قصه ها و داستان های قرآن، براساس حق و صداقت، بوده و هیچ گونه امر غیر واقعى و خلاف حقیقت به آن راه نیافته؛ و بر همین اساس، تقسیم قصه های قرآن بر پایه راه یابى خیال یا اسطوره به آنها، موجه نیست؛ زیرا هر آنچه قرآن کریم از حوادث گذشته بیان نموده، حق و دارای واقعیت است، حتى اگر آن داستان ها در اصطلاح، تاریخى محسوب نشوند؛ زیرا قرآن نه کتاب تاریخ است و نه در صدد بیان تاریخ نگارانه از حوادث، چنان که در ارائه داستان، تنها به برخى از ابعاد و عناصر آن بر حسب اهداف خویش پرداخته است.
البته می توان گفت: تنها آنچه در قالب مَثَل ناظر به عنوان کلى -و نه ناظر به شخص خاص- مطرح شده، جنبه تمثیلى دارد؛ زیرا در چنین مواردى به جنبه تمثیلى آنها، تصریح شده است؛ مانند “کَمَثَلِ الْعَنکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتاً” و “کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء”. ضمن آن که قابلیت انطباق آنها بر هزاران مصداق مشابه، انکارناپذیر است، ولى آنچه را در قالب بیان امور واقعى و تحقق یافته در خارج مطرح ساخته است، نمى توان بر اسطوره یا نماد و تمثیل حمل نمود.