهل سنت است در كتاب «معجم محدثي الذهبي»، در باره سند روايت مي گويد:
لا يزال الله يغرس في هذا الدين غرسا يستعملهم في طاعته اسناده صالح.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي۷۴۸هـ)، معجم الذهبي، ج۱، ص۹۶، تحقيق: د روحية عبد الرحمن السويفي، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت – لبنان، الطبعة: الأولي ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۳م
۴>
تا هنوز سخن از صحابه ، علماء، دانشمندان و زاهدان بود كه بزرگان اهل سنت آنان را «حجت الله» معرفي كرده اند؛ اما از آن بالاتر، حاكمان، واليان و پادشاهان را نيز حجت هاي خدا در روي زمين مي دانند.
فخر رازي در كتاب «تفسير كبير»، در ذيل آيه «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَي بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ» مي گويد: سلطان همان حجت است و بعد مي نويسد:
واختلفوا في أن الحجة لم سميت بالسلطان. فقال بعض المحققين: لأن صاحب الحجة يقهر من لا حجة معه عند النظر كما يقهر السلطان غيره ، فلهذا توصف الحجة بأنها سلطان، وقال الزجاج: السلطان هو الحجة والسلطان سمي سلطاناً لأنه حجة الله في أرضه.
در اين كه به سلطان «حجت» مي گويند: اختلاف است. برخي از محققان مي گويد: از جهت اين كه صاحب حجت مغلوب مي كند كسي را هيچ حجتي ندارد؛ همانگونه كه پادشاه و حاكم غير خود را مقهور مي كند. از اين جهت حجت سلطان توصيف شده است. زجاج مي گويد: سلطان حجت است و سلطان را كه سلطان مي گويد، به اين خاطر است كه او حجت خدا در روي زمين است.
الرازي الشافعي، فخر الدين محمد بن عمر التميمي (متوفاي۶۰۴هـ)، التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب، ج۱۸، ص۴۳، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م
ابو جعفر نحاس يكي ديگر از مفسران اهل سنت در ذيل آيه فوق مي نويسد:
السلطان الحجة ومن هذا قيل للوالي سلطان لأنه حجة الله جل وعز في الأرض.
سلطان، حجت است؛ به همين جهت به «والي» سلطان گفته شده است؛ زيرا «والي» حجت خداوند در روي زمين است.
النحاس المرادي المصري، أبو جعفر أحمد بن محمد بن إسماعيل (متوفاي۳۳۸هـ)، معاني القرآن الكريم ، ج۳، ص ۳۷۸، تحقيق: محمد علي الصابوني، ناشر: جامعة أم القري – مكة المرمة، الطبعة: الأولي ، ۱۴۰۹هـ.
ماوردي نيز در تفسير «النكت والعيون» مي نويسد:
وفي معني السلطان وجهان : أحدهما : الحجة , ومنه سمي الوالي سلطاناً لأنه حجة الله تعالي في الأرض .
الماوردي البصري الشافعي، علي بن محمد بن حبيب (متوفاي۴۵۰هـ)، النكت والعيون، ج۳، ص۲۱۳، تحقيق: السيد ابن عبد المقصود بن عبد الرحيم، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت / لبنان.
ابن جوزي نيز در تفسيرش مي نويسد:
والسلطان الحجة الظاهرة وإنما قيل للأمير سلطان لأنه حجة الله في أرضه.
ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي ۵۹۷ هـ)، زاد المسير في علم التفسير، ج۲، ص۲۳۳، ناشر: المكتب الإسلامي – بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۴هـ.
اين نكته را نيز بايد مد نظر داشت كه اغلب پادشاهان، حاكمان و واليان جامعه اهل عدل و رعايت انصاف نيستند و براي پيشبرد حكومت شان از هرگونه ظلم و بي عدالتي و … استفاده مي كنند. حال اگر بنابر اين نظريه، همچه پادشاهان و حاكمان حجت هاي خداوند در روي زمين باشند، چرا ائمه معصومين عليهم السلام كه مظهر عدالت، پاكي ، تقوا ، ديانت و حافظ شريعت رسول خدا صلي الله عليه وآله هستند، حجت الله نباشند؟
۳>
در روايات متعدد و صحيح اهل سنت آمده است كه همواره افرادي از بندگان خداوند كه آن را «ابدال» مي گويند در روي زمين وجود دارند و اگر آنها نباشند، زمين نابود مي شود و هلاكت موجودات عالم قطعي است.
متن اين روايات را جلال الدين سيوطي در كتاب «الحاوي للفتاوي في الفقه »، و تفسير «الدر المنثور» با اشاره به تصحيح سند آنها در يكجا اين گونه نقل كرده است:
وأخرج الإمام أحمد بن حنبل في الزهد، والخلال في كرامات الأولياء بسند صحيح علي شرط الشيخين عن ابن عباس قال : ما خلت الأرض من بعد نوح من سبعة يدفع الله بهم عن أهل الأرض …
وأخرج الأزرقي في تاريخ مكة عن زهير بن محمد قال : لم يزل علي وجه الأرض سبعة مسلمون فصاعداً لولا ذلك لأهلكت الأرض ومن عليها .
وأخرج الجندي في فضائل مكة عن مجاهد قال : لم يزل علي الأرض سبعة مسلمون فصاعداً لولا ذلك هلكت الأرض ومن عليها .
وأخرج الخلال في كرامات الأولياء عن زاذان قال : ما خلت الأرض بعد نوح من اثني عشر فصاعداً يدفع الله بهم عن أهل الأرض .
احمد بن حنبل در كتاب الزهد و خلال در كتاب كرامات الاولياء با سند صحيح از ابن عباس روايت كرده اند كه زمين بعد از طوفان نوح هيچ گاه از ۷ نفر كه خدا به سبب ايشان بلا را از اهل زمين دفع مي كرد خالي نشد …
ازرقي در تايخ مكه از زهير بن محمد نقل كرده است كه پيوسته در روي زمين ۷ نفر مسلمان و بالاتر از آن زندگي مي كنند كه اگر آنها نباشند، زمين و همه موجودات نابود مي شوند.
و جندي در كتاب فضائل مكه از مجاهد روايت كرده است كه هميشه بر روي زمين ۷ نفر و يا بيشتر مسلمان بوده اند و اگر ايشان نبودند زمين و آنچه بر روي آن است نابود مي شد …
خلال در كرامات الاولياء از زاذان آوره است كه بعد از حضرت نوح زمين از وجود ۱۲ تن و زيادتر خالي نيست كه خداوند به سبب وجود آنها بلا را از زمين دفع مي كند.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي۹۱۱هـ)، الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج۲، ص ۲۰۱ ، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي۹۱۱هـ)، الدر المنثور، ج۱، ص ۷۶۶، ناشر: دار الفكر – بيروت – ۱۹۹۳.
صالحي شامي براي اثبات اين بحث كه اجداد گرامي رسول خدا صلي الله عليه وآله مسلمان و موحد بوده اند يكي از دلائلش اين است:
الثانية : أنه قد ثبت أن الأرض لم تخل من سبعة مسلمين فصاعدا يدفع الله تعالي بهم عن أهل الأرض . فروي عبد الرزاق في المصنف وابن المنذر في التفسير بسند صحيح علي شرط الشيخين عن علي بن أبي طالب رضي الله تعالي عنه قال : لم يزل علي وجه الدهر في الأرض سبعة مسلمون فصاعدا فلولا ذلك هلكت الأرض ومن عليها . وروي الإمام أحمد في الزهد والخلال في كرامات الأولياء بسند صحيح علي شرطهما ، عن ابن عباس رضي الله تعالي عنهما قال : ما خلت الأرض من بعد نوح من سبعة يدفع الله تعالي بهم عن أهل الأرض .
الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاي۹۴۲هـ)، سبل الهدي والرشاد في سيرة خير العباد، ج۱، ص ۲۵۶، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۱۴هـ.
همانگونه مي بينيد سيوطي و صالحي شامي به رواياتي اشاره كرده اند كه تعداد آنها را ۷ و ۱۲ تن ذكر كرده است.
اما سيوطي در روايت ديگر تعداد آنها را ۴۰ تن مي داندو مي نويسد:
وأخرج الطبراني في الأوسط بسند حسن عن أنس قال : قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لن تخلو الأرض من أربعين رجلا مثل خليل الرحمن فبهم تسقون وبهم تنصرون ما مات منهم أحد إلا أبدل الله مكانه آخر.
به نقل انس رسول خدا فرمود: هرگز زمين از وجود ۴۰ تن همانند ابراهيم خليل الرحمن خالي نيست، پس به سبب آنها مردم از باران بهرمند مي شوند و به وسيله آنها ياري مي شوند، هيچ يكي از آنها نمي ميرند مگر اين كه خداوند به جاي او يكي ديگر را مي گذارند.
الدر المنثور، ج ۱، ص ۷۶۵
هيثمي و مناوي نيز اين روايت را آورده و بر اعتبار سندش تصريح كرده اند:
وعن أنس قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم لن تخلوا الأرض من أربعين رجلا مثل خليل الرحمن فبهم تسقون وبهم تنصرون … رواه الطبراني في الأوسط وإسناده حسن.
الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۱۰، ص۶۳، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي – القاهرة، بيروت – ۱۴۰۷هـ.
( لن تخلوا الأرض من أربعين رجلا مثل خليل الرحمن .. واسناده حسن.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاي ۱۰۳۱هـ)، التيسير بشرح الجامع الصغير، ج۲، ص ۳۰۲، ناشر: مكتبة الإمام الشافعي – الرياض، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۸هـ ـ ۱۹۸۸م.
ابن عساكر دمشقي نيز اين روايت را با عبارت ديگر آورده است:
أخبرنا أبو القاسم علي بن إبراهيم بن العباس الحسيني أنا أبو الحسن رشأ بن نظيف بن ما شاء الله المقرئ أنا الحسن بن إسماعيل بن محمد نا أحمد بن مروان المالكي نا الحسن بن عبد المجيب نا عمران بن محمد أبو حفص الخيزراني نا عبد الوهاب بن عطاء نا سعيد بن أبي عروبة عن قتادة قال لن تخلو الأرض من أربعين بهم يغاث الناس وبهم تنصرون وبهم ترزقون كلما مات منهم أحد أبدل مكانه رجلا.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي۵۷۱هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج۱، ص ۲۹۸، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر – بيروت – ۱۹۹۵.
محمد بن علي شوكاني نيز اين روايات را تصحيح كرده است:
وقد ورد ذكره الأبدال من حديث علي رضي الله عنه وسنده حسن ومن حديث عبادة بن الصامت وسنده حسن ومن حديث ….وعن ابن عباس موقوفا أخرجه أحمد في الزهد قال الفتني في موضوعاته قلت هو صحيح وإن شئت قلت هو متواتر.
الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي۱۲۵۵هـ)، الفوائد المجموعة في الأحاديث الموضوعة ، ج ۱، ص ۲۴۹، تحقيق : عبد الرحمن يحيي المعلمي ، ناشر : المكتب الإسلامي – بيروت، الطبعة : الثالثة، – ۱۴۰۷هـ .
و جلال الدين سيوطي مي نويسد:
وأخرج الإمام أحمد بن حنبل في الزهد ، والخلال في كرامات الأولياء بسند صحيح علي شرط الشيخين عن ابن عباس قال : ما خلت الأرض من بعد نوح من سبعة يدفع الله بهم عن أهل الأرض هذا أيضاً له حكم الرفع وأخرج الأزرقي في تاريخ مكة عن زهير بن محمد قال : لم يزل علي وجه الأرض سبعة مسلمون فصاعداً لولا ذلك لأهلكت الأرض ومن عليها . وأخرج الجندي في فضائل مكة عن مجاهد قال : لم يزل علي الأرض سبعة مسلمون فصاعداً لولا ذلك هلكت الأرض ومن عليها
و در ادامه مي نويسد:
قال عبد الرزاق في المصنف عن معمر عن ابن جريج قال : قال ابن المسيب : قال علي بن أبي طالب : لم يزل علي وجه الدهر في الأرض سبعة مسلمون فصاعداً فلولا ذلك هلكت الأرض ومن عليها هذا إسناد صحيح علي شرط الشيخين ومثله لا يقال من قبل الرأي فله حكم الرفع ، وقد أخرجه ابن المنذر في تفسيره عن الدبري عن عبد الرزاق .
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي۹۱۱هـ)، الحاوي للفتاوي في الفقه وعلوم التفسير والحديث والاصول والنحو والاعراب وسائر الفنون، ج۲ ص ۲۰۱، تحقيق: عبد اللطيف حسن عبد الرحمن، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولي، ۱۴۲۱هـ – ۲۰۰۰م.
۴>
۵>
در اين روايت عبارت هاي «فبهم تسقون وبهم تنصرون» و «بهم ترزقون» معاني بسيار بلندي را ارائه مي كند و آن اين كه اين تعداد از بندگان الهي كه تاقيامت وجود دارند، واسطه رسيدن فيض الهي از خداوند هستند.
۵>
نكته دوم اين كه آنها وسيله فريادرسي مردم نيز هستند: «بهم يغاث الناس».
۵>
نكته ديگري كه قابل توجه در اين روايات است اين است كه بقاء زمين و حيات موجودات و مخلوقات وابسته به وجود آنها است. به گونه اي كه اگر آنها لحظه زمين از وجود آنها خالي باشد زمين و اهلش نابود مي شوند: «لأهلكت الأرض ومن عليها».
از اين رواست كه در اين روايات آمده است كه هر زماني يكي از آنها بميرد خداوند ديگري را جايگزين آنها مي كند تا زمين نابود نشود و اين دقيقا معناي همان رواياتي است كه در منابع شيعه در باره امامان معصوم عليه السلام آمده است.
در مجموع اين روايات افاده مي كند كه زمين هرگز از وجود بندگان شايسته الهي كه اين گونه ثمر و آثاري دارند خالي نيست و در حقيقت آنها حجت هاي الهي در ميان مردم هستند.
۱>
اولا: معناي آيه اين است كه خداوند پيامبران را فرستاد تا مردم نگويند: خدايا تو براي ما حجتي قرار ندادي ، نه اين كه بعد از پيامبران ، خداوند حجتي نخواهد داشت.
ثانيا: كساني كه ادعا مي كنند بعد از پيامبران حجتي نيست، خود آنان قرآن ، اجماع ، عقل و قياس را حجت مي دانند؛ يعني اگر جايي اجماع باشد، يا عقل حكمي كند، يا قياس وجود داشته باشد يا آيه اي باشد ، حجت خدا بر مردم تمام مي شود و مردم نمي توانند با آن مخالفت كنند .
ثالثا: اگر بگويند: اين موارد (قرآن ، إجماع ، عقل و قياس و ….) را پيامبر آورده و او اين ها را حجت قرار داده است، مي گوئيم: امام را نيز پيامبر حجت قرار داده و طبق روايتي كه نقل كرديم خود رسول خدا فرموده است: من علي حجت خدا هستيم.
رابعا: بسياري از علماي اهل سنت بزرگان خود را «حجت الله» مي دانستند. حال اين سوال مطرح است كه آيا اين بزرگان نمي دانستند، بعد از رسل و انبياء ديگر حجتي نيست (كما اين كه وهابي ها آيه را اين گونه معنا مي كنند) يا آيه را طوري ديگر معنا كرده اند (همانگونه كه ما معنا كرديم).
خامسا: اگر اين بزرگان اهل سنت همانند عمر و ابوبكر حجت خدا باشند؛ امير مؤمنان و ائمه اهل البيت عليهم السلام كه از نظر علمي و مقام معنوي بالاتر از همه آنان است، به طريق اولي «حجة الله» هستند.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)