پاسخ از :: حضرت آیت اللّه جوادى آملى انسان یک بخش بینش و علم دارد و یک بخش گرایش. از نظر بینش و علم، بسیارى از افراد ممکن است ترقّى کنند. این استعداد در ما هست که با استدلال، عدل و ظلم و خوب و بد را بفهمیم. در فهمیدن بد و خوب، در مرز مشترک هستیم؛ یعنى هم بدها و هم خوب ها را به خوبى تشخیص مى دهیم. این به بینش و دانش مربوط است.
امّا گرایش ما این طور نیست. به کارهاى خوب گرایش کامل داریم و به کارهاى بد اصلاً گرایش نداریم. در درون ما گرایش به بد و خوب یکسان نیست. بنابراین، بینش و دانش ما در برابر بد و خوب یکسان است؛ یعنى ما هم مى توانیم بدى ها را به خوبى تشخیص دهیم و هم خوبى ها را؛ امّا گرایش ما با ساختار درونى ما متناسب است. بدین سبب، ما به طرف خوبى میل داریم و تمایل به بدى در ما وجود ندارد. براى روشن شدن بحث توجّه به این مثال سودمند است:
1. ما، از نظر دانش و بینش، غذاى مسموم و غیر مسموم و زیانبار و سودمند را تشخیص مى دهیم. تشخیص ما درباره غذاى سودمند و زیانبار یکسان است.
2. گرایش ما در دستگاه گوارش یکسان نیست؛ یعنى دستگاه گوارش ما غذاى سالم را خوب هضم مى کند و در برابر غذاى زیانبار یا مسموم واکنش نشان مى دهد و آن را برمى گرداند. پس گرایش ما دربرابر غذاها یکسان نیست. اگر کسى کودکى را، با اندکى مواد سمى و مخدر تغذیه کند، در کودک حالت تهوع پدید مى آید؛ چون دستگاه گوارش او با سم سازگار نیست.
3. اگر دستگاه گوارش را با بد آموزى منحرف کردیم و شخص معتاد شد، تربیت غلط سبب مى شود دستگاه گوارش سم را بپذیرد.
همین سه کار در روح هم وجود دارد. روح ما عدل و ظلم، خوب و بد، امانت و خیانت، صدق و کذب و… را به خوبى تشخیص مى دهد. گرایش جان ما به طرف هر دو یکسان نیست. گرایش ما به طرف صدق و صفا و عدل است. بدین سبب، وقتى کودک مى خواهد براى نخستین بار دروغ بگوید، تمام بدنش مى لرزد؛ امّا راست گفتن را با دستگاه فطرتش هماهنگ مى یابد.
ما، براى تنظیم دستگاه دانش و بینش خویش، راه هاى برهانى داریم. بهترین راه منطق و ریاضیات است که مى تواند ذهن را شکوفا کند تا انسان بالاتر برود و به حکمت و کلام برسد. بخش گرایش غیر از دانش است و کارهاى عملى مربوط به عقل عملى را شامل مى شود. عقل عملى مدیر عاملى است که تمام تصمیم گیرى ها به عهده او است و کارهایى چون عزم، اراده، محبت، نیت و اخلاص دارد. اگراین مدیر عامل را نرمخو و معتدل کردیم، دیگر گریز پا نیست و برابر فتواهایى که عقل یا نقل (شریعت) دارد، خاضع است؛ چون معتدل است و خود سر نیست. اگر خود سر باشد، براى تصمیماتش از غضب (دافعه تعدیل نشده) و شهوت (جاذبه تعدیل نشده) کمک مى گیرد نه از مرکز فرهنگى و فکرى خود. این مدیر عامل از عقل نظرى و دانش خود استفتا نمى کند و از زیر مجموعه خود یعنى شهوت و غضب مى پرسد، چه میل دارند؟ ما براى نرم کردن این مدیر عامل راه هاى فراوان داریم. در دعاى کمیل آمده است: «و سلاحه البکا…؛» یعنى مؤمن اسلحه اش در مقابل دشمن بیرونى آهن و در مقابل دشمن درونى آه است؛ یعنى اهل اشک و ناله است. انسان ناله کننده در تنهایى دیگر خود سر نیست. اگر این مدیر عامل اهل گریه و ناله نبود، یعنى به این سلاح مسلح نبود، شهوت و غضب بر او مسلط مى شوند و مى گویند: طبق خواسته ما تصمیم بگیر. آنگاه نیروى تصمیم گیرنده انسان طبق میل آن ها تصمیم مى گیرد. این که بعضى ها مى گویند من هر چه بخواهم مى کنم، هر چه بخواهم مى گویم؛ یعنى من از آن مرکز فکرى – فرهنگى نمى پرسم چه کنم؛ من هر چه شهوت و غضبم گفت، انجام مى دهم.
این که مى گوید: اگر او یک حرف بزند، ده تا جواب مى گویم یا اگر او یکى بزند، ده تا خواهم زد؛ یعنى مرکز تصمیم گیرنده من رها است و از هیچ کس فرمان نمى برد.
موسیقى و خواندن مى تواند این مدیر عامل را رام کند. البته رام کردن دو گونه است. این مدیر عامل یا با دعاى کمیل نرم مى شود که نرمش صادق است و یا با حشیش که نرمش کاذب است. آن که با دعا و مناجات نرم شد، با خدا رابطه دارد و بر خلاف رضاى خدا هیچ کارى نمى کند، نرمش او حقیقى است؛ ولى کسى که با حشیش نرم شد، نرمش کاذب و زودگذر دارد.
ادبیات از بهترین ابزارهاى تعدیل این مدیر عامل است. خواندن و گفتن شعر و نثرهاى دلپذیر براى این کار بسیار سودمند است. «ان من الشعر لحکمة» را از پیامبر علیه آلاف التحیة و الثناء نقل کرده اند. آشنا بودن با اشعار پر مغز را حکمت مى دانند. اشعار پر مغز انسان را نرم مى کند.
ما شرقى ها، به خصوص ما ایرانیان شیعه، از ادبیات و شعر موزون و خوش آهنگ بیش تر لذت مى بریم. بهتر است سعى کنیم از نواختن به خواندن منتقل شویم؛ چون نواختن نرمش یا اشک کاذب مى آورد. گاه انسان حادثه غمبارى را مى شنود و گریه مى کند و گاه فقط با شنیدن مارش عزا مى گرید.
امّا گرایش ما این طور نیست. به کارهاى خوب گرایش کامل داریم و به کارهاى بد اصلاً گرایش نداریم. در درون ما گرایش به بد و خوب یکسان نیست. بنابراین، بینش و دانش ما در برابر بد و خوب یکسان است؛ یعنى ما هم مى توانیم بدى ها را به خوبى تشخیص دهیم و هم خوبى ها را؛ امّا گرایش ما با ساختار درونى ما متناسب است. بدین سبب، ما به طرف خوبى میل داریم و تمایل به بدى در ما وجود ندارد. براى روشن شدن بحث توجّه به این مثال سودمند است:
1. ما، از نظر دانش و بینش، غذاى مسموم و غیر مسموم و زیانبار و سودمند را تشخیص مى دهیم. تشخیص ما درباره غذاى سودمند و زیانبار یکسان است.
2. گرایش ما در دستگاه گوارش یکسان نیست؛ یعنى دستگاه گوارش ما غذاى سالم را خوب هضم مى کند و در برابر غذاى زیانبار یا مسموم واکنش نشان مى دهد و آن را برمى گرداند. پس گرایش ما دربرابر غذاها یکسان نیست. اگر کسى کودکى را، با اندکى مواد سمى و مخدر تغذیه کند، در کودک حالت تهوع پدید مى آید؛ چون دستگاه گوارش او با سم سازگار نیست.
3. اگر دستگاه گوارش را با بد آموزى منحرف کردیم و شخص معتاد شد، تربیت غلط سبب مى شود دستگاه گوارش سم را بپذیرد.
همین سه کار در روح هم وجود دارد. روح ما عدل و ظلم، خوب و بد، امانت و خیانت، صدق و کذب و… را به خوبى تشخیص مى دهد. گرایش جان ما به طرف هر دو یکسان نیست. گرایش ما به طرف صدق و صفا و عدل است. بدین سبب، وقتى کودک مى خواهد براى نخستین بار دروغ بگوید، تمام بدنش مى لرزد؛ امّا راست گفتن را با دستگاه فطرتش هماهنگ مى یابد.
ما، براى تنظیم دستگاه دانش و بینش خویش، راه هاى برهانى داریم. بهترین راه منطق و ریاضیات است که مى تواند ذهن را شکوفا کند تا انسان بالاتر برود و به حکمت و کلام برسد. بخش گرایش غیر از دانش است و کارهاى عملى مربوط به عقل عملى را شامل مى شود. عقل عملى مدیر عاملى است که تمام تصمیم گیرى ها به عهده او است و کارهایى چون عزم، اراده، محبت، نیت و اخلاص دارد. اگراین مدیر عامل را نرمخو و معتدل کردیم، دیگر گریز پا نیست و برابر فتواهایى که عقل یا نقل (شریعت) دارد، خاضع است؛ چون معتدل است و خود سر نیست. اگر خود سر باشد، براى تصمیماتش از غضب (دافعه تعدیل نشده) و شهوت (جاذبه تعدیل نشده) کمک مى گیرد نه از مرکز فرهنگى و فکرى خود. این مدیر عامل از عقل نظرى و دانش خود استفتا نمى کند و از زیر مجموعه خود یعنى شهوت و غضب مى پرسد، چه میل دارند؟ ما براى نرم کردن این مدیر عامل راه هاى فراوان داریم. در دعاى کمیل آمده است: «و سلاحه البکا…؛» یعنى مؤمن اسلحه اش در مقابل دشمن بیرونى آهن و در مقابل دشمن درونى آه است؛ یعنى اهل اشک و ناله است. انسان ناله کننده در تنهایى دیگر خود سر نیست. اگر این مدیر عامل اهل گریه و ناله نبود، یعنى به این سلاح مسلح نبود، شهوت و غضب بر او مسلط مى شوند و مى گویند: طبق خواسته ما تصمیم بگیر. آنگاه نیروى تصمیم گیرنده انسان طبق میل آن ها تصمیم مى گیرد. این که بعضى ها مى گویند من هر چه بخواهم مى کنم، هر چه بخواهم مى گویم؛ یعنى من از آن مرکز فکرى – فرهنگى نمى پرسم چه کنم؛ من هر چه شهوت و غضبم گفت، انجام مى دهم.
این که مى گوید: اگر او یک حرف بزند، ده تا جواب مى گویم یا اگر او یکى بزند، ده تا خواهم زد؛ یعنى مرکز تصمیم گیرنده من رها است و از هیچ کس فرمان نمى برد.
موسیقى و خواندن مى تواند این مدیر عامل را رام کند. البته رام کردن دو گونه است. این مدیر عامل یا با دعاى کمیل نرم مى شود که نرمش صادق است و یا با حشیش که نرمش کاذب است. آن که با دعا و مناجات نرم شد، با خدا رابطه دارد و بر خلاف رضاى خدا هیچ کارى نمى کند، نرمش او حقیقى است؛ ولى کسى که با حشیش نرم شد، نرمش کاذب و زودگذر دارد.
ادبیات از بهترین ابزارهاى تعدیل این مدیر عامل است. خواندن و گفتن شعر و نثرهاى دلپذیر براى این کار بسیار سودمند است. «ان من الشعر لحکمة» را از پیامبر علیه آلاف التحیة و الثناء نقل کرده اند. آشنا بودن با اشعار پر مغز را حکمت مى دانند. اشعار پر مغز انسان را نرم مى کند.
ما شرقى ها، به خصوص ما ایرانیان شیعه، از ادبیات و شعر موزون و خوش آهنگ بیش تر لذت مى بریم. بهتر است سعى کنیم از نواختن به خواندن منتقل شویم؛ چون نواختن نرمش یا اشک کاذب مى آورد. گاه انسان حادثه غمبارى را مى شنود و گریه مى کند و گاه فقط با شنیدن مارش عزا مى گرید.