سؤال كننده: محمدي
فهرست مطالب
جانشينان رسول خدا (ص) در روايات اهل سنت
جانشينان رسول خدا (ص) در روايات شيعه
دسته اول؛ روايات مبين تعداد ائمه (ع)
الف: دوازده ائمه به تعداد نقباء بنى اسرائيل:
ب: دوازده ائمه از اهل بيت و عترت پيامبر (ص)
طرق اين روايت:
دسته دوم؛ روايات مبين نه امام از صلب امام حسين (ع)
طرق اين روايت:
دسته سوم؛ تعيين اولين و آخرين فرد ائمه (ع)
طرق اين روايت:
الف: تعبير «أَوَّلُهُمْ عَلِى بْنُ أَبِى طَالِبٍ وَآخِرُهُمُ الْقَائِمُ»
ب: تعبير «انت الامام ابو الائمة… منهم المهدي»
ج: تعبير «اولهم اخى و آخرهم ولدي»
دسته چهارم؛ روايات صريح در اسم و مشخصات كامل ائمه (ع)
لوح جابر بن عبد الله انصارى از رسول خدا (ص)
روايت معراج «نشان داده شدن نور و اسامى امامان معصوم به پيامبر(ص)»
خبر دادن رسول خدا از نامهاى امامان به امير مؤمنان، بعد از نزول آيه «تطهير»:
روايت سهل بن سعد انصارى از فاطمه زهرا (س)
روايت امام حسن (ع) از رسول خدا (ص)
روايت امام حسين (ع) از رسول خدا (ص)
روايت عبد الله بن عباس از رسول خدا (ص)
روايت جابر بن عبد الله انصارى از رسول خدا در ذيل آيه «اطيعوا الله»
روايت ابو حمزه ثمالى و پدرش از امام صادق (ع)
مقدمه
قبل از پرداختن به پاسخ اين سؤال، بايد به يك مطلب اساسى توجه كرد و آن اينكه، براى مديريت جامعه اسلامى و ايجاد نظم و آرامش و اجراى قوانين اسلامى و حفظ شريعت و احكام الهى، وجود امام و رهبر آگاه، الزامى و نصب امام در اين مقام، ضرورى است و همه امت اسلامى (جز خوارج) بر اين مسأله اتفاق نظر دارند؛ اما تنها اختلاف در اين است كه آيا امام را بايد خداوند در اين جايگاه نصب كند و به مردم معرفى كند، يا اين كه خود مردم مىتوانند آن را انتخاب كنند.
از ديدگاه شيعه، مقام امامت، يك مقام الهى است كه نصب امام در اين مقام، تنها و منحصراً در اختيار خداوند است. مردم و حتى خود امام و پيامبر هم در نصب امام، اختيارى از خود ندارند. اين ديدگاه شيعه، بر دلائل عقلى و نقلى (قرآن و روايت) استوار است.
روايت ذيل يكى از دلائل روائى است كه آن را مرحوم كلينى با سند صحيح از امام صادق عليه السلام نقل كرده است:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ: حَدَّثَنِي عُمَرُ بْنُ أَبَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَذَكَرُوا الْأَوْصِيَاءَ وَذَكَرْتُ إِسْمَاعِيلَ فَقَالَ: لَا وَاللَّهِ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ مَا ذَاكَ إِلَيْنَا وَمَا هُوَ إِلَّا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ يُنْزِلُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِد.
ابو بصير مىگويد: خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه نام اوصياء را بردند و من هم اسماعيل را نام بردم. حضرت فرمود: نه به خدا، اى ابا محمد، تعيين امام به اختيار ما نيست، اين كار تنها به دست خداست كه در باره هر يك پس از ديگرى فرو مىفرستد.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الكافي، ج۱، ص: ۲۷۶، ح۱، «بَابُ أَنَّ الْإِمَامَةَ عَهْدٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْهُودٌ مِنْ وَاحِدٍ إِلَى وَاحِد»، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،۱۳۶۲ هـ.ش.
اهل سنت بر عكس ديدگاه شيعه، قائل هستند كه انتخاب جانشين رسول خدا صلى الله عليه وآله، در اختيار خود مردم است.
حال با توجه به اين نكته، پاسخ اجمالى پرسش فوق اين است:
طبق ديدگاه شيعيان، جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله، دوازده نفر از اهل بيت آن حضرت مىباشند كه حضرت در ضمن روايات، علاوه بر ذكر تعداد، نامها و تمامى مشخصات آنان را براى تصدى مقام امامت و خلافت بعد از خود بيان كرده است. اين روايات را در ضمن چهار دسته بيان خواهيم كرد.
در منابع اهل سنت نيز رواياتى تحت عنوان روايت «اثنا عشر خليفة» نقل شده كه برخى ويژگىهاى جانشينان رسول خدا نيز در آنها مطرح شده است. آنان با توجه به اين روايات، تعداد جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله را دوازده تن مىدانند؛ اما در تعيين مصداق آنها، شديداً دچار اختلاف نظر شدهاند و در مورد اين روايت تحليلهاى گوناگون نموده و نظريههاى متعددى را ارائه دادهاند.
اختلاف نظر و تحليل آنها را در مورد روايت «اثنا عشر خليفة» و نيز بررسى سندى را در فايل جدا گانهاى «تحليل اهل سنت از خلفاى اثنا عشر» بحث كردهايم كه به زودى بر روى همين سايت قرار خواهد گرفت.
همچنانكه اشاره شد، در باره امامان معصوم و جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله، هم در منابع اهل سنت اشاره شده و هم در منابع شيعه روايات فراوان داريم. در ابتدا تنها به متن روايات اهل سنت اشاره مىكنيم.
جانشينان رسول خدا (ص) در روايات اهل سنت
در منابع آنها راجع به دوازده جانشين رسول خدا صلى الله عليه وآله، تعبيرات مختلفى، همانند: «اثنا عشر خليفة»، «اثنا عشر اميراً»، «اثنا عشر نقيباًً» و «اثنا عشر قيماً»، به كار رفته است:
روايت «اثنا عشر» با اين تعبير، بخش قابل توجهى از منابع حديث را به خود اختصاصداده، و توسط علماى طراز اول اهل سنت گزارش شده است.
از جمله مسلم بن حجاج نيشابورى، در صحيح خودش پنج روايت را از طريق جابر بن سمره، با تعبير فوق نقل كرده است:
حدثنا قُتَيْبَةُ بن سَعِيدٍ وأبو بَكْرِ بن أبي شَيْبَةَ قالا حدثنا حَاتِمٌ وهو بن إسماعيل عن الْمُهَاجِرِ بن مِسْمَارٍ عن عَامِرِ بن سَعْدِ بن أبي وَقَّاص قال: كَتَبْتُ إلى جَابِرِ بن سَمُرَةَ مع غُلَامِي نَافِعٍ أَنْ أَخْبِرْنِي بِشَيْءٍ سَمِعْتَهُ من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال فَكَتَبَ إلي سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يوم جُمُعَةٍ عَشِيَّةَ رُجِمَ الْأَسْلَمِيُّ يقول: «لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِمًا حتى تَقُومَ السَّاعَةُ أو يَكُونَ عَلَيْكُمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كلهم من قُرَيْشٍ».
عَامِرِ بن سَعْدِ بن أبى وَقَّاص گفت: به جابر بن سَمُرَةَ نامه نوشتم و از او خواستم كه مرا از برخى از احاديثى كه از رسول خدا صلى الله عليه وسلم شنيده، آگاه سازد (و حديثى از آن حضرت برايم روايت كند) او برايم چنين نوشت: روز جمعه كه شام سنگسار اسلمى بود، از رسول خدا صلى الله عليه وسلم شنيدم كه مىفرمود: «دين، هميشه برپاست تا اين كه قيامت فرارسد و بر شما دوازده خليفه باشد كه همگى از قريشاند».
النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى۲۶۱هـ)، صحيح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۳، ح۱۸۲۲، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
صحيح مسلم روايات ديگرى را نيز از جابر بن سمره گرازش كرده، كه در ابتداى آنها تعبير متفاوت وجود دارد:
… يقول: إِنَّ هذا الْأَمْرَ لَا يَنْقَضِي حتى يَمْضِيَ فِيهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً…
… يَقُولُ: لَا يَزَالُ الْإِسْلَامُ عَزِيزًا إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً،….
… يَقُولُ: ” لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزًا مَنِيعًا إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً،….
… لَا يَزَالُ هذا الْأَمْرُ عَزِيزًا إلى اثنى عَشَرَ خَلِيفَةً…
النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى۲۶۱هـ)، صحيح مسلم، ج ۳ ص۱۴۵۲- ۱۴۵۳، روايات ۱۸۲۱، ۱۸۲۲، ۱۸۲۳، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
از آنجايى كه اين روايت با اين تعبير در صحيح ترين و معتبر ترين منابع اهل سنت نقل شده، نيازمند بررسى سندى نيست.
اين حديث را علماى سرشناس ديگرى از اهل سنت نيز روايت نمودهاند كه نام و آدرس دقيق كتب برخى از آنان را ذيلاً ملاحظه مىنماييد:
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى۲۵۶هـ)، التاريخ الكبير، ج۸، ص۴۱۰، تحقيق: السيد هاشم الندوي، ناشر: دار الفكر.
الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبدالله، مسند أحمد بن حنبل، ج۵، ص۸۶، ح۲۰۸۲۴، و ۸۷ ح۲۰۸۳۳، و ۸۹ ح۲۰۸۶۲، و ص۹۲، ح۲۰۸۹۰، دار النشر: مؤسسة قرطبة مصر.
السجستاني الأزدي، ابوداود سليمان بن الأشعث (متوفاى ۲۷۵هـ)، سنن أبي داود، ج۴، ص۱۰۶، ح ۴۲۷۹ و ۴۲۸۰، تحقيق: محمد محيي الدين عبد الحميد، ناشر: دار الفكر.
التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاى۳۵۴ هـ)، الثقات، ج۷، ص۲۴۱، تحقيق السيد شرف الدين أحمد، ناشر: دار الفكر، الطبعة: الأولى، ۱۳۹۵هـ – ۱۹۷۵م.
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله، المستدرك علي الصحيحين، ج۳، صفحه ۷۱۵ و ۷۱۶ احاديث ۶۵۸۶و ۶۵۸۹، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت الطبعة: الأولى، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م.
و….
تعبير دوم در مورد روايت «اثناعشر»، تعبير «اثنا عشر نقيبا» است كه تعداد جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله را به تعداد نقيبان حضرت موسى عليه السلام است، برابر است.
احمد بن حنبل در مسندش اين روايت را از عبد الله بن مسعود آوردهاست:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا حَسَنُ بن مُوسَى ثنا حَمَّادُ بن زَيْدٍ عَنِ الْمُجَالِدِ عَنِ الشعبي عن مَسْرُوقٍ قال: كنا جُلُوساً عِنْدَ عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ وهو يُقْرِئُنَا الْقُرْآنَ فقال له رَجُلٌ: يا أَبَا عبد الرحمن هل سَأَلْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كَمْ تملك هذه الأُمَّةَ من خَلِيفَةٍ؟ فقال عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ: ما سألني عنها أَحَدٌ مُنْذُ قَدِمْتُ الْعِرَاقَ قَبْلَكَ ثُمَّ قال: نعم. وَلَقَدْ سَأَلْنَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال: اثْنَا عَشَرَ كَعِدَّةِ نُقَبَاءِ بني إِسْرَائِيلَ.
مسروق گفت: ما در نزد عبد اللَّه ابن مسعود نشسته بوديم و او براى ما قرآن مىخواند، مردى به او گفت: يا ابا عبد الرحمن آيا شما از رسول خدا صلى الله عليه وآله نپرسيديد كه بعد از او چند خليفه خواهند آمد؟ عبد اللَّه گفت: از هنگامى كه از عراق وارد شدهام كسى اين موضوع را از من نپرسيده است، ما از رسول خدا پرسيديم فرمودند: خلفاء من دوازده نفرند مانند نقباء بنى اسرائيل.
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۱، ص۳۹۸، ح۳۷۸۱، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
ابن حجر عسقلانى كه از سرشناسترين چهرههاى حديثى اهل سنت است پس از نقل اين حديث در مورد سند آن مىنويسد:
(هذا اسناده حسن).
سند اين حديث، حسن است.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية، ج۹، ص۲۸۶، ح ۲۰۹۳، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ناشر: دار العاصمة/ دار الغيث، الطبعة: الأولى، السعودية – ۱۴۱۹هـ.
ابن حجر عسقلانى در جاى ديگر، سيوطى، ابن حجر هيثمى، عاصمى شافعى و مباركفورى شارح جامع ترمذى نيز بعد از نقل روايت نوشته اند:
أما حديث بن مسعود فأخرجه أحمد والبزار بسند حسن أنه سئل كم يملك…
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲ هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج۱۳، ص۲۱۲، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة – بيروت.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى۹۱۱هـ)، تاريخ الخلفاء، ج۱، ص۱۰، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة – مصر، الطبعة: الأولى، ۱۳۷۱هـ – ۱۹۵۲م.
الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاى۹۷۳هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج۱، ص۵۴، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي – كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة – لبنان، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ – ۱۹۹۷م.
العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاى۱۱۱۱هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج۲، ص۴۰۶، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية.
المباركفوري، أبو العلا محمد عبد الرحمن بن عبد الرحيم (متوفاى۱۳۵۳هـ)، تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي، ج۶، ص۳۹۴، دار الكتب العلمية – بيروت.
برخى از منابع ديگر اهل سنت كه اين روايت را آورده اند از قرار ذيل است:
أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني، مسند أبي يعلي، ج۹، ص۲۲۲، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث – دمشق، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۴ هـ – ۱۹۸۴م
الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب، المعجم الكبير، ج۱۰، ص۱۵۷، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء – الموصل، الطبعة: الثانية، ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م.
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله، المستدرك علي الصحيحين، ج۴، ص۵۴۶، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت الطبعة: الأولى، ۱۴۱۱هـ – ۱۹۹۰م.
الرازي، تمام بن محمد الرازي أبو القاسم، الفوائد، ج۲، ص۲۳۱، ج۱۶ ص۲۸۶، تحقيق: حمدي عبد المجيد السلفي، دار النشر: مكتبة الرشد – الرياض، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۲،
المقدسي، مطهر بن طاهر، ذخيرة الحفاظ، ج۳، ص۱۶۶۰، تحقيق: د.عبد الرحمن الفريوائي، ناشر: دار السلف – الرياض، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۶ هـ -۱۹۹۶م.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاى۵۷۱هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج۱۶،ص۲۸۶، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر – بيروت – ۱۹۹۵.
الأفريقي، محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري، مختصر تاريخ دمشق، ج۳، ص۴۳، دار النشر: طبق برنامه الجامع الكبير..
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى۹۱۱هـ)، الفتح الكبير في ضم الزيادة إلى الجامع الصغير، ج۱، ص۳۶۸، دار النشر: دار الفكر – بيروت / لبنان – ۱۴۲۳هـ – ۲۰۰۳م، الطبعة: الأولى، تحقيق: يوسف النبهاني
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى۹۱۱هـ)، تاريخ الخلفاء، ج۱، ص۱۰، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة – مصر، الطبعة: الأولى، ۱۳۷۱هـ – ۱۹۵۲م.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى۹۱۱هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير) ج۲، ص۳۶۳ و ج۹، ص۳۴۳
الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاى۹۷۳هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج۱، ص۵۴، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي – كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة – لبنان، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ – ۱۹۹۷م.
تعبير ديگر اين روايت، «اثنا عشر قيّماً» است كه با سند صحيح، در منابع اهل سنت يافت مىشود. ابويعلى موصلى (متوفاي۳۰۷هـ) از محدثين قديمى و شهير اهل سنت مىنويسد:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ ثَعْلَبَةَ بْنِ سَوَاءٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَوَاءٍ، عَنْ سَعِيدٍ، عَنْ قَتَادَةَ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: كُنَّا جُلُوسًا عِنْدَ النَّبِيِّ صلي الله عليه وسلم فَقَالَ: يَكُونُ لِهَذِهِ الأُمَّةِ اثْنَا عَشَرَ قَيِّمًا، ثُمَّ هَمَسَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم بِكَلِمَةٍ لَمْ أَسْمَعْهَا، قُلْتُ لأَبِي: مَا الْكَلِمَةُ الَّتِي هَمَسَ لَهَا؟ قَالَ: كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ.
جابر بن سَمُره گفت: ما در كنار پيامبر صلى الله عليه وسلم نشسته بوديم كه فرمود: «اين امت دوازده قيم خواهد داشت» سپس رسول خدا صلى الله عليه وسلم آهسته سخنى گفت كه نشنيدم به پدرم گفتم: سخنى كه آن را آهسته گفت: چه بود؟ گفت: «همگى از قريشاند».
أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني، مسند أبي يعلي، ج۱، ص۷۹، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث – دمشق، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۴ هـ – ۱۹۸۴م
منابعى ديگرى نيز اين روايت را نقل كردهاند:
الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى۳۶۰هـ)، المعجم الكبير، ج۲، ص۱۹۶، ح۱۷۹۴ و ص۲۵۶، ح ۲۰۷۳، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء – الموصل، الطبعة: الثانية، ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م.
الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى۳۶۰هـ)، المعجم الأوسط، ج۳، ص۲۰۱، تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد،عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ناشر: دار الحرمين – القاهرة – ۱۴۱۵هـ.
الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاى ۸۰۷ هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج۵، ص۱۹۱، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي – القاهرة، بيروت – ۱۴۰۷هـ.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى۹۱۱هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج۹، ص۳۴۳، طبق برنامه الجامع الكبير.
الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاى۹۷۵هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج۶، ص۳۶، ج۱۲، ص۱۷، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۹هـ – ۱۹۹۸م.
بررسي سند روايت:
در سند روايت، ۱. محمد بن ثعلبه، ۲. محمد بن سواء، ۳. سعيد، ۴. قتاده، ۵. شعبى، ۶. جابر بن سمره قرار دارد كه جز محمد بن ثعلبه بقيه آنها از راوايان بخارى و مسلم هستند.
۱. محمد بن ثعلبه:
محمد بن ثعلبه بن سواء سدوسى، برادر زاده محمد بن سواء راوى بعدى است كه در نزد اهل سنت از راويان معتبر به حساب مىآيد، چنانكه ابن حجر عسقلانى در مورد او مىنويسد:
محمد بن ثعلبة بن سواء بفتح الواو والمد السدوسي بفتح المهملة البصري صدوق.
او محمد بن ثعلبه بن سواء سدوسى بصرى و راستگو است.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲هـ)، تقريب التهذيب، ج۱، ص۴۷۱، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد – سوريا، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶.
همچنين مقدسى، روايتى را كه محمد بن ثعلبة بن سواء در سلسله سند آن واقع است، صحيح معرفى مىنمايد:
أخبرنا محمد بن أحمد بن نصر بأصبهان أن أبا علي الحداد أخبرهم وهو حاضر أبنا أبو نعيم أبنا محمد بن معمر بن ناصح ثنا موسى بن هارون بن عبد الله القزاز ثنا محمد بن ثعلبة بن سواء ثنا عمي محمد بن سواء ثنا سعيد ثنا قتادة عن أنس بن مالك قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: تراصوا صفوفكم وقاربوا بينها وحاذوا بين المناكب والأعناق فوالذي نفس محمد بيده إني لأرى الشيطان يتحايكها من وراء الصفوف كأنها عليه السلام الحذف. إسناده صحيح.
… سند اين حديث، صحيح است.
المقدسي الحنبلي، ابوعبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد (متوفاى۶۴۳هـ)، الأحاديث المختارة، ج۷، ص۴۲، تحقيق عبد الملك بن عبد الله بن دهيش، ناشر: مكتبة النهضة الحديثة – مكة المكرمة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۰هـ.
۲. محمد بن سواء سدوسى:
او از رجال صحيح بخارى و مسلم است و ذهبى در موردش چنين مىنويسد:
محمد بن سواء (ح م) السدوسي أحد الثقات المعروفين.
او محمد بن سواء (ح م) سدوسى يكى از موثقين معروف است.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج۶، ص۱۸۱، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۹۹۵م.
و در كتاب ديگر در باره او مىگويد:
محمد بن سواء بن عنبر السدوسي خ. م. د. ن. ق…. وكان ثقة، نبيلاً، صاحب حديث.
او محمد بن سواء بن عنبر سدوسى خ. م. د. ن. ق…. كه موثق، اصيل و صاحب حديث بود.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج۱۲، ص۳۶۷، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي – لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م.
۳. سعيد بن أبى عروبه:
او نيز از رجال صحيح بخارى و مسلم است و همچنين ذهبى در مورد او مىنويسد:
سعيد بن أبي عروبة مهران الامام الحافظ أبو النضر العدوي مولاهم البصري أحد الاعلام.
او سعيد بن أبى عروبه مهران، امام و حافظ أبو نضر عدوى مولاى آنان و بصرى و يكى از اعلام است.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، تذكرة الحفاظ، ج۱، ص۱۷۷، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى.
۴. قتاده بن دعامه بن قتاده:
او نيز از رجال صحيح بخارى و مسلم است و ذهبى از او با تعبير يكى از ائمه اعلام ياد مىكند:
قتادة بن دعامة ابن قتادة بن عزيز، وقيل غير ذلك في نسبه، أبو الخطاب السدوسي البصري الأعمى الحافظ، أحد الأئمة الأعلام.
او قتاده بن دعامه ابن قتاده بن عزيز،… أبو الخطاب سدوسى بصرى نابينا وحافظ و يكى از ائمه اعلام است.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج۷، ص۴۵۳، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي – لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م.
۵. شعبي:
او عامر بن شراحيل شعبى و از رجال صحيح بخارى و مسلم است و البته همين مقدار در اعتبار او در نزد اهل سنت كفايت مىكند.
علاوه بر آن، ذهبى رجال سرشناس اهل سنت، در مورد او مىگويد:
الشعبي علامة التابعين أبو عمرو عامر بن شراحيل الهمداني الكوفى من شعب همدان مولده في أثناء خلافة عمر في ما قيل، كان إماما حافظا فقيها متفننا ثبتا متقنا.
شعبى داناترين فرد تابعين (كسانى كه از نظر زمانى پس از عصر صحابه قرار دارند) أبو عمرو، عامر بن شراحيل همدانى كوفى از مردم همدان است طبق قولى تاريخ تولد او، اواسط خلافت عمر است مىباشد، او إمام، حافظ و فقيهى ماهر و داراى جايگاهى ثابت و استوار است.
الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى ۷۴۸ هـ)، تذكرة الحفاظ، ج۱، ص۷۹، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى.
۶. جابر بن سمره:
آخرين راوى جابر بن سمره است كه او از جمله صحابه رسول خدا صلى الله عليه وآله مىباشد. صحابه از منظر اهل سنت فوق توثيق بوده و علاوه بر آن، سمره از راويان صحيح بخارى و مسلم نيز مىباشد.
بنابراين، روايت از نظر سند مشكلى ندارد.
اين حديث نيز از طريق جابر بن سمره، با عبارت «اثنا عشر اميراً» در منابع دست اول اهل سنت، منعكس شده است. از جمله بخارى صاحب صحيح ترين كتاب حديثى اهل سنت، نقل كرده است:
حدثني محمد بن الْمُثَنَّى حدثنا غُنْدَرٌ حدثنا شُعْبَةُ عن عبد الْمَلِكِ سمعت جَابِرَ بن سَمُرَةَ قال سمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول: «يَكُونُ اثْنَا عَشَرَ أَمِيرًا» فقال كَلِمَةً لم أَسْمَعْهَا فقال: أبي إنه قال: «كلهم من قُرَيْشٍ».
… جابر بن سَمُره گفت: از پيامبر صلى الله عليه وسلم شنيدم كه مىفرمود: «دوازده امير (براى شما) خواهد بود» سپس رسول خدا صلى الله عليه وسلم سخنى گفت كه نشنيدم، پدرم گفت پيامبر فرمود: « آنها همگى از قريشاند»
البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى۲۵۶هـ)، صحيح البخاري، ج۶، ص۲۶۴۰، ح۶۷۹۶، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة – بيروت، الطبعة: الثالثة، ۱۴۰۷ – ۱۹۸۷.
اين حديث نيز نيازى به بررسى سندى ندارد؛ زيرا كه در صحيحترين كتاب روايى اهل سنت روايت شده است.
برخى ديگر از استوانههاى اهل سنت نيز اين حديث را در كتب خود منعكس نمودهاند از جمله:
الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى۲۴۱هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج۵، ص۹۰، ۹۲، ۹۵، ۹۷، ۱۰۷، روايات به ترتيب صفحه، ۲۰۸۶۸، ۲۰۹۱، ۲۰۹۳۴، ۲۰۹۶۰، ۲۱۰۷۷، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
الترمذي السلمي، محمد بن عيسى أبو عيسى، الجامع الصحيح سنن الترمذي، ج۴، ص۵۰۱، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
الاسفرائني، أبو عوانة يعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۱۶هـ)، مسند أبي عوانة، ج۴، ص۳۷۰، ناشر: دار المعرفة – بيروت
الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاى۳۶۰هـ)، المعجم الكبير، ج۲، ص۱۹۷ ۳، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء – الموصل، الطبعة: الثانية، ۱۴۰۴هـ – ۱۹۸۳م.
الدارقطني البغدادي، ابوالحسن علي بن عمر (متوفاى ۳۸۵هـ)، العلل الواردة في الأحاديث النبوية، ج۱۳، ص۴۰۹، تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله السلفي، ناشر: دار طيبة – الرياض، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۵ – ۱۹۸۵م
در برخى از روايات جابر بن سمره، جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله با تعبير: «اثنا عشر رجلاً» معرفى شدهاست.
مسلم نيشابورى در صحيح مسلم آورده است:
حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي عُمَرَ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ صلي الله عليه وسلم يَقُولُ: لَا يَزَالُ أَمْرُ النَّاسِ مَاضِيًا مَا وَلِيَهُمُ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا، ثُمَّ تَكَلَّمَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم بِكَلِمَةٍ خَفِيَتْ عَلَيَّ، فَسَأَلْتُ أَبِي مَاذَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَقَالَ: كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ.
جابر بن سمره مىگويد: شنيدم كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم مىگفت: تا زمانى كه دوازده نفر مردم را سرپرستى مىكنند، امر مردم مىگذرد. پيامبر سخنى گفت كه بر من آشكار نشد. از پدرم پرسيدم رسول خدا چه فرمود: پدرم گفت: رسول خدا فرمود: همه آنها از قريش اند.
النيسابوري القشيري، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاى۲۶۱هـ)، صحيح مسلم، ج ۳، ص۱۴۵۲، ح۱۸۲۱، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت.
راويان اين روايت همه از روات صحيح بخارى و مسلم مىباشند و از جانب علماى رجال اهل سنت توثيق شده اند. اين روايت در منابع ذيل هم نقل شده است:
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى۸۵۲ هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج۱۳، ص۲۱۱، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة – بيروت.
الحميدي، محمد بن فتوح (متوفاى۴۸۸هـ)، الجمع بين الصحيحين البخاري ومسلم، ج۱، ص۳۳۷، تحقيق د. علي حسين البواب، ناشر: دار ابن حزم – لبنان/ بيروت، الطبعة: الثانية، ۱۴۲۳هـ – ۲۰۰۲م.
ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاى۱۰۱۴هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج۳، ص۱۶۸۷، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية – لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۲۲هـ – ۲۰۰۱م.
نتيجه:
تا اين جا به دست مىآيد كه روايت «اثنا عشر» با تعبيرات فوق، در منابع اهل سنت ذكر شده و ثابت مىكند كه بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله دوازده نفر جانشين آن حضرت هستند و اين روايت، از نظر سند نيز اشكالى ندارد و مورد تأييد علماى آنان است.
نكته قابل توجه اين است كه اين روايات با همه اختلافاتى كه در تعبير دارند، در چند مطلب اساسى مشترك اند:
الف: رسول خدا صلى الله عليه وآله برترين افراد را بعد از خودش براى رهبرى امت اسلام تا دامنه قيامت معين و مشخص كرده است.
ب: شمار پيشوايانى را آن حضرت تأييد كرده، دوازده نفر است.
ج: ويژگيهاى براى خلفاء رسول خدا صلى الله عليه و آله در اين روايات بيان شده، كه جز بر امامان معصوم از نظر شيعه، بر كسى ديگر تطبيق نخواهد كرد.
اين حقيقت بعد از نقل روايات شيعه، كه از اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله به دست ما رسيده، بيشتر روشن مىشود كه اهل بيت عليهم السلام علاوه بر بيان اين حقيقت، نام جانشينان پيامبر و صفات آنان را به صورت دقيق بازگو نموده اند.
جانشينان رسول خدا (ص) در روايات شيعه
در منابع شيعه، روايات بيشتر و روشن ترى آمده كه امامان و جانشينان بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله را هم از نظر تعداد و هم از نظر حسب و نسب و مشخصات و اسم معين مىكنند. برخى از اين روايات، همان روايات معروف «اثنا عشر خليفة» مىباشد، كه به برخى از آنها اشاره شد.
تواتر روايات «دوازده جانشين» در منابع شيعه:
در منابع شيعه، روايات در مورد تعداد و مشخصات جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله، در حد متواتر است.
تعريف تواتر:
روايت متواتر آن روايتى است كه به واسطه نقل راوايان زيادى، براى ما علم و قطع به صدور روايت حاصل شود (البته منشأ اين علم و قطع، كثرت راويان است نه قرائن خارجي) و راوايان در هر طبقه متعدد باشند به گونهاى كه توافق و تعمد آنها بر دروغ گفتن محال باشد.
شهيد ثانى خبر متواتر را اينگونه تعريف كرده است:
هو: ما بلغت رواته في الكثرة مبلغا، أحالت العادة تواطؤهم – أي: اتفاقهم – على الكذب. واستمر ذلك الوصف، في جميع الطبقات حيث يتعدد…
متواتر روايتى است كه راويان آن از جهت كثرت در حدى باشند كه توافق آنان بر دروغ گفتن محال باشد. و اين وصف در تمام طبقات نقل از نگاه تعدد استمرار داشته باشد.
العاملي، زين الدين بن علي بن أحمد الجبعي العاملي، معروف به شهيد ثاني (متوفاي۹۶۵هـ)، الرعاية في علم الدراية، ص۶۲، تحقيق: عبد الحسين محمد علي بقال، ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي – قم المقدسة، الطبعة الثانية۱۴۰۸
ميرزاى قمى نيز در قوانين متواتر را اينگونه تعريف كرده است:
أما المتواتر فعرفه الأكثرون بأنه خبر جماعة يفيد بنفسه القطع بصدقه.
بسيارى خبر متواتر را اينگونه تعريف كرده اند: متواتر خبر جماعتى است كه به نفسه مفيد قطع به راست بودن خبر بدهد.
القمي، ميرزا ابو القاسم، (متوفاي۱۲۳۱هـ)، قوانين الأصول، ص۴۲۰، چاپخانه: حجرية قديمة.
اقسام تواتر:
علماى علم حديث براى تواتر اقسامى را ذكر كردهاند:
۱. تواتر لفظي:
تواتر لفظى آن است كه الفاظ به كار برده شده در يك روايت طبق نقل همه راويان يكى باشد مانند روايت «من كنت مولاه فعلى مولاه».
۲. تواتر معنوى؛
تواتر معنوى آن است كه روايات گرچه از نظر لفظ در نقل راويان متعددند؛ اما همه آنها يك معنا را ثابت مىكنند. روايات مورد بحث ما از قسم دوم است.
در پژوهش حاضر اين روايات، در قالب چند گروه دسته بندى شده و در هر دستهاى، تعدادى از روايات ذكر شده است و ما هم در هر دسته، تنها شمارى از روايات را متذكر مىشويم. از آنجايى كه روايات هر دسته در حد متواتر هستند نياز به بررسى سند نخواهد بود.
دسته اول؛ روايات مبين تعداد ائمه (ع)
دسته نخست رواياتى است كه تعداد امامان معصومين عليهم السلام را بيان مىكنند.
تعدادى از اين روايات، تعبيراتى همانند «اثنا عشر خليفةً»، «اثنا عشر اميراً»، «اثنا عشر نقيباً» و «اثنا عشر رجلاً» را دارند كه همه از جابر بن سمره نقل شده و قبلاً آنها را از منابع اهل سنت نقل كرديم. به اين جهت از ذكر مجدد اين روايات خود دارى مىكنيم.
شمار ديگرى از اين دسته، نيز با تعبير: «الائمة بعدى اثنا عشر»، «الائمة بعدى عدد نقباء بنى اسرائيل» و «اثنا عشر من اهل بيتي» و.. در منابع شيعه نقل شده است:
الف: دوازده ائمه به تعداد نقباء بني اسرائيل:
دستهاى از روايات، با تعبير «الائمة بعدى عدد نقباء بنى اسرائيل»، از طريق تشبيه به نقباء بنى اسرائيل، تعداد امامان معصوم و جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله را بيان كردهاند.
اين روايات، توسط امامان معصوم اميرمؤمنان على، فاطمه زهرا، امام حسن مجتبى، و امام حسين عليهم السلام و از طريق صحابيان رسول خدا همانند: عبد الله بن عباس، ابوذر غفارى، انس بن مالك، ابو هريره، زيد بن ارقم، واثلة بن اسقع، حذيفة بن اسيد، عمران بن حصين، حذيفة بن يمان، ابو قتاده، ام سلمه همسر گرامى رسول خدا صلى الله عليه وآله، از آن حضرت نقل شده است در اينجا به چند طريق آن اشاره مىكنيم:
۱. روايت ابو حمزه از امام باقر (ع): «وَجَعَلَ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَيْ عَشَرَ وَصِيّاً»
مرحوم كلينى در روايت صحيح از امام باقر عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت فرموده است: خداوند بعد از رسول خدا دوازده وصى قرار داده است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ: إِنَّ اللَّهَ أَرْسَلَ مُحَمَّداً صلي الله عليه وآله وسلم إِلَى الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَجَعَلَ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَيْ عَشَرَ وَصِيّاً مِنْهُمْ مَنْ سَبَقَ وَمِنْهُمْ مَنْ بَقِيَ وَكُلُّ وَصِيٍّ جَرَتْ بِهِ سُنَّةٌ وَالْأَوْصِيَاءُ الَّذِينَ مِنْ بَعْدِ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه وآله عَلَى سُنَّةِ أَوْصِيَاءِ عِيسَى وَكَانُوا اثْنَيْ عَشَرَ وَكَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام عَلَى سُنَّةِ الْمَسِيحِ.
امام باقر عليه السلام فرمود: همانا خدا محمد صلّى اللَّه عليه و آله را به سوى جن و انس فرستاد و پس از او ۱۲ وصى قرار داد كه برخى از ايشان گذشته و برخى باقى ماندهاند و نسبت به هر وصيى، سنت و روش خاصى جارى شد (چنانچه امام حسن صلح فرمود و امام حسين جنگيد و امام صادق عليهم السلام نشر علم فرمود) و اوصيائى كه بعد از محمد صلّى اللَّه عليه و آله مىباشند به روش اوصياء عيسى هستند (از لحاظ شماره يا ستم ديدن از دشمنان) و دوازده نفرند و امير المؤمنين عليه السلام روش مسيح را دارد (يعنى پيروان على عليه السلام مانند پيروان مسيح سه دسته شدند، برخى او را خدا دانستند و پرستيدند و برخى او را خطا كار و كافر پنداشتند و برخى به عقيده حق پا برجا بودند و به امامتش قائل شدند، و يا تشبيه آن حضرت به مسيح از نظر زهد و عبادت و پوشاك و خوراك زبر و خشن است).
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الكافي، ج۱، ص۵۳۲، ح۱۰، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،۱۳۶۲ هـ.ش.
طبق نقل شيخ صدوق در خصال و عيون، مراد از محمد بن فضيل، محمد بن فضيل صيرفى است:
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، الخصال، ص۴۷۸، تحقيق، تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري، ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، سال چاپ ۱۴۰۳ – ۱۳۶۲
القمي، ابي جعفر الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي۳۸۱هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج۲، ص۵۹، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م
بررسي سند روايت:
۱. علي بن ابراهيم بن هاشم:
على بن ابراهيم بن هاشم از نظر علماى رجال، موثق است. ما در اين جا نظر دوتن از بزرگان را نقل مىكنيم: نجاشى در باره او مىنويسد:
علي بن إبراهيم بن هاشم أبو الحسن القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.
على بن ابراهيم بن هاشم… موثق در روايت، حجت، مورد اعتماد و صحيح المذهب است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۲۶۰، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
۲. محمد بن عيسي بن عبيد:
در وثاقت اين شخص ميان علماى رجال دو نظريه است.
شيخ طوسى و عدهاى ايشان را ضعيف مىداند و شيخ با عبارت «قيل» غلو را هم به او نسبت داده است. مرحوم علامه مامقانى در تنقيح و آقاى خويى در معجم الرجال و ديگران از اين نظر جواب داده اند.
نجاشى كه برترين رجال شناس شيعه است او را موثق دانسته و مىگويد:
محمد بن عيسى بن عبيد بن يقطين بن موسى مولى أسد بن خزيمة، أبو جعفر، جليل في ( من ) أصحابنا، ثقة، عين، كثير الرواية، حسن التصانيف.
محمد بن عيسى پسر عبيد بن يقطين بن موسى غلام اسد بن خزيمه كنيه اش ابو جعفر و در ميان اصحاب ما يك شخص موثق، آقا و مورد توجه، داراى روايت فراوان، داراى تصنيفات نيكو است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۳۳۳، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
آقاى خويى مىفرمايد: اين شخص با محمد بن عيسى بن عبيد بن يقطين متحد است و بعد از نقل سخنان نجاشى و ديگران در وثاقت او، مىنويسد:
بقي هنا أمور: الأول: أنك عرفت من النجاشي وثاقة الرجل، بل هو ممن تسالم أصحابنا على وثاقته وجلالته…
چند امر باقى مانده است. امر نخست اين است كه از عبارت نجاشى وثاقت اين مرد را دانستى؛ بلكه او از جمله كسانى است كه اصحاب ما بر وثاقت و جلالتش اتفاق دارند…
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج۱۸، ص۱۲۱، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م
علامه حلى بعد از نقل اقوال در باره او مىگويد:
والأقوى عندي قبول روايته.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص۲۴۲، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
علامه مامقانى نيز بعد از چند صفحه بحث در باره او و نقد نظريه مخالف، مىنويسد:
و بالجملة فالحق وثاقة الرجل و صحة احاديثه المسدة من جهته…
مامقاني، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، ج۳، ص۱۶۹، ناشر: المكتبةالمرتضوية، نجف اشرف ۱۳۵۰ هـ
۳. محمد بن فضيل صيرفي:
سومين راوى، محمد بن الفضيل صيرفى است. گرچه از جانب برخى علماى رجال ايشان متهم به غلو شده است؛ اما مورد اعتماد است.
شيخ طوسى در باره او مىنويسد:
محمد بن الفضيل أزدي، صيرفي، يرمي بالغلو، له كتاب.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، رجال الطوسي، ص ۳۶۵، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۵هـ.
علامه حلى نيز در خلاصة الاقوال و ابن داوود حلى در رجال آورده اند:
محمد بن الفضيل- بالياء بعد الضاد – من أصحاب الرضا (عليه السلام)، أزدي صيرفي، يرمي بالغلو.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص ۳۹۵، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
الحلي، تقى الدين الحسن بن علي بن داود (متوفاي۷۴۰هـ)، رجال ابن داود، ص۲۷۵، تحقيق وتقديم: السيد محمد صادق آل بحر العلوم، ناشر: منشورات مطبعة الحيدرية – النجف الأشرف، ۱۳۹۲ – ۱۹۷۲ م
ابن غضائرى و برخى ديگر به پيروى از او، بسيارى از راويان موثق را به دليل اينكه روايات فضائل و علم غيب و.. ائمه را نقل كرده اند، متهم به غلو نمودهاند و محمد بن فضيل نيز يكى از آنان است.
نمازى شاهرودى در مستدركات علم رجال مىنويسد:
محمد بن الفضيل بن كثير الأزدي الكوفي الصيرفي أبو جعفر الأزرق: عدوه من أصحاب الصادق والكاظم والرضا صلوات الله عليهم. استضعفوه ورموه بالغلو. لكن يستفاد حسنه وكماله ودفع الرمي من مكاتبته إلى أبي جعفر الجواد عليه السلام. كمبا ج۱۲/۱۱۱، وجد ج۵۰/۵۳، والعيون ج۱/ ۵۶، وج۲/۲۲۱. وفي ك باب ۳۹ عن محمد بن الفضيل، عن الرضا عليه السلام رواية كريمة مهمة.
محمد بن فضيل… را از اصحاب امام صادق و امام كاظم و امام هشتم عليهم السلام شمرده و با نسبت غلو، تضعيف كرده اند؛ اما حسن و كمال او و دفع اين تهمت از ايشان از مكاتبه او با امام جواد عليه السلام استفاده مىشود.
الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي۱۴۰۵هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج۷، ص۲۸۸، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى۱۴۱۲هـ
يكى از رواياتى كه ايشان از امام هشتم نقل كرده اين روايت صحيح است:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ: أَ تَبْقَى الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ؟ قَالَ: لَا. قُلْتُ: فَإِنَّا نُرَوَّى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَّهَا لَا تَبْقَى بِغَيْرِ إِمَامٍ إِلَّا أَنْ يَسْخَطَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ أَوْ عَلَى الْعِبَادِ فَقَالَ لَا لَا تَبْقَى إِذاً لَسَاخَتْ.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الكافي، ج۱، ص۱۷۹، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،۱۳۶۲ هـ.ش.
۴. ابو حمزه ثمالي:
نام او ثابت بن دينار است. ابو حمزه ثمالى از نظر رجال شناشان شيعه، موثق است. در اينجا به سخن شيخ طوسى و علامه حلى اشاره مىكنيم:
شيخ طوسى در مورد او مىنويسد:
ثابت بن دينار، يكنى أبا حمزة الثمالي، وكنية دينار أبو صفية، ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، الفهرست، تحقيق: ص۹۰، الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى۱۴۱۷
علامه حلى نيز در خلاصةالاقوال او را موثق مىداند و در مورد او آورده است:
ثابت بن دينار، يكنى دينار أبا صفية، وكنية ثابت، أبو حمزة الثمالي. روى عن علي بن الحسين ( عليه السلام ) ومن بعده، واختلف في بقائه إلى وقت أبي الحسن موسى (عليه السلام)، وكان ثقة.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص۸۶، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
۲. روايت امام علي (ع) از رسول خدا (ص): «سَأَلْتُ عَنِ الْأَئِمَّةِ فَقَالَ: عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ».
خزاز قمى از محدثان شهير گذشته و مورد اعتماد شيعه، با سندش از اميرمؤمنان عليه السلام نقل نموده كه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرموده است: پيشوايان بعد از من، به تعداد نقيبان بنى اسرائيل هستند:
أخبرنا أبو عبد الله الحسين بن محمد بن سعيد، قال: حدثنا محمد بن أحمد الصفواني، قال: حدثنا مروان بن محمد السحاري قال: حدثنا أبو يحيى التميمي، عَنْ أَبِي يَحْيَى التَّيْمِيِّ عَنْ يَحْيَى الْبَكَّاءِ عَنْ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: سَتَفْتَرِقُ أُمَّتِي عَلَى ثَلَاثٍ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً مِنْهَا فِرْقَةٌ نَاجِيَةٌ وَالْبَاقُونَ هَالِكُونَ فَالنَّاجُونَ الَّذِينَ يَتَمَسَّكُونَ بِوَلَايَتِكُمْ وَيَقْتَبِسُونَ مِنْ عِلْمِكُمْ وَلَا يَعْمَلُونَ بِرَأْيِهِمْ فَأُولَئِكَ مَا عَلَيْهِمْ مِنْ سَبِيلٍ فَسَأَلْتُ عَنِ الْأَئِمَّةِ فَقَالَ: عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ.
رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: به زودى امتم هفتاد و سه گروه شوند، گروهى رستگارند و ديگران در آتش اند، رستگاران آنانى هستند كه به ولايت شما چنگ زنند، و از كردار شما سرمشق گيرند، و طبق نظر خود عمل ننمايند، پس بر آنها چيزى نيست (و گرفتارى ندارند و اهل نجاتند) از عدد امامان از آن حضرت پرسيدم؟ فرمود: آنان به عدد نقيبان بنى اسرائيلاند.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۵۵، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، ۱۴۰۱هـ.
المجلسي، محمد باقر (متوفاى۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج۳۶، ص۳۳۶، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء – بيروت – لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.
۳. روايت امام حسن مجتبي(ع) از رسول خدا (ص):« الْأَئِمَّةُ بَعْدِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ اثْنَا عَشَرَ»
امام حسن مجتبى عليه السلام نيز در اين مورد از رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت نقل كردهاست:
وعنه [علي بن الحسن بن محمد] قال: حدثنا عتبة بن عبد الله الحمصي، قال حدثنا سليمان ابن عمر الراسبي الكاتب بحمص، قال حدثني عبد الله بن جعفر ابن عبد الله المحمدي، قال حدثني أبو روح بن فروة بن الفرج، قال حدثني أحمد بن محمد بن المنذر ابن حيفر، قال: قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا سَأَلْتُ جَدِّي رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله عَنِ الْأَئِمَّةِ بَعْدَهُ فَقَالَ صلي الله عليه وآله: الْأَئِمَّةُ بَعْدِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ اثْنَا عَشَرَ أَعْطَاهُمُ اللَّهُ عِلْمِي وَفَهْمِي وَأَنْتَ مِنْهُمْ يَا حَسَنُ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَتَى يَخْرُجُ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ؟ قَالَ: إِنَّمَا مَثَلُهُ كَمَثَلِ السَّاعَةِ «ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَالْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً».
امام حسن مجتبى عليه السّلام فرمود: از جدم رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله راجع به امامان پس از او پرسيدم. فرمود: امامان بعد از من به عدد نقيبان بنى اسرائيل دوازده نفرند كه خدا علم و فهم مرا به ايشان مرحمت فرموده و تو اى حسن از جملهاى آنان هستى. عرض كردم: اى رسول خدا چه زمانى قائم ما اهل بيت بيرون آيد؟ فرمود: اى حسن حكايت او حكايت قيامت است، «در آسمانها و زمين گران است، و نيايد شما را مگر به طور ناگهانى».
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۶۹، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، ۱۴۰۱هـ.
۴. روايت فاطمه زهرا (س) از رسول خدا (ص): «الأئمة بعدي عدد نقباء بني إسرائيل»
يكى از راويان، اين تعبير از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم، حضرت زهرا سلام الله عليها است كه خودش از آن حضرت شنيدهاست:
أخبرنا محمد بن عبد الله بن المطلب، قال حدثنا أبو أحمد عبيد الله بن الحسين النصيبي، قال حدثني أبو العينا، قال حدثني يعقوب بن محمد بن علي بن عبد المهيمن بن عباس بن سعد الساعدي، عن أبيه قال: سألت فاطمة صلوات الله عليها عن الأئمة فقالت: سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم يقول: الأئمة بعدي عدد نقباء بني إسرائيل.
سعد ساعدى روايت مىكند پدرم گفت: از حضرت فاطمه زهرا سلام الله در مورد امامان پرسيدم. فاطمه فرمود: از رسول خدا شنيدم كه مى فرمود: امامان پس از من به تعداد نقيبان بنى اسرائيل اند.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۹۷، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، ۱۴۰۱هـ.
۵. روايت امام صادق (ع): « الأئمة بعدي عدد نقباء بني إسرائيل وحواري عيسى»
أخبرنا أبو المفضل الشيباني، قال: حدثني أبو القاسم أحمد بن عامر، عن سليمان الطائي ببغداد، قال: حدثنا مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الْكُوفِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَخِيهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: الْأَئِمَّةُ بَعْدِي بِعَدَدِ نُقْبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَحَوَارِيِّ عِيسَى مَنْ أَحَبَّهُمْ فَهُوَ مُؤْمِنٌ وَمَنْ أَبْغَضَهُمُ فَهُوَ مُنَافِقٌ هُمْ حُجَجُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَأَعْلَامُهُ فِي بَرِيَّتِهِ.
به نقل امام حسن عليه السلام رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: امامان بعد از من به عدد نقيبان بنى اسرائيل و حواريين عيسى هستند، هر كه ايشان را دوست دارد او مؤمن است، و هر كه ايشان را دشمن دارد او كافر و منافق است، آنان حجتهاى خدا بر خلق و نشانههاى او در ميان مخلوقات هستند.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۶۶، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، ۱۴۰۱هـ.
۶. روايت حذيفه بن اسيد از رسول خدا (ص):
علاوه بر اميرمؤمنان فاطمه زهرا، امام حسن، و امام صادق عليهم السلام، بسيارى از اصحاب نيز اين روايت را نقل كردهاند. از جمله حذيفة بن اسيد مىگويد: رسول خدا در جواب پرسش سلمان فرمود: پيشوايان بعد از من به تعداد نقيبان بنى اسرائيل هستند:
أخبرنا أبو محمد الحسين بن محمد بن سعيد، قال: حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي الأسدي، قال: حدثني محمد بن أبي بشر، قال: حدثني الحسين بن أبي الهيثم،ِ عَنْ هِشَامِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ صَدَقَةَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ هِشَامٍ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ أُسَيْدٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَقُولُ: وَسَأَلَهُ سَلْمَانُ عَنِ الْأَئِمَّةِ فَقَالَ: الْأَئِمَّةُ بَعْدِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ وَمِنَّا مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَلَا إِنَّهُمْ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَهُمْ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمْ.
حذيفه مىگويد: از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم شنيدم كه در جواب پرسش سلمان در مورد ائمه، فرمود: پيشوايان بعد از من به تعداد نقيبان بنى اسرائيل هستند، نه تن آنان از نسل حسين مىباشند و مهدى اين امت از ما است. آگاه باشيد آنان با حق و حق با آنان است پس بنگريد كه چگونه بعد از من با آنها رفتار مىكنيد.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۳۰، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، ۱۴۰۱هـ.
۷. روايت ابوذر از رسول خدا (ص): « وَكَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ؟ قَالَ: عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيل.»
حدثنا أبو المفضل محمد بن عبد الله الشيباني رحمه الله، قال حدثنا محمد بن رياح الأشجعي، قال: حدثنا محمد بن غالب بن الحارث، قال: حدثنا إسماعيل بن عمرو البجلي، قال: حدثنا عبد الكريم، عن أبي الحسن، عن أبي الحرث،ِ عَنْ أَبِي ذَرٍّ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَقُولُ: مَنْ أَحَبَّنِي وَأَهْلَ بَيْتِي كُنَّا وَهُوَ كَهَاتَيْنِ وَأَشَارَ بِالسَّبَّابَةِ وَالْوُسْطَى ثُمَّ قَالَ صلي الله عليه وآله: أَخِي خَيْرُ الْأَوْصِيَاءِ وَسِبْطِي خَيْرُ الْأَسْبَاطِ وَسَوْفَ يُخْرِجُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ أَئِمَّةَ أَبْرَارٍ وَمِنَّا مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَكَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ؟ قَالَ: عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيل.
ابوذر مىگويد: از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مىفرمود: هر كه من و اهل بيتم را دوست بدارد ما و او مانند اين دو انگشت هستيم- و اشاره به انگشت سبابه و وسطى فرمود- (كنايه از نزديك بودن دوستانشان به آنها است). سپس فرمود: برادرم (على) بهترين اوصياء و دو سبط من (حسن و حسين) بهترين اسباطند، و خداى تعالى از صلب حسين امامان نيكوكار را خارج كند، و مهدى اين امت از ما است. به آن حضرت عرض شد: اى رسول خدا! امامان پس از شما چند نفرند؟ فرمود: به عدد نقيبهاى بنى اسرائيل (كه دوازده نفر بودند، و نقيب به معناى سرپرست و زمامدار است).
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۳۶، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، ۱۴۰۱هـ.
۸. روايت ابو هريره از رسول خدا (ص): «الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ»
ابوهريره كه يكى از دشمنان سرسخت اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله بوده، چندين روايت را با اين تعبير نقل كرده است. در يكى از رواياتش مىگويد: ما از رسول خدا سؤال كرديم اهل بيت تو چه كسانى هستند حضرت فرمود: آنها امامان بعد از من هستند كه شمارشان به تعداد نقيبان بنى اسرائيل مىباشد:
حدثنا محمد بن عبد الله الشيباني رحمه الله قال: حدثنا صالح بن أحمد بن أبي مقاتل عن زكريا عن سليمان بن جعفر الجعفري قال: حدثنا مسكين بن عبد العزيز عن أبي سلمة عن أبي هريرة قَال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: إِنَّ الصَّدَقَةَ لَا تَحِلُّ لِي وَلَا لِأَهْلِ بَيْتِي. فَقُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ أَهْلُ بَيْتِكَ؟ قَالَ: أَهْلُ بَيْتِي عِتْرَتِي مِنْ لَحْمِي وَدَمِي هُمُ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِي عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ.
ابو هريره مىگويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: صدقه براى من و اهلبيتم حرام است. عرض كرديم: اى رسول خدا اهل بيت شما چه كسانى هستند؟ فرمود: اهل بيت من همان عترت من و از گوشت و خون من هستند. آنان پيشوايان بعد از منند كه تعدادشان به شمارش نقيبان بنى اسرائيل مىباشد.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۸۹، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، ۱۴۰۱هـ.
ابن شهرآشوب، رشيد الدين أبي عبد الله محمد بن علي السروي المازندراني (متوفاى۵۸۸هـ)، مناقب آل أبي طالب، ج۱، ص۲۵۸، تحقيق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المكتبة والمطبعة الحيدرية، ۱۳۷۶هـ ـ ۱۹۵۶م.
ب: دوازده ائمه از اهل بيت و عترت پيامبر (ص)
در دستهاى ديگرى از روايات، علاوه بر صراحت در تعداد، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم وارد جزئيات بيشتر شده و مشخصات بارزترى را براى اين جانشينانش بيان كرده و فرموده است: اين دوازده جانشين، از عترت و اهل بيت من هستند.
اين دسته از روايات نيز همانند روايات دسته قبل، از طريق: ابو سعيد خدرى، ابن عباس، واثلة بن اسقع، محمد بن على بن عمر بن على بن ابى طالب و… از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است.
۱. روايت صحيح ابو سعيد خدري از امام علي (ع): «إِنَّ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً هُدًى مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّهَا»
ابو سعيد خدرى در روايت صحيحى كه مرحوم كلينى آن را نقل كرده، مىگويد: هنگامىكه ابو بكر از دنيا رفت، و عمر به جايش نشست، مردى از بزرگان يهوديان مدينه آمد به عمر گفت: اگر به سؤالاتم پاسخ دهى، يقيناً تو داناترين اصحاب رسول خدا به كتاب و سنت خواهى بود و من ايمان مىآورم. عمر آن شخص را به داناترين شخص در امت اسلام كه حضرت على عليه السلام باشد راهنمايى كرد. يكى از سؤالات او در باره تعداد جانشينان رسول خدا و نسل و نسب آنان بود. اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: آنان دوازده نفر از ذريه رسول خدا هستند.
تفصيل روايت اين است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام وَمُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِي يَحْيَى الْمَدَائِنِيِّ عَنْ أَبِي هَارُونَ الْعَبْدِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: كُنْتُ حَاضِراً لَمَّا هَلَكَ أَبُو بَكْرٍ وَاسْتَخْلَفَ عُمَرَ أَقْبَلَ يَهُودِيٌّ مِنْ عُظَمَاءِ يَهُودِ يَثْرِبَ َ وَتَزْعُمُ يَهُودُ الْمَدِينَةِ أَنَّهُ أَعْلَمُ أَهْلِ زَمَانِهِ حَتَّى رُفِعَ إِلَى عُمَرَ فَقَالَ لَهُ: يَا عُمَرُ إِنِّي جِئْتُكَ أُرِيدُ الْإِسْلَامَ فَإِنْ أَخْبَرْتَنِي عَمَّا أَسْأَلُكَ عَنْهُ فَأَنْتَ أَعْلَمُ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ بِالْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ وَجَمِيعِ مَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَ عَنْهُ قَالَ: فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: إِنِّي لَسْتُ هُنَاكَ لَكِنِّي أُرْشِدُكَ إِلَى مَنْ هُوَ أَعْلَمُ أُمَّتِنَا- بِالْكِتَابِ وَالسُّنَّةِ وَجَمِيعِ مَا قَدْ تَسْأَلُ عَنْهُ وَهُوَ ذَاكَ فَأَوْمَأَ إِلَى عَلِيٍّ عليه السلام…
ثُمَّ قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ: أَخْبِرْنِي عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ كَمْ لَهَا مِنْ إِمَامٍ هُدًى وَأَخْبِرْنِي عَنْ نَبِيِّكُمْ مُحَمَّدٍ أَيْنَ مَنْزِلُهُ فِي الْجَنَّةِ وَأَخْبِرْنِي مَنْ مَعَهُ فِي الْجَنَّةِ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: إِنَّ لِهَذِهِ الْأُمَّةِ اثْنَيْ عَشَرَ إِمَاماً هُدًى مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّهَا وَهُمْ مِنِّي وَأَمَّا مَنْزِلُ نَبِيِّنَا فِي الْجَنَّةِ فَفِي أَفْضَلِهَا وَأَشْرَفِهَا جَنَّةِ عَدْنٍ وَأَمَّا مَنْ مَعَهُ فِي مَنْزِلِهِ فِيهَا فَهَؤُلَاءِ الِاثْنَا عَشَرَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ وَأُمُّهُمْ وَجَدَّتُهُمْ وَأُمُّ أُمِّهِمْ وَذَرَارِيُّهُمْ لَا يَشْرَكُهُمْ فِيهَا أَحَدٌ.
ابو سعيد خدرى مىگويد: زمانى كه ابو بكر مرد و عمر جانشين او شد، من حاضر بودم كه مردى از بزرگان يهود مدينه نزد عمر آمد و يهوديان مدينه معتقد بودند كه دانشمندترين مردم زمان خود است، تا نزديك عمر رسيد گفت: اى عمر! من نزد تو آمدهام و مىخواهم مسلمان شوم. اگر هر چه پرسيدم جواب گفتى، مىدانم تو دانشمندترين اصحاب محمد نسبت به قرآن و سنت و آنچه مىخواهم از تو بپرسم هستى.
عمر گفت: من چنين نيستم، ولى تو را به كسى راهنمايى مىكنم كه دانشمندترين امت نسبت به قرآن و سنت و آنچه از او بپرسى مىباشد. و او اين مرد است آنگاه اشاره به على عليه السلام كرد…
يهودى گفت: از نخستين سنگى كه روى زمين نهاده شد و نخستين درختى كه در زمين كاشته شد و نخستين چشمهاى كه روى زمين جوشيد، به من خبر بده.
اميرمؤمنان عليه السلام به او پاسخ داد. يهودى گفت: به من بگو اين امت چند امام دارد؟ و پيغمبر شما منزلش در كجاى بهشت است؟ و به من بگو همراهان او در بهشت كيانند؟ اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: اين امت دوازده امام هادى از نسل پيغمبرش دارد و آنها از نژاد من هستند و اما منزل پيغمبر ما در بهترين و شريفترين مقام بهشت به نام جنت عدن است و اما همراهان او در آن منزل، همين دوازده تن از نسل او، مادر، جده، مادر مادر آنها (خديجه عليها السلام) و اولاد آنان مىباشند، و كسى ديگر با ايشان در آن منزل شركت ندارد.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الكافي، ج۱، ص۵۳۲، ح۸، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،۱۳۶۲ هـ.ش.
اين روايت طبق سند نخست صحيح است؛ از اين رو، همان سند آن را بررسى مىنماييم.
بررسي سند نخست روايت:
ا) محمد بن يحيي العطار:
محمد بن يحياى عطار قمى از چهرههاى شناخته شده و موثق امامى و از اساتيد مرحوم كلينى است كه رجال شناسان او را ثقه و مورد اعتماد مىدانند. نجاشى در باره او مىگويد:
محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۳۵۳، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
ب) محمد بن الحسين:
دومين شخص محمد بن الحسين همدانى و كنيه اش ابو جعفر زيات است. او نيز از علماى جليل القدر و موثق اماميه مىباشد. نجاشى ايشان را اينگونه معرفى كرده است:
محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، أبو جعفر الزيات الهمداني – واسم أبي الخطاب زيد – جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته.
محمد بن الحسين بن ابى الخطاب، كنيه اش ابو جعفر زيات همدانى است. و نام اى الخطاب زيد است. محمد بن الحسن از بزرگان اصحاب ما، عظيم القدر، داراى روايات بسيار، مورد اعتماد، مشهور، بوده و داراى تأليفات قابل ستايش و رواياتى است كه به انسان آرامش مىدهد.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۳۳۴، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
شيخ در فهرست و رجالش نيز آورده است:
محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، كوفي، ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، الفهرست، ص۲۱۵، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى۱۴۱۷
ايشان در كتاب رجالش مىگويد:
محمد بن الحسين بن أبي الخطاب الزيات الكوفي، ثقة، من أصحاب أبي جعفر الثاني عليه السلام.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، رجال الطوسي، ص۳۹۱، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۵هـ.
علامه حلى نيز در خلاصة الاقوال مىگويد:
محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، واسم أبي الخطاب زيد، ويكنى محمد بابي جعفر الزيات الهمداني، جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة عين. حسن التصانيف، مسكون إلى روايته، له تصانيف ذكرناها في كتابنا الكبير، من أصحاب الجواد (عليه السلام).
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص۲۴۱، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
ج) مسعدة بن زياد:
سومين راوى، مسعدة بن زياد است. او نيز امامى و از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام و موثق است. نجاشى در باره او مىنويسد:
مسعدة بن زياد الربعي ثقة، عين، روى عن أبي عبد الله عليه السلام.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۴۱۵، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
۲. از طريق ابو سيعد خدري از رسول خدا (ص): «اثنا عشر من أهل بيتي»
ابو سعيد خدرى از صحابه جليل القدر، از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل كرده كه حضرت فرمود: ائمه دوازده گانه از اهل بيت و عترت من هستند.
سعيد بن المسيّب محمّد بن عليّ قال: حدّثنا عليّ بن الحسن بن مَنْدَة قال: حدّثنا أبو محمّد هارون بن موسى التلعكبريّ رضي اللّه عنه قال: حدّثنا أحمد بن محمّد بن سعيد قال: حدّثنا محمّد بن غياث الكوفيّ قال: حدّثنا حمّاد بن أبي حازم المدنيّ قال: حدّثنا عِمْرَانَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم الصَّلَاةَ الْأُولَى ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ الْكَرِيمِ عَلَيْنَا فَقَالَ: مَعَاشِرَ أَصْحَابِي إِنَّ مَثَلَ أَهْلِ بَيْتِي فِيكُمْ كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ وَبَابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ فَتَمَسَّكُوا بِأَهْلِ بَيْتِي بَعْدِي وَالْأَئِمَّةِ الرَّاشِدِينَ مِنْ ذُرِّيَّتِي فَإِنَّكُمْ لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً فَقِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ كَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ؟ قَالَ: اثْنَا عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي أَوْ قَالَ مِنْ عِتْرَتِي.
ابوسعيد خدرى مىگويد: پيامبر صلى الله عليه و سلم نماز اول را با ما به جاى آورد و سپس روى مباركش را به طرف ما نمود و فرمود: اى اصحاب من! مثل اهل بيت من در بين شما، مثل كشتى نوح و باب حطهء بنى اسرائيل است. پس بعد از من به دامن اهل بيتم چنگ زنيد، امامان پوياى حق از ذريه من. قطعا تا ابد گمراه نخواهيد شد. گفته شد: يا رسول الله! امامان بعد از شما چند نفرند؟ فرمود: دوازده نفر از اهل بيتم.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۳۴، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، ۱۴۰۱هـ.
الجوهري، أحمد بن عبيد الله بن عياش (متوفاي۴۰۱هـ)، مقتضب الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۹، ناشر: مكتبة الطباطبائي، چاپخانه: العلمية – قم
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاى۴۱۳ هـ)، الاختصاص، ص۲۰۸، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان، الطبعة الثانية ۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م
اين روايت از طريق انس بن مالك و حذيفة بن يمان نيز نقل شده است:
المجلسي، محمد باقر (متوفاى۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج ۳۶، ص۳۱۰ و۳۳۱، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء – بيروت – لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.
۳. روايت ابن عباس: «فالأئمة من أهل بيتي وعترتي»
شيخ مفيد در كتاب الاختصاص و شيخ ابراهيم قندوزى حنفى صاحب كتاب «ينابيع المودة» از طريق عبد الله ابن عباس (كه از شاگردان امام على عليه السلام بوده و علماى اهل سنت او را به عنوان دانشمند امت مىشناسند) نقل كردهاست:
حدثنا محمد بن موسى بنِ الْمُتَوَكِّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيِّ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِيهِ [سالم بن دينار] عَن سعد ابْنِ طَرِيفٍ عَنِ الاصبغ ابْنِ نُبَاتَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: ذِكْرُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عِبَادَةٌ وَذِكْرِي عِبَادَةٌ وَذِكْرُ عَلِيٍّ عِبَادَةٌ وَذِكْرُ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ عِبَادَةٌ….
أُولَئِكَ أَوْلِيَاءُ اللَّهِ حَقّاً وَخُلَفَائِي صِدْقاً عِدَّتُهُمْ عِدَّةُ الشُّهُورِ وَهِيَ اثْنا عَشَرَ شَهْراً وَعِدَّتُهُمْ عِدَّةُ نُقَبَاءِ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ ثُمَّ تَلَا صلي الله عليه وآله هَذِهِ الْآيَةَ «وَالسَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ» ثُمَّ قَالَ: أَ تُقَدِّرُ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ أَنَّ اللَّهَ يُقْسِمُ بِالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ وَيَعْنِي بِهِ السَّمَاءَ وَبُرُوجَهَا؟ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا ذَاكَ؟ قَالَ: أَمَّا السَّمَاءُ فَأَنَا وَأَمَّا الْبُرُوجُ فَالْأَئِمَّةُ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ وَآخِرُهُمُ الْمَهْدِيُّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ.
ابن عباس مىگويد: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: ذكر خدا (و ياد كردن او) عبادت است و ياد كردن من عبادت است، و ياد كردن على عبادت است، و ياد كردن امامان از فرزندان او عبادت است، و سوگند به آنكه مرا به پيغمبرى برانگيخته و بهترين مردمان قرارم داده، وصىّ من بهترين اوصياء است،…
آنان به راستى اولياى خدا و به درستى جانشينان من هستند، شماره آنها شماره ماههاى دوازده گانه، و عددشان به عدد نقيبان موسى بن عمران است، سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: «سوگند به آسمانهايى كه داراى برجها است، آنگاه فرمود: اى پسر عباس! آيا مىپندارى كه خداوند به آسمان داراى برجها سوگند ياد فرموده و مقصودش همين آسمانها و برجها است؟ عرض كردم: اى رسول خدا پس مقصودش چيست؟ فرمود: اما آسمان منم، و اما برجها امامان پس از منند كه اولى آنها على و آخرشان مهدى است، درود خدا بر تمامى ايشان باد.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاى۴۱۳ هـ)، الاختصاص، ص۲۲۴، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان، الطبعة الثانية ۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م
اين روايت در برخى منابع ديگر، با اندك تغيير در پايان آن به صورت ذيل نقل شدهاست:
عن الأصبغ بن نباتة قال: سمعت ابن عباس (رضي اله عنهما) يقول: قال رسول الله صلي الله عليه وآله: أنا السماء. وأما البروج فالأئمة من أهل بيتي وعترتي، أولهم علي وآخرهم المهدي، وهم إثنا عشر.
اصبغ بن نباته مىگويد: از ابن عباس شنيدم كه مىگفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله [در تفسير آيه « وَالسَّماءِ ذاتِ الْبُرُوج»] فرمود: مراد آسمان منم، و اما مراد از بروج، پيشوايان از اهل بيت و عترت من هستند، كه نخستين آنها على و آخرين آنان مهدى است و آنان دوازده نفر اند.
القندوزي الحنفي، الشيخ سليمان بن إبراهيم (متوفاى۱۲۹۴هـ) ينابيع المودة لذوي القربى، ج۳، ص۲۵۴، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشرـ قم، الطبعة:الأولى۱۴۱۶هـ.
المرعشي النجفي، السيد شهاب الدين (متوفاي ۱۴۱۱هـ)، شرح إحقاق الحق، ج۱۳، ص۷۱، تحقيق و تعليق: السيد شهاب الدين المرعشي النجفي، ناشر: منشورات مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي – قم – ايران
۴. روايت واثلة بن الاسقع: «الأئمة بعدي من عترتي»
خزاز قمى در كفاية الاثر آورده است:
[أخبرنا أبو عبد الله الحسين بن محمد بن سعيد] قال: حدثنا الحسين بن علي البزوفري، قال حدثنا محمد بن إسحاق الأنصاري، قال حدثنا علي بن الحسين، قال: حدثنا عيسى بن يونس، قال ثور- يعني ابن يزيد- عن خالد بن معدان عن واثلة بن الأسقع قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: أنزلوا أهل بيتي بمنزلة الرأس من الجسد وبمنزلة العينين من الرأس، وإن الرأس لا يهتدي إلا بالعينين، اقتدوا بهم من بعدي لن تضلوا. فسألنا عن الأئمة قال: الأئمة بعدي من عترتي أو قال: من أهل بيتي – عدد نقباء بني إسرائيل.
واثله بن اسقع مىگويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: اهل بيت مرا همانند سر براى بدن و همانند دو چشم براى سر بدانيد، همانا سر بدون چشم راه به چيزى نبرد؛ پس از من از آنها پيروى كنيد تا هرگز گمراه نشويد؛ از آن حضرت از امامان (و عددشان) پرسيدم؟ فرمود: امامان بعد از من از عترت من- يا فرمود: از اهل بيت من- به عدد نقيبان بنى اسرائيلاند.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۱۲، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، ۱۴۰هـ.
۵. روايت امام صادق (ع): «اثْنَا عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي»
شيخ صدوق رحمة الله عليه، اين سخن رسول خدا صلى الله عليه وآله را از طريق ابراهيم بن مهزم و پدرش، از امام صادق عليه السلام اينگونه نقل كردهاست:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادٍ الْهَمَدَانِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَعْقِلٍ الْقَرْمِيسِينِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَصْرِيِّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وسلم: اثْنَا عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِيأَعْطَاهُمُ اللَّهُ فَهْمِي…
دوازده نفرند از اهل بيت من كه خداوند فهم و دانش و حكمت و اخلاقم را به آنان مرحمت فرموده و آنها را از سرشت من آفريده. واى بر حال كسانى كه پس از من بر آنها بزرگى كنند و قطع رحم نمايند،چه شده است آنان را، خداوند هرگز شفاعت من را به آنان نرساند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص۲۸۱، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، ۱۳۹۵ هـ.
القمي، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي۳۸۱هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج۲، ص۶۶، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م
۶. روايت زراره از امام باقر (ع): «الِاثْنَا عَشَرَ الْإِمَامَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ كُلُّهُمْ مُحَدَّثٌ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ»
امام باقر عليه السلام در روايت موثق مىفرمايد: دوازده امام از آل محمد و فرزندان رسول خدا صلى الله عليه وآله هستند:
أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام يَقُولُ: الِاثْنَا عَشَرَ الْإِمَامَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ كُلُّهُمْ مُحَدَّثٌ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وسلم وَوُلْدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام فَرَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وسلم وَعَلِيٌّ عليه السلام هُمَا الْوَالِدَانِ.
امام باقر عليه السلام فرمود: دوازده امام از آل محمد همگى محدث و اولاد پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و على بن ابى طالب عليه السلام هستند، پس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و على عليه السلام دو پدراند.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الكافي، ج۱، ص۵۳۳، ح۱۴، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،۱۳۶۲ هـ.ش.
روايت فوق، با اندك تغيير در سند نيز در كافى نقل شده است:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْخَشَّابِ عَنِ ابْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام يَقُولُ: الِاثْنَا عَشَرَ الْإِمَامَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام كُلُّهُمْ مُحَدَّثٌ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وسلم وَمِنْ وُلْدِ عَلِيٍّ وَ رَسُولُ اللَّهِ وَعَلِيٌّ عليهما السلام هُمَا الْوَالِدَانِ.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الكافي، ج۱، ص۵۳۱، ح۷، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،۱۳۶۲ هـ.ش.
۷. روايت ابن عباس: «وَلْيَأْتَمَّ بِالْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِهِ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِي»
روايت ابن عباس از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در بسيارى از كتابهاى شيعه از جمله در امالى شيخ صدوق، مناقب آل ابى طالب، بشارة المصطفى و نهج الايمان نقل شده است:
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَمِّهِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ مُحَمَّدُ بْنُ زِيَادٍ الْأَزْدِيُّ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ عَنْ عِكْرِمَةَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَيَمُوتَ مِيتَتِي وَيَدْخُلَ جَنَّةَ عَدْنٍ مَنْزِلِي… فَلْيَتَوَلَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ وَلْيَأْتَمَّ بِالْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِهِ فَإِنَّهُمْ عِتْرَتِي خُلِقُوا مِنْ طِينَتِي إِلَى اللَّهِ أَشْكُو أَعْدَاءَهُمْ مِنْ أُمَّتِي الْمُنْكِرِينَ لِفَضْلِهِمُ الْقَاطِعِينَ فِيهِمْ صِلَتِي وَايْمُ اللَّهِ لَتُقْتَلَنَّ ابْنِي بَعْدِي الْحُسَيْنُ لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي.
رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: هر كه دوست دارد همانند من زندگى كند و همانند مردن من بميرد و در منزل من درآيد… بايد دوستدار على بن ابى طالب باشد و اوصياء از فرزندانش را پيروى كند زيرا آنان عترت منند و از گل من آفريده شدهاند و از دشمنانشان كه برترى آنها را انكار كنند و با آنان قطع صله كنند، به خدا شكوه كنم. به خدا پس از من، فرزندم حسين كشته شود و خداوند آنان را از شفاعتم محروم سازد.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، الأمالي، ص۳۶، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية – مؤسسة البعثة – قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
الطبري، عماد الدين أبي جعفر محمد بن أبي القاسم (متوفاي۵۲۵هـ)، بشارة المصطفى (صلى الله عليه وآله) لشيعة المرتضى عليه السلام، ص۲۹۴، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، طبع ونشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة الطبعة: الأولى۱۴۲۰ ه
ابن جبر، زين الدين علي بن يوسف بن جبر (من أعلام القرن السابع)، نهج الإيمان نهج الإيمان ص۵۰۴، تحقيق: السيد أحمد الحسيني نشر: مجتمع إمام هادي عليه السلام – مشهد، الطبعة الأولى۱۴۱۸ ه
ابن شهرآشوب، رشيد الدين أبي عبد الله محمد بن علي السروي المازندراني (متوفاى۵۸۸هـ)، مناقب آل أبي طالب، ج۱، ص۲۵۱، تحقيق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المكتبة والمطبعة الحيدرية، ۱۳۷۶هـ ـ ۱۹۵۶م.
طرق ديگر اين روايت:
ابو جعفر صفار از محدثان سلف شيعه، روايت فوق را از طريق: زياد بن مطرف از رسول خدا صلى الله عليه وآله، و از طريق اصبغ بن نباته و محمد بن على بن عمر بن على بن أبى طالب، از اميرمؤمنان عليه السلام و از طريق سعد بن طريف، جابر جعفى، ابو حمزه ثمالى از ابى جعفر (امام باقرعليه السلام)، و از طريق ابراهيم بن مهزم اسدى از پدرش و ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام، و از طريق داود بن زياد از امام باقر و امام صادق عليهما السلام و از طريق حسين بن يسار و عبد الرحمن بن ابى هاشم از امام رضا عليه السلام در ضمن يك باب مستقل «باب فى الأئمة عليهم السلام وما قال فيهم رسول الله (ص) بان الله أعطاهم فهمى وعلمي»، نقل كرده است.
در برخى از تعبير آمده است:
… فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً عليه السلام وَالْأَوْصِيَاءَ مِنْ بَعْدِهِ وَلْيُسَلِّمْ لِفَضْلِهِمْ فَإِنَّهُمُ الْهُدَاةُ الْمَرْضِيُّونَ أَعْطَاهُمْ فَهْمِي وَعِلْمِي وَهُمْ عِتْرَتِي مِنْ دَمِي وَلَحْمِي
… بايد على بن ابى طالب و اوصياء بعد از او را دوست داشته باشيد و تسليم فضل و برترى آنان باشيد؛ زيرا آنان هدايتگران پسنديده هستند، خدا علم و فهم مرا به آنان عطا فرموده، و آنان عترت من و گوشت و خونشان از گوشت و خون من است…
الصفار، أبو جعفر محمد بن الحسن بن فروخ (متوفاي۲۹۰هـ) بصائر الدرجات، ص۶۸ – ۷۲، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الحاج ميرزا حسن كوچه باغي، ناشر: منشورات الأعلمي – طهران، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۳۶۲ ش
اين روايات در منابع ذيل نيز نقل شده است:
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الكافي، ج۱، ص۲۰۸، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،۱۳۶۲ هـ.ش.
القمي، أبي الحسن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي۳۲۹هـ)، الإمامة والتبصرة، ص۴۲، تحقيق: مدرسة الإمام المهدي (ع) – قم المقدسة، ناشر: مدرسة الإمام المهدي (ع) – قم المقدسة، چاپ: الأولى، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۳۶۳ ش
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، الخصال، ص۵۵۸، تحقيق، تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري، ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، سال چاپ ۱۴۰۳ – ۱۳۶۲
القمي، أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولويه (متوفاى۳۶۷هـ)، كامل الزيارات، ص۱۴۸، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، لجنة التحقيق، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى۱۴۱۷هـ
الجوهري، أحمد بن عبيد الله بن عياش (متوفاي۴۰۱هـ)، مقتضب الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۶، ناشر: مكتبة الطباطبائي، چاپخانه: العلمية – قم
ابو نعيم اصفهانى از محدثان پر آوازه اهل سنت وجمعى ديگرى نيز اين روايت را از ابن عباس با سند ذيل و اين تعبير نقل كردهاند:
حدثنا محمد بن المظفر ثنا محمد بن جعفر بن عبدالرحيم ثنا أحمد بن محمد بن يزيد بن سليم ثنا عبدالرحمن بن عمران بن أبي ليلى أخو محمد بن عمران ثنا يعقوب بن موسى الهاشمي عن ابن أبي رواد عن اسماعيل بن أمية عن عكرمة عن ابن عباسقال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: من سره أن يحيا حياتي ويموت مماتي ويسكن جنة عدن غرسها ربي فليوال عليا من بعدي وليوال وليه وليقتد بالأئمة من بعدي فانهم عترتي…
الأصبهاني، ابونعيم أحمد بن عبد الله (متوفاى۴۳۰هـ)، حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ج۱، ص۸۶، ناشر: دار الكتاب العربي – بيروت، الطبعة: الرابعة، ۱۴۰۵هـ.
ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاى۵۷۱هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج۴۲، ص۲۴۰، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر – بيروت – ۱۹۹۵.
إبن أبيالحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاى۶۵۵ هـ)، شرح نهج البلاغة، ج۹، ص۱۰۱، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۸هـ – ۱۹۹۸م.
القندوزي الحنفي، الشيخ سليمان بن إبراهيم (متوفاى۱۲۹۴هـ) ينابيع المودة لذوي القربى، ج۲، ص۴۸۹، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشرـ قم، الطبعة:الأولى۱۴۱۶هـ.
السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاى۹۱۱هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج۷، ص۲۲۹، طبق برنامه الجامع الكبير.
الهندي، علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين (متوفاى۹۷۵هـ)، كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، ج۱۲، ص۴۸، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۹هـ – ۱۹۹۸م.
دسته دوم؛ روايات مبين ۹ امام از صلب امام حسين (ع)
دستهاى از روايات، علاوه بر اين كه مىگويند تعداد امامان و جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله دوازده نفراند، تصريح مىكنند كه ۹ نفر آنها از صلب امام حسين عليه السلام هستند.
اين روايت رسول خدا صلى الله عليه وآله، از طريق امامان معصوم همانند: امير مؤمنان، امام حسن مجتبى، عليهما السلام، ام سلمه همسر گرامى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم، و عايشه دختر ابو بكر و بسيارى صحابه همانند: عبد الله بن مسعود، ابو سعيد خدرى، ابوذر غفارى، جابر بن عبد الله انصارى، انس بن مالك، ابو هريره، عمرو بن عثمان بن عفان، زيد بن ثابت، زيد بن ارقم، ابى امامه اسعد بن زراره، حذيفة بن اسيد، عمران بن حصين، حذيفة بن يمان، در منابع روائى شيعه نقل شده است.
در اينجا به نمونههاى از اين دسته، اشاره مىشود:
۱. موثقه زراره از امام باقر (ع): « نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً… ثُمَّ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ»
در روايت موثق، زراره از امام باقر عليه السلام نقل كردهاست:
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام يَقُولُ: نَحْنُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً مِنْهُمْ حَسَنٌ وَحُسَيْنٌ ثُمَّ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ عليه السلام.
زراره مىگويد:از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مىفرمود: ما دوازده نفر پيشوا هستيم. از جمله آنان حسن و حسين هستند سپس پيشوايانى از فرزندان حسين عليه السلام هستند.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الكافي، ج۱، ص، ۵۳۳، ح۱۶، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،۱۳۶۲ هـ.ش.
بررسي سند روايت:
در سلسه سند اين روايت، ۱. حسين بن محمد،۲. معلى بن محمد،۳. حسن بن على الوشاء، ۴. ابان بن عثمان، ۵. زرارة بن اعين واقع شدهاند كه شرح حال هريك را بررسى مىنماييم:
ا) الحسين بن محمد بن عامر:
آقاى خويى مىگويد: حسين بن محمد بن عامر، همان حسين بن محمد بن عمران بن ابى بكر اشعرى قمى است كه از مشايخ مرحوم ثقة الاسلام كلينى مىباشد و ايشان از او روايت فراوان نقل كرده و اين شخص موثق است:
الحسين بن محمد بن عامر: = الحسين بن محمد بن عمران بن أبي بكر. من مشايخ الكليني – قدس سره – يروي عنه كثيرا، وهو الحسين بن محمد ابن عمران بن أبي بكر الأشعري القمي، الثقة الآتي.
حسين بن محمد بن عامر، همان حسين بن محمد بن عمران بى ابى بكر است كه از مشايخ مرحوم كلينى مىباشد و از او بسيار روايت مىكند. و او حسين بن محمد بن عمران ابى بكر اشعرى از اهل قم و شخص موثق آينده است.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج۷، ص۸۳، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م
نجاشى از رجال شناسان معروف، در باره اين راوى مىگويد:
الحسين بن محمد بن عمران بن أبي بكر الأشعري القمي، أبو عبد الله ثقة. له كتاب النوادر، أخبرناه محمد بن محمد، عن أبي غالب الزراري، عن محمد بن يعقوب عنه.
حسين بن محمد بن عمران بن ابى بكر اشعرى قمى كنيه اش ابو عبد الله ثقه است. او كتاب نوادر دارد كه محمد بن محمد از ابو غالب زرارى از محمد بن يعقوب از آن كتاب خبر داده است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۶۶، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
ب) معلي بن محمد بصري:
دومين راوى، معلى بن محمد بصرى است. گرچه ابن غضائرى و برخى ديگر به پيروى از ابن غضائرى، ايشان را مضطرب الحديث والمذهب دانسته و مىگويند: او از ضعفاء روايت مىكرده است؛ اما آقاى خويى اين سخنان را رد كرده و معلى بن محمد را موثق مىداند و مىگويد:
أقول: الظاهر أن الرجل ثقة يعتمد على رواياته. وأما قول النجاشي من اضطرابه في الحديث والمذهب فلا يكون مانعا عن وثاقته، أما اضطرابه في المذهب فلم يثبت كما ذكره بعضهم، وعلى تقدير الثبوت فهو لا ينافي الوثاقة، وأما اضطرابه في الحديث فمعناه أنه قد يروي ما يعرف، وقد يروي ما ينكر، وهذا أيضا لا ينافي الوثاقة. ويؤكد ذلك قول النجاشي: وكتبه قريبة. وأما روايته عن الضعفاء على ما ذكره ابن الغضائري، فهي على تقدير ثبوتها لا تضر بالعمل بما يرويه عن الثقات، فالظاهر أن الرجل معتمد عليه.
مىگويم: ظاهراً اين راوى ثقه است و مىتوان بر رواياتش اعتماد كرد. اما سخن نجاشى كه او را مضطرب الحديث و مذهب قلمداد كرده، مانع از وثاقتش نيست؛ زيرا همانگونه كه برخى از رجاليون گفته اند، اضطراب مذهب او ثابت نيست. بر فرض ثبوت، اين هم منافات با وثاقت او ندارد. اما اضطراب در روايت معنايش اين است كه او گاهى چيزى شناخته شده و گاهى چيزى منكر را روايت مىكرده و اين نيز منافات با وثاقت ندارد. اما اينكه گفته او از ضعفاء روايت مىكند برفرضى اين كه درست باشد، اين مطلب هيچ گونه ضررى در عمل كردن به روايات او كه از ثقات نقل كرده نمىزند. در نتيجه اين مرد مورد اعتماد است.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج۱۹، ص۲۸۰، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م
مرحوم سيد بحر العلوم كلامى را در باره معلى بن محمد از علامه مجلسى نقل كرده است كه سخن ابن غضائرى و ديگران را نقد مىكند:
معلى بن محمد البصري. أبو الحسن، وقيل: أبو محمد، أكثر عنه الكليني، له كتب روى عنه أبو علي الأشعري والحسين بن حمدان والحسين بن سعيد والحسن ابن محمد، وهو ابن عامر الأشعري الثقة، وعلي بن إسماعيل ومحمد بن الحسن ابن الوليد. وقال المجلسي: (لم نطلع على خبر يدل على اضطرابه في الحديث والمذهب...) وفي (الوجيزة): (ولا يضر ضعفه لأنه من مشايخ الإجازة) وفي (المعراج) – نقلا عن بعض معاصريه – القول بصحة حديثه لكونه من المشائخ…
معلى بن محمد بصرى، كنيه اش ابو الحسن و گفته شده ابو محمد است. كلينى از او بسيار روايت كرده است. او داراى كتابهايى است. ابو على اشعرى، حسين بن حمدان، حسين بن سعيد حسن بن محمد (منظور ابن عامر اشعرى قمى موثق است)، على بن اسماعيل، محمد بن الحسن بن وليد از او روايت كرده اند.
علامه مجلسى گفته است: من روايتى كه اضطراب در حديث و مذهب او را بيان كند نيافتم. و علامه در وجيزه گفته است: اين موارد ضعف او را نمىرساند؛ زيرا او از مشايخ اجازه است. و در كتاب المعراج از برخى معاصرينش نقل كرده كه روايات او صحيح است زيرا از مشايخ است.
الطباطبايي، السيد مهدي بحر العلوم (متوفاي۱۲۱۲هـ)، الفوائد الرجالية، ج۳، ص۳۴۰، تحقيق وتعليق: محمد صادق بحر العلوم، حسين بحر العلوم، ناشر: مكتبة الصادق – طهران، الطبعة الأولى: ۱۳۶۳ش
محدث نورى نيز در خاتمة المستدرك او را موثق مىداند و مىنويسد:
واما المعلى فذكره الشيخ في الفهرست، وفي من لم يرو عنهم (عليهم السلام)، وذكر كتبه والطريق إليها ولم يطعن عليه، ولكن في النجاشي: مضطرب الحديث والمذهب…
ولا يخفى أن رواية المفيد كتبه، عن شيخه ابن قولويه، عن الجليل الحسن الأشعري تنافي الاضطراب في المقامين، وكذا رواية شيخ القميين محمد ابن الحسن بن الوليد عنه كما في الفهرست في ترجمة أبان بن عثمان، وكذا الحسين بن سعيد كما في التهذيب في باب الزيادات في القضايا والاحكام، والثقة الجليل أبو علي الأشعري أحمد بن أحمد بن إدريس كما في الكافي في باب الصبر، وباب الجلوس في كتاب العشرة، وعلي بن إسماعيل الميثمي.
وبعد رواية هؤلاء الأجلة عنه – وفيهم أبو علي الذي قالوا فيه: صحيح الرواية، وابن الوليد المعلوم حاله في التحرز عن الضعفاء بل المتهمين، واكثار الكليني من الرواية عنه بتوسط أبي بكر الأشعري- يمكن استظهار وثاقته بل جلالته كما نص عليه الشارح. حيث قال: يظهر من كتاب كمال الدين، والغيبة، والتوحيد جلالة هذا الرجل، واعتمد عليه المشايخ العظام، ولم نطلع على خبر يدل على اضطرابه في الحديث والمذهب كما ذكره بعض الأصحاب، وعلى اي حال فأمره سهل لكونه من مشايخ الإجازة لكتاب الوشاء غالبا ولغيره قليلا، انتهى.
شيخ طوسى در فهرست معلى را در شمار كسانى كه از معصوم روايت نكرده ذكر كرده و از كتابها و طرقش نام برده؛ اما هيچ طعنى در باره او نگفته است. ولى نجاشى او را مضطرب الحديث و مذهب قلمداد كرده است.
پوشيده نيست كه روايت كردن شيخ مفيد كتابهاى او را از طريق استادش ابن قولويه از حسن اشعرى، منافات با اضطراب او در حديث و مذهب دارد. و نيز روايت بزرگانى همانند: شيخ قميان محمد بن حسن بن وليد، حسين بن سعيد و ثقه جليل ابو على اشعرى احمد بن احمد بن ادريس و على بن اسماعيل ميثمى، منافات با سخن ابن غضائرى دارد.
بعد از روايت اين بزرگان از او، (كه در ميان آنها ابو على است كه در باره او گفته اند: او صحيح الروايت است و نيز ابن وليد كه در دورى از ضعفاء و متهمان مشهور است و نيز فراوان روايت نقل كردن كلينى از او توسط ابى بكر اشعري) ممكن است وثاقت بلكه جلالت او ظاهر و كشف شود. چنانچه شارح بر اين مطلب تصريح كرده و گفته است: از كتاب كمال الدين، الغيبة و توحيد شيخ صدوق جلالت اين شخص ظاهر مىشود و بر روايات اين شخص بزرگان از مشايخ اعتماد كرده اند. و من بر خبرى كه نشانگر اضطراب او در روايت و مذهب باشد، دست نيافتم. به هر تقدير، امر او آسان است؛ زيرا او از مشايخ اجازه كتاب وشاء غالباً براى كتاب غير وشاء در برخى موارد مىباشد.
الطبرسي، ميرزا الشيخ حسين النوري (متوفاي۱۳۲۰هـ) خاتمة المستدرك، ج۵، ص۳۲۴، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث – قم – ايران، الطبعة الاولي ۱۴۱۵
ج) حسن بن علي خزاز:
ايشان همان حسن بن على بن زياد وشاء است كه نجاشى در باره او مىنويسد:
الحسن بن علي بن زياد الوشاء بجلي كوفي، قال أبو عمرو: ويكنى بأبي محمد الوشاء وهو ابن بنت الياس الصيرفي خزاز من أصحاب الرضا عليه السلام وكان من وجوه هذه الطائفة.
حسن بن على بن زياد وشاء بجلى، اهل كوفه است. ابو عمرو كشى گفته است: كنيه او ابو محمد وشاء و پسر دختر الياس صيرفى خزاز از اصحاب امام رضا عليه السلام مىباشد. او از چهرههاى سرشناس وبزرگان شيعه بود.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۳۹، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
علامه حلى نيز در خلاصةالاقوال اين عبارات را آورده است:
الحسن بن علي بن زياد الوشاء، بجلي، كوفي. قال الكشي: يكنى بابي محمد الوشاء، وهو ابن بنت الياس الصيرفي، خير من أصحاب الرضا (عليه السلام)، وكان من وجوه هذه الطائفة.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص۱۰۴، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
علماى رجال و تراجم «از عبارت من وجوه الطائفة» وثاقت راوى را ثابت مىكنند.
چنانچه مرحوم حاجى نورى در خاتمة المستدرك، در ترجمه «احمد بن عائذ» مىفرمايد: عبارت «وكان من وجوه هذه الطائفة» از نجاشى در باره او، فوق وثاقت او را ثابت مىكند:
قول النجاشي في حقه: وكان من وجوه هذه الطائفة، فإنه مما يفهم منه فوق الوثاقة.
الطبرسي، ميرزا الشيخ حسين النوري (متوفاي۱۳۲۰هـ) خاتمة المستدرك، ج۴، ص۴۷، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث – قم – ايران، الطبعة الاولي ۱۴۱۵
د) ابان بن عثمان:
شيخ طوسى ايشان را اصالتاً از اهل كوفه مىداند كه گاهى در بصره هم زندگى مىكرده است:
أبان بن عثمان الأحمر البجلي، أبو عبد الله، مولاهم، أصله كوفي، وكان يسكنها تارة والبصرة أخرى…
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، الفهرست، ص ۵۹، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى۱۴۱۷
گرچه برخى از علماء، ايشان را به مذاهب قادسيه، ناووسيه و فطحيه متهم كردهاند؛ اما كشى او را از جمله اصحاب اجماع مىداند و در باب «تسميةالفقهاء من اصحاب ابى عبد الله (ع)» آورده است:
أجمعت العصابة على تصحيح ما يصح من هؤلاء وتصديقهم لما يقولون، وأقروا لهم بالفقه من دون أولئك الستة الذين عددناهم وسميناهم ستة نفر: جميل ابن دراج، وعبد الله بن مسكان، وعبد الله بن بكير، وحماد بن عثمان، وحماد بن عيسى، وأبان بن عثمان.
گروه اماميه، بر صحت آن چه را كه اين چند نفر تصحيح مىكنند و بر تصديق آنچه را مىگويند، اجماع دارند.؟؟؟
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي ۴۶۰هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج۲، ص۶۷۳، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: ۱۴۰۴ ه
آقاى خويى بعد از نقل اين عبارت مىفرمايد:
وهو يكفي في توثيقه، على أنه وقع في طريق علي بن إبراهيم بن هاشم في التفسير، وقد شهد بأن ما وقع فيه من الثقات.
اين عبارت كشى در توثيق او كفايت مىكند. علاوه بر آن، ايشان در طريق روايات تفسير على بن ابراهيم قمى نيز واقع شده و خود على بن ابراهيم شهادت داده بر اينكه راويان واقع شده در طريق اين روايات، موثق هستند.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج۱، ص۱۴۷، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م
علامه حلى در خلاصه، مذهب ناووسيه را به او نسبت داده ولى در عين حال بعد از نقل عبارت كشى، مىگويد: من روايت او را قبول دارم:
والأقرب عندي قبول روايته، وان كان فاسد المذهب للاجماع المذكور.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص۷۴، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
هـ) زرارة بن اعين:
آخرين راوى در اين روايت، زرارة بن اعين است كه از نظر علماى رجال موثق مىباشد.
نجاشى در باره او مىنويسد:
زرارة بن أعين بن سنسن مولى لبني عبد الله بن عمرو السمين بن أسعد بن همام بن مرة بن ذهل بن شيبان، أبو الحسن. شيخ أصحابنا في زمانه ومتقدمهم، وكان قارئا فقيها متكلما شاعرا أديبا، قد اجتمعت فيه خلال الفضل والدين، صادقا فيما يرويه.
زراره بن اعين…. بزرگ اصحاب ما در زمان خودش، قارى، فقيه، متكلم، شاعر، اديب، بود و در وجود او ويژگيهاى دينى جمع بود و در آنچه روايت مىكرد صادق بود.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۱۷۵، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
شيخ طوسى نيز در رجالش او را ثقه معرفى كرده است:
زرارة بن أعين الشيباني، ثقة، روى عن أبي جعفر وأبي عبد الله عليهما السلام.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، رجال الطوسي، ص۳۳۷، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۵هـ.
در نتيجه اين روايت موثق است.
۲. روايت امام حسن مجتبي(ع) از رسول خدا (ص): «اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ»
خزاز قمى، در قديمى ترين منبع حديثى شيعه، روايت رسول خدا صلى الله عليه وسلم را از طريق امام حسن مجتبى عليه السلام اينگونه نقل كردهاست:
حدثنا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ يَحْيَى الصُّوفِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ ثَابِتٍ عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَيْشٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ يَمْلِكُهُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ أَعْطَاهُمُ اللَّهُ عِلْمِي وَفَهْمِي مَا لِقَوْمٍ يُؤْذُونَنِي فِيهِمْ لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي.
به روايت امام حسن عليه السلام، رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اين امر (خلافت) را پس از من دوازده نفر امام مالك شوند، كه نه نفرشان از صلب حسينند، و خداوند علم و فهم مرا به آنها عنايت و مرحمت فرموده، چى شده گروهى را كه مرا در باره ايشان اذيت مىكنند، خداوند شفاعت مرا به ايشان نرساند.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۶۶، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، ۱۴۰۱هـ.
۳. روايت عبد الله بن مسعود از رسول خدا (ص): « الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ»
به نقل عبد الله بن مسعود، رسول خدا صلى الله عليه وآله فرموده است: امامان بعد از من دوازده نفرند، نه نفر آنان از صلب حسين عليه السلام مىباشند:
أخبرنا أبو المفضل محمد بن عبد الله الشيباني رحمه الله، قال حدثنا أبو علي محمد بن زهير بن الفضل الابلي، قال حدثنا أبو الحسين عمر بن الحسين بن علي بن رستم، قال حدثني إبراهيم ابن يسار الرمادي، قال حدثني سفيان بن عتبة، عن عطاء بن السائب، عن أبيه، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَقُولُ: الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ وَالتَّاسِعُ مَهْدِيُّهُمْ.
عبد الله بن مسعود مىگويد: از رسول خدا صلى الله عليه وآله شنيدم كه مىفرمود: پيشوايان بعد از من دوازده نفراند، نه نفر آنان از نسل حسين مىباشند و نهمين آنها مهدى شان است.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۲۳، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، ۱۴۰۱هـ.
۴. روايت عبد الله بن عباس: « وَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ تَخْرُجُ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ»
خزاز قمى در روايت ديگر آورده است:
أَخْبَرَنَا الْقَاضِي أَبُو الْفَرَجِ الْمُعَافَا بْنُ زَكَرِيَّا الْبَغْدَادِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو سَلْمَانَ أَحْمَدُ بْنُ أَبِي هَرَاسَةَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أُوَيْسٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ الْأَعْرَجِ عَنْ عَطَاءٍ قَالَ: دَخَلْنَا عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ وَهُوَ عَلِيلٌ بِالطَّائِفِ فِي الْعِلَّةِ الَّتِي تُوُفِّيَ فِيهَا وَنَحْنُ زُهَاءُ ثَلَاثِينَ رَجُلًا مِنْ شُيُوخِ الطَّائِفِ وَقَدْ ضَعُفَ فَسَلَّمْنَا عَلَيْهِ وَجَلَسْنَا فَقَالَ لِي: يَا عَطَاءُ مَنِ الْقَوْمُ؟ قُلْتُ: يَا سَيِّدِي هُمْ شُيُوخُ هَذَا الْبَلَدِ مِنْهُمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَلَمَةَ بْنِ حَصْرَمٍ الطَّائِفِيُّ وَعُمَارَةُ بْنُ أَبِي الْأَجْلَحِ وَثَابِتُ بْنُ مَالِكٍ فَمَا زِلْتُ أَعُدُّ لَهُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ ثُمَّ تَقَدَّمُوا إِلَيْهِ فَقَالُوا: يَا ابْنَ عَمِّ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّكَ رَأَيْتَ رَسُولَ اللَّهِ وَسَمِعْتَ مِنْهُ مَا سَمِعْتَ فَأَخْبِرْنَا عَنِ اخْتِلَافِ هَذِهِ الْأُمَّةِ فَقَوْمٌ قَدَّمُوا عَلِيّاً عَلَى غَيْرِهِ وَقَوْمٌ جَعَلُوهُ بَعْدَ الثَّلَاثَةِ قَالَ: فَتَنَفَّسَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَقَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَقُولُ: عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَهُ وَهُوَ الْإِمَامُ وَالْخَلِيفَةُ مِنْ بَعْدِي فَمَنْ تَمَسَّكَ بِهِ فَازَ وَنَجَا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ ضَلَّ وَغَوَى يَلِي تَكْفِينِي وَغُسْلِي وَيَقْضِي دَيْنِي وَأَبُو سِبْطَيَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَمِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ تَخْرُجُ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُوَمِنْهَا مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّة….
عطا مىگويد: بر عبد اللَّه بن عباس در شهر طائف كه بيمار بود و (به واسطه آن علت) ناتوان شده بود وارد شديم، بر او سلام كرده و نشستيم، او به من گفت: اى عطا اينان (كه همراهت) هستند كيانند؟ گفتم: اى آقاى من بزرگان اين شهراند كه از جمله آنها عبد اللَّه بن سلمه بن حزم طائفى، و عمارة بن اجلح و ثابت بن مالك هستند، يكى يكى را برايش نام بردم؛ پس آن جماعت نزديك او رفته و گفتند: اى پسر عموى رسول خدا! تو پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله را ديدهاى و از آن حضرت آنچه خواستهاى شنيدهاى، پس از اختلاف اين امّت ما را آگاه كن، يك دسته على را بر غير او مقدم دارند، و دستهاى او را بعد از سه نفر (ابو بكر و عمر و عثمان) قرار دادهاند؟ عطا گويد: ابن عباس آهى از دل كشيد و گفت:
شنيدم از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله كه مىفرمود: على با حق است و حق با على است و او امام و خليفه بعد از من مىباشد، پس هر كه به او تمسّك جويد رستگار است و نجات يابد، و هر كه او را واگذارد گمراه شده و درافتاده است، اوست كه غسل دادن و كفن كردن مرا عهدهدار شود. و قرض مرا ادا مىكند، و او پدر دو نوهاى من حسن و حسين است، و از صلب حسين امامان نهگانه بيرون آيد، و مهدى اين امت از ايشان است.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۲۱، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، ۱۴۰هـ.
۵. روايت ابو سعيد خدري از رسول خدا (ص):«الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ تِسْعَةٌ»
يكى از راويان اين دسته، ابو سعيد خدرى است. روايت ايشان از پنج طريق (عطية عوفى، أبو هارون عبدى، سعيد بن مسيب، سلمة بن الأكوع وأبو الصديق الناحي) نقل شده است. در اينجا به يك طريق آن اشاره مىكنيم:
أخبرنا أَبُو الْمُفَضَّلِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا عَنْ سَلَمَةَ بْنِ قَيْسٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ عَبَّاسٍ عَنْ أَبِي الْحَجَّافِ عَنْ عَطِيَّةَ الْعَوْفِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَقُولُ: الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ تِسْعَةٌ وَالتَّاسِعُ قَائِمُهُمْ فَطُوبَى لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَالْوَيْلُ لِمَنْ أَبْغَضَهُمْ.
امامان پس از من دوازده نفر اند، نه نفر آنان از نسل حسين و نهمين آنان قائم شان است، خوشا به حال كسى كه آنان را دوست بدارد واى بر كسى كه آنان را دشمن دارد.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۳۰، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، ۱۴۰۱هـ.
۶. روايت ابوذر غفاري از رسول خدا (ص): «الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ»
خزاز قمى در كفاية الاثر، سه روايت از طريق ابوذر غفارى اين صحابه مخلص رسول خدا صلى الله عليه وآله در اين مورد نقل كرده كه يكى از رواياتش اين است:
حدثنا على بن الحسن بن محمد بن مندة، قال: حدثنا أبو محمد هارون بن موسى، قال: حدثنا أبو العباس أحمد بن محمد سعيد، قال: حدثنا محمد بن سالم بن عبد الرحمان الأزدى، عن الحسن أبى جعفر، قال حدثنا على بن زيد، عن سعيد بن المسيب، عن أبى ذر الغفارى قال: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله: الْأَئِمَّةُ بَعْدِى اثْنَا عَشَرَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: أَلَا إِنَّ مَثَلَهُمْ فِيكُمْ مَثَلُ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَمَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ وَمَثَلُ بَابِ حِطَّةٍ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ.
ابوذر غفارى مىگويد: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: امامان بعد از من دوازده نفراند، نه نفر از صلب حسين هستند كه نهمين آنها قائم شان است. سپس فرمود: همانا مَثَلْ ايشان در ميان شما مَثَل كشتى نوح است، هر كسى در آن سوار شد نجات يافت و هر كه از آن باز ماند هلاك شد؛ و مَثَل دروازه حطّه در بنى اسرائيل است.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۳۸، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، ۱۴۰۱هـ.
۷. روايت سلمان فارسي از رسول خدا (ص): « أَنْتَ حُجَّةٌ… تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِكَ»
سلمان فارسى مىگويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله به امام حسين عليه السلام فرمود: تو امام، پسر امام، پدر امامانى و نه نفر از آنان از صلب تو هستند:
حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي خَلَفٍ قَالَ حَدَّثَنِي يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ صلي الله عليه وآله وَإِذَا الْحُسَيْنُ عَلَى فَخِذَيْهِ وَهُوَ يُقَبِّلُ عَيْنَيْهِ وَيَلْثِمُ فَاهُ وَهُوَ يَقُولُ: أَنْتَ سَيِّدٌ ابْنُ سَيِّدٍ أَنْتَ إِمَامٌ ابْنُ إِمَامٍ أَبُو الْأَئِمَّةِ أَنْتَ حُجَّةٌ ابْنُ حُجَّةٍ أَبُو حُجَجٍ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِكَ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُم.
سلمان فارسى مىگويد: به محضر رسول خدا صلى الله عليه وآله وارد شدم در حالى كه حسين عليه السّلام بر دامنش بود و آن حضرت ديدگان و دهانش را مىبوسيد و مىفرمود: تو آقا و فرزند آقائى تو پيشوا و فرزند پيشوا و پدر پيشوايانى تو حجت و فرزند حجت و پدر حجتهاى نهگانه هستى كه از پشت تو بيرون آيند و نهم آنان قائم آنان است.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، الخصال، ج۲، ص۴۷۵، ح۳۸، تحقيق، تصحيح وتعليق: علي أكبر الغفاري، ناشر: منشورات جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، سال چاپ ۱۴۰۳ – ۱۳۶۲
ابن شهرآشوب، رشيد الدين أبي عبد الله محمد بن علي السروي المازندراني (متوفاى۵۸۸هـ)، مناقب آل أبي طالب، ج۱، ص۲۵۴، تحقيق: لجنة من أساتذة النجف الأشرف، ناشر: المكتبة والمطبعة الحيدرية، ۱۳۷۶هـ ـ ۱۹۵۶م.
۸. روايت زيد بن ثابت از رسول خدا (ص): «وَمِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ يَخْرُجُ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ»
زيد بن ثابت از رسول خدا صلى الله عليه وآله چندين روايت در اين باره نقل كرده كه از جمله اين روايت است:
حدثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُطَّلِبِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ بْنِ مُوسَى بْنِ إِسْحَاقَ الْهَاشِمِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ الْغَنَوِيِّ عَنْ حَكِيمِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ عَامِرِ بْنِ وَاثِلَةَ عَنْ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَقُولُ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قَائِدُ الْبَرَرَةِ وَقَاتِلُ الْفَجَرَةِ مَنْصُورٌ مَنْ نَصَرَهُ مَخْذُولٌ مَنْ خَذَلَهُ الشَّاكُّ فِي عَلِيٍّ هُوَ الشَّاكُّ فِي الْإِسْلَامِ وَخَيْرُ مَنْ أَخْلُفُ بَعْدِي وَخَيْرُ أَصْحَابِي عَلِيٌّ لَحْمُهُ لَحْمِي وَدَمُهُ دَمِي وَأَبُو سِبْطَيَّ وَمِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ يَخْرُجُ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ وَمِنْهُمْ مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّة.
زيد بن ثابت مىگويد: از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه مىفرمود: على بن ابى طالب زمامدار نيكوكاران و كشنده بدكاران است، هر كه او را يارى كند منصور؛ و هر كه ياريش نكند مخذول است، كسى كه در على شك كند در اسلام شك كرده، و بهترين يادگار و بهترين اصحابم على است، گوشتش گوشت من و خون او خون من، و پدر دو نوهاى من است، و از صلب حسين، امامان نهگانه بيرون آيند؛ و از جمله آنان مهدى اين امت است.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۹۷، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، ۱۴۰هـ.
دسته سوم؛ تعيين اولين و آخرين فرد ائمه (ع)
دسته سوم رواياتى است كه در آنها رسول خدا صلى الله عليه وآله علاوه بر اين كه به تعداد امامان تصريح نموده، نخستين و آخرين امام را با اسم تعيين كردهاست.
اين روايات نيز با تعبيرات مختلف از طريق: ابن عباس از رسول خدا، ابو حمزه ثمالى از امام على بن الحسين، و عبد السلام هروى از امام هشتم عليه السلام نقل شده است كه به آنها اشاره مىكنيم:
الف: تعبير «أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَآخِرُهُمُ الْقَائِمُ»
گاهى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم، با تعبير فوق، اميرمؤمنان على عليه السلام را نخستين امام معرفى كرده و به آخرين وصى آن حضرت نيز تصريح نموده است:
۱. روايت از ابو حمزه ثمالي از علي بن الحسين (ع): « الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ أَنْتَ يَا عَلِيُّ وَآخِرُهُمُ الْقَائِمُ»
تعبير فوق را مرحوم شيخ صدوق در دو كتابش از طريق ثابت بن دينار از امام سجاد عليه السلام نقل كردهاست:
حدثنا أحمد بن محمد (رحمه الله)، قال: حدثنا أبي، عن محمد بن عبد الجبار، عن أبي أحمد محمد بن زياد الأزدي، عن أبان بن عثمان، عن ثابت بن دينار، عن سيد العابدين علي بن الحسين، عن سيد الشهداء الحسين بن علي، عن سيد الأوصياء أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (عليهم السلام)، قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): الْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ أَنْتَ يَا عَلِيُّ وَآخِرُهُمُ الْقَائِمُ الَّذِي يَفْتَحُ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى يَدِهِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا.
رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله فرمود: امامان بعد از من دوازده نفر هستند، اى على! نخستين آنان تو هستى و آخرين آنها، قائم است كه خداوند به دست وى شرق و غرب عالم را خواهد گشود.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، الأمالي، ص۱۷۳، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية – مؤسسة البعثة – قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص۲۸۲، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، ۱۳۹۵ هـ.
اين روايت در منابع ذيل از اهل سنت نيز نقل شدهاست:
المالكي، علي بن محمد بن أحمد المالكي المكي المعروف بابن الصباغ (متوفاي۸۸۵هـ)، الفصول المهمة في معرفة الأئمة، ج۲، ص۱۱۶۳،تحقيق: سامي الغريري، ناشر: دار الحديث للطباعة والنشر مركز الطباعة والنشر في دار الحديث – قم، الطبعة الأولى: ۱۴۲۲
القندوزي الحنفي، الشيخ سليمان بن إبراهيم (متوفاى۱۲۹۴هـ) ينابيع المودة لذوي القربى، ج۳، ص۳۹۵، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشرـ قم، الطبعة:الأولى۱۴۱۶هـ.
بررسي سند روايت:
ا) احمد بن محمد بن يحيي:
مقصود از ايشان، أحمد بن محمد بن يحيى العطار قمى است كه اين روايت را از پدرش نقل كرده است.
در باره ايشان ميان علماى رجال دو نظر است. يك نظر اين است كه او مورد اعتماد نيست. و نظر دوم اين است كه ايشان از مشايخ اجازه و موثق است كه شيخ صدوق و تلعكبرى از او روايت نقل كرده اند. آقاى خويى بعد از نقل اين دونظر، مىنويسد:
وكيف كان، فقد اختلف في حال الرجل، فمنهم من اعتمد عليه ولعله الأشهر..
به هر حال، در شرح حال اين مرد اختلاف شده است. برخى از علماء، بر او اعتماد كرده اند وشايد اين نظر مشهور تر است.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج۳، ص۱۲۱، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م
شيخ طوسى در رجالش آورده كه او از مشايخ اجازه بوده است:
أحمد بن محمد بن يحيى العطار القمي، روى عنه التلعكبري، وأخبرنا عنه الحسين بن عبيد الله وأبو الحسين بن أبي جيد القمي، وسمع منه سنة ست وخمسين وثلاثمائة، وله منه إجازة.
احمد بن محمد… از او تلعكبرى روايت كرده است. از او حسين بن عبيد الله و ابو الحسين بن ابى جيد قمى خبر داده اند و ابو جيد در سال ۳۵۶ روايت شنيده است و از احمد بن محمد اجازه روايت دريافت كرده است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، رجال الطوسي، ص۴۱۱، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۵هـ.
علامه مامقانى بعد از اينكه هردو نظر را نقل كرده خودش مىگويد: بعد از توثيق شهيد ثانى كه در فقه و رجال در بالاترين مرتبه علمى قرار دارد، دليلى براى توقف در وثاقت او نمىبينم:
واقول: بعد توثيق مثل الشهيد الثاني (ره) الذي تثبته في الفقه والرجال في اعلي الدرجة لا اري وجهاً للتوقف في الرجل، سيما مع تأيد هذ التوثيق بتوثيق السماهيجي والمحقق الاردبيلي (ره) والمحقق الداماد والشيخ البهائي والمحقق الشيخ حسن صاحب المنتقي. وكون الرجل من مشايخ الاجازة وكثرة روايته واكثار المشايخ الرواية عنه واتخاذ العلامة (ره) تصحيح الطريق الذي هو فيه ديدنا بل ظاهر الوجيزة انه ديدن الكل حيث قال انه من مشايخ الاجازة وحكم الاصحاب بصحة حديثه. انتهي.
ومجرد عدم عد جمع له في الثقات لا يدل علي عدمه، لاحتمال كون ذالك لعدم كونه من المصنفين والناقلين للاخبار وانما يذكر لمجرد اتصال السند كما نبه علي ذلك الشيخ محمد في محكي شرح التهذيب.
ومما يشير الي جلالة الرجل ووثاقته ما كتبه ابو العباس احمد بن علي بن نوح السيرافي الي النجاشي في جواب كتابه الذي يسئله فيه تعريف الطريق الي ابني سعيد الاهوازي وعبارة الجواب هكذا اما ما عليه اصحابنا والمعول عليه ما رواه عنهما احمد بن محمد بن عيسي اخبرنا الشيخ الفاضل ابو عبد الله بن الحسين بن علي بن سفيان قال حدثنا ابوعلي الاشعري احمد بن ادريس بن احمد القمي…. وحدثنا ابو علي احمد بن محمد بن يحيي العطار القمي قال حدثنا ابي وعبد الله بن جعفر الحميري وسعد بن عبد الله جميعاً عن احمد بن محمد بن عيسي انتهي. دل علي كون احمد المبحوث عنه من مشايخ السيرافي وكونه محل وثوقه وطمأنينته..
وملخص المقال انا لا نتوقف بوجه في عد الرجل من الثقات وعد حديثه صحيحا بعد ما عرفت والله الهادي الي الصواب.
من بعد از توثيق همانند شهيد ثانى كه در فقه و رجال در بالاترين درجه علمى قرار دارد، وجهى براى توقف در حال اين مرد نمىبينم. به ويژه با تأييد اين توثيق به توثيق سماهيجى، محقق اردبيلى، محقق داماد، شيخ بهايى، محقق شيخ حسن صاحب المنتقى و اينكه او مشايخ اجازه و ناقل روايات بسيار است و مشايخ روايت از او فراوان نقل كرده اند و علامه طريق او را تصحيح كرده (كه اين روش ما است بلكه طبق ظاهر وجيزه اين روش همه است) و گفته است: او از مشايخ اجازه است و اصحاب به صحت روايتش حكم كرده اند.
و تنها اينكه جمعى از او را از جمله موثقان نشمردهاند دليل نمىشود كه او از موثقان نباشد؛ زيرا احتمال دارد كه دليل اين باشد كه او از مصنفان و ناقلان أخبار نبوده است…
از جمله دلائلى كه بر جلالت ووثاقت او اشاره دارد، جواب ابو العباس احمد بن على بن نوح سيرافى در پاسخ به نامه نجاشى است كه از او در شناخت طريق پسران سعد اهوازى پرسيده بود و عبارت جواب اين است: آنچه كه اصحاب ما بر آن است و مورد اعتماد است آن رواياتى است كه احمد بن محمد بن عيسى از او روايت كرده است. خبر دارد ما را شيخ فاضل ابو عبد الله بن الحسين بن على بن سفيان و گفته روايت كرد ابو على اشعرى…
و روايت كرد براى ما ابو على احمد بن محمد بن يحيى العطار قمى و روايت عبدالله بن جعر حميرى و سعد بن عبد الله كه همه از احمد بن محمد بن عيسى روايت كرده اند..
اين روايت دلالت دارد كه احمد بن محمد بن يحياى عطار از مشايخ سيرافى است واو مورد وثوق و اعتماد او بوده است. خلاصه گفتار اين است كه ما به هيچ وجهى در مورد او توقف نمىكنيم و او را از ثقات مىدانيم و روايات او صحيح است.
مامقاني، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، ج۱، ص۹۵، ناشر: المكتبةالمرتضوية، نجف اشرف ۱۳۵۰ هـ
شيخ حر عاملى مىگويد: از تصحيح علامه طرق شيخ را و نيز از عبارت شهيد ثانى در بيان تعديل او، توثيق احمد بن محد بن يحيى استفاده مىشود:
أحمد بن محمد بن يحيى. روى عنه التلعكبري، وأخبرنا عنه الحسين بن عبيد الله – قاله الشيخ. ويستفاد توثيقه من تصحيح العلامة طرق الشيخ، ونحوه عبارة الشهيد الثاني السابقة في المقدمات في تعديله وتعديل أمثاله.
الحر العاملي، الشيخ محمد بن الحسن (متوفاي۱۱۰۴ه)، أمل الآمل، ج۲، ص۲۸، تحقيق: السيد احمد الحسيني، ناشر: مكتبة الأندلس – بغداد، چاپخانه: الآداب – النجف الأشرف
نمازى شاهرودى نيز از قول علامه مجلسى، حكم اصحاب اماميه را به صحت روايات او نقل كرده است:
أحمد بن محمد بن يحيى العطار أبو علي القمي: من مشايخ الصدوق، روى عنه في كتبه كثيرا ” مترضيا ” عليه، وأبوه من مشايخ الكليني جملة من روايات الصدوق عنه في الأمالي ص ۲۱ و ۳۸ و ۵۰ و ۶۰، والعيون ج ۱ ص ۲۳ و ۴۶ و ۶۵، والمعاني ص ۲۳۴ و ۲۵۰ إلى غير ذلك. وروى عنه التلعكبري وسمع منه سنة ۳۵۶. وله منه إجازة. قال العلامة المجلسي في الوجيزة بعد عنوانه: من مشايخ الإجازة، وحكم الأصحاب بصحة حديثه،.. انتهى.
احمد بن محمد بن يحيى از اساتيد شيخ صدوق است كه از او در كتابهايش بسيار روايت كرده و او را مورد ترضى قرار داده است. و پدرش از مشايخ كلينى است كه جمله اى از رويات صدوق در امالى، عيون و معانى الاخبار و غير آن از او است و تلعكبرى از او روايت كرده و در سال ۳۵۶ از او روايت شنيده و اجازه روايت دريافت كرده است. علامه مجلسى در وجيزه بعد از اينكه او را از مشايخ اجازه عنوان كرده گفته است: اصحاب به صحت روايات او حكم كرده اند.
الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي۱۴۰۵هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج۱، ص۴۸۳، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى۱۴۱۲هـ
ب) محمد بن يحيي العطار:
محمد بن يحيى أبو جعفر العطار، پدر احمد بن محمد راوى قبلى و از مشايخ كلينى و ثقه است. نجاشى در باره او مىنويسد:
محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۳۵۳، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
ابن داوود حلى نيز آورده است:
محمد بن يحيى أبو جعفر العطار لم (جخ) روى عنه الكليني وهو (قمي) كثير الرواية ثقة.
الحلي، تقى الدين الحسن بن علي بن داود (متوفاي۷۴۰هـ)، رجال ابن داود، ص۱۸۶، تحقيق وتقديم: السيد محمد صادق آل بحر العلوم، ناشر: منشورات مطبعة الحيدرية – النجف الأشرف، ۱۳۹۲ – ۱۹۷۲ م
نمازى شاهرودى اتفاق علما را بر موثق بودن او نقل كرده است:
محمد بن يحيى أبو جعفر العطار الأشعري القمي: كثير الرواية، من مشائخ الكليني، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة بالاتفاق.
الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي۱۴۰۵هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج۷، ص۳۶۴، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى۱۴۱۲هـ
ج) محمد بن عبد الجبار:
سومين شخص در اين روايت، محمد بن عبد الجبار است كه او نيز از ديدگاه علماى رجال شيعه، موثق مىباشد. شيخ طوسى در رجال مىگويد:
محمد بن عبد الجبار، وهو ابن أبي الصهبان، قمي، ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، رجال الطوسي، ص۳۹۱، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۵هـ.
علامه حلى در خلاصه او را موثق و از اصحاب امام هادى عليه السلام معرفى كرده است:
محمد بن عبد الجبار، وهو ابن أبي الصهبان – بالصاد المهملة المضمومة، والباء المنقطة تحتها نقطة، والنون أخيرا – قمي، من أصحاب أبي الحسن الثالث الهادي (عليه السلام)، ثقة.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص۲۴۲، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
د) ابي احمد محمد بن زياد ازدي:
اين شخص نيز از نظر علماى رجال موثق است. آقاى خويى مىفرمايد، محمد بن زياد ازدى همان محمد بن ابى عمير است:
محمد بن زياد الأزدي: روى عن أبان بن عثمان الأحمر…. أقول: هو محمد بن أبي عمير المتقدم.
محمد بن زياد ازدى، از ابان بن عثمان احمر روايت نقل كرده و او همان محمد بن ابى عمير گذشته است.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج۱۷، ص۹۸، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م
و در جاى ديگر محمد بن ابى عمير ازدى را يك انسان جليل القدر معرفى كرده كه محضر دو امام معصوم (امام موسى كاظم، كه كنيه او را ابو احمد قرار داده و امام رضا عليهما السلام) را درك كرده و از آنها روايت نموده است:
محمد بن أبي عمير زياد بن عيسى أبو أحمد الأزدي من موالي المهلب بن أبي صفرة وقيل مولى بني أمية. والأول أصح. بغدادي الأصل والمقام، لقى أبا الحسن موسى عليه السلام وسمع منه أحاديث كناه في بعضها فقال: يا [ أ ] أبا أحمد، وروى عن الرضا عليه السلام، جليل القدر عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۳۲۶، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
شيخ طوسى در فهرست مىگويد:
محمد بن أبي عمير، يكنى أبا احمد، من موالي الأزد، واسم أبي عمير زياد، وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة،وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم، وقد ذكره الجاحظ في كتابه في فخر قحطان على عدنان بهذه الصفة التي وصفناه، وذكر انه كان أوحد أهل زمانه في الأشياء كلها. وأدرك من الأئمة عليهم السلام ثلاثة: أبا إبراهيم موسى عليه السلام، ولم يرو عنه ۲، وأدرك الرضا عليه السلام ۳ والجواد عليه السلام.
محمد بن ابى عمير… از موثق ترين مردم نزد شيعه و سنى، عبادت كننده ترين، با تقوا ترين و عابد ترين مردم بود. جاحظ نيز در كتابش در برترى قحطان بر عدنان، او را با همين اوصافى كه ما گفتيم توصيف كرده است و بيان كرده كه او در تمام كمالات يگانه زمان خود بود و محضر سه امام (موسى كاظم كه از او روايت نكرده، امام هشتم و امام جواد عليهم السلام) را درك كرده است.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، الفهرست، ص۲۱۸، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى۱۴۱۷
شيخ طوسى در رجالش او را توثيق كرده است:
محمد بن أبي عمير، يكنى أبا أحمد، واسم أبي عمير زياد، مولي الأزد، ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، رجال الطوسي، ص۳۶۵، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۵هـ.
كشى از زبده ترين رجال شناس، محمد بن ابى عمير را از اصحاب امام موسى كاظم و امام رضا عليهما السلام و از جمله شش نفر اصحاب اجماع مىداند و مىگويد:
تسمية الفقهاء من أصحاب أبي إبراهيم وأبى الحسن الرضا عليهما السلام
۱۰۵۰ – أجمع أصحابنا على تصحيح ما يصح عن هؤلاء وتصديقهم وأقروا لهم بالفقه والعلم: وهم ستة نفر آخر دون الستة نفر الذين ذكرناهم في أصحاب أبي عبد الله عليه السلام، منهم يونس بن عبد الرحمن، وصفوان بن يحيى بياع السابري، ومحمد بن أبي عمير، وعبد الله بن المغيرة، والحسن بن محبوب، وأحمد بن محمد بن أبي نصر.
نام فقهايى از اصحاب امام كاظم و امام رضا عليهما السلام. اصحاب بر تصحيح راويان و صحبت روايت آنان و تصديق آنان اجماع دارند و به علم و دانايى آنان معترف اند. آنان شش تن ديگر غير از شش نفرى كه از اصحاب امام صادق عليه السلام هستند مىباشند. از جمله آنان يونس بن عبد الرحمان، صفوان بن يحى بياع سابرى، محمد بن ابى عمير و عبد الله بن مغيره، حسن بن محبوب و احمد بن محمد بن ابى نصر هستند.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي ۴۶۰هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج۲، ص۸۳۰، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: ۱۴۰۴ ه
و در جاى ديگر او را داناتر، برتر و شايسته تر از يونس بن عبد الرحمان معرفى كرده است:
قال محمد بن مسعود: سمعت علي بن الحسن بن فضال، يقول: كان محمد بن أبي عمير أفقه من يونس وأصلح وأفضل.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي ۴۶۰هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج۲، ۸۵۵،تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: ۱۴۰۴ ه
هـ) ابان بن عثمان:
شيخ طوسى ايشان را اصالتاً از اهل كوفه مىداند كه گاهى در بصره هم زندگى مىكرده است:
أبان بن عثمان الأحمر البجلي، أبو عبد الله، مولاهم، أصله كوفي، وكان يسكنها تارة والبصرة أخرى…
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، الفهرست، ص ۵۹، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى۱۴۱۷
گرچه برخى از علماء، ايشان را به مذاهب قادسيه، ناووسيه و فطحيه متهم كردهاند؛ اما كشى او را از جمله شش تن اصحاب اجماع مىداند و در باب «تسميةالفقهاء من اصحاب ابى عبد الله (ع)» آورده است:
أجمعت العصابة على تصحيح ما يصح من هؤلاء وتصديقهم لما يقولون، وأقروا لهم بالفقه من دون أولئك الستة الذين عددناهم وسميناهم ستة نفر: جميل ابن دراج، وعبد الله بن مسكان، وعبد الله بن بكير، وحماد بن عثمان، وحماد بن عيسى، وأبان بن عثمان.
گروه اماميه، بر تصحيح راوى و صحت آن چه را كه اين چند نفر تصحيح مىكنند و بر تصديق آنچه را مىگويند، اجماع دارند. و بر دانائى آنان بر غير آن شش نفرى كه (كه در اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام) نام برديم، اقرار دارند. و اين شش نفر عبارتند از: جميل بن دراج، عبد الله بن مسكان، عبد الله بن بكير، حماد بن عثمان، حماد بن عيسى و ابان بن عثمان.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي ۴۶۰هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج۲، ص۶۷۳، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: ۱۴۰۴ ه
آقاى خويى بعد از نقل اين عبارت كشى مىفرمايد:
وهو يكفي في توثيقه، على أنه وقع في طريق علي بن إبراهيم بن هاشم في التفسير، وقد شهد بأن ما وقع فيه من الثقات.
اين عبارت كشى در توثيق او كفايت مىكند. علاوه بر آن، ايشان در طريق روايات تفسير على بن ابراهيم قمى نيز واقع شده و خود على بن ابراهيم شهادت داده بر اينكه راويان واقع شده در طريق اين روايات، موثق هستند.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج۱، ص۱۴۷، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م
علامه حلى در خلاصه، مذهب ناووسيه را به او نسبت داده ولى در عين حال بعد از نقل عبارت كشى، مىگويد: من روايت او را قبول دارم:
والأقرب عندي قبول روايته، وان كان فاسد المذهب للاجماع المذكور.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص۷۴، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
ضمن اين كه نقل روايت توسط محمد بن أبى عمير از او، وثاقت شخص را ثابت مىكند.
و) ثابت بن دينار:
پنجمين راوى، ثابت بن دينار، معروف به ابو حمزه ثمالى است كه در ميان علماى رجال شناخته شده و موثق مىباشد.
شيخ طوسى در مورد او مىگويد:
ثابت بن دينار، يكنى أبا حمزة الثمالي، وكنية دينار أبو صفية، ثقة.
ثابت بن دينار (كنيه اش ابو حمزه ثمالى و كنيه دينار، ابو صفيه است)، ثقه مىباشد.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، الفهرست، ص۹۰، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى۱۴۱۷
نجاشى مىنويسد:
ثابت بن أبي صفية أبو حمزة الثمالي واسم أبي صفية دينار، مولى، كوفي، ثقة،… وأولاده نوح ومنصور و حمزة قتلوا مع زيد، لقى علي بن الحسين وأبا جعفر وأبا عبد الله وأبا الحسن عليهم السلام وروى عنهم، وكان من خيار أصحابنا وثقاتهم ومعتمديهم في الرواية والحديث.
ثابت بن ابى صفيه، كنيه اش ابو حمزه ثمالى (اسم ابو صفيه دينار است)، غلامى از اهل كوفه و موثق است…. فرزندان او، نوح، منصور و حمزه هستند كه با زيد كشته شدند. او محضر امام سجاد، امام باقر و امام صادق و امام هشتم علهيم السلام را درك نمود. او از بزرگان اصحاب ما و ثقه و مورد اعتماد آنان در روايت بود.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۱۱۵، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
علامه حلى نيز در خلاصة الاقوال او را موثق دانسته است:
ثابت بن دينار، يكنى دينار أبا صفية، وكنية ثابت، أبو حمزة الثمالي. روى عن علي بن الحسين (عليه السلام) ومن بعده، واختلف في بقائه إلى وقت أبي الحسن موسى (عليه السلام)، وكان ثقة، وكان عربيا أزديا.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص۸۶، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
نتيجه:
با توجه به بررسى سندى كه انجام شد، اين روايت موثق است.
۲. روايت عبد الله بن عباس از رسول خدا (ص): «أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَآخِرُهُمُ الْقَائِمُ»
مرحوم شيخ صدوق در دو كتابش، روايت عبد الله بن عباس، يكى از صحابيان رسول خدا صلى الله عليه وآله را از طريق عباية بن ربعى چنين نقل كرده است:
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا الْقَطَّانُ قَالَ: حَدَّثَنَا بَكْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْفَضْلُ بْنُ الصَّقْرِ الْعَبْدِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَبَايَةَ بْنِ رِبْعِيٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: أَنَا سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَإِنَّ أَوْصِيَائِي بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَآخِرُهُمُ الْقَائِمُعليه السلام.
به نقل ابن ربعى، عبد الله بن عباس مىگويد: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: من آقاى پيغمبرانم و على بن ابى طالب آقاى اوصياء است، و اوصياى بعد از من دوازده نفرند كه اوّلى ايشان على بن ابى طالب و آخرين آنها (حضرت) قائم عليه السّلام است.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۸۰، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، ۱۳۹۵ هـ.
القمي، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي۳۸۱هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج۲، ص۶۶، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م
۳. روايت ديگري از عبد الله بن عباس از رسول خدا (ص): «أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ وَآخِرُهُمُ الْمَهْدِيُّ»
عبد الله بن عباس روايت ديگرى را نيز به همين عبارت، در ذيل تفسير آيه «والسماء ذات البروج» از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل كرده و اين روايت را شيخ مفيد و برخى از محدثان اهل سنت نيز آوردهاند:
حدثنا محمد بن موسى بن المتوكل، عن محمد بن أبي عبد الله الكوفي، عن موسى بن عمران، عن عمه الحسين بن يزيد، عن علي بن سالم، عن أبيه، [عن سالم ابن دينار]، عن سعد بن طريف، عن الأصبغ بن نباتة قال: سمعت ابن عباس يقول: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: ذِكْرُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عِبَادَةٌ وَذِكْرِي عِبَادَةٌ وَذِكْرُ عَلِيٍّ عِبَادَةٌ وَذِكْرُ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ عِبَادَة….
ثُمَّ تَلَا صلي الله عليه وآله هَذِهِ الْآيَةَ «وَالسَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ» ثُمَّ قَالَ: أَ تُقَدِّرُ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ أَنَّ اللَّهَ يُقْسِمُ بِالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ وَيَعْنِي بِهِ السَّمَاءَ وَبُرُوجَهَا قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا ذَاكَ؟ قَالَ: أَمَّا السَّمَاءُ فَأَنَا وَأَمَّا الْبُرُوجُ فَالْأَئِمَّةُ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ وَآخِرُهُمُ الْمَهْدِيُّصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ.
ابن عباس مىگويد: رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: ذكر خدا (و ياد كردن او) عبادت است و ياد كردن من عبادت است، و ياد كردن على عبادت است، و ياد كردن امامان از فرزندان او عبادت است…
سپس حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: «سوگند به آسمانهايى كه داراى برجها است، آنگاه فرمود: اى پسر عباس! آيا مىپندارى كه خداوند به آسمان داراى برجها سوگند ياد فرموده و مقصودش همين آسمانها و برجها است؟ عرض كردم: اى رسول خدا پس مقصودش چيست؟ فرمود: اما آسمان منم، و اما برجها امامان پس از منند كه اولى آنها على و آخرشان مهدى است، درود خدا بر تمامى ايشان باد.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاى۴۱۳ هـ)، الاختصاص، ص۲۲۴، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان، الطبعة الثانية ۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م
المالكي، علي بن محمد بن أحمد المالكي المكي المعروف بابن الصباغ (متوفاي۸۸۵هـ)، الفصول المهمة في معرفة الأئمة، ج۲، ص۱۱۶۴، تحقيق: سامي الغريري، ناشر: دار الحديث للطباعة والنشر مركز الطباعة والنشر في دار الحديث – قم، الطبعة الأولى: ۱۴۲۲
القندوزي الحنفي، الشيخ سليمان بن إبراهيم (متوفاى۱۲۹۴هـ) ينابيع المودة لذوي القربى، ج۳، ص۲۵۴، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشرـ قم، الطبعة:الأولى۱۴۱۶هـ.
۴. روايت يحيي بن ابي القاسم از امام صادق (ع): « أولهم علي بن أبي طالب وآخرهم القائم»
حدثنا علي بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق رضي الله عنه قال: حدثنا محمد بن أبي عبد الله الكوفي عن موسى بن عمران النخعي عن عمه الحسين بن يزيد النوفلي عن الحسن بن علي بن أبي حمزه عن أبيه عن يحيى بن أبي القاسم عن الصادق جعفر بن محمد عن أبيه عن جده عن علي عليهم السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآله: الأئمة بعدي اثنا عشرأولهم علي بن أبي طالب وآخرهم القائم هم خلفائي وأوصيائي وأوليائي وحجج الله على أمتي بعدي المقر بهم مؤمن والمنكر لهم كافر.
رسول خدا فرمود: پيشوايان بعد از من دوازده نفراند، نخستين آنان على بن ابى طالب و آخرين آنان قائم است. آنان خلفاء، اوصياء و اولياى من و حجت هاى خدا بر امت من بعد از من مىباشند. كسانى كه آنان را قبول دارند مؤمن و كسانى كه منكر آنهايند كافر اند.
القمي، ابي جعفر الصدوق، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي۳۸۱هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج۲، ص۶۲، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م
در كفاية الاثر عن الحسين بن على بن ابى حمزة آمده است:
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۴۶، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، ۱۴۰هـ.
۵. روايت عبد السلام هروي از امام هشتم (ع): « أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَآخِرُهُمْ مَهْدِيُّ أُمَّتِي»
روايت مفصل ديگرى توسط امام هشتم عليه السلام از اميرمؤمنان عليه السلام نقل شده كه يكى از علماى اهل سنت، شيخ ابراهيم قندوزى حنفى نيز آن را در كتابش آوردهاست. در اين روايت نيز نخستين وصى رسول خدا صلى الله عليه وآله اميرمؤمنان عليه السلام و آخرين آنان حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نام برده شدهاست:
حدثنا الحسن بن محمد بن سعيد الهاشمي قال: حدثنا فرات بن إبراهيم ابن فرات الكوفي قال: حدثنا محمد بن علي بن أحمد بن الهمداني قال: حدثني أبو الفضل العباس بن عبد الله البخاري قال: حدثنا محمد بن القاسم بن إبراهيم بن عبد الله ابن القاسم بن محمد بن أبي بكر قال: حدثنا عبد السلام بن صالح الهروي، عن علي بن موسى الرضا، عن أبيه، عن آبائه، عن علي بن أبي طالب (سلام الله عليهم) قال: قال رسول الله (ص): مَا خَلَقَ اللَّهُ خَلْقاً أَفْضَلَ مِنِّي وَلَا أَكْرَمَ عَلَيْهِ مِنِّي….
فَقُلْتُ: يَا رَبِّ وَمَنْ أَوْصِيَائِي فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ! إِنَّ أَوْصِيَاءَكَ الْمَكْتُوبُونَ عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَنَظَرْتُ وَأَنَا بَيْنَ يَدَيْ رَبِّي إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَرَأَيْتُ اثْنَيْ عَشَرَ نُوراً فِي كُلِّ نُورٍ سَطْرٌ أَخْضَرُ مَكْتُوبٌ عَلَيْهِ اسْمُ كُلِّ وَصِيٍّ مِنْ أَوْصِيَائِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَآخِرُهُمْ مَهْدِيُّ أُمَّتِي. فَقُلْتُ: يَا رَبِّ أَ هَؤُلَاءِ أَوْصِيَائِي مِنْ بَعْدِي فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ هَؤُلَاءِ أَوْلِيَائِي وَأَحِبَّائِي وَأَصْفِيَائِي وَحُجَجِي بَعْدَكَ عَلَى بَرِيَّتِي وَهُمْ أَوْصِيَاؤُكَ وَخُلَفَاؤُكَ وَخَيْرُ خَلْقِي بَعْدَكَ…
… عرض كردم پروردگارا اوصياء من كيانند؟ ندا رسيد اى محمد! اسماء اوصياء تو بر ساق عرش نوشته شدند. در پيشگاه پروردگار خود به ساق عرش نگريستم، دوازده نور ديدم در هر نورى با يك سطر سبز نام يكى از اوصياء من نوشته است، اول آنان على بن ابى طالب و آخرشان مهدى امت من بود. گفتم: پروردگارا آنان اوصياى بعد از من هستند؟ ندا شدم اى محمد آنان اولياء و احباء و اصفياء و حجت هاى من بعد از تو بر خلق من و اوصياء و خلفاء تو و بهترين مخلوقات بعد از تو هستند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۵، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، ۱۳۹۵ هـ.
القندوزي الحنفي، الشيخ سليمان بن إبراهيم (متوفاى۱۲۹۴هـ) ينابيع المودة لذوي القربى، ج۳، ص۳۷۹، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشرـ قم، الطبعة:الأولى۱۴۱۶هـ.
ب: تعبير «انت الامام ابو الائمة… منهم المهدي»
طبق برخى از روايات، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم در مقام خطاب به اميرمؤمنان عليه السلام، تعبير «انت الامام ابو الائمه… منهم المهدي» بيان فرمودهاست.
ابو القاسم خزاز قمى در كفاية الاثر از طريق ابى الطفيل، از امير مؤمنان على عليه السلام تعبير فوق را نقل كردهاست:
أخبرنا القاضي المعافى بن زكريا قال حدثنا علي بن عتبة قال حدثني الحسين بن علوان عن أبي علي الخراساني عن معروف بن خربوذ عن أبي الطفيل عَنْ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ: قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: أَنْتَ الْوَصِيُّ عَلَى الْأَمْوَاتِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَالْخَلِيفَةُ عَلَى الْأَحْيَاءِ مِنْ أُمَّتِي حَرْبُكَ حَرْبِي وَسِلْمُكَ سِلْمِي أَنْتَ الْإِمَامُ أَبُو الْأَئِمَّةِ أَحَدَ عَشَرَ مِنْ صُلْبِكَ أَئِمَّةٌ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَمِنْهُمُ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَمْلَأُ الدُّنْيَا قِسْطاً وَعَدْلًا…
ابو الطفيل از على عليه السّلام روايت مىكند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: تو وصى بر مردگان از اهل بيت من و جانشين بر زندگان از امّت من هستى، جنگ با تو جنگ با من و تسليم بودن براى تو تسليم براى من است، تو امام، پدر امامان هستى، يازده تن از صلب تو پيشوايانى پاكيزه هستند، و از جمله ايشان مهدى است. او كسى است كه زمين را پر از عدل و داد مىكند همچنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد….
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۵۱، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات بيدار ـ قم، ۱۴۰۱هـ.
القندوزي الحنفي، الشيخ سليمان بن إبراهيم (متوفاى۱۲۹۴هـ) ينابيع المودة لذوي القربى، ج۱، ص۲۵۳، تحقيق: سيد علي جمال أشرف الحسيني، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشرـ قم، الطبعة:الأولى۱۴۱۶هـ.
ج: تعبير «اولهم اخي و آخرهم ولدي»
تعبير ديگرى كه براى معرفى نخستين و آخرين جانشين رسول خدا صلى الله عليه وآله از آن حضرت نقل شده، تعبير «اولهم اخى وآخرهم ولدي» است.
تعبير فوق، را شيخ صدوق رحمةالله عليه و محدثان ديگر، از طريق عبد الله بن عباس نقل كردهاند:
حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْرُورٍ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: إِنَّ خُلَفَائِي وَأَوْصِيَائِي وَحُجَجَ اللَّهِ عَلَى الْخَلْقِ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ أَخِي وَآخِرُهُمْ وَلَدِي قِيلَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنْ أَخُوكَ؟ قَالَ: عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ قِيلَ: فَمَنْ وَلَدُكَ؟ قَالَ: الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فِيهِ وَلَدِيَ الْمَهْدِيُّ فَيَنْزِلَ رُوحُ اللَّهِ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ فَيُصَلِّيَ خَلْفَهُ وَتُشْرِقَ الْأَرْضُ بِنُورِهِ وَيَبْلُغَ سُلْطَانُهُ الْمَشْرِقَ وَالْمَغْرِب.
عبد اللَّه بن عباس مىگويد رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: به راستى خلفاء و اوصياء من و حجج خدا بر خلق بعد از من دوازده نفر اند، نخستين آنان برادرم و آخرينشان پسرم مىباشد. عرض شد يا رسول اللَّه برادرت كيست؟ فرمود على بن ابى طالب. عرض شد پسرت كيست؟ فرمود: مهدى همان كسى است كه زمين را پر از عدل و داد كند؛ هم چنانكه پر از جور و ظلم شده باشد. سوگند به آن كسى كه مرا به حق مبعوث كرده اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى مانده باشد، خداوند آن را آن قدر طولانى كند تا آنكه فرزندم مهدى ظهور كند و روح اللَّه عيسى بن مريم فرود آيد و پشت سرش نماز بخواند و زمين به نورش روشن گردد و سيطره حكومتش مشرق و مغرب را بگيرد..
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۸۰، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، ۱۳۹۵ هـ.
الجوهري، أحمد بن عبيد الله بن عياش (متوفاي۴۰۱هـ)، مقتضب الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۰، ناشر: مكتبة الطباطبائي، چاپخانه: العلمية – قم
الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاى۵۴۸هـ)، إعلام الورى بأعلام الهدى، ج۲، ص۱۷۴، تحقيق و نشر: تحقيق مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ـ قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
دسته چهارم؛ روايات صريح در اسم و مشخصات كامل ائمه (ع)
دسته ديگرى كه روايات فراوان را در خود جاى مىدهد، اسامى و مشخصات كامل امامان معصوم عليهم السلام را بيان كرده و بر امامت و جانشينى آنان پس از رسول خدا صلى الله عليه وآله تصريح نموده است.
۱. لوح جابر بن عبد الله انصاري از رسول خدا (ص)
يكى از اين روايات، حديث لوح جابر بن عبدالله انصارى است كه در اين نوشتار به شش سند اين روايت دست يافتيم.
جابر بن عبد الله جهت عرض تبريك تولد حضرت امام حسين عليه السلام، به نزد حضرت فاطمه زهرا رفته بود. ايشان اين لوح را از نزد حضرت زهرا سلام الله عليها دريافت كرده و براى خودش نسخه بردارى نمود و بنا به درخواست امام باقر عليه السلام اين لوح را نزد حضرت آورد كه طبق املاء حضرت برابر بود. در اين لوح كه از جانب خداوند براى پيامبر داده شده؛ اسامى دقيق و مشخصات كامل ائمه عليهم السلام درج شدهاست.
علماى شيعه اين روايت را از معتبرترين روايات دانستهاند.
ابو الفتح كراجكى از علماى قديم شيعه، رواياتى را كه بيانگر امامت دوازده امام است ذكر كرده و راجع به روايت لوح مىنويسد:
ومن ذلك خبر اللوح المشتهر المعروف الذي قد اجتمعت الشيعة الإمامية ولم تختلف فيه.
از جمله رواياتى كه بر امامت دوازده جانشين رسول خدا صلى الله عليه وآله دلالت دارد، روايت مشهور و معروف لوح مىباشد كه مورد اجماع شيعه امام است.
الكراجكي، الامام العلامة أبي الفتح محمد بن علي بن عثمان (متوفاي۴۴۹هـ)، الاستنصار في النص على الأئمة الأطهار، ص۱۸، ناشر: دار الأضواء، بيروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۵
ميرزا محمد تقى اصفهانى نيز در بحث رواياتى كه بر اسم ائمه عليهم السلام تصريح مىكند، مىگويد:
منها: حديث اللوح، المروي بسند معتبر في أصول الكافي وكمال الدين وغيرهما من الكتب المعتبرة.
از جمله روايات، حديث لوح است كه به سند معتبر در اصول كافى و كمال الدين و غير آن از كتابهاى معتبره ديگر نقل شده است.
الموسوي الأصفهاني، ميرزا محمد تقي (متوفاي۱۳۴۸هـ)، مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم (عليه السلام)، ج۲، ص۱۱۱، تحقيق العلامة السيد علي عاشور، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات بيروت – لبنان، الطبعة الأولى۱۴۲۱ ه – ۲۰۰۱ م
طرق لوح جابر:
اين روايت با سندهاى متعدد و طرق مختلف نقل شده است. نكته مهم و قابل دقت اين است كه امام باقر و امام صادق عليهما السلام اين لوح را از جابر بن عبد الله انصارى روايت كردهاند. و از اين دو امام بزرگوار، ابو بصير اسدى، جابر جعفى، ابو الجارود و اسحاق بن عمار آن را گزارش كردهاند.
طريق اول: روايت صحيحه ابو الجارود از امام باقر (ع) از جابر بن عبد الله:«دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ عليها السلام وَبَيْنَ يَدَيْهَا لَوْحٌ مَكْتُوبٌ فِيهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ»
شيخ صدوق در كمال الدين و عيون الاخبار، در روايت صحيح لوح جابر را از طريق ابو الجارود از امام باقر عليه السلام اينگونه نقل كرده است:
وَحَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ عليها السلام وَبَيْنَ يَدَيْهَا لَوْحٌ مَكْتُوبٌ فِيهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ فَعَدَدْتُ اثْنَيْ عَشَرَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ ثَلَاثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَأَرْبَعَةٌ مِنْهُمْ عَلِيٌّ عليه السلام.
جابر مىگويد: به محضر حضرت فاطمه سلام الله عليها وارد شدم در برابرش لوحى بود كه نامهاى اوصياء در آن نوشته شده بود. دوازده اسم را در آن شمردم كه آخرين آنان اسم قائم بود. سه اسم به نام محمد و چهار اسم آن به نام على بود.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۳۱۲، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، ۱۳۹۵ هـ.
القمي، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي ۳۸۱هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج۲، ص۵۲، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م
بررسي سند روايت:
در سند اين روايت: ۱. احمد بن محمد بن يحيى العطار، ۲. محمد بن يحيى العطار، ۳. محمد بن الحسين ابى الخطاب، ۴. حسن بن محبوب، ۵. ابى الجارود واقع شده اند.
ا) احمد بن محمد بن يحيي العطار:
در دسته سوم در روايت نخست در باره احمد بن محمد مفصل بحث شد و نظر جمع زيادى از علماء بر اين شد كه او موثق و از مشايخ اجازه است كه شيخ صدوق و تلعكبرى از او روايت نقل كرده است. و آقاى خويى نيز همين نظر را مشهور تر مىداند:
وكيف كان، فقد اختلف في حال الرجل، فمنهم من اعتمد عليه ولعله الأشهر..
به هر حال، در شرح حال اين مرد اختلاف شده است. برخى از علماء، بر او اعتماد كرده اند وشايد اين نظر مشهور تر است.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج۳، ص۱۲۱، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م
علامه مامقانى بعد از اينكه هردو نظر را نقل كرده خودش مىگويد: بعد از توثيق شهيد ثانى كه در فقه و رجال در بالاترين مرتبه علمى قرار دارد، دليلى براى توقف در وثاقت او نمىبينم:
واقول: بعد توثيق مثل الشهيد الثاني (ره) الذي تثبته في الفقه والرجال في اعلي الدرجة لا اري وجهاً للتوقف في الرجل، سيما مع تأيد هذ التوثيق بتوثيق السماهيجي والمحقق الاردبيلي (ره) والمحقق الداماد والشيخ البهائي والمحقق الشيخ حسن صاحب المنتقي. وكون الرجل من مشايخ الاجازة وكثرة روايته واكثار المشايخ الرواية عنه واتخاذ العلامة (ره) تصحيح الطريق الذي هو فيه ديدنا بل ظاهر الوجيزة انه ديدن الكل حيث قال انه من مشايخ الاجازة وحكم الاصحاب بصحة حديثه. انتهي.
من بعد از توثيق همانند شهيد ثانى كه در فقه و رجال در بالاترين درجه علمى قرار دارد، وجهى براى توقف در حال اين مرد نمىبينم. به ويژه با تأييد اين توثيق به توثيق سماهيجى، محقق اردبيلى، محقق داماد، شيخ بهايى، محقق شيخ حسن صاحب المنتقى و اينكه او مشايخ اجازه و ناقل روايات بسيار است و مشايخ روايت از او فراوان نقل كرده اند و علامه طريق او را تصحيح كرده (كه اين روش ما است بلكه طبق ظاهر وجيزه اين روش همه است) و گفته است: او از مشايخ اجازه است و اصحاب به صحت روايتش حكم كرده اند.
مامقاني، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، ج۱، ص۹۵، ناشر: المكتبةالمرتضوية، نجف اشرف ۱۳۵۰ هـ
شيخ حر عاملى مىگويد: از تصحيح علامه طرق شيخ را و نيز از عبارت شهيد ثانى در بيان تعديل او، توثيق احمد بن محد بن يحيى استفاده مىشود:
أحمد بن محمد بن يحيى. روى عنه التلعكبري، وأخبرنا عنه الحسين بن عبيد الله – قاله الشيخ. ويستفاد توثيقه من تصحيح العلامة طرق الشيخ، ونحوه عبارة الشهيد الثاني السابقة في المقدمات في تعديله وتعديل أمثاله.
الحر العاملي، الشيخ محمد بن الحسن (متوفاي۱۱۰۴ه)، أمل الآمل، ج۲، ص۲۸، تحقيق: السيد احمد الحسيني، ناشر: مكتبة الأندلس – بغداد، چاپخانه: الآداب – النجف الأشرف
نمازى شاهرودى نيز از قول علامه مجلسى، حكم اصحاب اماميه را به صحت روايات او نقل كرده است:
قال العلامة المجلسي في الوجيزة بعد عنوانه: من مشايخ الإجازة، وحكم الأصحاب بصحة حديثه،.. انتهى.
علامه مجلسى در وجيزه بعد از اينكه او را از مشايخ اجازه عنوان كرده گفته است: اصحاب به صحت روايات او حكم كرده اند.
الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي۱۴۰۵هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج۱، ص۴۸۳، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى۱۴۱۲هـ
ب) محمد بن يحيي العطار:
محمد بن يحياى عطار قمى از چهرههاى شناخته شده و موثق امامى و از اساتيد مرحوم كلينى است كه رجال شناسان او را ثقه و مورد اعتماد مىدانند. نجاشى در باره او مىگويد:
محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.
محمد بن يحيى ابو جعفر عطار قمى، شيخ اصحاب ما در زمان خود، موثق و مورد اطمينان،آقاى قوم و داراى روايات بسيار است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۳۵۳، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
ابن داوود حلى در رجالش نيز او را موثق و داراى روايات بسيار معرفى كرده است:
محمد بن يحيى أبو جعفر العطار… روى عنه الكليني وهو (قمي) كثير الرواية ثقة.
الحلي، تقى الدين الحسن بن علي بن داود (متوفاي۷۴۰هـ)، رجال ابن داود، ص۱۸۶، تحقيق: تحقيق وتقديم: السيد محمد صادق آل بحر العلوم، ناشر: منشورات مطبعة الحيدرية – النجف الأشرف، ۱۳۹۲ – ۱۹۷۲ م
آقاى نمازى شاهرودى اتفاق علما را بر ثقه بودنش نقل كرده و مىگويد او از مشايخ مرحوم كلينى بودهاست:
محمد بن يحيى أبو جعفر العطار الأشعري القمي: كثير الرواية، من مشائخ الكليني، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة بالاتفاق.
الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي۱۴۰۵هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج۷، ص۳۶۴، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى۱۴۱۲هـ
ج) محمد بن الحسين بن ابي الخطاب:
سومين شخص محمد بن الحسين همدانى و كنيه اش ابو جعفر زيات است. او نيز از علماى جليل القدر و موثق اماميه مىباشد. نجاشى ايشان را اينگونه معرفى كرده است:
محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، أبو جعفر الزيات الهمداني – واسم أبي الخطاب زيد – جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته.
محمد بن الحسين بن ابى الخطاب، كنيه اش ابو جعفر زيات همدانى است. و نام اى الخطاب زيد است. محمد بن الحسن از بزرگان اصحاب ما، عظيم القدر، داراى روايات بسيار، مورد اعتماد، مشهور، بوده و داراى تأليفات قابل ستايش و رواياتى است كه به انسان آرامش مىدهد.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۳۳۴، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
شيخ در فهرست و رجالش نيز او را اهل كوفه و از اصحاب امام جواد عليه السلام دانسته و توثيق كردهاست
محمد بن الحسين بن أبي الخطاب الزيات الكوفي، ثقة، من أصحاب أبي جعفر الثاني عليه السلام.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، رجال الطوسي، ص۳۹۱، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۵هـ.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، الفهرست، ص۲۱۵، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى۱۴۱۷
علامه حلى نيز در خلاصة الاقوال مىگويد:
محمد بن الحسين بن أبي الخطاب، واسم أبي الخطاب زيد، ويكنى محمد بابي جعفر الزيات الهمداني، جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة عين. حسن التصانيف، مسكون إلى روايته، له تصانيف ذكرناها في كتابنا الكبير، من أصحاب الجواد (عليه السلام).
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص۲۴۱، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
د) حسن بن محبوب:
حسن بن محبوب از اهل كوفه و از اصحاب امام رضا عليه السلام و شخص موثقى است. شيخ طوسى در فهرست او را اينگونه معرفى كرده است:
الحسن بن محبوب السراد، ويقال له: الزراد، ويكنى أبا علي، مولى بجيلة، كوفي، ثقة. روى عن أبي الحسن الرضا عليه السلام، وروى عن ستين رجلا من أصحاب أبي عبد الله عليه السلام، وكان جليل القدر، ويعد في الأركان الأربعة في عصره.
حسن بن محبوب سراد كه زراد هم به او گفته مىشود، كنيه اش ابو على، غلام بجيلى كوفى و موثق است كه از امام رضا عليه السلام و شصت تن از اصحاب امام صادق عليه السلام روايت نقل كرده و شخص جليل القدر بود و در زمان خودش از اركان چهارگانه به حساب مىآمد.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، الفهرست، ص۹۶، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى۱۴۱۷
شيخ طوسى در رجالش نيز در دو جا او را ثقه دانسته است:
الحسن بن محبوب السراد، ويقال: الزراد، مولي، ثقة.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، رجال الطوسي، ص۳۳۴- ۳۵۴، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني،ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۵هـ.
علامه حلى در خلاصة الاقوال مىگويد:
الحسن بن محبوب السراد، ويقال الزراد، يكنى أبا علي، مولى بجيلة، كوفي، ثقة، عين، روى عن الرضا ( عليه السلام ) وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص۹۷، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
ابو عمرو كشى از زبده ترين رجال شناس، حسن بن محبوب را از اصحاب امام موسى كاظم و امام رضا عليهما السلام و از جمله شش نفر اصحاب اجماع مىداند و مىگويد:
تسمية الفقهاء من أصحاب أبي إبراهيم وأبى الحسن الرضا عليهما السلام
۱۰۵۰ – أجمع أصحابنا على تصحيح ما يصح عن هؤلاء وتصديقهم وأقروا لهم بالفقه والعلم: وهم ستة نفر آخر دون الستة نفر الذين ذكرناهم في أصحاب أبي عبد الله عليه السلام، منهم يونس بن عبد الرحمن، وصفوان بن يحيى بياع السابري، ومحمد بن أبي عمير، وعبد الله بن المغيرة، والحسن بن محبوب، وأحمد بن محمد بن أبي نصر.
نام فقهايى از اصحاب امام كاظم و امام رضا عليهما السلام. اصحاب بر تصحيح راويان و صحبت روايت آنان و تصديق آنان اجماع دارند و به علم و دانايى آنان معترف اند. آنان شش تن ديگر غير از شش نفرى كه از اصحاب امام صادق عليه السلام هستند مىباشند. از جمله آنان يونس بن عبد الرحمان، صفوان بن يحى بياع سابرى، محمد بن ابى عمير و عبد الله بن مغيره، حسن بن محبوب و احمد بن محمد بن ابى نصر هستند.
الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي ۴۶۰هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج۲، ص۸۳۰، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: ۱۴۰۴ ه
هـ) زياد بن المنذر ابي الجارود:
نجاشى او را از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السلام معرفى كرده و مىگويد او هنگامى كه زيد بن على خروج كرد به او پيوست و زيدى مذهب شد:
زياد بن المنذر أبو الجارود الهمداني الخارفي الأعمى…كوفي، كان من أصحاب أبي جعفر، وروى عن أبي عبد الله عليهما السلام، و تغير لما خرج زيد رضي الله عنه.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۱۷۰، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
به پيروى از نجاشى، برخى از علماى ديگر نيز اين سخن را تكرار كرده اند.
برخى ديگر علماء گفته اند او از بزرگانى است كه مسائل حلال و حرام و احكام دين از او گرفته شده و با توجه به رواياتى كه از او در مورد ائمه عليهم السلام نقل شده از مذهب زيدى برگشته است. اين شخص در طريق روايات تفسير على بن ابراهيم قمى واقع شده كه داراى توثيق عام است و علاوه بر آن شيخ مفيد او را از بزرگانى دانسته كه مصدر اخذ مسايل حلال و حرام و احكام دينى است.
مرحوم آقاى خويى همين نظر را دارند. ايشان در معجم رجال الحديث بعد از اينكه رواياتى را كه در مذمت او وارده شده نقد كرده نظر خودش را اينگونه بيان مىكند:
فالظاهر أنه ثقة، لا لأجل أن له أصلا ولا لرواية الاجلاء عنه لما عرفت غير مرة من أن ذلك لا يكفي لاثبات الوثاقة، بل لشهادة الشيخ المفيد، في الرسالة العددية بأنه من الاعلام الرؤساء المأخوذ عنهم الحلال والحرام، والفتيا والاحكام الذين لا يطعن عليهم ولا طريق إلى ذم واحد منهم. ولشهادة علي بن إبراهيم في تفسيره بوثاقة كل من وقع في إسناده.
ظاهرا او ثقه است؛ نه به خاطر اينكه او داراى كتاب اصل است و نه به خاطر روايت بزرگان از او؛ زيرا بيش از يكبار شناختى كه روايت بزرگان براى اثبات وثاقت كافى نيست؛ بلكه به خاطر شهات شيخ مفيد در رساله عدديه بر اينكه ابو الجارود از جمله بزرگانى است كه حلال و حرام و فتوا و احكام از آنها گرفته شده و اين بزرگان مورد طعن نيست و هيچ راهى براى ذم هريك از آنان وجود ندارد. به خاطر شهادت على بن ابراهيم به وثاقت او در تفسيرش (كه همه راوايان در اسناد روايات تفسيرش را به وثاقت معرفى كرده)، ثقه است.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج۸، ص۳۳۵، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م
آقاى خويى (ره) در صفحه ديگر، بعد از اينكه به روايت لوح جابر كه از طريق ابى الجارود نقل شده و در آن روايات نامهاى دوازده امام ذكر شده، مىگويد: از اينكه او اين روايات را نقل كرده، بايد ملتزم شد كه او از مذهب زيدى برگشته است:
أقول: إذا صح سند الروايتين ولم يناقش فيها بعدم ثبوت وثاقة أحمد بن محمد بن يحيى والحسين بن أحمد بن إدريس، لم يكن بد من الالتزام برجوع أبي الجارود، من الزيدية إلى الحق، وذلك فإن رواية الحسن بن محبوب المتولد قريبا من وفاة الصادق عليه السلام عنه، لا محالة تكون بعد تغيره وبعد اعتناقه مذهب الزيدية بكثير، فإذا روى أن الأوصياء اثنا عشر، آخرهم القائم، ثلاثة منهم محمد، وأربعة منهم علي عليهم السلام، كان هذا رجوعا منه إلى الحق، والله العالم.
مىگويم: زمانىكه سند اين دو روايت صحيح دانسته شد و در آنها به موثق نبودن احمد بن محمد بن يحيى و حسين بن احمد بن ادريس مناقشه نشد، بايد ملتزم شد كه ابو الجارود از مذهب زيدى به سوى حق برگشته است؛ زيرا روايت كردن حسن بن محبوب از او (كه حسن نزديك وفات امام صادق عليه السلام متولد شده)، لا محاله بعد از تغيير مذهب او به سوى حق و بعد از گردن گذاشتن او به مذهب زيدى به مدت زيادى، بوده است. زمانىكه روايت كند كه اوصياء رسول خدا دوازده نفر اند و آخرين آنان قائم شان است، سه تن آنان محمد، چهارتن آنان على است. اين دليل رجوع او به سوى حق (امامى شدن) است.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج۸، ص۳۳۶، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م
حضرت آيت الله العظمى سبحانى نيز عقيده دارد با توجه به روايات او كه آن ها را شيخ صدوق نقل كرده، او به سوى مذهب حق برگشته است. ايشان بعد از اينكه كلام شيخ و نجاشى را در مورد او نقل كرده مىگويد:
والظاهر أن الرجل كان إماميا، لكنه رجع عندما خرج زيد بن علي فمال إليه وصار زيديا. ونقل الكشي روايات في ذمه، غير أنالظاهر من الروايات التي نقلها الصدوق، رجوعه إلى المذهب الحق.
ظاهراً اين شخص امامى بوده است؛ لكن هنگامىكه زيد بن على خروج كرد، به سوى او تمايل پيدا كرد و زيدى شد و كشى نيز رواياتى را در مذمت او نقل كرده؛ اما طبق ظاهر رواياتى كه شيخ صدوق از او نقل كرده، او به مذهب حق برگشته است.
السبحاني، الشيخ جعفر (معاصر)، كليات في علم الرجال، ص۳۱۴، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، الطبعة الثالثة ۱۴۱۴
نتيجه: طبق نظر بزرگان، ابو الجارود موثق و امامى است از اين رو، روايتش هم صحيح است در نتيجه اين روايت نيز صحيحه است.
طريق دوم: روايت دوم از ابو الجارود از امام باقر (ع) با سند صحيح ديگر:
روايت امام باقر عليه السلام از طريق ابو الجارود در جاى ديگر، با اين سند صحيح نيز نقل شده است. شيخ صدوق در كمال الدين و عيون الاخبار آورده است:
حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَإِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ جَمِيعاً عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى فَاطِمَةَ عليها السلام وَبَيْنَ يَدَيْهَا لَوْحٌ فِيهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ فَعَدَدْتُ اثْنَيْ عَشَرَ اسْماً آخِرُهُمُ الْقَائِمُ ثَلَاثَةٌ مِنْهُمْ مُحَمَّدٌ وَأَرْبَعَةٌ مِنْهُمْ عَلِيٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين.
جابر مىگويد: به محضر حضرت فاطمه سلام الله عليها وارد شدم در برابرش لوحى بود كه نامهاى اوصياء در آن نوشته شده بود. دوازده اسم را در آن شمردم كه آخرين آنان اسم قائم بود. سه اسم به نام محمد و چهار اسم آن به نام على بود. درود خدا بر همه آنان.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۳۱۳، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، ۱۳۹۵ هـ.
القمي، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي۳۸۱هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج۲، ص۵۲، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م
بررسي سند روايت:
در سند روايت: ۱.حسين بن احمد بن ادريس. ۲. احمد بن ادريس اشعرى قمى. ۳. احمد بن محمد بن عيسى. ۴. ابراهيم بن هاشم. ۵. حسن بن محبوب. ۶. ابو الجارود زياد بن المنذر واقع شده اند.
ا) الحسين بن احمد بن ادريس:
حسين بن احمد ادريس از اساتيد شيخ صدوق و از مشايخ اجازه است و بزرگانى همانند علامه حلى در خلاصة و نمازى شاهرودى در مستدركات و برخى ديگر او را توثيق كرده و علماء نيز به روايت او عمل نمودهاند.
علامه حلى در خلاصه الاقوال مىنويسد:
الحسين الأشعري القمي، أبو عبد الله، ثقة.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص۱۱۹، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
وحيد بهبهانى در باره او مىنويسد:
وقال جدي ترحم عليه عند ذكره أزيد من الف مرة فيما رأيت من كتبه انتهى وهذا يشير إلى غاية الجلالة وكثرة الرواية إلى القوة وكذا مقبولية الرواية وكذا رواية الجليل عنه إلى غير ذلك مما هو فيه مما مر في الفوايد.
در كتاب جدم (علامه مجلسي) ديدم كه زياد تر از هزار مرتبه از او ياد آورى كرده و بر او رحمت فرستاده است و اين مطلب اشاره به نهايت جلالت او دارد. و نيز روايت فراوان او و روايت كردن بزرگان از او، اشاره به قوت و مقبوليت روايتش دارد
الوحيد البهبهاني (متوفاي ۱۲۰۵هـ)، تعليقة علي منهج المقال، ص۱۳۸، طبق برنامه كتابخانه اهل البيت عليهم السلام.
نمازى شاهرودى مىنويسد:
الحسين بن أحمد بن إدريس القمي الأشعري أبو عبد الله: روى عنه التلعكبري وله منه إجازة كما قاله الشيخ في باب من لم يرو عنهم. وروى الصدوق عنه كثيرا ” مترحما ” ومترضيا ” عليه عن أبيه أحمد بن إدريس… وكلما ذكره الصدوق ترحم وترضى عليه، بل عن المجلسي الاول ترحم عليه أزيد من ألف مرة. فيستفاد من ذلك كله جلالته ووثاقته.
حسين بن احمد بن ادريس… تلعكبرى از او روايت نقل كرده و اجازه نامه روايت از او داشته است؛ چنانچه شيخ طوسى اين مطلب را در باب من لم يرو عنهم آورده است. شيخ صدوق نيز از او بسيار رويت كرده و از او با كلمات «رحمه الله» و «رضى الله» تجليل كرده است. هرزمانى كه شيخ صدوق او را ياد آورى كرده بر او ترحم و ترضى نموده است. بلكه مجلسى اول زياد تر از هزار مرتبه بر او رحمت فرستاده است. پس از همه اينها جلالت و وثاقت او استفاده مىشود.
الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي۱۴۰۵هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج۳، ص۸۴، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى۱۴۱۲هـ
ايشان در صفحه ديگر از كتابش صريحاً اين راوى را توثيق كرده است:
الحسين الأشعري القمي أبو عبد الله: ثقة كما قاله العلامة في صه.
الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي۱۴۰۵هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج۳، ص۱۰۰، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى۱۴۱۲هـ
سيد على بروجردى نيز بعد از اينكه سخن از روايات فراوان او و ترحم و ترضى شيخ صدوق به ميان آورده مىگويد:
فالعمل بروايته قوي.
البروجردي، السيد علي أصغر بن العلامة السيد محمد شفيع الجابلقي (متوفاي۱۳۱۳هـ)، طرائف المقال، ج۱، ص۱۶۸، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، مع إشراف: السيد محمود المرعشي، ناشر: مكتبة آية الله العظمى المرعشي النجفي العامة، چاپخانه: بهمن – قم، الطبعة الأولى۱۴۱۰
علامه مامقانى بعد از اينكه به طور اختصار ايشان را معرفى كرده مىنويسد:
و ظاهره انه امامي و اذا انضم الي ذلك امر ذكرها في التعليقة كان من الحسان اقلاً.
و بعد سخن وحيد بهبهانى كه ذكر شد آورده و سپس مىگويد:
فظهر ان الرجل ان لم يكن ثقة فلا اقل من انه من الحسان.
ظاهراً او امامى است و زمانىكه به اين مطلب آن چه را وحيد بهبهانى در تعليقه ذكر كرده ضميمه شود، اين شخص اقلاً از جمله حسان است. و در پايان مىگويد: به دست آمد اگر اين مرد ثقه نباشد، لا اقل از جمله حسان است.
مامقاني، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، ج۱، ص۳۱۸، ناشر: المكتبةالمرتضوية، نجف اشرف ۱۳۵۰ هـ
ب) احمد بن ادريس:
نجاشى در باره احمد بن ادريس بن احمد اشعرى مىگويد:
احمد بن إدريس بن أحمد أبو علي الأشعري القمي كان ثقة، فقيها، في أصحابنا، كثير الحديث، صحيح الرواية.
احمد بن ادريس… ثقه، فقيه در ميان اصحاب، داراى روايات فراوان و صحيح الروايت بود.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۹۲، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
نمازى شاهرودى نيز مىنويسد:
أحمد بن إدريس بن أحمد بن زكريا القمي أبو علي الأشعري: كان ثقة فقيها في أصحابنا، كثير الحديث صحيح الرواية،… وهو من مشايخ الكليني أكثر من الرواية عنه في الكافي.
احمد بن ادريس… ثقه، فقيه در ميان اصحاب، داراى روايات فراوان و صحيح الروايت بود. و او از اساتيد كلينى بود كه در كافى از ايشان فراوان روايت نقل كرده است.
الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي۱۴۰۵هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج۱، ص۲۵۶، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى۱۴۱۲هـ
ج) احمد بن محمد بن عيسي
آقاى خويى مىفرمايد: او با احمد بن محمد بن عيسى بن عبد الله الأشعرى متحد است.
أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري القمي: = أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري. = أحمد بن محمد بن عيسى بن عبد الله الأشعري. ثقة، له كتب، ذكره الشيخ في رجاله: في أصحاب الرضا عليه السلام. وعده من أصحاب الجواد،…
احمد بن محمد بن عيسى… ثقه است، براى او كتابهايى است. شيخ او را در كتاب رجالش از اصحاب امام هشتم و او را از اصحاب امام جواد عليه السلام شمرده است.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج۳، ص۸۵، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م
شيخ طوسى ميفرمايد:
أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري القمي، ثقة، له كتب.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، رجال الطوسي، ص۳۵۱، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۵هـ.
نمازى شاهرودى نيز مىگويد: او با محمد بن محمد بن عيسى بن عبد الله اشعرى متحد است و در مورد او مىگويد:
أحمد بن محمد بن عيسى بن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص بن السائب بن مالك بن عامر الأشعري القمي، أبو جعفر: شيخ القميين ووجيههم وفقيههم، غير مدافع ثقة جليل بالاتفاق، وهو من أصحاب الرضا والجواد والهادي (صلوات الله عليهم)، كما قاله الشيخ في رجاله وله كتب ذكروها.
احمد بن محمد بن… كنيه اش ابو جعفر، شيخ قميين، بزرگ و فقهايشان است و به اتفاق همه موثق جليل مىباشد. او از اصحاب امام رضا و امام جواد و امام هادى عليهم السلام است؛ همچنانكه شيخ در رجالش گفته و براى او كتابهايى است كه آن ها را ذكر كرده است.
الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي۱۴۰۵هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج۱، ص۴۶۵، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى۱۴۱۲هـ
د) ابراهيم بن هاشم:
نجاشى مىگويد:
إبراهيم بن هاشم أبو إسحاق القمي أصله كوفي، انتقل إلى قم… وأصحابنا يقولون: أول من نشر حديث الكوفيين بقم هو.
ابراهيم بن هاشم… اصالتاً از كوفه است كه از به سوى قم منتقل شده است. و اصحاب ما مىگويند: نخستين كسى كه روايت كوفيين را در قم منتشر كرد، ابراهيم بن هاشم بود.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص ۱۶، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
آقاى خويى مىنويسد: من در وثاقت ابراهيم بن هاشم شك ندارم و براى اثبات اين امر، سه دليل را اقامه مىكند:
أقول: لا ينبغي الشك في وثاقة إبراهيم بن هاشم، ويدل على ذلك عدة أمور:
۱ – أنه روى عنه ابنه علي في تفسيره كثيرا، وقد التزم في أول كتابه بأن ما يذكره فيه قد انتهى إليه بواسطة الثقات….
۲ – أن السيد ابن طاووس ادعى الاتفاق على وثاقته، حيث قال عند ذكره رواية عن أمالي الصدوق في سندها إبراهيم بن هاشم: ورواة الحديث ثقات بالاتفاق. فلاح السائل: الفصل التاسع عشر، الصفحة ۱۵۸.
۳ – أنه أول من نشر حديث الكوفيين بقم. والقميون قد اعتمدوا على رواياته، وفيهم من هو مستصعب في أمر الحديث، فلو كان فيه شائبة الغمز لم يكن يتسالم على أخذ الرواية عنه، وقبول قوله.
مىگويم: وثاقت ابراهيم بن هاشم سزاوار شك نيست. بر اثبات وثاقت او سه امر است:
يك: پسرش على بن ابراهيم در تفسيرش روايات بسيار از او نقل كرده و در ابتداى تفسيرش ملتزم شده به اينكه آنچه را در اين تفسير بيان كرده منتهى به رجال موثق است.
دو:سيد بن طاووس در سند روايتى كه در آن ابراهيم بن هاشم آمده، بروثاقت او ادعاى اتفاق كرده و گفته است: روايان حديث باالاتفاق ثقه هستند.
سه: او نخستين كسى است كه در قم روايات كوفيان را منتشر كرد و قميان به روايات او اعتماد كردند. پس اگر در او نقطه ضعف و طعنى بود، اين چنين در گرفتن روايت از او تسالم و اتفاق نمىكردند.
الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى۱۴۱۱هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج۱، ص۲۹۱، الطبعة الخامسة، ۱۴۱۳هـ ـ ۱۹۹۲م
نمازى شاهرودى هم خودش ايشان را ثقه مىداند و هم نام كسانى را كه ايشان را موثق مىدانند ذكر كرده است:
إبراهيم بن هاشم بن الخليل أبو إسحاق القمي:… ثقة جليل وفاقا للعلامة المامقاني وجماعة من المحققين. ذكرهم منهم العلامة الطباطبائي والمحقق الداماد والأردبيلي والمجلسيان ووالد الشيخ البهائي وغيرهم، وقال ابن طاووس في فلاح السائل بعد ذكر سند فيه إبراهيم بن هاشم القمي قال: ورجال السند ثقات بالاتفاق.
ابراهيم بن هاشم… ثقه و جليل است؛ از جهت موافقت با علامه مامقانى و گروهى از محققان. از جمله آنها علامه طباطبائى، محقق داماد، محقق اردبيلى، مجلسى اول و دوم، پدر شيخ بهايى و غير آنان. ابن طاووس در فلاح السائل بعد از ذكر سندى كه در آن ابراهيم بن هاشم قمى آمده، گفته است: رجال سند به اتفاق ثقه هستند.
الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي۱۴۰۵هـ)، مستدركات علم رجال الحديث، ج۱، ص۲۲۲، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى۱۴۱۲هـ
و) الحسن بن محبوب:
ز) ابي الجارود زياد بن المنذر:
توثيق اين دوتن در روايت قبل به اثبات رسيد و نيازى به تكرار نيست.
نتيجه:
اين روايت نيز صحيح است.
طريق سوم: ابو بصير از امام صادق (ع) با سه سند: « هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ… فِيهِ اسْمُ أَبِي وَاسْمُ بَعْلِي وَاسْمُ ابْنَيَّ وَاسْمُ الْأَوْصياءِ مِنْ وُلْدِي»
در يكى از طرق لوح جابر بن عبد الله، ابو بصير اسدى قرار دارد كه اين روايت را از امام صادق عليه السلام به صورت مفصل نقل كرده و مرحوم كلينى اين روايت را در يك جا با سه سند در كافى آوردهاست:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ وَعَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: قَالَ أَبِي لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ- إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً فَمَتَى يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ أَخْلُوَ بِكَ فَأَسْأَلَكَ عَنْهَا. فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ: أَيَّ الْأَوْقَاتِ أَحْبَبْتَهُ فَخَلَا بِهِ فِي بَعْضِ الْأَيَّامِ فَقَالَ لَهُ: يَا جَابِرُ أَخْبِرْنِي عَنِ اللَّوْحِ الَّذِي رَأَيْتَهُ فِي يَدِ أُمِّي فَاطِمَةَ عليها السلام بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَمَا أَخْبَرَتْكَ بِهِ أُمِّي أَنَّهُ فِي ذَلِكَ اللَّوْحِ مَكْتُوبٌ فَقَالَ جَابِرٌ: أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي دَخَلْتُ عَلَى أُمِّكَ فَاطِمَةَ عليها السلام فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَهَنَّيْتُهَا بِوِلَادَةِ الْحُسَيْنِ وَرَأَيْتُ فِي يَدَيْهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ وَرَأَيْتُ فِيهِ كِتَاباً أَبْيَضَ شِبْهَ لَوْنِ الشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِي وَأُمِّي يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله مَا هَذَا اللَّوْحُ؟ فَقَالَتْ: هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ صلي الله عليه وآله فِيهِ اسْمُ أَبِي وَاسْمُ بَعْلِي وَاسْمُ ابْنَيَّ وَاسْمُ الْأَوْصياءِ مِنْ وُلْدِي وَ أَعْطَانِيهِ أَبِي لِيُبَشِّرَنِي بِذَلِكَ. قَالَ جَابِرٌ: فَأَعْطَتْنِيهِ أُمُّكَ فَاطِمَةُ عليها السلام فَقَرَأْتُهُ وَاسْتَنْسَخْتُهُ. فَقَالَ لَهُ أَبِي فَهَلْ لَكَ يَا جَابِرُ أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَيَّ؟ قَالَ: نَعَمْ. فَمَشَى مَعَهُ أَبِي إِلَى مَنْزِلِ جَابِرٍ فَأَخْرَجَ صَحِيفَةً مِنْ رَقٍّ فَقَالَ: يَا جَابِرُ انْظُرْ فِي كِتَابِكَ لِأَقْرَأَ أَنَا عَلَيْكَ فَنَظَرَ جَابِرٌ فِي نُسْخَةٍ فَقَرَأَهُ أَبِي فَمَا خَالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً فَقَالَ جَابِرٌ: فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي هَكَذَا رَأَيْتُهُ فِي اللَّوْحِ مَكْتُوباً:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ* هَذَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ*- لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَنُورِهِ وَسَفِيرِهِ وَحِجَابِهِ وَدَلِيلِهِ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ مِنْ عِنْدِ رَبِّ الْعَالَمِينَ عَظِّمْ يَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِي وَاشْكُرْ نَعْمَائِي وَلَا تَجْحَدْ آلَائِي إِنِّي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا قَاصِمُ الْجَبَّارِينَ وَمُدِيلُ الْمَظْلُومِينَ وَدَيَّانُ الدِّينِ إِنِّي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَمَنْ رَجَا غَيْرَ فَضْلِي أَوْ خَافَ غَيْرَ عَدْلِي عَذَّبْتُهُ عَذاباً لا أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ الْعالَمِينَ فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وَعَلَيَّ فَتَوَكَّلْ إِنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً فَأُكْمِلَتْ أَيَّامُهُ وَانْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَصِيّاً وَإِنِّي فَضَّلْتُكَ عَلَى الْأَنْبِيَاءِ وَفَضَّلْتُ وَصِيَّكَ عَلَى الْأَوْصِيَاءِ وَأَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْكَ وَسِبْطَيْكَ حَسَنٍ وَحُسَيْنٍ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِي- بَعْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِيهِ وَجَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِي وَأَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَخَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اسْتُشْهِدَ وَأَرْفَعُ الشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ التَّامَّةَ مَعَهُ وَحُجَّتِيَ الْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِيبُ وَأُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ وَزَيْنُ أَوْلِيَائِيَ الْمَاضِينَ وَابْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ الْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ الْبَاقِرُ عِلْمِي وَالْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي سَيَهْلِكُ الْمُرْتَابُونَ فِي جَعْفَرٍ الرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَلَأَسُرَّنَّهُ فِي أَشْيَاعِهِ وَأَنْصَارِهِ وَأَوْلِيَائِهِ أُتِيحَتْبَعْدَهُ مُوسَى فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ حِنْدِسٌ- لِأَنَّ خَيْطَ فَرْضِي لَا يَنْقَطِعُ وَحُجَّتِي لَا تَخْفَى وَأَنَّ أَوْلِيَائِي يُسْقَوْنَ بِالْكَأْسِ الْأَوْفَى مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي وَمَنْ غَيَّرَ آيَةً مِنْ كِتَابِي فَقَدِ افْتَرَى عَلَيَّ وَيْلٌ لِلْمُفْتَرِينَ الْجَاحِدِينَ عِنْدَ انْقِضَاءِ مُدَّةِ مُوسَى عَبْدِي وَحَبِيبِي وَخِيَرَتِي فِي عَلِيٍّ وَلِيِّي وَنَاصِرِي وَمَنْ أَضَعُ عَلَيْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ وَأَمْتَحِنُهُ بِالاضْطِلَاعِ بِهَا يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِرٌ يُدْفَنُ فِي الْمَدِينَةِ الَّتِي بَنَاهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ- إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِي حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّي لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ ابْنِهِ وَخَلِيفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَوَارِثِ عِلْمِهِ فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِي وَمَوْضِعُ سِرِّي وَحُجَّتِي عَلَى خَلْقِي لَا يُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلَّا جَعَلْتُ الْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَشَفَّعْتُهُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ كُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا النَّارَ وَأَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لِابْنِهِ عَلِيٍّ وَلِيِّي وَنَاصِرِي وَالشَّاهِدِ فِي خَلْقِي وَأَمِينِي عَلَى وَحْيِي أُخْرِجُ مِنْهُ الدَّاعِيَ إِلَى سَبِيلِي وَالْخَازِنَ لِعِلْمِيَ الْحَسَنَوَأُكْمِلُ ذَلِكَ بِابْنِهِ محمد رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ عَلَيْهِ كَمَالُ مُوسَى وَبَهَاءُ عِيسَى وَصَبْرُ أَيُّوبَ فَيُذَلُّ أَوْلِيَائِي فِي زَمَانِهِ وَتُتَهَادَى رُءُوسُهُمْ كَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ التُّرْكِ وَالدَّيْلَمِ فَيُقْتَلُونَ وَيُحْرَقُونَ وَيَكُونُونَ خَائِفِينَ مَرْعُوبِينَ وَجِلِينَ تُصْبَغُ الْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَيَفْشُو الْوَيْلُ وَالرَّنَّةُ فِي نِسَائِهِمْ أُولَئِكَ أَوْلِيَائِي حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ كُلَّ فِتْنَةٍ عَمْيَاءَ حِنْدِسٍ وَبِهِمْ أَكْشِفُ الزَّلَازِلَ وَأَدْفَعُ الْآصَارَ وَالْأَغْلَالَ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ: قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَالِمٍ قَالَ أَبُو بَصِيرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِي دَهْرِكَ إِلَّا هَذَا الْحَدِيثَ لَكَفَاكَ فَصُنْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ.
ابى بصيرمىگويد: امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم به جابر بن عبد الله انصارى گفت: چه وقت برايت راحتتر است كه تنها نزد من آيى تا مطلبى را از تو بپرسم؟ جابر گفت: هر وقت كه شما بخواهى؟، يك روزى پدرم به او فرمود: اى جابر، به من از آن لوحى كه در دست مادرم فاطمه سلام الله عليها دختر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم ديدى و از آنچه كه مادرم به تو گزارش داد كه در آن لوح نوشته است، گزارش بده. جابر در پاسخ گفت: خدا را گواه مىگيرم [روزى] در زمان رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله جهت تبريك و تهنيت تولّد امام حسين به خدمت مادرت حضرت زهرا عليها السّلام رسيده بودم كه در دست آن حضرت لوح سبز رنگى ديدم، كه گمان كردم از زمرّد است و در آن نوشته سپيدى به مانند رنگ آفتاب بود، عرض كردم: پدرم و مادرم قربانت، اى دختر رسول خدا، اين لوح چيست؟
فرمود: اين لوحى است كه خدا آن را به رسول خود هديه كرده و در آن نام پدرم و نام شوهرم و نام دو پسرم و نام امامان از فرزندانم مىباشد و پدرم براى مژدگانى، آن را به من داده است، جابر مىگويد: مادرت فاطمه سلام الله عليها آن را به دست من داد و آن را خواندم و از آن رو نويس كردم، پدرم به او گفت: اى جابر، مىتوانى آن را به من نشان دهى؟ گفت: آرى، پدرم با او به خانه جابر رفت و او صحيفهاى از پوست آهو (از برگ كاغذ) در آورد، پدرم فرمود: اى جابر، در نوشته خود نگاه كن تا من آن را بخوانم، جابر در نسخه خود نظر داشت و پدرم آن را خواند و يك حرف، اختلاف نداشت. جابر گفت: من خدا را گواه مىگيرم كه به راستى همچنين ديدم كه در لوح نوشته بود:
به نام خداى بخشاينده مهربان اين نامهاى است كه از خداوند عزيز حكيم براى محمد صلى الله عليه وآله وسلم بنده و نور و سفير و حجاب و دليل حضرت او، روح الامين آن را از نزد رب العالمين آورده است، اى محمد، اسماء مرا بزرگ شمار و نعمتهاى مرا شكرگزار و لطفهاى مرا انكار مدار، به راستى، منم، من كه خدايم، نيست شايسته پرستش جز من كه شكننده جباران و انتقام جوى ستمكشان و جزا دهنده روز رستاخيزم، به راستى منم خدا، نيست شايسته پرستش جز من، هر كه جز فضل مرا اميد دارد و جز از عدل من بترسد، او را چنان كيفرى دهم كه هيچ كدام از جهانيان را آن گونه كيفر ندهم، پس مرا پرستش كن و همانا بر من توكل كن، به راستى، من پيغمبرى نفرستادم كه روزگارش را به پايان رسانم و عمرش به سر آيد جز آنكه براى او وصيى مقرر ساختهام، به راستى، من تو را بر پيغمبران، و وصى تو را بر همه اوصياء برترى دادم و تو را به دو شير- بچهات- و به دو دختر زادهات حسن و حسين ارجمند ساختم، حسن را پس از پدرش كان دانش نمودم و حسين را گنجبان وحى خويش، او را به شهادت گرامى داشتم و به سرانجام سعادتش واداشتم، پس او برترين شهيدا و بلند پايه ترين آنهاست، من كلمه تامه خود را همراه او كردم و حجت رساى خويش را نزد او نهادم به وسيله خاندان او پاداش دهم و كيفر نهم. اول آنان: على سيد عابدان و زيور دوستان گذشته اين سامان. دوم: پسرش همانند جدّ ستودهاش محمد، شكافنده دانش و معدن حكمتم، محققاً شك كنندگان در باره او هلاك شوند.
سوم آنها جعفر: هركس او را نپذيرد، مرا نپذيرفته، گفتار من حق است. هر آينه گرامى دارم جايگاه جعفر را و او را در باره پيروان و ياران، و دوستانش شاد سازم،
پس از وى چهارمشان: موسى است كه (در زمان او) آشوبى سخت و گيجكننده فرا گيرد، زيرا رشته وجوب اطاعت من منقطع نگردد و حجت من پنهان نشود و همانا اولياء من با جامى سرشار سير آب شوند. هر كس يكى از آنها را انكار كند، نعمت مرا انكار كرده و آنكه يك آيه از كتاب مرا تغيير دهد، بر من دروغ بسته است.
پس از گذشتن دوران بنده و دوست و برگزيدهام موسى، واى بر دروغبندان و منكرين على (امام هشتم عليه السلام) و دوست و ياور من و كسى كه بارهاى سنگين نبوت را بدوش او گذارم و به وسيله انجام دادن آنها امتحانش كنم (گويا اشاره به پذيرفتن امر دشوار ولايت عهديست) او را مردى پليد و گردنكش (مأمون) مىكشد و در شهرى كه (طوس) بنده صالح (ذو القرنين) آن را ساخته است، پهلوى بدترين مخلوقم (هارون) به خاك سپرده مىشود، فرمان و وعده من ثابت شده كه:
او را به وجود پسرش و جانشين و وارث علمش محمد مسرور سازم، او كانون علم من و محل راز من و حجت من بر خلقم مىباشد، هر بندهئى به او ايمان آورد، بهشت را جايگاهش سازم و شفاعت او را نسبت به هفتاد تن از خاندانش كه همگى سزاوار دوزخ باشند بپذيرم.
و سر انجام سعادت را نصيب پسر او: على (امام نقى عليه السلام) سازم كه ولى و ناصر من و گواه من بر خلق من و امين من بر وحى من است. و از او به وجود آورم، حسن (امام عسكرى عليه السلام) را، همان كه به راه و كيش من دعوت كند و گنجبان دانش من باشد.
و كامل گردانم اين سلسله امامت را به پسر او: م ح م د كه رحمت بر جهانيان و داراى كمال موسى و بهاى عيسى و صبر ايوب است، در دوران او دوستانم خوار شوند و سر آنها را دشمنان به هم ديگر هديه كنند چنانچه سرهاى ترك و ديلم را به هم پيشكش نمايند، آنها را بكشند و بسوزانند و در ترس باشند، مرعوب و هراسان و زمين از خونشان رنگين گردد، ناله و شيون در ميان زنان آنها بلند شود، آنان به راستى دوستان من باشند و به وسيله آنها دفع كنم هر فتنه پيچيده و تارى را و براى آنها بردارم زمين لرزهها و بارهاى سنگين و زنجير گران را، آنانند كه درود و رحمت پروردگار بر آنهاست، و تنها آنان هدايتشدهگانند.
عبد الرحمن بن سالم گويد: ابو بصير گفت: اگر در دوران عمرت جز اين حديث نشنيده باشى، ترا كفايت كند، پس آن را از نا اهلش پنهان دار.
الكليني الرازي، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي۳۲۸ هـ)، الأصول من الكافي، ج۱، ص۵۲۷، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،۱۳۶۲ هـ.ش.
برخى مصادر ديگر اين روايت از قرار ذيل است:
القمي، أبي الحسن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي۳۲۹هـ)، الإمامة والتبصرة، ص۱۰۳، تحقيق: مدرسة الإمام المهدي (ع) – قم المقدسة، ناشر: مدرسة الإمام المهدي (ع) – قم المقدسة، چاپ: الأولى، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۳۶۳ ش
القمي، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي ۳۸۱هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج۲، ص۴۸، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م
النعماني، أبي عبد الله محمد بن ابن إبراهيم بن جعفر الكاتب المعروف ب ابن أبي زينب النعماني (متوفاي۳۶۰هـ)،الغيبة، ص۷۰، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: أنوار الهدى، چاپخانه: مهر – قم، چاپ: الأولى۱۴۲۲
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاى۴۱۳ هـ)، الاختصاص، ص۲۱۰، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان، الطبعة الثانية ۱۴۱۴ – ۱۹۹۳ م
الحر العاملي، محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي۱۱۰۴هـ)، الجواهر السنية في الأحاديث القدسية، ص۲۰۳، چاپخانه: النعمان – النجف الأشرف، سال چاپ: ۱۳۸۴ – ۱۹۶۴
الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاى۵۴۸هـ)، إعلام الورى بأعلام الهدى، ج۲، ص۱۷۴، تحقيق و نشر: تحقيق مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ـ قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
طريق چهارم: جابر جعفي از امام باقر (ع) از جابر بن عبد الله: «هَذِهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ أَوَّلُهُمْ ابْنُ عَمِّي وَأَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي»
شيخ صدوق در دو كتابش (كمال الدين و عيون اخبار الرضا) آورده است:
حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ شَاذَوَيْهِ الْمُؤَدِّبُ وَأَحْمَدُ بْنُ هَارُونَ الْقَاضِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ الْفَزَارِيِّ الْكُوفِيِّ عَنْ مَالِكٍ السَّلُولِيِّ عَنْ دُرُسْتَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَبَلَةَ عَنْ أَبِي السَّفَاتِجِ عَنْ جَابِرٍ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ عليه السلام عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى مَوْلَاتِي فَاطِمَةَ عليها سلام وَقُدَّامَهَا لَوْحٌ يَكَادُ ضَوْؤُهُ يَغْشَى الْأَبْصَارَ فِيهِ اثْنَا عَشَرَ اسْماً ثَلَاثَةٌ فِي ظَاهِرِهِ وَثَلَاثَةٌ فِي بَاطِنِهِ وَثَلَاثَةُ أَسْمَاءَ فِي آخِرِهِ وَثَلَاثَةُ أَسْمَاءَ فِي طَرَفِهِ فَعَدَدْتُهَا فَإِذَا هِيَ اثْنَا عَشَرَ اسْماً فَقُلْتُ أَسْمَاءُ مَنْ هَؤُلَاءِقَالَتْ: هَذِهِ أَسْمَاءُ الْأَوْصِيَاءِ أَوَّلُهُمْ ابْنُ عَمِّي وَأَحَدَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي آخِرُهُمُ الْقَائِمُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ قَالَ جَابِرٌ: فَرَأَيْتُ فِيهَا مُحَمَّداً مُحَمَّداً مُحَمَّداً فِي ثَلَاثَةِ مَوَاضِعَ وَعَلِيّاً وَعَلِيّاً وَعَلِيّاً وَعَلِيّاً فِي أَرْبَعَةِ مَوَاضِعَ.
به نقل جابر جعفى از امام باقر عليه السلام، جابر بن عبد اللَّه انصارى مىگويد: به محضر بانوى خود فاطمه زهرا عليها السّلام وارد شدم در برابرش لوحى بود كه پرتوش چشم را خيره مىكرد در آن لوح نام دوازده امام بود، سه نام در روى آن و سه نام ديگر در پشت آن، سه نام در آخر آن و سه نام در حاشيه آن بود، من آنها را شمردم دوازده نام بودند، گفتم اينها نامهاى چه كسانى هستند؟ فرمود: اين نام اوصياء است نخستين آنان عمو زادهام و يازده تن ديگر آنها فرزندانم مىباشند كه آخرين شان قائم است. جابر مىگويد در سه جاى لوح، محمد محمد محمد و در چهار جا، على و على و على و على در چهار ديدم.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۳۱۲، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، ۱۳۹۵ هـ.
القمي، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي ۳۸۱هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج۲، ص۵۱، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م
طريق چهارم: اسحاق بن عمار از امام صادق (ع): «وَجَدْنَا صَحِيفَةً بِإِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَخَطِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ»
وَحَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ حَمْزَةَ الْعَلَوِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ دُرُسْتَ السَّرْوِيُّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِمْرَانَ الْكُوفِيُّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي نَجْرَانَ وَصَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ: يَا إِسْحَاقُ أَ لَا أُبَشِّرُكَ؟ قُلْتُ: بَلَى جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَ: وَجَدْنَا صَحِيفَةً بِإِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَخَطِّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فِيهَا بسم الله الرحمن الرحيم هَذَا كِتَابٌ مِنَ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ وَذَكَرَ حَدِيثَ اللَّوْحِ كَمَا ذَكَرْتُهُ فِي هَذَا الْبَابِ مِثْلَهُ سَوَاءً إِلَّا أَنَّهُ قَالَ فِي آخِرِهِ ثُمَّ قَالَ الصَّادِقُ عليه السلام: يَا إِسْحَاقُ هَذَا دِينُ الْمَلَائِكَةِ وَالرُّسُلِ فَصُنْهُ عَنْ غَيْرِ أَهْلِهِ يَصُنْكَ اللَّهُ وَيُصْلِحْ بَالَكَ ثُمَّ قَالَ عليه السلام مَنْ دَانَ بِهَذَا أَمِنَ عِقَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ.
اسحق بن عمار مىگويد: امام صادق عليه السلام فرمود: اى اسحق آيا به تو مژده ندهم؟ گفتم: چرا فدايت گردم اى پسر رسول خدا. فرمود: در صحيفهاى كه به املاء رسول خدا و خط اميرمؤمنان عليه السّلام بود اين چنين آمده است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ هذا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ العزيز الحكم روايت لوح را مطابق آن چه گذشت ذكر كرد. جز آنكه در آخرش فرمود: اى اسحق! اين دين فرشتگان و رسولان است، آن را از نا اهلان نگهدار، خدايت نگهدارد و خاطرت را جمع دارد. سپس فرمود: هر كس بدين عقيده باشد، از عقاب خداى عز و جل در امان است.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۳۱۲، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، ۱۳۹۵ هـ.
القمي، محمد بن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي ۳۸۱هـ)، عيون أخبار الرضا (ع) ج۲، ص۵۰، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات – بيروت – لبنان، سال چاپ: ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴ م
۲. روايت صحيحه داود بن قاسم جعفري از امام جواد (ع): شهادت حضرت خضر به نام هاي شريف دوازده امام در محضر اميرمؤمنان (ع).
مرحوم كلينى در كتاب شريف كافى در روايت صحيح كه از دواد بن قاسم جعفرى از امام جواد عليه السلام نقل شده آوده است كه حضرت خضر پيامبر در محضر اميرمؤمنان عليه السلام به اسامى دوازده امام عليهم السلام شهادت داده است:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِعَنْ أَبِي هَاشِمٍ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي عليه السلام قَالَ أَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام وَمَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليه السلام وَهُوَ مُتَّكِئٌ عَلَى يَدِ سَلْمَانَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَجَلَسَ إِذْ أَقْبَلَ رَجُلٌ حَسَنُ الْهَيْئَةِ وَاللِّبَاسِ فَسَلَّمَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ- فَرَدَّ عَلَيْهِ السَّلَامَ فَجَلَسَ ثُمَّ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَسْأَلُكَ عَنْ ثَلَاثِ مَسَائِلَ إِنْ أَخْبَرْتَنِي بِهِنَّ عَلِمْتُ أَنَّ الْقَوْمَ رَكِبُوا مِنْ أَمْرِكَ مَا قُضِيَ عَلَيْهِمْ وَأَنْ لَيْسُوا بِمَأْمُونِينَ فِي دُنْيَاهُمْ وَآخِرَتِهِمْ وَإِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى عَلِمْتُ أَنَّكَ وَهُمْ شَرَعٌ سَوَاءٌ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام: سَلْنِي عَمَّا بَدَا لَكَ. قَالَ: أَخْبِرْنِي عَنِ الرَّجُلِ إِذَا نَامَ أَيْنَ تَذْهَبُ رُوحُهُ وَعَنِ الرَّجُلِ كَيْفَ يَذْكُرُ وَيَنْسَى وَعَنِ الرَّجُلِ كَيْفَ يُشْبِهُ وَلَدُهُ الْأَعْمَامَ وَالْأَخْوَالَ. فَالْتَفَتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام إِلَى الْحَسَنِ فَقَالَ: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَجِبْهُ قَالَ: فَأَجَابَهُ الْحَسَنُ عليه السلام فَقَالَ الرَّجُلُ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَلَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِذَلِكَ وَأَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَالْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وَأَشَارَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَلَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا وَأَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّهُ وَالْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وَأَشَارَ إِلَى الْحَسَنِ عليه السلام وَأَشْهَدُ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ وَصِيُّ أَخِيهِ وَالْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ بَعْدَهُ وَأَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ الْحُسَيْنِ بَعْدَهُ وَأَشْهَدُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَأَشْهَدُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدٍ وَأَشْهَدُ عَلَى مُوسَى أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَأَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَأَشْهَدُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَأَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَأَشْهَدُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَأَشْهَدُ عَلَى رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ لَا يُكَنَّى وَلَا يُسَمَّى حَتَّى يَظْهَرَ أَمْرُهُ فَيَمْلَأَهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَالسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ ثُمَّ قَامَ فَمَضَى. فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ اتْبَعْهُ فَانْظُرْ أَيْنَ يَقْصِدُ فَخَرَجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليه السلام فَقَالَ مَا كَانَ إِلَّا أَنْ وَضَعَ رِجْلَهُ خَارِجاً مِنَ الْمَسْجِدِ فَمَا دَرَيْتُ أَيْنَ أَخَذَ مِنْ أَرْضِ اللَّهِ فَرَجَعْتُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَأَعْلَمْتُهُ فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَ تَعْرِفُهُ قُلْتُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ قَالَ: هُوَ الْخَضِرُ عليه السلام.
أبوهاشم داود بن قاسم جعفرى مىگويد: ابو جعفر دوم (امام جواد عليه السلام) فرمود: امير المؤمنين (عليه السلام) آمد به همراه حسن بن على كه به دست سليمان تكيه داده بود، به مسجد الحرام وارد شد و نشست، ناگاه مردى خوش قواره و خوش لباسى آمد و بر امير المؤمنين (عليه السلام) سلام داد و آن حضرت جواب سلام او را گفت و خدمت حضرت نشست، سپس عرض كرد: اى امير مؤمنان، من از تو سه مسأله مىپرسم، اگر پاسخ آنها را به من دادى مىدانم كه اين مردم در كار تو مرتكب خلافى شدند، كه مسئول آنند، در دنيا و آخرت خود آسوده نيستند و اگر نه مىدانم كه تو با آنها برابرى و امتياز ندارى. على عليه السلام فرمود: هر چه مىخواهى از من بپرس.
آن مرد عرض كرد: به من بگو:
۱- مردى كه مىخوابد، روحش به كجا مىرود؟
۲- ياد آورى و فراموشى چگونه به مرد رخ مىدهند؟
۳- چگونه فرزند به عموها و يا دائىهاى خود، مانند مىشود؟
امير مؤمنان (عليه السلام) رو به حسن كرد و فرمود: اى ابا محمد، پاسخ او را بده، امام حسن (عليه السلام) پاسخش را داد، آن مرد گفت: گواهى مىدهم كه شايسته پرستش جز خدا يگانه نيست و هميشه به آن گواهى مىدادم.
و گواهى مىدهم محمد رسول خدا است و هميشه بدان شهادت داده ام.
و گواهى مىدهم كه تو وصى رسول خدائى و قائم به حجت او هستى- و اشاره به امير المؤمنين (ع) كرد- و هميشه بدان شهادت دادهام.
و گواهى مىدهم كه تو هم وصى او هستى و قائم به حجت او- و اشاره به حسن (ع) كرد-.
و گواهى مىدهم كه: حسين بن على (عليه السلام) وصى برادر خود و قائم به حجت او است بعد از او. و گواهى مىدهم كه على بن الحسين (ع) قائم به امامت حسين (ع) است پس از او.
و شهادت مى دهم بر اينكه محمد بن على (ع) قائم به كار امامت على بن الحسين (ع) است.
و گواهى مىدهم بر اينكه جعفر بن محمد (ع) قائم به كار امامت محمد (ع) است.
و گواهى مىدهم بر اينكه موسى (ع) قائم به كار امامت جعفر بن محمد (ع) است.
و گواهم بر اينكه على بن موسى (ع) كه او است قائم به كار امامت موسى بن جعفر (ع).
و گواهى مىدهم بر اينكه محمد بن على (ع) قائم به امامت على بن موسى (ع) است.
و گواهى مىدهم بر اينكه حسن بن على (ع) قائم به كار امامت على بن محمد (ع) است.
و گواهى مىدهم بر اينكه حسن بن على (ع) قائم به كار امامت على بن محمد (ع) است.
و شهادت مىدهم به مردى كه فرزند حسن است و به كنيه و نام تعبير نشود تا امر امامت پديد گردد و زمين را از عدالت پر كند همانگونه كه از ستم و خلاف پر شده باشد. درود بر تو اى امير المؤمنين و رحمت و بركات خدا، سپس برخاست و رفت، امير المؤمنين فرمود: اى ابا محمد دنبالش برو ببين كجا مىرود، حسن بن على (عليه السلام) بيرون شد و آن حضرت فرمود: وقتى پاى خود را از مسجد بيرون نهاد من ندانستم به كجاى زمين خدا رفت و برگشتم نزد امير المؤمنين و به او آگاهى دادم، فرمود: اى ابا محمد، او را مىشناسى؟ گفتم: خدا و رسولش و امير المؤمنين داناترند، فرمود: او خضر (عليه السلام) بود.
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الكافي، ج۱، ص۵۲۶، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،۱۳۶۲ هـ.ش.
بررسي سند روايت:
اين روايت صحيح است و از نظر سند همه رجالش امامى و ثقه هستند.
ا) عدة من اصحابنا:
در مقدمه كتاب شريف كافى، مصداق «عدة من اصحابنا» را كه از احمد بن خالد برقى روايت كرده، مشخص كردهاند كه افراد ذيل مىباشند:
وكل ما كان فيه: عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد البرقي فهم: ۱. أبو الحسن علي بن إبراهيم بن هاشم القمي. ۲. محمد بن عبد الله بن أذينة. ۳. أحمد بن عبد الله بن أمية. ۴. علي بن الحسين السعد آبادي.
در كتاب كافى، مراد از «عدة من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد»، ابو الحسن على بن ابراهيم قمى… هستند
الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى۳۲۸ هـ)، الأصول من الكافي، ج۱، ص۴۸، ناشر: اسلاميه، تهران، الطبعة الثانية،۱۳۶۲ هـ.ش.
محمد صالح مازندرانى يكى از شارحان اين كتاب شريف مىگويد:
والعدة على هذا في جميع الموارد مشتملة على العدول والثقات.
افرادى كه در مصداق عده واقع شده اند، عادل و ثقه هستند.
المازندراني، مولي محمد صالح (متوفاي۱۰۸۱هـ)، شرح أصول الكافي، ج۱، ص۶۵، تحقيق: مع تعليقات: الميرزا أبو الحسن الشعراني / ضبط وتصحيح: السيد علي عاشور، ناشر: دار إحياء التراث العربي للطباعة والنشر والتوزيع – بيروت – لبنان، چاپ: الأولى۱۴۲۱ – ۲۰۰۰ م
ب) احمد بن محمد بن خالد برقي:
نجاشى از رجاليون سرشناس، احمد بن محمد بن خالد را موثق معرفى كرده است:
أحمد بن محمد بن خالد بن عبد الرحمن بن محمد بن علي البرقي أبو جعفر أصله كوفي – وكان جده محمد بن علي حبسه يوسف بن عمر بعد قتل زيد عليه السلام، ثم قتله، وكان خالد صغير السن، فهرب مع أبيه عبد الرحمن إلى برق روذ – وكان ثقة في نفسه، يروي عن الضعفاء واعتمد المراسيل.
احمد بن محمد بن خالد… كنيه اش ابو جعفر، اهل كوفه (يوسف بن عمر، بعد از كشتن زيد، محمد بن على (جد احمد) را زندانى كرد سپس او را كشت و خالد سنش كم بود و با پدرش عبد الرحمان به سوى برق رود گريخت)، و به شخصه ثقه بود.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۷۶، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
شيخ طوسى در فهرست نيز همين عبارات را آورده است
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، الفهرست، ص۶۲، تحقيق: الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى۱۴۱۷
علامه حلى در خلاصة الاقوال نيز او را ثقه مىداند و مىگويد:
أحمد بن محمد بن خالد بن عبد الرحمان بن محمد بن علي البرقي، منسوب إلى برقة قم، أبو جعفر، كوفي، ثقة.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص۶۳، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
ابن داود حلى در رجالش بعد از نقل قول ابن غضائرى و شيخ طوسى مىگويد:
ويقوي (عندي) ثقته مشي أحمد بن محمد بن عيسى في جنازته حافيا حاسرا تنصلا مما قذفه به.
موثق بودن او در نزد من تقويت مىشود، زيرا احمد بن محمد بن عيسى اشعرى در تشييع جنازه او پا برهنه، سر برهنه بيرون آمد در حالى كه او را از تمام آنچه به او نسبت داده بود، تبرئه كرد.
الحلي، تقى الدين الحسن بن علي بن داود (متوفاي۷۴۰هـ)، رجال ابن داود، ص۴۳، تحقيق: تحقيق وتقديم: السيد محمد صادق آل بحر العلوم، ناشر: منشورات مطبعة الحيدرية – النجف الأشرف، ۱۳۹۲ – ۱۹۷۲ م
سيد مهدى بحر العلوم مىفرمايد:
والحق– وفاقا لأكثر الأصحاب، خصوصا المتأخرين- توثيق احمد ابن محمد بن خالد.
از جهت توافق با بسيارى از از اصحاب به ويژه متأخران، حق اين است كه احمد بن محمد بن خالد، موثق است.
الطباطبائي، السيد مهدي بحر العلوم (متوفاي۱۲۱۲هـ)، الفوائد الرجالية، ج۱، ص۳۴۴، تحقيق وتعليق: محمد صادق بحر العلوم، حسين بحر العلوم ناشر: مكتبة الصادق – طهران، چاپخانه: آفتاب، چاپ: الأولى۱۳۶۳ ش
ج) داود بن القاسم الجعفري:
داود بن القاسم را نيز علماى رجال موثق معرفى كردهاند. نجاشى در باره او مىگويد:
داود بن القاسم بن إسحاق بن عبد الله بن جعفر بن أبي طالب، أبو هاشم الجعفري رحمه الله كان عظيم المنزلة عند الأئمة عليهم السلام، شريف القدر، ثقة.
داود بن قاسم بن اسحاق بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب كنيه اش ابو هاشم جعفرى، در نزد ائمه عليهم السلام داراى منزلت بسيارى است. او شريف القدر و موثق است.
النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى۴۵۰هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب رجال النجاشي، ص۱۵۶، تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، ۱۴۱۶هـ.
شيخ طوسى در سه جاى رجالش او را موثق دانسته است:
داود بن القاسم الجعفري، يكنى أبا هاشم، من ولد جعفر بن أبي طالب عليه السلام، ثقة جليل القدر.
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى۴۶۰هـ)، رجال الطوسي، ص۳۷۵ و ۳۸۶ و۳۹۹، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۵هـ.
علامه در خلاصه مىگويد:
داود بن القاسم بن إسحاق بن عبد الله بن جعفر بن أبي طالب، يكنى أبا هاشم الجعفري رحمه الله، من أهل بغداد، ثقة جليل القدر، عظيم المنزلة عند الأئمة (عليهم السلام)، شاهد أبا جعفر وأبا الحسن وأبا محمد (عليهم السلام)، وكان شريفا عندهم، له موقع وجليل عندهم، روى أبوه عن الصادق (عليه السلام).
داود بن قاسم… از اهل بغداد، مورد اعتماد و موثق و جليل القدر، داراى جايگاه بزرگ در نزد ائمه عليهم السلام است. او امام جواد و امام على النقى و امام حسن عسكرى را ديده و در نزد آن بزرگواران گرامى و داراى جايگاه بود و پدرش از امام صادق عليه السلام روايت كرده است.
الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى۷۲۶هـ) خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص۱۴۲، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
۳. روايت معراج «نشان داده شدن نور و اسامي امامان معصوم به پيامبر(ص)»
يكى از مطالب مسلم و مورد اتفاق ميان مسلمين معراج رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم است. طبق روايات، هنگامى كه حضرت به معراج رفت، نور و اسامى امامان معصوم و جانشينان بعد از آن حضرت براى پيامبر نشان داده شد. رسول خدا صلى الله عليه وآله اين مشاهداتش را براى امت اسلام در موارد متعدد گزارش داد.
طريق اين روايت:
خزاز قمى اين روايت را از طرق: انس بن مالك، ابى امامة (اسعد بن زراره)، ابو ايوب انصارى، حذيفة بن يمان، ام سلمه، از رسول خدا صلى الله عليه وآله و از طريق عبد القيس و علقمة بن قيس از اميرمؤمنان عليه السلام، و از طريق غالب جهنى و جابر بن يزيد جعفى از امام باقر عليه السلام نقل كرده است.
اين روايت در منابع ديگر (مقتل الحسين خوارزمى، ج۱، ص۱۴۶، ح۲۳، و ينابيع المودة قندوزى حنفى، ج۳، ص۳۸۰) از طرق ابى سلمى شتربان رسول خدا نيز نقل شده است.
در اين جا به سه طريق اين روايت اشاره مىكنيم:
الف: روايت معراج به نقل اميرمؤمنان (ع):
در يكى از جاهايى كه اميرمؤمنان عليه السلام اين روايت را از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نقل كرده، مسجد كوفه مىباشد كه از طريق علقمة بن قيس نقل شده است.
خزاز قمى مىنويسد:
حدثني عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْدَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ الْكُوفِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ بْنِ حَبِيبٍ عَنْ شَرِيكٍ عَنْ حَكِيمِ بْنِ جُبَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ النَّخَعِيِّ عَنْ عَلْقَمَةَ بْنِ قَيْسٍ قَالَ: خَطَبَنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ خُطْبَةَ اللُّؤْلُؤَةِ….
فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ عَامِرُ بْنُ كَثِيرٍ فَقَالَ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَقَدْ أَخْبَرْتَنَا عَنْ أَئِمَّةِ الْكُفْرِ وَخُلَفَاءِ الْبَاطِلِ فَأَخْبِرْنَا عَنْ أَئِمَّةِ الْحَقِّ وَأَلْسِنَةِ الصِّدْقِ بَعْدَكَ قَالَ: نَعَمْ إِنَّهُ لَعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ يَمْلِكُهُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ وَلَقَدْ قَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ نَظَرْتُ إِلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَإِذَا مَكْتُوبٌ عَلَيْهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ أَيَّدْتُهُ بِعَلِيٍّ وَنَصَرْتُهُ بِعَلِيٍّ وَرَأَيْتُ اثْنَيْ عَشَرَ نُوراً فَقُلْتُ: يَا رَبِّ أَنْوَارُ مَنْ هَذِهِ فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ هَذِهِ أَنْوَارُ الْأَئِمَّةِ مِنْ ذُرِّيَّتِكَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ فَلَا تُسَمِّيهِمْ لِي؟ قَالَ: نَعَمْ أَنْتَ الْإِمَامُ وَالْخَلِيفَةُ بَعْدِي تَقْضِي دَيْنِي وَتُنْجِزُ عِدَاتِي وَبَعْدَكَ ابْنَاكَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَبَعْدَ الْحُسَيْنِ ابْنُهُ عَلِيٌّ زَيْنُ الْعَابِدِينَ وَبَعْدَ عَلِيٍّ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ يُدْعَى بِالْبَاقِرِ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ جَعْفَرٌ يُدْعَى بِالصَّادِقِ وَبَعْدَ جَعْفَرٍ ابْنُهُ مُوسَى يُدْعَى بِالْكَاظِمِ وَبَعْدَ مُوسَى ابْنُهُ عَلِيٌّ يُدْعَى بِالرِّضَا وَبَعْدَ عَلِيٍّ ابْنُهُ مُحَمَّدٌ يُدْعَى بِالزَّكِيِّ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِيٌّ يُدْعَى بِالنَّقِيِّ وَبَعْدَهُ ابْنُهُ الْحَسَنُ يُدْعَى بِالْأَمِينِ وَالْقَائِمُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ سَمِيِّي وَأَشْبَهُ النَّاسِ بِي يَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً…
علقمة بن قيس مى گويد: اميرمؤمنان على بن ابى طالب عليه السّلام براى ما بر منبر كوفه خطبه (اى معروف به) لؤلؤة را خواند…
مردى به نام عامر بن كثير برخاست و عرض كرد: اى اميرمؤمنان! ما را از پيشوايان كفر و خلفاء باطل آگاه ساختى؛ اكنون از پيشوايان حقّ و زبان هاى راستگو بعد از خودت ما را آگاه كن، فرمود: آرى آن عهدى است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به من سفارش كرده كه امر خلافت را دوازده نفر امام كه نه نفرشان از صلب حسين عليه السّلام هستند، مالك شوند. و به همانا رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله فرمود: هنگامى كه مرا به آسمان بالا بردند به ساق عرش نظر كردم در آن نوشته بود «لا إله إلّا اللَّه محمّد رسول اللَّه» خدايى جز خداى يگانه نيست، محمد رسول خدا است و او را به وسيله على مدد كرده و به او ياريش دادم و دوازده نور ديدم، عرض كردم: پروردگارا اين انوار از آن كيست؟ به من ندا شد: اى محمد اينها نور امامان از فرزندان تو است. عرض كردم: اى رسول خدا آيا نامشان را براى من بيان نمىفرمايى؟ فرمود: چرا! تو پس از من امام و خليفه هستى، دين مرا ادا كنى و به وعدههاى من وفا كنى و پس از تو دو فرزندم حسن و حسين، و بعد از حسين فرزندش على بن الحسين زين العابدين، و پس از على فرزندش محمد است كه به باقر خوانده شود، و بعد از او فرزندش جعفر است كه به صادق خوانده شود، و پس از او فرزندش موسى است كه به كاظم خوانده شود،
و پس از موسى، فرزندش على است كه به رضا خوانده شود، و بعد از على فرزندش محمد است كه به زكىّ خوانده شود، و پس از محمد فرزندش على است كه به نقىّ خوانده شود، و بعد از على فرزندش حسن است كه به امين خوانده شود، و قائم كه از فرزندان حسين است، همنام و شبيهترين مردمان به من است، و زمين را از عدل و داد پر كند هم چنان كه از ستم و بيدادگرى پر شده است….
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۲۱۸، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، ۱۴۰هـ.
ب: روايت معراج به نقل مفضل از امام صادق (ع):
روايت معراج كه بازگو كننده اسامى امامان عليهم السلام مىباشد، از زبان امام صادق عليه السلام اينگونه نقل شده است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَابُنْدَاذَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ هِلَالٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عليهم السلام عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وسلم: لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَوْحَى إِلَيَّ رَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ إِنِّي اطَّلَعْتُ عَلَى الْأَرْضِ اطِّلَاعَةً فَاخْتَرْتُكَ مِنْهَا فَجَعَلْتُكَ نَبِيّاً وَشَقَقْتُ لَكَ مِنِ اسْمِي اسْماً فَأَنَا الْمَحْمُودُ وَأَنْتَ مُحَمَّدٌ ثُمَّ اطَّلَعْتُ الثَّانِيَةَ فَاخْتَرْتُ مِنْهَا عَلِيّاً وَجَعَلْتُهُ وَصِيَّكَ وَخَلِيفَتَكَ وَزَوْجَ ابْنَتِكَ وَأَبَا ذُرِّيَّتِكَ وَشَقَقْتُ لَهُ اسْماً مِنْ أَسْمَائِي فَأَنَا الْعَلِيُّ الْأَعْلَى وَهُوَ عَلِيٌّ وَخَلَقْتُ فَاطِمَةَ وَالْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ مِنْ نُورِكُمَا ثُمَّ عَرَضْتُ وَلَايَتَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَمَنْ قَبِلَهَا كَانَ عِنْدِي مِنَ الْمُقَرَّبِينَ يَا مُحَمَّدُ لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَنِي حَتَّى يَنْقَطِعَ وَيَصِيرَ كَالشَّنِّ الْبَالِي ثُمَّ أَتَانِي جَاحِداً لِوَلَايَتِهِمْ فَمَا أَسْكَنْتُهُ جَنَّتِي وَلَا أَظْلَلْتُهُ تَحْتَ عَرْشِي يَا مُحَمَّدُ تُحِبُّ أَنْ تَرَاهُمْ قُلْتُ: نَعَمْ يَا رَبِّ فَقَالَ عَزَّ وَجَلَّ ارْفَعْ رَأْسَكَ فَرَفَعْتُ رَأْسِي وَإِذَا أَنَا بِأَنْوَارِ عَلِيٍّ وَفَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ محمد بْنِ الْحَسَنِ الْقَائِمِ فِي وَسْطِهِمْ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ.
قُلْتُ: يَا رَبِّ وَمَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ: هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةُ وَهَذَا الْقَائِمُ الَّذِي يُحَلِّلُ حَلَالِي وَيُحَرِّمُ حَرَامِي وَبِهِ أَنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِي وَهُوَ رَاحَةٌ لِأَوْلِيَائِي وَهُوَ الَّذِي يَشْفِي قُلُوبَ شِيعَتِكَ مِنَ الظَّالِمِينَ وَالْجَاحِدِينَ وَالْكَافِرِينَ فَيُخْرِجُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى طَرِيَّيْنِ فَيُحْرِقُهُمَا فَلَفِتْنَةُ النَّاسِ يَوْمَئِذٍ بِهِمَا أَشَدُّ مِنْ فِتْنَةِ الْعِجْلِ وَالسَّامِرِي.
اميرمؤمنان عليه السلام مىفرمايد: رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود: هنگامىكه مرا به آسمان سير دادند، پروردگارم جل جلاله به من وحى كرد و فرمود: اى محمد! به راستى من يك نظرى به زمين كردم و تو را از آن برگزيدم و پيامبر قرار دادم. و از نام خودم براى تو نامى باز گرفتم من محمودم و تو محمدى. سپس دوباره نظرى افكندم و على را در آن انتخاب كردم و او را وصى و خليفه تو و شوهر دخترت و پدر نژاد تو نمودم و براى او نيز نامى از نامهاى خود برگرفتم، من على اعلايم و او على است و فاطمه و حسن و حسين را از نور شما آفريدم. سپس ولايت آنها را به فرشتگان عرضه داشتم، هر كس پذيرفت نزد من از مقربين شد. اى محمد اگر بندهاى مرا عبادت كند تا بريده شود و مانند مشك پوسيده گردد اما منكر ولايت آنان نزد من آيد، من او را در بهشتم جا ندهم و زير عرشم سايه نبخشم. اى محمد دوست دارى آنها را ببينى؟ عرضكردم آرى پروردگارا خداى عز و جل فرمود: سر بلند كن، سر بلند كردم و ناگاه انوار على و فاطمه و حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و الحسن بن على و محمد بن الحسن قائم را ديدم و قائم در وسط آنها مانند ستاره درخشان بود، عرضكردم پروردگار اينها كيانند؟ فرمود امامان و اين قائم است، آنكه حلال مرا حلال كند و حرام مرا حرام كند و به وسيله او از دشمنانم انتقام گيرم و او مايه راحتى دوستان من است و او است كه دل شيعيانت را از ظالمان و منكران و كافران شفا مىدهد. و لات و عزى را تر و تازه بيرون مىآورد و آنها را مىسوزاند و مردم در آن روز به آنها فريفته شوند و در آزمايش قرار گيرند سختتر از فتنه گوساله و سامرى.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۲، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، ۱۳۹۵ هـ.
ج: روايت معراج به نقل ام سلمه از رسول خدا (ص):
ام سلمه يكى از زنان شايسته و عظيم القدر رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز اين روايت را از آن حضرت به صورت مختصر اينگونه نقل كردهاست.
خزاز قمى مىنويسد:
أخبرنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ الْعَيَّاشِى عَنْ جَدِّهِ عُبَيْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمَخْزُومِيِّ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِيدِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ التَّمِيمِيِّ عَنْ أَبِي ثَابِتٍ مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: لَمَّا أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ نَظَرْتُ فَإِذَا مَكْتُوبٌ عَلَى الْعَرْشِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ أَيَّدْتُهُ بِعَلِيٍّ وَنَصَرْتُهُ بِعَلِيٍّ وَرَأَيْتُ أَنْوَارَ عَلِيٍّ وَفَاطِمَةَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَأَنْوَارَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَعَلِيِّ بْنِ مُوسَى وَمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ وَرَأَيْتُ نُورَ الْحُجَّةِ يَتَلَأْلَأُ مِنْ بَيْنِهِمْ كَأَنَّهُ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ فَقُلْتُ: يَا رَبِّ مَنْ هَذَا وَمَنْ هَؤُلَاءِ؟ فَنُودِيتُ يَا مُحَمَّدُ هَذَا نُورُ عَلِيٍّ وَفَاطِمَةَ وَهَذَا نُورُ سِبْطَيْكَ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ وَهَذِهِ أَنْوَارُ الْأَئِمَّةِ بَعْدَكَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَهَذَا الْحُجَّةُ الَّذِي يَمْلَأُ الدُّنْيَا قِسْطاً وَعَدْلًا.
ام سلمه مىگويد: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: شبى كه مرا به آسمان بردند نگاه كردم بر عرش نوشته بود: «لا اله الا اللَّه، محمد رسول اللَّه» (خدايى جز خداى يگانه نيست، و محمد فرستاده اوست؟) به وسيله على او را تأييد و يارى كردم، سپس نورهاى على و فاطمه و حسن و حسين و على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمد بن على و على بن محمد و حسن بن على را ديدم، و نور حجت را در ميان آنها ديدم كه مانند ستاره درخشان، نورانى بود. عرض كردم:
پروردگارا اين كيست و آنها كيانند؟ به من ندا شد: اى محمد! اين نور على، فاطمه و دو نوه تو حسن و حسين و امامان پس از تو از اولاد حسين عليه السّلام است كه همگى پاكيزه و معصومند، و اين (آخرين) نور، حجت (من) است كه زمين را پر از عدل و داد كند پس از آنكه از بيدادگرى وستم پر شده باشد.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص ۱۸۶، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، ۱۴۰هـ.
سيد هاشم بحرانى در كتاب «غاية المرام»، بعد از نقل اين روايت از طريق سليمان شتربان رسول خدا مىگويد:
قلت: وروى هذا الحديث جماعة من الخاصة والعامة، رواه الشيخ الطوسي في الغيبة وأبو الحسن محمد بن أحمد بن الحسن بن شاذان في المناقب المائة من طريق العامة ورواه صاحب المقتضب وصاحب الكنز الخفي والحمويني من العامة.
مىگويم: اين روايت را گروهى از خاصه و عامه روايت كرده اند. شيخ طوسى در كتاب الغيبة وابو الحسن محمد بن احمد بن الحسين بن شاذان در كتاب «المناقب المائة» از طريق عامه و صاحب «المقتضب» و «الكنز الخفي» و حموينى از عامه روايت كرده اند.
البحراني، السيد هاشم البحراني الموسوي التوبلي (متوفاي۱۱۰۷هـ)، غاية المرام وحجة الخصام في تعيين الإمام من طريق الخاص والعام، ج۲، ص۲۵۷، تحقيق: العلامة السيد علي عاشور. طبق برنامه مكتبة اهل البيت.
۴. خبر دادن رسول خدا از نامهاي امامان به امير مؤمنان، بعد از نزول آيه «تطهير»:
خزاز قمى در «كفاية الاثر» از اميرمؤمنان عليه السلام نقل كرده كه بعد از نزول آيه تطهير رسول خدا فرمود: اين آيه در باره تو و دو نوهام و پيشوايان از اين فرزندانت نازل شده است و حضرت نامهاى هريكى از امامان را بيان كرد:
حدثنا علي بن الحسين بن محمد، قال: حدثنا هارون ابن موسى التلعكبري، قال: حدثنا عِيسَى بْنِ مُوسَى الْهَاشِمِيِّ بِسُرَّ مَنْرَأَى قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فِي بَيْتِ أُمِّ سَلَمَةَ وَقَدْ نَزَلَتْ عَلَيْهِ هَذِهِ الْآيَةُ «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: يَا عَلِيُّ هَذِهِ الْآيَةُ نَزَلَتْ فِيكَ وَفِي سِبْطَيَّ وَالْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِكَ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَكَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ قَالَ: أَنْتَ يَا عَلِيُّ ثُمَّ ابْنَاكَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَبَعْدَ الْحُسَيْنِ عَلِيٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ جَعْفَرٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ جَعْفَرٍ مُوسَى ابْنُهُ وَبَعْدَ مُوسَى عَلِيٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وَبَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِيٌّ ابْنُهُ وَبَعْدَ عَلِيٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ وَبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ هَكَذَا وَجَدْتُ أَسَامِيَهُمْ مَكْتُوبَةً عَلَى سَاقِ الْعَرْشِ فَسَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ هُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ وَأَعْدَاؤُهُمْ مَلْعُونُونَ.
به نقل امام حسين عليه السلام، على عليه السلام فرمود: به محضر رسول خدا در خانه ام سلمه رفتم در حالى كه آيه تطهير نازل شده بود. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اى على! اين آيه در باره تو و دو نوه من و امامان از فرزندانت نازل شده است، عرض كردم: اى رسول خدا امامان بعد از تو چند نفرند؟ فرمود: تو اى على سپس پسرانت حسن و حسين، و بعد از حسين فرزندش على، و پس از على فرزندش محمد، و پس از محمد فرزندش جعفر، و بعد از جعفر فرزندش موسى، و پس از موسى فرزندش على، و پس از على فرزندش محمد، و پس از محمد فرزندش على، و بعد از على فرزندش حسن، و حجت فرزند حسن، اين چنين نامهاى ايشان را بر ساق عرش نوشته ديدم؛ پس از خداى تعالى از آنها پرسيدم؟ فرمود: اى محمد ايشان امامان بعد از تو هستند كه پاكيزه و معصومند، و دشمنانشان ملعون (و از رحمت من دورند)
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۵۶، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، ۱۴۰هـ.
المجلسي، محمد باقر (متوفاى۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج۳۶، ص۳۳۶، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء – بيروت – لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.
۵. روايت سهل بن سعد انصاري از فاطمه زهرا (س)
در منابع روائى، روايت ديگرى از طريق سهل بن سعد انصارى نقل شده كه حضرت زهرا سلام الله عليها فرمود: رسول خدا صلى الله عليه وآله به على عليه السلام تعداد و نامهاى امامان را برشمرد:
سهيل بن سعيد محمّد بن عليّ رضى اللّه عنه قال: حدّثنا الحسين بن عليّ رحمه اللّه قال: حدّثنا هارون بن موسى قال: حدّثنا محمّد بن إسماعيل الفزاريّ قال: حدّثنا عبد اللّه بن صالح كاتب اللّيث قال: حدّثنا رشيد بن سعد قال: حدّثنا أبو يوسف الحسين بن يوسف الأنصاريّ من بني خزرج عن سهل بن سعد الأنصاريّ قال: سألت فاطمة بنت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله عن الأئمّة فقالت: كان رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يقول لعليّ: يا عليّ أنت الإمام و الخليفة بعدي، و أنت أولى بالمؤمنين من أنفسهم، فإذا مضيت فابنك الحسن أولى بالمؤمنين من أنفسهم، فإذا مضى الحسن فالحسين أولى بالمؤمنين من أنفسهم، فإذا مضى الحسين فابنه عليّ بن الحسين أولى بالمؤمنين من أنفسهم، فإذا مضى عليّ فابنه محمّد أولى بالمؤمنين من أنفسهم، فإذا مضى محمّد فابنه جعفر أولى بالمؤمنين من أنفسهم، فإذا مضى جعفر فابنه موسى أولى بالمؤمنين من أنفسهم، فإذا مضى موسى فابنه عليّ أولى بالمؤمنين من أنفسهم، فإذا مضى عليّ فابنه محمّد أولى بالمؤمنين من أنفسهم فإذا مضى محمّد فابنه عليّ أولى بالمؤمنين من أنفسهم، فإذا مضى عليّ فابنه الحسن أولى بالمؤمنين من أنفسهم، فإذا مضى الحسن فابنه القائم المهديّ أولى بالمؤمنين من أنفسهم يفتح اللّه تعالى به مشارق الأرض و مغاربها، فهم أئمّة الحقّ و ألسنة الصّدق؛ منصور من نصرهم، مخذول من خذلهم.
سهل بن سعد انصارى مىگويد: از حضرت فاطمه دختر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و اله از امامان پرسيدم؟ فرمود: رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله به على مىفرمود: اى على! تو امام و جانشين پس از من هستى و تو سزاوارترى به مؤمنين از خودشان، و چون تو رفتى فرزندت حسن سزاوارتر است، و چون حسن رفت حسين سزاوارتر است، و چون حسين رفت فرزندش على بن الحسين سزاوارتر است و چون على رفت فرزندش محمد سزاوارتر است، و چون محمد رفت فرزندش جعفر سزاوارتر است، و چون جعفر رفت فرزندش موسى سزاوارتر است، و چون موسى رفت فرزندش على سزاوارتر است، و چون على رفت فرزندش محمد سزاوارتر است، و چون محمد رفت فرزندش على سزاوارتر است، و چون على رفت فرزندش حسن سزاوارتر است، و چون حسن رفت فرزندش قائم مهدى سزاوارتر است به مؤمنين از خودشان، و به وسيله او خداوند شرقهاى زمين و غربهاى آن را بگشايد، پس ايشانند پيشوايان حق و زبانهاى (گوياى) راستى، هر كه ياريشان كند يارى شود، و هر كه دست از يارى آنها بردارد يارى نخواهد شد.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۹۵، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، ۱۴۰هـ.
بحرانى، سيد هاشم (متوفاي۱۱۰۵هـ)، الإنصاف فى النص على الأئمة عليهم السلام، ص۲۸۳، ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران، سال چاپ: ۱۳۷۸ ش
۶. روايت امام حسن (ع) از رسول خدا (ص)
امام حسن مجتبى عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم روايات متعدد در باره اسامى امامان اهل بيت عليهم السلام نقل كرده به دو روايت اشاره مىكنيم:
الف: خبر دادن رسول خدا از اسامي امامان به اميرمؤمنان (ع):
خزاز قمى آورده است:
حدثنا علي بن الحسن بن محمد، قال حدثنا أبو محمد الحسن بن موسى، قال: حدثنا محمد بن أحمد بن عبد الله بن أحمد ابن عبد الله بن أحمد بن عيسى بن المنصور الهاشمي، قال: حدثنا أبو موسى عيسى بن أحمد العطار، قال: حدثنا عمار بن محمد النوري، قال: حدثنا سفيان ترابي الحجاف، داود بن أبي عوف، الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَقُولُ لِعَلِيٍّ عليه السلام أَنْتَ وَارِثُ عِلْمِي وَمَعْدِنُ حُكْمِي وَالْإِمَامُ بَعْدِي فَإِذَا اسْتُشْهِدْتَ فَابْنُكَ الْحَسَنُ فَإِذَا اسْتُشْهِدَ الْحَسَنُ فَابْنُكَ الْحُسَيْنُ فَإِذَا اسْتُشْهِدَ الْحُسَيْنُ فَابْنُهُ عَلِيٌّ يَتْلُوهُ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ أَئِمَّةٌ أَطْهَارٌ فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا أَسْمَاؤُهُمْ؟ قَالَ: عَلِيٌّ وَمُحَمَّدٌ وَجَعْفَرٌ وَمُوسَى وَعَلِيٌ وَمُحَمَّدٌ وَعَلِيٌّ وَالْحَسَنُ وَالْمَهْدِيُّ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ يَمْلَأُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً.
امام حسن مجتبى عليه السلام مىفرمايد: از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله شنيدم كه به على عليه السلام مىفرمود: تو وارث علم، و معدن حكم من؛ و امام بعد از من هستى، زمانى كه تو به شهادت رسيدى فرزندت حسن، امام است، و چون او به شهادت رسيد فرزند (ديگرت) حسين امام (بر مردم) مىباشد، و چون حسين به شهادت رسد فرزندش على است، و نه نفر از صلب حسين امامان پاكيزهاند. عرض كردم: اى رسول خدا نامشان چيست؟ فرمود: على و محمد و جعفر و موسى و على و محمد و على و حسن و مهدى از صلب حسين كه زمين را از عدل و داد پر كند چنانچه از ظلم و ستم پر شده باشد.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۶۷، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، ۱۴۰هـ.
ب: نامبردن رسول خدا از اسامي امامان به امام حسن مجتبي (ع)
در روايت ديگرى، رسول خدا صلى الله عليه وآله به خود امام حسن عليه السلام از نامهاى امامان اهل بيت خبر دادهاست:
حدثني علي بن الحسين بن محمد، قال: حدثنا عتبة بن عبد الله الحمصي بمكة قراءة عليه سنة ثمانين وثلاثمائة [قال حدثنا موسى القطقطاني، قال: حدثنا أحمد بن يوسف] قال حدثنا حسين بن زيد بن علي، قال حدثنا عبد الله بن حسين بن حسن، عن أبيه، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يَوْماً فَقَالَ بَعْدَ مَا حَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ مَعَاشِرَ النَّاسِ كَأَنِّي أُدْعَى فَأُجِيبُ وَإِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا فَتَعَلَّمُوا مِنْهُمْ وَلَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَلَوْ خَلَتْ إِذاً لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْلَمُ أَنَّ الْعِلْمَ لَا يَبِيدُ وَلَا يَنْقَطِعُ وَأَنَّكَ لَا تُخْلِي أَرْضَكَ مِنْ حُجَّةٍ لَكَ عَلَى خَلْقِكَ ظَاهِرٍ لَيْسَ بِالْمُطَاعِ أَوْ خَائِفٍ مَغْمُورٍ لِكَيْلَا يَبْطُلَ حُجَّتُكَ وَلَا يَضِلَّ أَوْلِيَاؤُكَ بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَهُمْ أُولَئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً الْأَعْظَمُونَ قَدْراً عِنْدَ اللَّهِ فَلَمَّا نَزَلَ عَنْ مِنْبَرِهِ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَا أَنْتَ الْحُجَّةُ عَلَى الْخَلْقِ كُلِّهِمْ قَالَ: يَا حَسَنُ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ فَأَنَا الْمُنْذِرُ وَعَلِيٌّ الْهَادِي قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَوْلُكَ إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ؟ قَالَ: نَعَمْ عَلِيٌّ هُوَ الْإِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدِي وَأَنْتَ الْحُجَّةُ وَالْإِمَامُ بَعْدَهُ وَالْحُسَيْنُ هُوَ الْإِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدَكَ وَلَقَدْ نَبَّأَنِي اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ أَنَّهُ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ وَلَدٌ يُقَالُ لَهُ عَلِيٌّ سَمِيُّ جَدِّهِ عَلِيٍّ فَإِذَا مَضَى الْحُسَيْنُ قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ عَلِيٌّ ابْنُهُ وَهُوَ الْحُجَّةُ وَالْإِمَامُ وَيُخْرِجُ اللَّهُ مِنْ صُلْبِ عَلِيٍّ وَلَداً سَمِيِّي وَأَشْبَهُ النَّاسِ بِي عِلْمُهُ عِلْمِي وَحُكْمُهُ حُكْمِي وَهُوَ الْإِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدَ أَبِيهِ وَيُخْرِجُ اللَّهُ مِنْ صُلْبِهِ مَوْلُوداً يُقَالُ لَهُ جَعْفَرٌ أَصْدَقُ النَّاسِ قَوْلًا وَفِعْلًا وَهُوَ الْإِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدَ أَبِيهِ وَيُخْرِجُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ صُلْبِ جَعْفَرٍ مَوْلُوداً سَمِيُّ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ أَشَدُّ النَّاسِ تَعَبُّداً فَهُوَ الْإِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدَ أَبِيهِ وَيُخْرِجُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ صُلْبِ مُوسَى وَلَداً يُقَالُ عَلِيٌّ مَعْدِنُ عِلْمِ اللَّهِ وَمَوْضِعُ حُكْمِهِ فَهُوَ الْإِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدَ أَبِيهِ وَيُخْرِجُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ صُلْبِ عَلِيٍّ مَوْلُوداً يُقَالُ لَهُ مُحَمَّدٌ فَهُوَ الْإِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدَ أَبِيهِ وَيُخْرِجُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ صُلْبِ مُحَمَّدٍ مَوْلُوداً يُقَالُ لَهُ عَلِيٌّ فَهُوَ الْإِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدَ أَبِيهِ وَيُخْرِجُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ صُلْبِ عَلِيٍّ مَوْلُوداً يُقَالُ لَهُ الْحَسَنُ فَهُوَ الْإِمَامُ وَالْحُجَّةُ بَعْدَ أَبِيهِ وَيُخْرِجُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ صُلْبِ الْحَسَنِ الْحُجَّةَ الْقَائِمَ إِمَامَ زَمَانِهِ وَمُنْقِذَ أَوْلِيَائِهِ يَغِيبُ حَتَّى لَا يُرَى يَرْجِعُ عَنْ أَمْرِهِ قَوْمٌ وَيَثْبُتُ عَلَيْهِ آخَرُونَ وَيَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ وَلَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ قَائِمُنَا فَيَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً فَلَا يَخْلُو الْأَرْضُ مِنْكُمْ أَعْطَاكُمُ اللَّهُ عِلْمِي وَفَهْمِي وَلَقَدْ دَعَوْتُ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى أَنْ يَجْعَلَ الْعِلْمَ وَالْفِقْهَ فِي عَقِبِي وَعَقِبِ عَقِبِي وَمِنْ زَرْعِي وَزَرْعِ زَرْعِي.
حسن بن حسن از پدر بزرگوارش روايت كرده است كه حضرت امام حسن عليه السّلام فرمود: روزى پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله خطبه خواند، و بعد از حمد و ثناى پروردگار متعال فرمود: اى گروه مردم! من به سوى خدا خوانده شدهام و دعوت حق را اجابت كنم، و من در ميان شما دو چيز گرانبها مىگذارم: كتاب خدا، و عترتم أهل بيتم، همانا اگر به اين دو چنگ بزنيد هرگز گمراه نشويد، از ايشان (علوم را) فرا گيريد، و به ايشان تعليم نكنيد؛ زيرا آنها از شما داناتراند، زمين از ايشان خالى نماند؛ و اگر خالى بماند اهلش را فرو برد، سپس فرمود: بار خدايا من مىدانم كه علم نابود نشود، و منقطع نگردد، و تو زمين را از حجتى بر خلق خالى نگذارى، خواه آشكار باشد و فرمانش نبرند، يا بيمناك و پنهان، تا حجتهايت باطل نشود، و اولياء خود را پس از آن كه هدايتشان فرمودهاى گمراه نكنى اينهايند مردمان كم عدد، و بلند قدر و منزلت نزد خداوند (اين كلمات را فرمود و از منبر به زير آمد) چون فرود آمد به او عرض كردم: اى رسول خدا آيا شما بر همه خلق حجت نيستيد؟ فرمود: اى حسن خدا فرمايد:
«تو بيم دهندهاى و براى هر گروهى راهنمايى است سوره رعد آيه ۸» و من بيم دهندهام و على راهنما است؛ عرض كردم: فرمايشت (كه فرمودى) زمين خالى از حجت نخواهد ماند (پس از شما حجّت كيست)؟ فرمود: بلى على امام و حجت بعد از من است؛ و تو پس از او امام و حجت هستى؛ و حسين امام و حجت و خليفهات پس از تو است، و خداى مهربان و خبير به من خبر داد كه از صلب حسين فرزندى بيرون آيد كه به او على گويند، و هم نام جدش على است، پس چون حسين درگذشت على بعد از او (به امر امامت) قيام كند، و او است امام و حجت،
و خداوند از صلب على فرزندى بيرون آورد كه همنام و شبيهترين مردمان به من مىباشد؛ دانش او دانش من، و حكم او حكم من است. و حجت و امام بعد از پدرش اوست، و خداى تعالى از صلب محمد مولودى بيرون آورد كه به او جعفر گويند، و او راستگوترين مردمان در گفتار و كردار است، و او حجت و امام بعد از پدرش مىباشد، و از صلب جعفر فرزندى خارج كند كه نامش موسى، همنام موسى بن عمران، و علاقه مندترين مردمان در عبادت است. پس او، بعد از پدرش امام و حجت است، و از صلب موسى فرزندى بيرون آرد كه نامش على است. معدن علم خدا و محل حكمت او است، پس او، امام و حجتِ بعد از پدرش مىباشد، و از صلب على فرزندى بيرون آورد كه او را محمد نامند، و او امام و حجت بعد از پدرش مىباشد، و از صلب محمد فرزندى بيرون آورد كه او را على گويند و او است امام و حجت بعد از پدرش؛ و از صلب على فرزندى بيرون آورد كه او را حسن گويند و او است امام و حجت بعد از پدرش، و از صلب حسن حجت قائم، پيشواى شيعيانش، و نجات دهنده دوستانش را بيرون آورد، پنهان شود به طورى كه ديگر ديده نشود، دستهاى از امر امامت او برگردند و دستهاى پابرجا بمانند، و گويند: چه وقت است اين وعده اگر راستگوييد؟ اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى بماند، خداى تعالى آن روز را طولانى كند تا قائم ما بيرون آيد و زمين را از عدل و داد پر كند هم چنانكه از ظلم و ستم پر شده است. پس (اى فرزند) زمين از شما خالى نماند، خداوند به شما علم و فهم مرا عطا فرموده، و از خداى خواستهام كه علم و فهم را در اعقاب و نسل و فرزندان و فرزندان فرزندان، من قرار دهد.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۶۵، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، ۱۴۰هـ.
۷. روايت امام حسين (ع) از رسول خدا (ص)
امام حسين عليه السلام نيز روايات متعددى از رسول خدا نقل كرده كه در آنها رسول خدا از نامهاى امامان خبر داده است. در اينجا به دو روايت اشاره مىكنيم:
الف: خبر دادن رسول خدا از نامهاي امامان به امام حسين (ع)
خزاز قمى در كفاية الاثر آورده است:
أخبرنا محمد بن عبد الله بن المطلب الشيباني رضي الله عنه، قال حدثنا محمد أبو بكر بن هارون الدينوري، قال: حدثنا محمد ابن العباس المصري، قال: حدثنا عبد الله بن إبراهيم الغفاري، قال: حدثنا حريز بن عبد الله الحذا، قال: إِسْمَاعِيلَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عليه السلام: لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى هَذِهِ الْآيَةَ «وَأُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ» سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله عَنْ تَأْوِيلِهَا فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا عَنَى بِهَا غَيْرَكُمْ وَأَنْتُمْ أُولُو الْأَرْحَامِ فَإِذَا مِتُّ فَأَبُوكَ عَلِيٌّ أَوْلَى بِي وَبِمَكَانِي فَإِذَا مَضَى أَبُوكَ فَأَخُوكَ الْحَسَنُ أَوْلَى بِهِ فَإِذَا مَضَى الْحَسَنُ فَأَنْتَ أَوْلَى بِهِ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَنْ بَعْدِي أَوْلَى بِي؟ فَقَالَ: ابْنُكَ عَلِيٌّ أَوْلَى بِكَ مِنْ بَعْدِكَ فَإِذَا مَضَى فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ أَوْلَى بِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِذَا مَضَى مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ أَوْلَى بِهِ بِمَكَانِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِذَا مَضَى جَعْفَرٌ فَابْنُهُ مُوسَى أَوْلَى بِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِذَا مَضَى مُوسَى فَابْنُهُ عَلِيٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِذَا مَضَى عَلِيٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ أَوْلَى بِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِذَا مَضَى مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ عَلِيٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِذَا مَضَى عَلِيٌّ فَابْنُهُ الْحَسَنُ أَوْلَى بِهِ مِنْ بَعْدِهِ فَإِذَا مَضَى الْحَسَنُ وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ فِي التَّاسِعِ مِنْ وُلْدِكَ فَهَذِهِ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ مِنْ صُلْبِكَ أَعْطَاهُمُ اللَّهُ عِلْمِي وَفَهْمِي طِينَتُهُمْ مِنْ طِينَتِي مَا لِقَوْمٍ يُؤْذُونَنِي فِيهِمْ لَا أَنَالَهُمُ اللَّهُ شَفَاعَتِي.
حسين بن على عليه السّلام فرمود: زمانى كه خداى تعالى اين آيه را نازل فرمود: «و خويشاوندان در كتاب خدا به يك ديگر سزاوارترند، سوره احزاب آيه ۶» از رسول خدا تأويل آن را پرسيدم؟ فرمود: به خدا سوگند جز شما كسى ديگر در اين آيه قصد نشده، شماييد خويشاوندان، پس هنگامى كه من از دنيا رفتم پدرت على به من سزاوارتر است، هر گاه پدرت از دنيا رفت برادرت حسن به او سزاوارتر است، و چون حسن از دنيا رفت تو به وى سزاوارترى. عرض كردم: اى رسول خدا پس از من كيست؟
فرمود: فرزندت على به تو سزاوارتر است، و چون از دنيا برود، فرزندش محمد به وى سزاوارتر است، و چون محمد درگذشت، فرزندش جعفر به او و جايگاهش پس از وى سزاوارتر است، و چون جعفر از دنيا رود فرزندش موسى به او پس از وى سزاوارتر است، و چون موسى درگذشت فرزندش على به او سزاوارتر است، و چون على از دنيا برود فرزندش محمد به او سزاوارتر است، و چون محمد از دنيا برود فرزندش على به او سزاوارتر است، و چون على در گذشت فرزندش حسن به او سزاوارتر است، و چون حسن از دنيا برود در نهمين فرزندت غيبت واقع شود، پس اين امامان نهگانه از صلب تو هستند، كه خداوند علم و فهم مرا به آنها مرحمت فرموده و طينت آنها از طينت من است، چى شده گروهى را كه مرا در باره جانشينى آنان اذيت كنند، خداوند شفاعت مرا به ايشان نرساند.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۷۶، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، ۱۴۰هـ.
ب: خبردادن رسول خدا از امامان نسل حسين، به ابي بن كعب
شيخ صدوق در كتاب «كمال الدين و تمام النعمة» روايت مفصلى از طريق امام حسين عليه السلام نقل كرده است كه رسول خدا به ابى بن كعب، اسامى امامانى را كه از نسل امام حسين عليه السلام به وجود مىآيند، خبر داد و دعاهاى ويژه هر كدام از آنان را توضيح داد:
حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ أَحْمَدُ بْنُ ثَابِتٍ الدَّوَالِيبِيُّ بِمَدِينَةِ السَّلَامِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْفَضْلِ النَّحْوِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ الصَّمَدِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ عَاصِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وسلم وَعِنْدَهُ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وسلم: مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَا زَيْنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَقَالَ لَهُ أُبَيٌّ: وَكَيْفَ يَكُونُ يَا رَسُولَ اللَّهِ زَيْنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَحَدٌ غَيْرُكَ؟ فَقَالَ لَهُ: يَا أُبَيُّ وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ فِي السَّمَاءِ أَكْبَرُ مِنْهُ فِي الْأَرْضِ فَإِنَّهُ مَكْتُوبٌ عَنْ يَمِينِ الْعَرْشِ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَسَفِينَةُ نَجَاةٍ وَإِمَامٌ غَيْرُ وَهْنٍ وَعِزٌّ وَفَخْرٌ وَبَحْرُ عِلْمٍ وَذُخْرٌ فَلِمَ لَا يَكُونُ كَذَلِكَ وَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ رَكَّبَ فِي صُلْبِهِ نُطْفَةً طَيِّبَةً مُبَارَكَةً زَكِيَّةً خُلِقَتْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَكُونَ مَخْلُوقٌ فِي الْأَرْحَامِ…
قَالَ لَهُ أُبَيٌّ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فَمَا هَذِهِ النُّطْفَةُ الَّتِي فِي صُلْبِ حَبِيبِي الْحُسَيْنِ؟ قَالَ: مَثَلُ هَذِهِ النُّطْفَةِ كَمَثَلِ الْقَمَرِ وَهِيَ نُطْفَةُ تَبْيِينٍ وَبَيَانٍ يَكُونُ مَنِ اتَّبَعَهُ رَشِيداً وَمَنْ ضَلَّ عَنْهُ غَوِيّاً قَالَ فَمَا اسْمُهُ وَمَا دُعَاؤُهُ؟ قَالَ: اسْمُهُ عَلِيٌّ وَدُعَاؤُهُ يَا دَائِمُ يَا دَيْمُومُ يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا كَاشِفَ الْغَمِّ وَيَا فَارِجَ الْهَمِّ وَيَا بَاعِثَ الرُّسُلِ وَيَا صَادِقَ الْوَعْدِ مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مَعَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَكَانَ قَائِدَهُ إِلَى الْجَنَّةِ قَالَ لَهُ أُبَيٌّ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ لَهُ مِنْ خَلَفٍ أَوْ وَصِيٍّ؟ قَالَ: نَعَمْ لَهُ مَوَارِيثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قَالَ: فَمَا مَعْنَى مَوَارِيثِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: الْقَضَاءُ بِالْحَقِّ وَالْحُكْمُ بِالدِّيَانَةِ وَتَأْوِيلُ الْأَحْلَامِ وَبَيَانُ مَا يَكُونُ. قَالَ: فَمَا اسْمُهُ؟ قَالَ: اسْمُهُ مُحَمَّدٌوَإِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَتَسْتَأْنِسُ بِهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَيَقُولُ فِي دُعَائِهِ اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ لِي عِنْدَكَ رِضْوَانٌ وَوُدٌّ فَاغْفِرْ لِي وَلِمَنْ تَبِعَنِي مِنْ إِخْوَانِي وَشِيعَتِي وَطَيِّبْ مَا فِي صُلْبِي فَرَكَّبَ اللَّهُ فِي صُلْبِهِ نُطْفَةً مُبَارَكَةً طَيِّبَةً زَكِيَّةً فَأَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ عليه السلام أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ طَيَّبَ هَذِهِ النُّطْفَةَ وَسَمَّاهَا عِنْدَهُ جَعْفَراً وَجَعَلَهُ هَادِياً مَهْدِيّاً وَرَاضِياً مَرْضِيّاً يَدْعُو رَبَّهُ فَيَقُولُ فِي دُعَائِهِ يَا دَيَّانُ غَيْرَ مُتَوَانٍ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اجْعَلْ لِشِيعَتِي مِنَ النَّارِ وِقَاءً وَلَهُمْ عِنْدَكَ رِضَاءً فَاغْفِرْ ذُنُوبَهُمْ وَيَسِّرْ أُمُورَهُمْ وَاقْضِ دُيُونَهُمْ وَاسْتُرْ عَوْرَاتِهِمْ وَهَبْ لَهُمُ الْكَبَائِرَ الَّتِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُمْ يَا مَنْ لَا يَخَافُ الضَّيْمَ وَلا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلا نَوْمٌ اجْعَلْ لِي مِنْ كُلِّ هَمٍّ وَغَمٍّ فَرَجاً وَمَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ عِنْدَهُ أَبْيَضَ الْوَجْهِ مَعَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ إِلَى الْجَنَّةِ يَا أُبَيُّ وَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى رَكَّبَ عَلَى هَذِهِ النُّطْفَةِ نُطْفَةً زَكِيَّةً مُبَارَكَةً طَيِّبَةً أَنْزَلَ عَلَيْهَا الرَّحْمَةَ وَسَمَّاهَا عِنْدَهُ مُوسَى وَجَعَلَهُ إِمَاماً قَالَ لَهُ أُبَيٌّ: يَا رَسُولَ اللَّهِ كُلُّهُمْ يَتَوَاصَفُونَ وَيَتَنَاسَلُونَ وَيَتَوَارَثُونَ وَيَصِفُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً قَالَ: وَصَفَهُمْ لِي جَبْرَئِيلُ عليه السلام عَنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ جَلَّ جَلَالُهُ فَقَالَ فَهَلْ لِمُوسَى مِنْ دَعْوَةٍ يَدْعُو بِهَا سِوَى دُعَاءِ آبَائِهِ قَالَ: نَعَمْ يَقُولُ فِي دُعَائِهِ يَا خَالِقَ الْخَلْقِ وَيَا بَاسِطَ الرِّزْقِ وَيَا فَالِقَ الْحَبِّ وَالنَّوَى وَيَا بَارِئَ النَّسَمِ وَمُحْيِيَ الْمَوْتَى وَمُمِيتَ الْأَحْيَاءِ وَيَا دَائِمَ الثَّبَاتِ وَمُخْرِجَ النَّبَاتِ افْعَلْ بِي مَا أَنْتَ أَهْلُهُ مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ قَضَى اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ حَوَائِجَهُ وَحَشَرَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَإِنَّ اللَّهَ رَكَّبَ فِي صُلْبِهِ نُطْفَةً طَيِّبَةً زَكِيَّةً مَرْضِيَّةً وَسَمَّاهَا عِنْدَهُ عَلِيّاً وَكَانَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فِي خَلْقِهِ رَضِيّاً فِي عِلْمِهِ وَحُكْمِهِ وَجَعَلَهُ حُجَّةً لِشِيعَتِهِ يَحْتَجُّونَ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَهُ دُعَاءٌ يَدْعُو بِهِ اللَّهُمَّ أَعْطِنِي الْهُدَى وَثَبِّتْنِي عَلَيْهِ وَاحْشُرْنِي عَلَيْهِ آمِناً أَمْنَ مَنْ لَا خَوْفَ عَلَيْهِ وَلَا حُزْنَ وَلَا جَزَعَ إِنَّكَ أَهْلُ التَّقْوى وَأَهْلُ الْمَغْفِرَةِ وَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ رَكَّبَ فِي صُلْبِهِ نُطْفَةً مُبَارَكَةً طَيِّبَةً زَكِيَّةً مَرْضِيَّةً وَسَمَّاهَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ فَهُوَ شَفِيعُ شِيعَتِهِ وَوَارِثُ عِلْمِ جَدِّهِ لَهُ عَلَامَةٌ بَيِّنَةٌ وَحُجَّةٌ ظَاهِرَةٌ إِذَا وُلِدَ يَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآل وَيَقُولُ فِي دُعَائِهِ يَا مَنْ لَا شَبِيهَ لَهُ وَلَا مِثَالَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَلَا خَالِقَ إِلَّا أَنْتَ تُفْنِي الْمَخْلُوقِينَ وَتَبْقَى أَنْتَ حَلُمْتَ عَمَّنْ عَصَاكَ وَفِي الْمَغْفِرَةِ رِضَاكَ مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ كَانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ شَفِيعَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى رَكَّبَ فِي صُلْبِهِ نُطْفَةً لَا بَاغِيَةً وَلَا طَاغِيَةً بَارَّةً مُبَارَكَةً طَيِّبَةً طَاهِرَةً سَمَّاهَا عِنْدَهُ عَلِيّاً فَأَلْبَسَهَا السَّكِينَةَ وَالْوَقَارَ وَأَوْدَعَهَا الْعُلُومَ وَالْأَسْرَارَ وَكُلَّ شَيْءٍ مَكْتُومٍ مَنْ لَقِيَهُ وَفِي صَدْرِهِ شَيْءٌ أَنْبَأَهُ بِهِ وَحَذَّرَهُ مِنْ عَدُوِّهِ- وَيَقُولُ فِي دُعَائِهِ يَا نُورُ يَا بُرْهَانُ يَا مُنِيرُ يَا مُبِينُ يَا رَبِّ اكْفِنِي شَرَّ الشُّرُورِ وَآفَاتِ الدُّهُورِ وَأَسْأَلُكَ النَّجَاةَ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ كَانَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ شَفِيعَهُ وَقَائِدَهُ إِلَى الْجَنَّةِ وَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى رَكَّبَ فِي صُلْبِهِ نُطْفَةً وَسَمَّاهَا عِنْدَهُ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ فَجَعَلَهُ نُوراً فِي بِلَادِهِ وَخَلِيفَةً فِي أَرْضِهِ وَعِزّاً لِأُمَّتِهِ وَهَادِياً لِشِيعَتِهِ وَشَفِيعاً لَهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَنَقِمَةً عَلَى مَنْ خَالَفَهُ وَحُجَّةً لِمَنْ وَالاهُ وَبُرْهَاناً لِمَنِ اتَّخَذَهُ إِمَاماً يَقُولُ فِي دُعَائِهِ يَا عَزِيزَ الْعِزِّ فِي عِزِّهِ يَا عَزِيزاً عِزَّنِي بِعِزِّكَ وَأَيِّدْنِي بِنَصْرِكَ وَأَبْعِدْ عَنِّي هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ وَادْفَعْ عَنِّي بِدَفْعِكَ وَامْنَعْ عَنِّي بِمَنْعِكَ وَاجْعَلْنِي مِنْ خِيَارِ خَلْقِكَ يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ يَا فَرْدُ يَا صَمَدُ- مَنْ دَعَا بِهَذَا الدُّعَاءِ حَشَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مَعَهُ وَنَجَّاهُ مِنَ النَّارِ وَلَوْ وَجَبَتْ عَلَيْهِ وَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ رَكَّبَ فِي صُلْبِ الْحَسَنِ نُطْفَةً مُبَارَكَةً زَكِيَّةً طَيِّبَةً طَاهِرَةً مُطَهَّرَةً يَرْضَى بِهَا كُلُّ مُؤْمِنٍ مِمَّنْ أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِيثَاقَهُ فِي الْوَلَايَةِ وَيَكْفُرُ بِهَا كُلُّ جَاحِدٍ فَهُوَ إِمَامٌ تَقِيٌّ نَقِيٌّ بَارٌّ مَرْضِيٌّ هَادٍ مَهْدِيٌّأَوَّلُ الْعَدْلِ وَآخِرُهُ يُصَدِّقُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ وَيُصَدِّقُهُ اللَّهُ فِي قَوْلِهِ يَخْرُجُ مِنْ تِهَامَةَ حَتَّى تَظْهَرَ الدَّلَائِلُ وَالْعَلَامَاتُ وَلَهُ بِالطَّالَقَانِ كُنُوزٌ لَا ذَهَبٌ وَلَا فِضَّةٌ إِلَّا خُيُولٌ مُطَهَّمَةٌ وَرِجَالٌ مُسَوَّمَةٌ يَجْمَعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ مِنْ أَقَاصِي الْبِلَادِ عَلَى عَدَدِ أَهْلِ بَدْرٍ ثَلَاثَمِائَةٍ وَثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَعَهُ صَحِيفَةٌ مَخْتُومَةٌ فِيهَا عَدَدُ أَصْحَابِهِ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَنْسَابِهِمْ وَبُلْدَانِهِمْ وَصَنَائِعِهِمْ وَكَلَامِهِمْ وَكُنَاهُمْ كَرَّارُونَ مُجِدُّونَ فِي طَاعَتِهِ فَقَالَ لَهُ أُبَيٌّ وَمَا دَلَائِلُهُ وَعَلَامَاتُهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لَهُ عَلَمٌ إِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ انْتَشَرَ ذَلِكَ الْعَلَمُ مِنْ نَفْسِهِ وَأَنْطَقَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعَالَى فَنَادَاهُ الْعَلَمُ اخْرُجْ يَا وَلِيَّ اللَّهِ فَاقْتُلْ أَعْدَاءَ اللَّهِ وَلَهُ رَايَتَانِ وَعَلَامَتَانِ وَلَهُ سَيْفٌ مُغَمَّدٌ فَإِذَا حَانَ وَقْتُ خُرُوجِهِ اقْتَلَعَ ذَلِكَ السَّيْفُ مِنْ غِمْدِهِ وَأَنْطَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فَنَادَاهُ السَّيْفُ اخْرُجْ يَا وَلِيَّ اللَّهِ فَلَا يَحِلُّ لَكَ أَنْ تَقْعُدَ عَنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ فَيَخْرُجُ وَيَقْتُلُ أَعْدَاءَ اللَّهِ حَيْثُ ثَقِفَهُمْ وَيُقِيمُ حُدُودَ اللَّهِ وَيَحْكُمُ بِحُكْمِ اللَّهِ يَخْرُجُ وَجَبْرَئِيلُ عَنْ يَمِينِهِ وَمِيكَائِيلُ عَنْ يَسَارِهِ وَشُعَيْبٌ وَصَالِحٌ عَلَى مُقَدَّمِهِ فَسَوْفَ تَذْكُرُونَ ما أَقُولُ لَكُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَلَوْ بَعْدَ حِينٍ يَا أُبَيُّ طُوبَى لِمَنْ لَقِيَهُ وَطُوبَى لِمَنْ أَحَبَّهُ وَطُوبَى لِمَنْ قَالَ بِهِ يُنْجِيهِمُ اللَّهُ مِنَ الْهَلَكَةِ بِالْإِقْرَارِ بِهِ وَبِرَسُولِ اللَّهِ وَبِجَمِيعِ الْأَئِمَّةِ يَفْتَحُ لَهُمُ الْجَنَّةَ مَثَلُهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَثَلِ الْمِسْكِ يَسْطَعُ رِيحُهُ فَلَا يَتَغَيَّرُ أَبَداً وَمَثَلُهُمْ فِي السَّمَاءِ كَمَثَلِ الْقَمَرِ الْمُنِيرِ الَّذِي لَا يُطْفَأُ نُورُهُ أَبَداً قَالَ أُبَيُّ يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ حَالُ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةِ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى أَنْزَلَ عَلَيَّ اثْنَيْ عَشَرَ خَاتَماً وَاثْنَتَيْ عَشَرَةَ صَحِيفَةً اسْمُ كُلِّ إِمَامٍ عَلَى خَاتَمِهِ وَصِفَتُهُ فِي صَحِيفَتِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَعَلَيْهِمْ أَجْمَعِين.
امام حسين عليه السلام مىفرمايد: روزى خدمت جدّم رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله رسيدم، اُبىّ بن كعب نيز در آنجا بود، حضرت فرمودند: خوش آمدى اى أبا عبد اللَّه! اى زينت بخش آسمانها و زمينها، اُبىّ پرسيد: چگونه ممكن است كسى غير از شما زينت بخش آسمانها و زمينها باشد؟ حضرت فرمودند: قسم به خدائى كه به حقّ مرا به سوى مردم فرموده است، [مقام] حسين بن علىّ در آسمان بالاتر از [مقام] او در زمين است، و در طرف راست عرش الهى در باره او چنين نوشته شده است: چراغ هدايت و كشتى نجات، امام استوار، مايه عزّت و افتخار و [درياى] علم و گنجينه آن، چرا او چنين نباشد در حالى كه خداوند در صلب او نطفهاى پاك و پاكيزه و مبارك قرار داده است،…
ابىّ پرسيد: يا رسول اللَّه! اين نطفه كه در صلب حبيب من حسين قرار دارد، چيست؟ فرمودند: مَثَلْ اين نطفه، مَثَل ماه است، و آن، نطفه پسران و دختران است، هر كس از او پيروى كند به رشد و تعالى مىرسد و هر كس از او پيروى نكند، در گمراهى افتاده، به غىّ و ضلالت مىرسد، اُبَىّ گفت: نام او و دعاى او چيست؟ حضرت فرمودند: نامش علىّ است و دعايش چنين است: «يا دائم يا ديموم…» (يعنى: اى دائم هميشگى، اى زنده پا برجا، اى كه همّ و غمّ را برطرف مىكنى، اى مبعوثكننده پيامبران، اى كه در وعدههايت هميشه صادق بوده و هستى) هر كس خدا را به اين دعا بخواند خداوند- عزّ و جلّ- او را با علىّ بن- الحسين محشور مىگرداند، و علىّ بن الحسين راهنما و پيشواى او به سوى بهشت خواهد بود، اُبَىّ پرسيد: يا رسول اللَّه! آيا او وصىّ و جانشينى خواهد داشت؟
حضرت فرمودند: بله، ميراث آسمانها و زمين متعلّق به اوست. اُبَىّ سؤال كرد:
ميراث آسمانها و زمين يعنى چه؟ حضرت فرمودند: قضاوت به حقّ، حكم نمودن بر اساس دين و ديانت، تأويل أحكام و بيان كردن وقايع آينده. أبىّ گفت:
نامش چيست؟ حضرت فرمودند: اسمش محمّد است و در آسمانها، مونس ملائكه مىباشد و در دعايش چنين مىگويد: «اللّهمّ إن كان لى عندك…».
(يعنى: اى خداوندا! اگر از من راضى هستى و مرا دوست دارى، مرا و نيز برادران و شيعيانم را كه از من تبعيّت مىكنند، بيامرز و آنچه را در صلب دارم، پاكيزه گردان) خداوند نيز در صلب او نطفهاى با بركت و پاك و پاكيزه قرار داد و جبرئيل به من خبر داد كه خداوند- عزّ و جلّ- اين نطفه را پاكيزه گرداند و آن را در نزد خود جعفر ناميد و او را هادى و هدايت شده و نيز راضى و پسنديده گردانيد. او پروردگارش را اين گونه مىخواند: «يا دان غير متوان…» (يعنى: اى كه نزديك هستى و مسامحه نمىكنى، اى أرحم الرّاحمين، به شيعيانم، وسيلهاى كه با آن از شرّ آتش در أمان باشند مرحمت فرما و از آنها راضى باش و گناهانشان را بيامرز و امورشان را آسان گردان و قرضهايشان را أداء نما و زشتىهايشان را بپوشان و گناهان كبيرهاى را كه غير از تو كسى از آن خبر ندارد (يا گناههاى كبيرهاى كه مربوط به تو است و حقّ النّاس نيست) به آنها ببخش. اى كه از ظلم ظالمين نمىهراسى و خواب و خواب آلودگى در تو راهى ندارد، براى من از هر سختى و مشكلى فرجى قرار ده) هر كس خدا را با اين دعا بخواند خداوند او را با چهرهاى نورانى با جعفر بن- محمّد به سوى بهشت محشور مىفرمايد، اى ابىّ! خداوند بر روى اين نطفه، نطفهاى پاكيزه و با بركت و پاك قرار داده و رحمت و مهربانى را بر آن نازل نموده و او را نزد خود موسى ناميده است. اُبَىّ گفت: يا رسول اللَّه! گويا به هم شبيه هستند (يا يك ديگر را توصيف مىكنند) و از يك نسل هستند و از يك ديگر ارث مىبرند و يك ديگر را توصيف مىنمايند، حضرت فرمودند: جبرئيل از جانب خداوند آنها را براى من توصيف نموده است، اُبَىّ گفت: آيا موسى، دعايى غير از دعاى پدرانش دارد؟ حضرت فرمودند: بله، او در دعايش چنين مىگويد: «يا خالق الخلق و يا باسط الرّزق…» (يعنى: اى آفريننده خلق، اى كه رزق و روزى را گستراندهاى، اى كه دانه هسته را مىشكافى و مىرويانى، اى خالق جانداران، و زندهكننده مردگان! و اى كه زندهها را مىميرانى، اى پا بر جاى هميشگى، اى خارجكننده گياه [از زمين] با من آن چنان رفتار كن كه خود اهل آن هستى) هر كس خداوند را با اين دعا بخواند، خدا حوائج او را بر مىآورد و در روز قيامت با موسى بن جعفر محشورش مىنمايد، و خداوند نيز در صلب او نطفهاى با بركت و پاك و پسنديده قرار داده و نامش را علىّ گذارده است. در ميان خلق، از نظر علم و حكمت مورد رضايت خداوند مىباشد و خدا او را براى شيعيان حجّت قرار مىدهد تا در روز قيامت به (رفتار و گفتار) او استدلال و احتجاج كنند و دعايى دارد كه خداوند را به آن دعا مىخواند:
«اللّهمّ أعطنى الهدى…» (يعنى: خدايا به من هدايت عطا كن و مرا بر آن ثابت قدم بدار، و مرا با امن و أمان در حالى كه بر هدايت هستم محشور كن همچون كسى كه هيچ ترس و حزن و جزع و فزعى ندارد، تو أهل تقوى و أهل آمرزش هستى) و خداوند در صلب او نطفهاى پر بركت، پاك و پاكيزه و پسنديده قرار داده و او را محمّد بن علىّ ناميده است، او شفيع شيعيان خود و وارث علم جدّش مىباشد و داراى علامت و حجّتى ظاهر و آشكار است. زمانى كه متولّد شود مىگويد:
«لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» صلى اللَّه عليه و آله و سلّم، و در دعايش مىگويد: «يا من لا شبيه له و لا مثال…»
(يعنى: اى كه هيچ مثل و مانندى ندارى تو همان خدايى هستى كه معبودى و خالقى جز تو وجود ندارد، تو مخلوقين را فنا مىكنى و خود باقى هستى، تو از نافرمانها درمىگذرى و رضايت خاطر تو در آمرزش است) هر كس كه اين دعا را بخواند محمّد بن علىّ عليهما السّلام در روز قيامت شفيع او خواهد بود. و خداوند متعال در صلب او نطفهاى قرار داده است كه نه اهل بغى و ظلم است و نه اهل طغيان و نافرمانى، نيكوكار، مبارك و پاكيزه، آن را در نزد خود علىّ بن محمّد ناميده و لباس سكينه و وقار بر او پوشانيده و علوم و اسرار پنهان را در او به وديعت نهاده است. هر كس او را ملاقات كند و در سينه چيزى [مخفى] داشته باشد، او را به آن مطلب خبر مىدهد و از دشمنش بر حذر مىدارد و در دعايش چنين مىگويد: «يا نور يا برهان- تا آخر دعاى متن» (يعنى: اى نور و اى برهان، اى نورانى و اى آشكار، اى پروردگار من، خودت مرا از شرّ شرور و آفات روزگار حفظ كن و از تو مىخواهم در روزى كه صور دميده مىشود مرا از اهل نجات قرار دهى).
هر كس كه اين دعا را بخواند علىّ بن محمّد عليهما السّلام شفيع و پيشواى او به سوى بهشت خواهد بود. و خداوند تبارك و تعالى در صلبش نطفهاى قرار داد كه او را نزد خود حسن ناميد وى را همچون نورى در شهرها قرار داد، در زمينش خليفه گرداند و مايه عزّت امّت جدّش نمود و هادى و راهنماى شيعيانش كرده نزد پروردگارش او را شفيع آنان نمود. خداوند او را مايه نقمت و عذاب مخالفين قرار داد و براى دوستانش و كسانى كه او را امام خود بدانند، حجّت و برهان گرداند. او در دعايش چنين مىگويد: «يا عزيز العزّ فى عزّه…». (يعنى اى كه در عزّت خود عزيزى چقدر عزيز است كسى كه در عزّت خود عزيز است! مرا با عزّت خود عزيز گردان و با ياريت تأييد كن، و با قدرت خويش وسوسههاى شيطانى را از من دور گردان، و مرا حفظ كن و از بهترين خلق خود قرار ده، يا واحد! يا أحد! اى موجود يكتا و بىهمتا! و اى بىنياز!).
هر كس خدا را با اين دعا بخواند، خداوند با او (حسن) محشورش مىنمايد و اگر آتش هم بر او واجب و لازم شده باشد، از آتش مىرهاندش. و خداوند، تبارك و تعالى، در صلب حسن نطفهاى با بركت، پاك و پاكيزه و طاهر و مطهّر قرار داده است كه هر مؤمنى، كه خداوند از وى براى ولايت پيمان گرفته است، به او راضى و خشنود خواهد شد و هر انسان منكرى به او كافر مىشود، او امامى است با تقوى، پاك، نيكوكار، پسنديده، هدايتگر و هدايت شده، به عدل حكم مىكند و به عدالت دستور مىدهد، خداوند را تصديق مىكند و قبول دارد و خداوند نيز او را در گفتارش تصديق مىنمايد، از تهامه «۱» در زمانى كه دلائل و علامات آشكار شده باشد، خروج مىكند. او داراى گنجهايى است ولى نه از طلا و نقره بلكه از اسبهايى تام الخلق و قوى و پياده نظامى با علامتهاى مشخّص (و يا تامّ الخلق و قوى). خداوند- تبارك و تعالى- از دورترين شهرها به تعداد أهل بدر يعنى سيصد و سيزده نفر براى او سپاه گرد آورد. او نوشتهاى در دست دارد كه لاك و مهر شده و در آن تعداد و اسامى اصحاب او و نيز نسب شهرهاى آنها و خلق و خوى، وضع ظاهرى، چهره و قيافه و نيز كنيه آنان ثبت شده است. اين نفرات جنگاور بوده، در اطاعت و فرمانبردارى از او كوشا هستند و مجدّانه عمل مىكند.
ابىّ سؤال كرد: علائم و نشانههاى او چيست؟ حضرت فرمودند: وقتى زمان قيام او برسد، آن پرچم خود بخود باز مىشود و خداوند آن را به سخن مىآورد سپس پرچم، او (حضرت مهدىّ آل محمّد) را صدا مىكند و مىگويد: «اى ولىّ خدا! قيام كن و دشمنان خدا را بكش». و اين دو (يعنى باز شدن پرچم و نطق او) دو علامت و نشانه براى او هستند. و نيز شمشيرى غلاف شده دارد، كه وقتى زمان قيامش فرا رسد آن شمشير از غلاف خود خارج مىشود و خداوند آن را به سخن مىآورد شمشير صدا مىزند و مىگويد» اى ولىّ خدا بپا خيز كه ديگر براى تو جائز نيست از پيكار با دشمنان خدا باز ايستى» پس، حضرت قيام مىكند و دشمنان خدا را- در هر جا به دست آورد- مىكشد و حدود الهى را برپا كرده، اجرا مىكند، به حكم خداوند حكم مىكند. در حالى كه جبرئيل عليه السّلام در سمت راست آن حضرت و ميكائيل در سمت چپ ايشان خواهند بود، اين مطلب را كه برايتان گفتم- و لو بعد از مدّتى- خواهيد دانست و كارهايم را بر عهده خدا مىگذارم.
اى ابىّ: خوشا به حال كسى كه او را ملاقات كند، خوشا به حال كسى كه او را دوست بدارد، و خوشا به حال كسى كه به او معتقد باشد، خداوند، به خاطر وى و به خاطر إقرار و اعتقاد به خدا و رسول و همگى ائمّه، آنها را از هلاكت نجات مىدهد، خداى منّان درهاى بهشت را براى آنها باز مىكند. مثل آنها در زمين، مثل مشك است كه دائم از خود بوى خوش ساطع مىكند ولى تغييرى در او حاصل نمىشود. و مثل آنها در آسمان مثل ماه نورانى است كه هيچ گاه نورش خاموش نمىشود. ابىّ عرض كرد: أحوالات اين ائمّه، از طرف خداوند چگونه بيان شده است؟ حضرت فرمودند: خداوند، دوازده صحيفه بر من نازل فرمود كه اسم هر امامى داخل قسمت مهرشده مربوط به آن امام است و وصف [و احوال] او در صحيفه مربوط به خود اوست.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۶۵، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، ۱۳۹۵ هـ.
۸. روايت عبد الله بن عباس از رسول خدا (ص)
عبد الله بن عباس نيز در اين باره رواياتى از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل كرده است:
روايت اول:
در اين روايت، رسول خدا صلى الله عليه وآله در پاسخ ابن عباس، علاوه بر اينكه تصريح نموده امامان بعد از خودش دوازده نفراند، اسامى آنان را نيز شرح داده است:
حدثني أبو الحسن علي بن الحسين، قال حدثني أبو محمد هارون بن موسى التلعكبري رضي الله عنه، قال حدثنا الحسن بن علي بن زكريا العدوي النصري، عن محمد بن إبراهيم بن المنذر المكي، عن الحسين بن سعيد الهيثم، قال حدثني الأجلح الكندي، قال حدثني أفلح بن سعيد، عن محمد بن كعب، عن طاوس اليماني، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ صلي الله عليه وآله وَالْحَسَنُ عَلَى عَاتِقِهِ وَالْحُسَيْنُ عَلَى فَخِذِهِ يَلْثِمُهُمَا وَيُقَبِّلُهُمَا وَيَقُولُ: اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُمَا وَعَادِ مَنْ عَادَاهُمَا….
قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فَكَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ؟ قَالَ: بِعَدَدِ حَوَارِيِّ عِيسَى وَأَسْبَاطِ مُوسَى وَنُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ فَكَمْ كَانُوا؟ قَالَ: كَانُوا اثْنَيْ عَشَرَ وَالْأَئِمَّةُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَبَعْدَهُ سِبْطَايَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ فَإِذَا انْقَضَى الْحُسَيْنُ فَابْنُهُ عَلِيٌّ فَإِذَا مَضَى عَلِيٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا انْقَضَى مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَإِذَا انْقَضَى جَعْفَرٌ فَابْنُهُ مُوسَى فَإِذَا انْقَضَى مُوسَى فَابْنُهُ عَلِيٌّ فَإِذَا انْقَضَى عَلِيٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا انْقَضَى مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ عَلِيٌّ فَإِذَا انْقَضَى عَلِيٌّ فَابْنُهُ الْحَسَنُ فَإِذَا انْقَضَى الْحَسَنُ فَابْنُهُ الْحُجَّةُ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَسَامِي [أَسَامٍ] مَا أَسْمَعُ بِهِمْ قَطُّ قَالَ لِي: يَا ابْنَ عَبَّاسٍ هُمُ الْأَئِمَّةُ بَعْدِي وَإِنِ قُهِرُوا أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ نُجَبَاءُ أَخْيَارُ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَنْ أَتَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَارِفاً بِحَقِّهِمْ أَخَذْتُ بِيَدِهِ فَأُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَنْ أَنْكَرَهُمْ أَوْ رَدَّ وَاحِداً مِنْهُمْ فَكَأَنَّمَا قَدْ أَنْكَرَنِي وَرَدَّنِي وَمَنْ أَنْكَرَنِي وَرَدَّنِي فَكَأَنَّمَا أَنْكَرَ اللَّهَ وَرَدَّهُ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ سَوْفَ يَأْخُذُ النَّاسُ يَمِيناً وَشِمَالًا فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ فَاتَّبِعْ عَلِيّاً وَحِزْبَهُ فَإِنَّهُ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَهُ وَلَا يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ يَا ابْنَ عَبَّاسٍ وَلَايَتُهُمْ وَلَايَتِي وَوَلَايَتِي وَلَايَةُ اللَّهِ وَحَرْبُهُمْ حَرْبِي وَحَرْبِي حَرْبُ اللَّهِ وَسِلْمُهُمْ سِلْمِي وَسِلْمِي سِلْمُ اللَّهِ ثُمَّ قَالَ صلي الله عليه وآله «يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»
عبد اللَّه بن عباس گفته است: به محضر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله وارد شدم در حالى كه حسن عليه السّلام بر شانهاش و حسين عليه السّلام بر زانوى او بود و آنها را مىبوسيد و مىفرمود: پروردگارا دوست دار كسى كه ايشان را دوست دارد و دشمن دار، كسى كه ايشان را دشمن دارد…
به حضرت عرض كردم: اى پيغمبر خدا امامان پس از تو چند نفرند؟ فرمود: به عدد حواريين عيسى و سبطهاى موسى و نقيبان بنى اسرائيل. عرض كردم: اى رسول خدا آنان چند نفر بودند؟ فرمود: دوازده نفر؛ و امامان پس از من نيز دوازده نفرند اوّلى آنها على بن ابى طالب، و پس از او دو نوهاى من حسن و حسين هستند، چون حسين بگذرد فرزندش على، و چون على برود فرزندش محمد، و آنگاه كه محمد برود فرزندش جعفر، آنگاه كه جعفر (روزگارش) سپرى شود فرزندش موسى، آنگاه كه موسى برود فرزندش على، و چون على برود فرزندش محمد، آنگاه كه (دوران) محمد سپرى شود فرزندش على، و چون على برود فرزندش حسن، آنگاه كه حسن برود فرزندش حجت (امامان دين هستند).
عرض كردم: اين نام ها را تاكنون نشنيده بودم، فرمود: اى پسر عباس! ايشان امامان بعد از منند اگر چه مقهور شوند، و امين هاى معصوم و نجيبان برگزيده هستند، اى پسر عباس! هر كه در روز قيامت وارد شود و حق آنها شناخته باشد، دستش را گرفته و او را وارد بهشت كنم، اى پسر عباس هر كه ايشان را يا يكى از آنها را ردّ كند (و منكر شود) پس گويا مرا ردّ كرده و انكار كرده، و هر كه مرا انكار كند همانند كسى است كه خدا را انكار كرده و او را ردّ كرده است، اى پسر عباس به زودى مردم راست و چپ را بگيرند (و هر كس در دين و آيين به راهى رود) هرگاه چنين شد، از على و پيروانش پيروى كن، زيرا او با حقّ و حقّ با اوست، و آن دو از هم جدا نشوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند، اى پسر عباس! ولايت ايشان ولايت من، و ولايت من ولايت خدا است، حزب ايشان حزب من و حزب من حزب خدا است، سازش با ايشان سازش با من و سازش من سازش خدا است، سپس فرمود: «مىخواهند به دهنهاى خود نور خدا را خاموش كنند و خدا تمامكننده نور خويش است اگر چه كافران ناخوش دارند».
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۷، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، ۱۴۰هـ.
روايت عبد الله بن عباس از طريق جابر بن يزيد جعفى نيز نقل شده است.
مرحوم حاجى نورى در مستدرك الوسائل آورده است:
أَبُو مُحَمَّدٍ الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ فِي كِتَابِ الْغَيْبَةِ، حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَبَلَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُسْتَنِيرِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وسلم وَالْحَسَنُ عَلَى عَاتِقِهِ وَالْحُسَيْنُ عليه السلام عَلَى فَخِذِهِ يَلْثِمُهُمَا وَيَقُولُ: اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُمَا…
الطبرسي، ميرزا الشيخ حسين النوري (متوفاي۱۳۲۰هـ)، مستدرك الوسائل، ج۱۰، ص۲۷۶، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث – بيروت – لبنان، چاپ: الثانية۱۴۰۸ – ۱۹۸۸ م
روايت دوم:
«وصي من علي، حسن و حسين و نه فرزند از صلب حسين هستند»
شخص يهودى به محضر رسول خدا صلى الله عليه وآله آمد از نزد حضرت مسائلى را از جمله در باره جانشينان آن حضرت و نامهاى آنان پرسيد. رسول خدا هريك را با اسم به او معرفى كرد. مرد يهودى با گفتن شهادتين اسلام آورد و با توجه به مطالب كتاب خودش، كلام رسول خدا را در باره اوصائش تصديق كرد.
اين روايت را بزرگان از محدثان از جمله ابو القاسم خزاز قمى اينگونه نقل كرده است:
أخبرني أبو المفضّل محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب الشّيبانيّ رحمه اللّه قال: حدّثنا محمّد بن مطرف بن سواد أبو الحسين البستيّ بمكّة قال: حدّثنا أبو الحاتم المهلّبيّ المغيرة بن محمّد المهلّب قال: حدّثنا عبد الغفّار بن كثير الكوفيّ عن أبي مريم عن إبراهيم بن حميد عن أبي هاشم عن مجاهد عن عبد اللّه بن العبّاس قَالَ: قَدِمَ يَهُودِيٌّ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله يُقَالُ لَهُ نَعْثَلٌ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ إِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ أَشْيَاءَ تَلَجْلَجَ فِي صَدْرِي مُنْذُ حِينٍ فَإِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنِي عَنْهَا أَسْلَمْتُ عَلَى يَدِكَ قَالَ: سَلْ يَا أَبَا عُمَارَةَ فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ صِفْ لِي رَبَّكَ…
قَالَ: صَدَقْتَ يَا مُحَمَّدُ فَأَخْبِرْنِي عَنْ وَصِيِّكَ مَنْ هُوَ فَمَا مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا وَلَهُ وَصِيٌّ وَإِنَّ نَبِيَّنَا مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ أَوْصَى إِلَى يُوشَعَ بْنِ نُونٍ فَقَالَ: نَعَمْ إِنَّ وَصِيِّي وَالْخَلِيفَةَ مِنْ بَعْدِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَبَعْدَهُ سِبْطَايَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ تَتْلُوهُ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ فَسَمِّهِمْ لِي قَالَ: نَعَمْ إِذَا مَضَى الْحُسَيْنُ فَابْنُهُ عَلِيٌّ فَإِذَا مَضَى عَلِيٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا مَضَى مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ جَعْفَرٌ فَإِذَا مَضَى جَعْفَرٌ فَابْنُهُ مُوسَى فَإِذَا مَضَى مُوسَى فَابْنُهُ عَلِيٌّ فَإِذَا مَضَى عَلِيٌّ فَابْنُهُ مُحَمَّدٌ فَإِذَا مَضَى مُحَمَّدٌ فَابْنُهُ عَلِيٌّ فَإِذَا مَضَى عَلِيٌّ فَابْنُهُ الْحَسَنُ فَإِذَا مَضَى الْحَسَنُ فَبَعْدَهُ ابْنُهُ الْحُجَّةُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ فَهَذِهِ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً عَلَى عَدَدِ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ. قَالَ: فَأَيْنَ مَكَانُهُمْ فِي الْجَنَّةِ قَالَ: مَعِي فِي دَرَجَتِي قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَأَشْهَدُ أَنَّهُمُ الْأَوْصِيَاءُ بَعْدَكَ وَلَقَدْ وَجَدْتُ هَذَا فِي الْكُتُبِ الْمُقَدَّمَةِ وَفِيمَا عَهِدَ إِلَيْنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ عليه السلام أَنَّهُ إِذَا كَانَ آخِرُ الزَّمَانِ يَخْرُجُ نَبِيٌّ يُقَالُ لَهُ أَحْمَدُ خَاتَمُ الْأَنْبِيَاءِ لَا نَبِيَّ بَعْدَهُ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِهِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ عَدَدَ الْأَسْبَاطِ فَقَالَ: يَا أَبَا عُمَارَةَ أَ تَعْرِفُ الْأَسْبَاطَ قَالَ: نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُمْ كَانُوا اثْنَيْ عَشَرَ. قَالَ: فَإِنَّ فِيهِمْ لَاوِي بْنَ أرحيا قَالَ: أَعْرِفُهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَهُوَ الَّذِي غَابَ عَنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ سِنِينَ ثُمَّ عَادَ فَأَظْهَرَ شَرِيعَتَهُ بَعْدَ انْدِرَاسِهَا وَقَاتَلَ مَعَ قرسطيا الْمَلِكِ حَتَّى قَتَلَهُ وَقَالَ صلي الله عليه وآله: كَائِنٌ فِي أُمَّتِي مَا كَانَ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ وَالْقُذَّةِ بِالْقُذَّةِ وَإِنَّ الثَّانِيَ عَشَرَ مِنْ وُلْدِي يَغِيبُ حَتَّى لَا يُرَى وَيَأْتِي عَلَى أُمَّتِي زَمَنٌ لَا يَبْقَى مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ وَلَا مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ فَحِينَئِذٍ يَأْذَنُ اللَّهُ لَهُ بِالْخُرُوجِ فَيُظْهِرُ الْإِسْلَامَ وَيُجَدِّدُ الدِّينَ ثُمَّ قَالَ صلي الله عليه وآله: طُوبَى لِمَنْ أَحَبَّهُمْ وَطُوبَى لِمَنْ تَمَسَّكَ بِهِمْ وَالْوَيْلُ لِمُبْغِضِيهِم…
عبد اللَّه بن عباس مىگويد: مردى يهودى كه نامش نعثل بود بر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و اله وارد شد، و از محضر حضرت سؤالاتى را در مورد خدا شناسى پرسيد و بعد در مورد امامت و جانشينى بعد از آن حضرت اين گونه سؤال كرد:
اكنون مرا خبر ده كه وصىّ تو كيست؟ زيرا هيچ پيغمبرى نيست مگر اينكه براى او وصيّى است، و پيغمبر ما موسى بن عمران به يوشع بن نون وصيت كرد، حضرت فرمود: آرى وصىّ و خليفه بعد از من على بن ابى طالب و پس از او، دو نوه ام حسن و حسين و پس از ايشان نه تن از صلب حسين امامان نيكوكار بيايند. عرض كرد: اى محمد نامشان را برايم بيان فرما. فرمود: آرى چون حسين برود فرزندش على، و چون على بگذرد فرزندش محمد، و چون محمد برود فرزندش جعفر، و چون جعفر بگذرد فرزندش موسى، و چون موسى بگذرد فرزندش على، و چون على برود فرزندش محمد، و چون محمد بگذرد فرزندش على، و چون على برود فرزندش حسن، و بعد از حسن حجة بن الحسن، ايشانند دوازده امام به شماره نقيبان بنى اسرائيل.
مرد يهودى عرض كرد: جاى ايشان در كجاى بهشت است؟ فرمود: همراه من و هم درجه منند. عرض كرد: گواهى مىدهم كه پروردگارى جز خداى يگانه نيست؛ و محمد بنده و فرستاده اوست، و آنها اوصياى پس از تو هستند، و اين مطلب را در كتابهاى گذشته ديدهام، و در آنچه موسى بن عمران عليه السّلام به ما سفارش فرموده چنين است كه چون آخر الزمان شود پيغمبرى كه نامش احمد است بيايد، و او خاتم پيغمبران است و پس از او پيغمبرى نيست. از صلب او به شماره سبطهاى بنى اسرائيل امامانى نيكوكار بيرون آيند، فرمود: اى ابا عماره سبطهاى بنى اسرائيل را مىشناسى؟ عرض كرد: آرى، اى رسول خدا ايشان دوازده نفر بودند. فرمود: در آنها لاوى بن ارخيا بود؟ عرض كرد: اى رسول خدا او را مىشناسم و او كسى بود كه از بنى اسرائيل پنهان شد، سپس برگشت و شريعتش را پس از كهنگى آشكار كرد، و با قرسطياى پادشاه جنگ كرد تا كشته شد.
حضرت فرمود: هر چه در بنى اسرائيل بوده در امت من نيز بدون كم و زياد خواهد شد، و دوازدهمين فرزندم پنهان شود كه ديگر ديده نشود، و روزگارى بر امتم بيايد كه از اسلام جز نامش، و از قرآن جز نشانهاش باقى نماند؛ در آن هنگام خداوند اجازه خروجش دهد، پس (ظاهر شود) و اسلام را آشكار و دين را تجديد كند، سپس فرمود: خوشا به حال كسى كه ايشان را دوست بدارد، و به آنان چنگ زند، و واى به حال كسى كه ايشان را دشمن دارد.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۱، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، ۱۴۰هـ.
العاملي، الشيخ جمال الدين يوسف بن حاتم بن فوز (متوفاي۶۶۴هـ)، الدر النظيم، ص۷۸۸، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين، قم المشرفة. بيتا.
المجلسي، محمد باقر (متوفاى۱۱۱۱هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج۳۶ ص۲۸۳، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء – بيروت – لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، ۱۴۰۳هـ – ۱۹۸۳م.
روايت سوم:
خبر دادن رسول خدا به فاطمه (س) از اسامي امامان دوازدهگانه
هنگامى كه حسين بن على عليه السلام به دنيا آمد، خداوند به جبرئيل دستور داد براى عرض تبريك به محضر رسول خدا برود و نام اين مولود را «حسين» بگذارد. فرشتگان براى تبريك به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمدند و جبرئيل به دستور خداوند از سرانجام و شهادت حسين به او خبر داد و در ضمن پيغام فرشته دردائيل را كه پرهايش سوخته بود به حضرت ابلاغ كرد. رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم قضيه شهادت حسين را به مادرش فاطمه گفت. حضرت زهرا پس از شيندن اين خبر بى تابى مىكرد؛ اما رسول خدا از امامانى كه از نسل حسين به وجود مىآمد به فاطمه خبر داد و او از گريه كردن ساكت شد.
شيخ صدوق اين روايت مفصل را اينگونه نقل كرده و ما محل شاهد انتخاب كردهايم:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنِي عَمِّي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيِّ قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْقُرَشِيُّ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو الرَّبِيعِ الزَّهْرَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا جَرِيرٌ عَنْ لَيْثِ بْنِ أَبِي سُلَيْمٍ عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وسلم يَقُولُ: إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى مَلَكاً يُقَالُ لَهُ دَرْدَائِيلُ…
يَا لَيْتَنِي لَمْ أَلِدْهُ قَاتِلُ الْحُسَيْنِ فِي النَّارِ فَقَالَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وآله وسلم: وَأَنَا أَشْهَدُ بِذَلِكَ يَا فَاطِمَةُ وَلَكِنَّهُ لَا يُقْتَلُ حَتَّى يَكُونَ مِنْهُ إِمَامٌ يَكُونُ مِنْهُ الْأَئِمَّةُ الْهَادِيَةُ بَعْدَهُ ثُمَّ قَالَ صلي الله عليه وآله وسلم: وَالْأَئِمَّةُ بَعْدِي الْهَادِي عَلِيٌّ وَالْمُهْتَدِي الْحَسَنُ وَالنَّاصِرُ الْحُسَيْنُ وَالْمَنْصُورُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ وَالشَّافِعُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَالنَّفَّاعُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَالْأَمِينُ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ وَالرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى وَالْفَعَّالُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَالْمُؤْتَمَنُ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ وَالْعَلَّامُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ وَمَنْ يُصَلِّي خَلْفَهُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ عليه السلام الْقَائِمُ عليه السلام. فَسَكَتَتْ فَاطِمَةُ عليها السلام مِنَ الْبُكَاء.ِ..
ابن عباس مىگويد از رسول خدا شنيدم مىفرمود: براى خداى تبارك و تعالى فرشتهاى است كه در دائيل نام دارد….
فاطمه گريه كرد و فرمود: كاش او را به دنيا نياورده بودم، كشنده حسين در آتش است. پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: من نيزبدان گواهم؛ اما حسين كشته نمىشود تا اينكه از او امامى به جا ماند كه امامان و راهنمايان پس از او باشند، سپس فرمود: امامان بعد از من هادى (يعنى على عليه السّلام) و مهتدى (حسن) و ناصر (حسين) و منصور (على بن الحسين) و شفّاع «يعنى بسيار شفاعتكننده» (محمد بن على) و نفّاع «يعنى بسيار نفع رساننده» (جعفر بن محمد) و امين (موسى بن جعفر) و مؤتمن (على بن موسى الرضا) و امام (محمد بن على) و فعّال (على بن محمد) و علّام (حسن بن على) و كسى كه عيسى بن مريم پشت سرش نماز بخواند. پس فاطمه از گريه آرام شد.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى۳۸۱هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج۱، ص۲۸۳، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، ۱۳۹۵ هـ.
۹. روايت جابر بن عبد الله انصاري از رسول خدا در ذيل آيه «اطيعوا الله»
در اين روايت، رسول خدا صلى الله عليه وآله ذيل آيه «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ» در پاسخ جابر بن عبدالله انصارى، كه از مصداق «اولى الامر» پرسيده بود؛ اسامى تمام ائمه را شرح دادند:
وَحَدَّثَنَا غَيْرُ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِنَا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ يَزِيدَ بْنِ مَالِكٍ الْفَزَارِيِّ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَارِثِ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنْ يُونُسَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيَّيَقُولُ: لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَى نَبِيِّهِ صلي الله عليه وآله «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ عَرَفْنَا اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَمَنْ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ قَرَنَ اللَّهُ طَاعَتَهُمْ بِطَاعَتِهِ؟ فَقَالَ: هُمْ خُلَفَائِي يَا جَابِرُ وَأَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ بَعْدِي أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ فِي التَّوْرَاةِ بِالْبَاقِرِ وَسَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا لَقِيتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ سَمِيِّي وَذُو كُنْيَتِي حُجَّةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَبَقِيَّتُهُ فِي عِبَادِهِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ ذَلِكَ الَّذِي يَغِيبُ عَنْ شِيعَتِهِ وَأَوْلِيَائِهِ غَيْبَةً لَا يَثْبُتُ فِيهَا عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ إِلَّا مَنِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَهَلْ يَقَعُ لِشِيعَتِهِ الِانْتِفَاعُ بِهِ فِي غَيْبَتِهِ فَقَالَ صلي الله عليه وآله إِي وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ إِنَّهُمْ لَيَسْتَضِيئُونَ بِنُورِهِ وَيَنْتَفِعُونَ بِوَلَايَتِهِ فِي غَيْبَتِهِ كَانْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَإِنْ تَجَلَّاهَا سَحَابٌ يَا جَابِرُ هَذَا مِنْ مَكْنُونِ سِرِّ اللَّهِ وَمَخْزُونِ عِلْمِ اللَّهِ فَاكْتُمْهُ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ.
جابر بن يزيد جعفى مىگويد: از جابر بن عبد اللَّه انصارى شنيدم كه مىگفت: هنگامى كه آيه شريفه يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِى الْأَمْرِ مِنْكُمْ نازل شد، خدمت حضرت عرض كردم: ما خدا و رسول را شناختيم و اكنون مىخواهيم بدانيم اين اولو الامر كه طاعت آنان با اطاعت خدا و رسول قرين شده كدام افراد هستند؟، فرمود: اين افراد خلفاى من هستند.
اى جابر! آنان پيشوايان مسلمين اند كه پس از من خواهند آمد؛ اول آنها على بن ابى طالب است، پس از وى حسن و بعد از او حسين سپس على بن الحسين، و محمد بن على كه در تورات به باقر معروف است و تو او را درك خواهى كرد و هر گاه وى را ملاقات نمودى سلام مرا به او برسان، بعد از او جعفر بن محمد، و موسى بن جعفر و على بن موسى، و محمد بن على، و على بن محمد، و حسن بن على امام هستند.
پس از اينها همنام و صاحب كنيه من كه حجت پروردگار و نشانه او در زمين است و نام او محمد بن حسن مىباشد كه از شيعيان و پيروان و دوستان خود غيبت خواهد كرد، و جز افرادى كه در ايمان امتحان داده باشند كسى در امامت او باقى نخواهد ماند، به خداوندى كه مرا به راستى برانگيخته شيعيان از غيبت او استفاده خواهند كرد و از تابش انوار او مستفيض خواهند شد همان طور كه از خورشيد استضائه مىكنند و لو در زير ابر باشد، اى جابر اين مطالب از اسرار خداوند است كه در گنجينههاى علم محفوظ مانده و آنها را جز به اهلش اطلاع نده.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي۳۸۱هـ)، كمال الدين و تمام النعمة،ج۱، ص۲۵۳، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، ۱۳۹۵ هـ.
الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاي۵۴۸هـ)، اعلام الورى بأعلام الهدى، ص۳۹۷، ناشر: اسلاميه.
الإربلي، أبي الحسن علي بن عيسي بن أبي الفتح (متوفاى۶۹۳هـ)، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج۲، ص۵۱۰، ناشر: دار الأضواء ـ بيروت، الطبعة الثانية، ۱۴۰۵هـ ـ ۱۹۸۵م.
۱۰. روايت ابو حمزه ثمالي و پدرش از امام صادق (ع)
« وَمَنِ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ؟ قَالَ: الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ…»
اين روايت از زبان امام صادق عليه السلام بيان شده كه رسول خدا، در باره شهادت به وحدانيت خدا و پيامبر صحبت مىكرد و در باره ائمه فرمود: خداوند مىفرمايد: كسى كه بر ولايت ائمه عليهم السلام شهادت ندهد؛ به آيات و كتب من كفر ورزيده است. در همانجا جابر بن عبدالله انصارى از اسماء ائمه پرسيد حضرت همه آنها را با اسم معرفى نمود:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ النَّخَعِيُّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ يَزِيدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عليه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله: حَدَّثَنِي جَبْرَئِيلُ عَنْ رَبِّ الْعِزَّةِ جَلَّ جَلَالُهُ أَنَّهُ قَالَ: مَنْ عَلِمَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا وَحْدِي وَأَنَّ مُحَمَّداً عَبْدِي وَرَسُولِي وَأَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ خَلِيفَتِي وَأَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجِي…
فَقَامَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَمَنِ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ؟ قَالَ: الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ثُمَّ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ فِي زَمَانِهِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ الْبَاقِرُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَسَتُدْرِكُهُ يَا جَابِرُ فَإِذَا أَدْرَكْتَهُ فَأَقْرِئْهُ مِنِّي السَّلَامَ ثُمَّ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْكَاظِمُ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ثُمَّ الرِّضَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى ثُمَّ التَّقِيُّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ النَّقِيُّ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الزَّكِيُّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ ابْنُهُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ مَهْدِيُّ أُمَّتِي الَّذِي يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً هَؤُلَاءِ يَا جَابِرُ خُلَفَائِي وَأَوْصِيَائِي وَأَوْلَادِي وَعِتْرَتِي مَنْ أَطَاعَهُمْ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَمَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَانِي وَمَنْ أَنْكَرَهُمْ أَوْ أَنْكَرَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ أَنْكَرَنِي بِهِمْ يُمْسِكُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَبِهِمْ يَحْفَظُ اللَّهُ الْأَرْضَ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا.
امام صادق عليه السلام از پدران بزرگوارش از رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله وسلم روايت مىكند كه فرمود: جبرئيل جانب پروردگار برايم آورده است: هر كس بداند كه هيچ معبودى جز من نيست و محمّد بنده و فرستاده من است و على بن أبى طالب جانشين من است و ائمّهاى كه از فرزندان او هستند حجّتهاى منند،…
آنگاه جابر بن عبد اللَّه انصارىّ از جا برخاست و گفت: اى رسول خدا! ائمّه از فرزندان على بن أبى طالب چه كسانى هستند؟ فرمود: حسن و حسين سيّد جوانان بهشت، سپس سيّد العابدين در زمانش على بن الحسين، سپس محمّد بن- على الباقر- و تو اى جابر او را درك مىكنى و آن هنگام كه او را ديدى سلام مرا به او برسان- سپس جعفر بن محمّد الصادق، سپس موسى بن جعفر الكاظم، سپس علىّ بن موسى الرّضا، سپس محمّد بن على التّقىّ، سپس على بن محمّد النّقىّ، سپس حسن بن على الزّكىّ، سپس فرزند او قائم به حقّ مهدى امّتم كسى كه او زمين را پر از عدل و داد نمايد همان گونه كه پر از جور و ظلم شده باشد، اى جابر! آنان جانشينان و اوصياء و اولاد و عترت من هستند، كسى كه ايشان را اطاعت كند مرا اطاعت كرده و كسى كه از آنان سرپيچى كند مرا سرپيچى كرده است و كسى كه ايشان را يا يكى از آنان را انكار كند مرا انكار كرده است، به واسطه آنان است كه خداوند آسمان را نگاه داشته تا بر زمين نيفتد مگر به اذن او، و به سبب آنان خداوند زمين را حفظ كرده تا اهلش را نلرزاند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي۳۸۱هـ)، كمال الدين و تمام النعمة،ج۱، ص ۲۵۹، ناشر: اسلامية ـ تهران، الطبعة الثانية، ۱۳۹۵ هـ.
الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي۴۰۰هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص۱۴۳، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، ۱۴۰هـ.
الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاى۵۴۸هـ)، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص۳۹۸، تحقيق و نشر: تحقيق مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ـ قم، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷هـ.
همانگونه كه ملاحظه مىشود، در منابع اهل سنت، به طور اجمال، جانشينان رسول خدا را با تعبير «اثنا عشر خليفة»، «اثنا عشر امير»، «اثنا عشر نقيب»، «اثنا عشر رجل» و «اثنا عشر قيم» با ذكر برخى از ويژگيها، دوازده تن معرفى شده است؛ اما طبق روايات صحيح و موثق مذكور در منابع شيعه، به صورت روشن و شفاف رسول خدا مصداق اين دوازده خليفه را امامان معصوم عليهم السلام مىداند و نامهاى شريف آنان نيز باز گو نموده است. ويژگيهاى همانند:
إِنَّ هذا الْأَمْرَ لَا يَنْقَضِي حتى يَمْضِيَ فِيهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً، لَا يَزَالُ الْإِسْلَامُ عَزِيزًا إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً، لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزًا مَنِيعًا إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً، لَا يَزَالُ هذا الْأَمْرُ عَزِيزًا إلى اثنى عَشَرَ خَلِيفَةً.
كه در قسمت روايات اهل سنت ذكر شد، دقيقاً بر امامان معصوم اهل بيت تطبيق مىكند؛ زيرا پايدارى دين اسلام تا روز قيامت وابسته به وجود اين خلفاء است: لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِمًا حتى تَقُومَ السَّاعَةُ أو يَكُونَ عَلَيْكُمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً. پس طبق اين روايات، بايد اين دوازده خليفه وجود داشته باشد تا دين سرپا باشد و اگر خلفاى اهل سنت مصداق اين دوازه نفر هستند، مىبايست با انقضاء آنان، اسلام هم منقضى مىشد؛ در حاليكه مىبينيم الان خلفاى آنها نيست و از دنيا رفتهاند؛ اما اسلام پايدار و قدرتمندتر از گذشته است.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتى حضرت ولى عصر