اینکه مردم در امور دینی خود از آن دسته از دانشمندان دینی پیروی کنند که پرهیزکار، حافظ دین، مخالف با هواى نفس و فرمانبردار امر خداوند متعال باشند، موضوعی است که عقل به تنهایی آنرا پذیرفته و نیاز به آیه و روایتی برای تأیید آن نیست؛ زیرا انسانها در زمینهی هر دانشی بهتر و حتی لازم است به افرادی مراجعه کنند که علاوه بر تخصص، بتوان اعتماد کافی به آنها داشت. با این وجود توصیههایی نیز برای توجه به این موضوع وجود دارد که میتوان آنها را به عنوان امر ارشادی در نظر گرفت:
امام حسن عسکری(ع)فرمود: مردى از امام صادق(ع) پرسید که عوام یهود که اطلاعى از کتاب آسمانى خود جز از طریق علمایشان نداشتند، چگونه خداوند آنها را به دلیل تقلید و پیروی از علمایشان نکوهش میکند؟ آیا یهودیان با مردم ما که از علماى خود تقلید میکنند تفاوتی دارند؟ امام(ع) فرمود: … یهودیان از وضع علماى خود آگاه بودند، و میدانستند آنها صریحا دروغ میگویند، حرام و رشوه میخورند و احکام خدا را تغییر میدهند، آنها با فطرت خود این حقیقت را دریافته بودند که چنین اشخاصى فاسقاند و به همین دلیل، نمیتوان سخنان آنها را در باره خدا و احکام او کورکورانه بپذیرند، و سزاوار نیست گواهی آنها در باره پیامبران را قبول کنند، به این دلیل خداوند آنها را در مورد پیروی از این دسته از دانشمندانشان نکوهش کرده است، ولى مردم ما پیرو چنین علمایى نیستند. اگر مردم ما از علماى خود فسق آشکار و تعصب شدید و حرص بر دنیا و اموال حرام ببینند، هر کس از این دسته از علما پیروى کند، آنان نیز مثل یهود خواهند بود که خداوند آنان را به دلیل پیروى از علماى فاسق نکوهش کرده است، اما در طرف مقابل «فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا على هواه، مطیعا لامر مولاه، فللعوام ان یقلدوه»؛ دانشمندانى که پاکى روح خود را حفظ کنند، و دین خود را نگهدارند، مخالف هوا و هوس و مطیع فرمان مولاى خویش باشند، مردم میتوانند از آنها پیروى کنند».[1]
این روایت اولین بار در کتاب تفسیر منسوب به امام عسکری(ع)ذکر شد و دیگران نیز از آن نقل نمودهاند؛[2] لذا اعتبار سندی این حدیث مانند اعتبار اصل این کتاب است و باید دید که اصل این کتاب تا چه اندازه مورد پذیرش حدیثشناسان است، اما اعتبار محتوایی این روایت کاملاً پذیرفتنی است چون همانگونه که گفته شد، منطبق بر حکم عقل است.
علاوه بر آنکه لزوم تقلید، وابسته به اعتبار و یا عدم اعتبار این حدیث نیست؛ بلکه در این زمینه، علاوه بر روش زندگی عقلایی در رجوع به افراد متخصص، باید گفت هر مسلمانى میداند در اسلام تکالیف واجب و حرامى وجود دارد و همین آگاهى اجمالى کافى است که او در برابر آن تکالیف مسئول باشد. او براى انجام مسئولیت در برابر این تکالیف یا باید خودش این واجبات و محرمات را بشناسد و به آنها عمل کند و یا اگر آنها را دقیقاً نمیشناسد، باید به گونهاى رفتار کند که حتماً تکلیف را انجام داده باشد؛ یعنى در هر مسئلهاى که احتمال واجب یا حرام بودن آنرا میدهد، احتیاط کند و یا باید به رأى یک کارشناس اعتماد کند و هر چه را او واجب یا حرام ارزیابی کرد از او پیروی کند.[3]
[1]. عسکری، امام ابو محمد حسن بن علی، التفسیر المنسوب الی الامام العسکری ع، ص 299 – 300، قم، مدرسه امام مهدی عج، چاپ اول، 1409ق.
[2]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان، محمد باقر، ج 2، ص 457، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق.
[3]. «دلیل لزوم تقلید از مجتهد»، 55؛ «اجتهاد در شیعه»، 2675؛ «مبانی صدور فتوا»، 524؛ «تقلید در اصول دین»، 322؛ «اجتهاد در قران و روایات»، 795؛ «اجتهاد در عصر پیامبر(ص) و ائمه(ع)»، 56813.