اسلام برخلاف آموزههای مسیحی که خدا را در قالب بشری مطرح کرده، برای خداوند وجود و شخصیت مستقلی قرار داده است و او را انسانوار نمیداند و موجودیت انسانی برای او قائل نیست؛ از اینرو، 1. با فرد انسانی مقایسه نمیشود، 2. صفات مشابهی که در انسان وجود دارد و به خدا استناد داده میشود به همان مفهوم انسانی آن نیست؛ یعنی بعد از تجرید و دور کردن محدودیتها و نقائص از آن صفات، این شایشتگی پیدا میشود که به خدا نیز نسبت داده شود. 3. تشخص و خودآگاهی داشتن این چنین خداوندی که انسانوار نیست و عبادت و دعای انسان به درگاه او، مانند تشخص انسان نیست؛ از اینرو ملازم با محدودیت ذات خداوند نیست و با نامتناهی بودن ذات حق تعالی، تنافی ندارند؛ چون تشخص وجودی خداوند، همان نامتناهی بودن وجود او است، و خودآگاهی خداوند نیز همان علم او به ذات نامتناهی خود است. دعا و عبادت انسان نیز ملازم با متناهی بودن وجود خداوند نیست؛ چون دعا و عبادت، با امکان شناخت اجمالی و به اندازۀ وجود و نیاز ذاتی انسان، قابل تحقق است.