طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آیا ما در به وجود آمدن خود مختار بوده ایم؟ بدین منظور که آیا ما خود به خواسته خود به این دنیا آمده ایم؟ اگر نه خدا به چه دلیلی شخص ما را برای حضور در این دنیا آفرید؟

آیا ما در به وجود آمدن خود مختار بوده ایم؟ بدین منظور که آیا ما خود به خواسته خود به این دنیا آمده ایم؟ اگر نه خدا به چه دلیلی شخص ما را برای حضور در این دنیا آفرید؟

اگر به مفهوم آفرینش و خلقت و نیز رابطه ای که انسان در این امر با خداوند دارد دقت شود مساله روشن می گردد. انسان معلول است و خداوند علت و خالق او. خداوند انسان را از عدم در آورده و به او رنگ وجود داد و او را ایجاد کرد. انسان چیزی نبوده تا خداوند وجود را به او بدهد بلکه خداوند او را ایجاد کرد و آفرید و بوجود آورد. اگر همه می گوئیم خداوند به انسان وجود داد از آن باب است که کلمات قادر به بیان واقعیت امر نیستند. اینگونه نبوده است که انسان قبل از آفرینش چیزی بوده باشد و آنگاه خداوند وجود را به او داده باشد. مثلاً وقتی که من پولی را به رضا (مثلاً) می دهم در اینجا سه امر در کار است، یکی من بعنوان دهنده پول و دیگری رضا بعنوان گیرنده پول، و سوم، پول، آن چیزی که از من به رضا منتقل می شود. اما در امر خلقت این سه طرف محقق نیست اینگونه نیست که منی- به عنوان گیرنده- در کار باشد و خداوند وجود را به من بدهد. بلکه من همان وجودی ام که خداوند می دهد در واقع در مورد خداوند فقط دو طرف در کار است یکی خداوند و دیگری وجود.
خلاصه مطلب اینکه من در قبل از آفرینش چیزی نبودم تا خداوند از من بپرسد آیا مایلی وجود یابی و مسئولیتی سخت را به دوش کشی. انسان آنگاه عدم و نیستی بود و از نیستی سئوال کردن ، امری غیر عقلانی است. چنین تصوری ، تصوری کوچه بازاری است که در مورد خلقت انسان داریم. مثل اینکه کسی به شما بگوید آیا قبل از تولد نوزادتان و یا حتی قبل از انعقاد نطفه او و یا در بدو تولدش شما از کودکتان سئوال کردید که آیا می خواهید به این دنیای پرآشوب قدم بگذارد یا نه؟!! اگر کسی هم چنین حرفی را به شما بزند به او خواهید خندید که نوزاد قبل از تولدش و انعقاد نطفه اش اصلاً نوازد نیست و وجود ندارد تا از او بپرسید که آیا می خواهد یا نه.در واقع قدم گذاشتن او به این دنیا خیری است که به او می رسد ، و او پس از آن می تواند با تصمیمات عاقلانه خود دنیایش را زشت یا زیبا بسازد.باید توجه داشت که آنچه گفته شد فقط یک مثال بود و خرده گیری در مثال جایی ندارد. و ما نیز آنرا صرفاً برای روشن شدن مطلب بیان کردیم.
مطلب دیگر اینکه اختیار و عدم اختیار ، صفتی است که بر فعل انسان بار می شود و از آنجا که فعل انسان بعد و متاخر از وجود اوست از همین رو چنین صفتی نمی تواند پیش از وجود او مطرح باشد. به بیان دقیق تر ، او با ابتدا وجود یافته باشد و به این عالم گام نهاده باشد تا فعلی از او سر زند و با توجه به منشاء و چگونگی آن کار ما آن را متصف به جبر یا اختیار نماییم. بنابر این این گفته که آیا ما خود به خواست خویش پا به جهان نهاده و لباس وجود بر تن نموده ایم جایی ندارد.
سخن آخر اینکه در واقع وجود ، خیر و لطف و بخششی است از سوی خداوند که شامل حال بندگانش می شود. اینکه او مخلوقات را به عرصه وجود در می آورد به آنان لباس وجود می پوشاند و هستشان می کند همگی لطفی است از سوی او. پس از وجود یافتن انسان این دیگر خود اوست که با اختیار و عقل و توان خدادای اش چگونه حیات و زندگی خویش را بسازد. او اگر از این الطاف به خوبی استفاده نماید یقینا دنیای خوب خواهد داشت اما آنها را به کناری نهد و یا سوء اسفاده نماید آنچه سرآنجام نصیب او می شود نتیجه تصمیم و عمل نادرست اوست. مطمئنا او با چنین غفلت و سهل انگاریی بس بزرگ حتی در پیشگاه عقل خود نیز عذری نخواهد داشت.
انسان به این جهان گام نهاده تا به مدد توانایی های خدادای خود تمام استعدادهای خویش را به فعلیت برساند و سرانجام به سرمنزل مقصود خود و لقای پروردگار خویش نایل گردد. هر چند در این مسیر برخی این توانایی ها را به گونه ای نادرست به کار می برند و به نحوی دیگر محقق می سازند که تمام اینها به خاطر اختیار و آزادیی است که خداوند به انسان ارزانی داشته است.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد