آیت الله سيد محمد تقي معصومي اشکوري
آن مرحوم در يکي از تقريرات مهم پيرامون تاريخ سرگذشت خويش چنين مي نگارد :
آیت الله سيد محمد تقي معصومي اشکوري
آن مرحوم در يکي از تقريرات مهم پيرامون تاريخ سرگذشت خويش چنين مي نگارد :
بنده ، سيد محمد تقي بن محمد علي بن معصوم بن مير جعفر بن سيد محمد بن مير محمد سعيد حسيني اشکوري کيارمشي ، موطناً ، و نساميرکوهي ديلمي ، اصلاً ، و نجفي ، مدفناً (2) ـ ان شاء الله ـ که از سال هزار و سيصد بيست و سه به ولايت غربت مسافرت گزيده و مشغول تحصيل علوم ديانتي گرديدم و مشغول منقول و معقول بودم ، تاسطوح منقول را انجام دادم و در حوزه ي خارج فقه و اصول ورود کردم و از برکت الطاف الهيه حائز رتبه ي اجتهاد شدم و لکن خود را متجزي در استنباط ديدم و به آثار اجتهادي در مقام عمل از فتوا و تصدي فصل خصومات که در نظرم از وظايف اعلم اساتيد بوده است ، قيام نکردم و در مسند قضاوت جلوس نکردم ؛ رعايه للاحتياط ، لانه طريق النجاه .
و از سنه ي هزار و سيصد و چهل و هشت قمري مسافرت به وطن به طور استقلال نمودم و الي الحال که تاريخ هزار و سيصد و پنجاه و سه قمري است، در وطن به قدر وسع مشغول انجام وظايف ديانتي و ترويجات هستم ، و از سنه ي هزار و سيصد و سي و هفت و هشت قمري ، وارد ترويجات منبري نيزگرديدم و به مواعظ و نصايح برادران ديني خودم به تفرقه ي اوقات پرداختم و اشتغال به نصايح و مواعظ نه از نقطه نظر رفع احتياجات دنيوي بوده است ، بلکه ابتداءً براي تعليمات برادران و خواهران ديني و افاضه و افاده ي معلومات خودم اقدام در بيانات منبري [ نمودم ] و در عالم رويا از طرف اجداد طاهرين خودم از حضرت اميرالمومنين -عليه الصلاة و السلام – و نيز ازحضرت ابي عبدالله الحسين المظلوم (علیه السّلام) اشاره گرديد که به مواعظ و بيانات منبري افاضات نمايم ؛ بالخصوص حضرت سيد الشهداء (علیه السّلام) بازويم را گرفته روانه ام به طرف مجلس مواعظ و خدمتگزاري نمودند و اتفاقاً از راه غير عادي روانه ام فرمود و اثر اين مخواب را خودم مي دانم .
و اتفاقاً در طفوليت زبانم لکنت زيادي داشته است که خودم ياد دارم براي اداي حرفي از حروف قرآني در اوقات تعلم قرآن در نزد يک زن معلمه ، ناچار بودم وقت زيادي صرف کنم تا آن حرف ادا کنم .براي اداي يک حرف کاف يادم مي آيد حدود پنج دقيقه معطل شدم . چون مادرم از زنان نيک و صالحه بوده متوسل گرديد به مزار امامزادگان و بقاع متبرکه ي قراء اشکور ؛ در قريه ي لسبو و دليجان اشکور در آستانه ي متبرکه مرا خوابانيده و اين مرض از برکت آنها در همان سن صغارت بر طرف گرديد . « اليس الله بکافٍ عبده » . (3)
آنچه مسلم است ، آن مرحوم به سال 1312 هـ . ق در اشکور ديده به جهان گشود ، و در ماه رجب 1316 شمسي در قريه ي ييلاقي شوئيل از قراء اشکور سفلي که در آنجا مي زيست ، در سن 44 سالگي رحلت نمود .
وي در اواخر عمر دچار عمال رژيم رضاخاني در خصوص پوشيدن لباس روحاني شد و لذا مجبور گرديد به تهيه ي کسب مجوز پوشيدن لباس که سند آن را عيناً در اينجا مي آوريم :
حالات روحاني :
درباره ي خصائص روحي و قدرتهاي معنوي مرحوم سيّد و اطّلاع و آگاهي او از اسرار خفيّه و تسلّط بر اشياء و تصرّفات و بروز کرامات ، مطالب و وقايعي نقل مي کنند ، که راقم اين سطور خود از محضر عارف معاصر حضرت آيت الله العظمي آقاي بهجت –رحمه الله علیه- قصه اي در حالات آن مرحوم شنيدم که از نقل آن معذورم و زبانزد مردم منطقه ي اشکور است و ما در اينجا به نقل مرقوماتي که به قلم آن مرحوم نگارش يافته و حاکي از حالات معنوي وي بوده ، بسنده مي کنيم :
به قلم خودش بر روي قطعه کاغذي نوشته :
بسم الله الرحمن الرحيم
در روز دوشنبه نوزدهم شهر شوال در مدرسه ي بالاسر در مشهد رضوي (علیه السّلام) حضرت مستطاب ثقة المحدّثين آقاي حاج شيخ عباس محدث و واعظ قمي ـ دامت ايام برماته ـ براي تيمّن و تبرک به اينجانب سيد محمد تقي اشکوري اجازه ي روايتي مرحمت فرمودند و تمام طُرُق اجازه اي که از مرحوم حجت الاسلام نوري داشتند مرحمت فرمودند ، خصوصاً طريق مرحمت پناه علّامه ي دهر خاتم العلماء و المجتهدين شيخ مرتضي انصاري ـ اعلي الله مقامه ـ را ، و از تمام کتب اجازه دادند که روايت نمايم و صيغه ي اجازه را نيزجاري کردند و زياد جديت در امر فرمودند که دقت بسيار نمايم ؛ و فّقنا الله بما اوصاني به و ايّده الله في الدّارين بفاطمه و ابيها و بعلها و بنيها ـ عليهم سلام الله ـ و السلام ؛ في 19 شوال ئيلان ئيل سنه ي 1347 .
و حضرت مستطاب حجت الاسلام آقا ميرزا مهدي اصفهاني ـ دامت ايام برکاته ـ که در مشهد استاد فقه و اصول بوده و خدمت او چند وقت تلمذ کرده ام در 19 شوال ئيلان ئيل سنه ي 1347 اجازه ي محدثي و روايتي مرحمت فرمودند .
به قلم خودش :
بسم الله الرحمن الرحيم
مخفي نماند بر اينکه در سنه ي 1347 ( هزار و سيصد و چهل و هفت ) هجري [ قمري ] به زيارت مشهد مقدس رضوي (علیه السّلام) مشرف شده و از ارض مقدس قم ، 17 محرم را حرکت کردم ، 22 وارد دامغان شدم . پس از ورود به فاصله ي يکي دو روز به منبر و وعظ دعوتم کردند ، منابر يوم و ليل امتداد يافت تا آخر شهر صفر آن سنه . پس از فراغت از منبر و وعظ و نصيحت در ماه ربيع الاول غُرّه به اتّفاق نور چشمي سيد عبدالصمد اخوي از دامغان حرکت به مشهد کردم (4). در روز نهم ربيع الاول وارد مشهد شديم . بعد از ورود مشغول مباحثه ي آقاي اصفهاني آقا ميرزا مهدي شده ؛ بعد از عيد مولود اخوي مراجعت نمود و حقير در آن نقطه توقف کردم و در مدرسه ي بالاسر مشغول تحصيل فقه و اصول شده ؛ فقه خارج مکاسب شيخ و خارج اصول استصحاب رسائل ، حديث آقا ميرزا مهدي ؛ در تمام آن وقت مشغول بوده و خارج کفايه پيش حاج آقا حسين قمي و حاج ميرزا محمد آقا زاده ي خراساني مي رفتم و يوم خروجم از مشهد يوم چهارم شهر ذي قعده ي آن سنه بود . مدت توقف در مشهد هشت ماه إلّا خمسه ايّام بوده است .
و از سوانح معنويه در اين مسافرت از برکات ثامن الحجج (علیه السّلام) در ماه شعبان شهر النبوه عشر اخير ، قبل از ظهر يوم جمعه حالت شهود و وجدان نسبت به انوار طيبه ي تمام چهارده معصوم پاک ـ ارواحنا فداهم ـ روي داد و در مرحله ي اشباح ، تمام انوار را حس کرده همراه خود ديدم و اول نور حضرت ثامن الائمه بوده است ، لانه السلطان في الخراسان ؛ و إلي حال بحمدالله تعالي و منه القديم به حالت وجدانيّه باقيم و هر کجا مي روم همراهم هستند و احاطه دارند . نظير ما سنح لي في الطهران في شهر رمضان في ليلةٍ من الليالي من العشر الاوسط من مشاهدة آية من آيات الله المحيط و آثار احاطته تعالي بکل شيء و حضوره تعالي عند کلّ شيءٍ و احاطته بي و حضوره لدي بوجهٍ لايمکن بيانه ، اذا للفظ قاصرٌ عن احاطه تلک الايه المبارکه و کان ظهور تلک الايه في الثلث الاخر من اليل حين مضي من عمري الثالث و العشرون و هاتان النعمتان من فضل ربي انعمني بهما ليبلوني أ اشکر ام اکفرو ارجو من الله ان يجعلني من الشاکرين و له الحمد و المنّة و الصلاة علي محمد و آله الطاهرين المحدقين حول عرش الله ، تعالي عما يقوله الظالمون .
در جاي ديگر مي نويسد : زماني که در مشهد مقدس بود از جمله با آقاي آقا شيخ علي اکبر مازندراني ( در جاي ديگر به قلم ايشان دارد که اين آقاي مازندراني به حيدرآباد هند سفر کرده و در مور علم کيميا با اساتيد آنجا مناظره و مباحثه داشته ) ـ دامت برکاته ـ در مدرسه ي بالاسر مشهد مقدس محشور بوده و از ايشان اجازه ي اوراد و اذکاري را دارند و در علوم مختلفه با حضرات آقايان مباحثه داشته است .
هر چند با آقاي حاج شيخ حسنعلي اصفهاني معاشرت زيادي نداشتم اما از ايشان ادعيه اي دارم و به من اجازه دادند .
با مرحوم حضرت مستطاب سيد العلماء آقاي آقا سيد محمد آقا شهير به طالب الهدي ، اصفهاني الاصل ، مشهدي المسکن ، مشهور بوده ام .
در شب بيست و هفتم شهر جمادي الاولي 52 (5) از شهر دامغان منزل آقاي اخوي (6) پس از مراجعت از ارض اقدس مشهد مقدس به فاصله ي شش روز بعد از ورود دامغان از مشهد ، خواب ديدم حضرت ثامن الائمه را که جسد مطّهرش در قبر بوده و آشکار شد تر و تازه و مکالمه ي و ملاطفت با حقير داشته است .
ليله چهارشنبه بيست و هشتم شهر جمادي 1344 در عالم خواب مهر نوبت را در کتف راست مقدس حضرت رسالت پناه با بوده ي حضرت امير (علیه السّلام) و حسنين (علیه السّلام) روحي فداهم ، بوسيده به حدي که لبم تر شد از عرق شانه ي مقدّس و دستم هم تر شد از تري پيراهن آقا و اجازه فرموده در موقع تفحّص در شانه از مهر نبوت که اينجا است ، لذا بوسيدم مهر نبوّت را .
به دفعات پيغمبر و ائمه ي هدي را در خواب ديده ام :
حضرت پيغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را در طهران و در قم ـ حضرت علي را مکرّر ـ حضرت حسن را 2 [ دفعه ] -حضرت حسين (علیه السّلام) را مکرّر ـ حضرت سجاد را 1 [دفعه ] ـ حضرت صادق (علیه السّلام) را 1 [ دفعه [ ـ حضرت رضا را مکرّر ـ حضرت جواد و حضرت هادي (علیه السّلام) را يک شب ـ حضرت حجت (علیه السّلام) را مکرّر ـ حضرت صدّيقه (سلام الله علیها) را ظاهراً مکرّر ـ حضرت زينب (سلام الله علیها) را 1 [دفعه ] ـ حضرت معصومه (سلام الله علیها) را 1 [دفعه ] ـ خدا روزي کند همه را هميشه [ در ] خواب لااقل ببينيم ـ در اواخر شهر صفر الخير سنه ي تخافوي ئيل 1352 در شهر رشت حضرت سيّد الشهدا را خواب ديدم ـ د ر سال 1355 حضرت امير (علیه السّلام) [را] ـ در شب 24 ذي حجه ، شب مباهله ، سال 1355 حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و حضرت امير (علیه السّلام) [ را ] .
ارتباط با علما و مردم :
مرحوم سيد با علماي گيلان همچون آيت الله حاج سيد آقا اشکوري ـ اعلي الله مقامه ـ پسر عموي خودش و مرحوم آيت الله حاج شيخ علي اکبر الهيان و علماي قزوين همچون مرحوم آيت الله حاج سيد موسي زرآبادي و مرحوم آيت الله حاج ميرزا مجتبي قزويي تنکابني و ساير علما ـ قدس الله اسرارهم ـ نشست و برخاست و مباحثه و مراوده ي علمي داشته و به شهرهاي مشهد ، قم ، دامغان ، مازندران ، گيلان و شايد ساير بلاد ايران ، با علماي معاصر خويش مراوده و مباحثه داشته و در منطقه ي اشکور علما و وعّاظ بنام و دانشمند و اهل قلم و اطلاع چون مرحوم آيت الله آقا ميرزا علي اکبر طلوعي ـ مولف ديوان طلوعي مشتمل بر مراثي و مدايح ائمه ي اطهار مخصوصاً واقعه ي کربلا و حضرت امام حسين (علیه السّلام) ـ و مرحوم حجت الاسلام و المسليمن آقا سيد هادي روحاني (رحمت الله علیه) و امثال ايشان فراوان بودند که با همه ي مجانست و معاشرت داشت .
مرحوم اشکوري در محيط زندگي خويش سعيِ وافري در بهسازي اخلاق و رفتار و تربيت مردم داشت و معلم نمونه اي در اين رهگذر بود . اگر وجهي از عايدات خود و يا وجوهات شرعي به دست مي آورد ، به فتواي خود و اجازاتي که از مراجع عظام وقت داشت ، به مصارف شرعيه و صرف فقرا و مستحقّين و مستمندان و نيازمندان واقعي مي نمود و در نهايت قناعت زندگي مي کرد و از تجمّلات و تظاهرات پرهيز داشت . در زمان فوتش خانه اش شامل دو اتاق بالا و پايين و يک ايوان ساخته شده از جوب و گل بود . و به همين سبک خانه اي هم در ييلاق شوئيل داشت که مفروش به حصيرهاي بافت محلي بود و در همين مکانها از مراجعين پذيرايي مي کرد ، و خود به تنهايي امور خويش را سر و سامان مي داد و حتي جهت سوخت منزل به جنگل مي رفت و با داس و تبر از درختان خشک شده هيزم تهيه مي کرد و به کول مي گرفت و به منزل مي برد . يک سال قبل از فوتش ، دامداري از اهالي محل که صاحب گله هاي گاو و گوسفند بود ، ايشان را دعوت مي کند که مايملکش را صورت برداري و بين ورّاثش تقسيم کند و وصيّت نامه اش را بنگارد . وي قبول نموده و پس از انجام امور ، صاحب دام ، يک راس گاو شيرده با گوساله و دو راس گوسفند و 10 من روغن گوسفندي به عنوان هديه به ايشان مي دهد ، که وي تمام روغنها را بين دو فقير و نيازمند تقسيم کرد و از عايدات گاو و گوسفند هم خودش استفاده مي کرد و به ديگران مي داد .
او در گفتار و عمل پدر روحاني مردم زمان خود بود .
مرگ و مزار وي :
در 27 رجب 1316 شمسي مرحوم اشکوري در همان روستاي شوئيل دارفاني را وداع گفت و در همان روستا به خاک سپرده شد و پس از اطلاع وصي خاص او و فراهم نمودن زمينه ي مساعد در سال 1319 شمسي پس از سه سال ، قبر ايشان نبش گرديد و به مشهد مقدس حمل شد و در قبرستان گلشور حسين آباد مشهد ـ که همان زمان واقف آن قبرستان نيت کرده بود که اولين ميت بايد يک نفر عالم روحاني باشد ـ دفن گرديد .
مقبره ي وي در ضلع شمال غربي قبرستان مذکور قرار دارد ، و بر روي سنگ قبر چنين نوشته شده است :
هوالباقي ، مرقد مطّهر منوّر عالم ربّاني سيّد محّمد تقي معصومي اشکوري ـ طاب الله ثراه – تاريخ فوت 27 رجب 1356 هـ . ق مطابق با 1316 شمسي .
متن سنگ قبر به وسيله ي مرحوم حجت الاسلام احمدي فرزند مرحوم آيت الله حاج ميرزا مجتبي تنکابني قزويني ـ رحمت الله عليهما ـ املاء گرديده است .
جمع زيادي از مردم ولايت اشکور که براي زيارت امام هشتم (علیه السّلام) به مشهد سفر مي کنند خود را مقيّد مي دانند که ضمن زيارت حضرت امام رضا (علیه السّلام) بر سر مزار مرحوم سيد هم بروند .
تاليفات :
مرحوم اشکوري غير از کتاب دو چوب و يک سنگ ، رسالات ديگري که مجموعاً 600 صفحه دست نوشت مي باشد ، در ابواب فقه و اصول تاليف نموده اند که هيچ کدام از آنها تا کنون به طبع نرسيده است . و اميد است به همت فرزندان وي در آينده به حليه ي طبع آراسته گردد .
وي داراي کتابخانه اي شخصي بالغ بر چند صد جلد کتاب بود که پس از مرگ ، به برادر بزرگتر وي رسيد و پس از مرگ برادرش ، خبري از آن کتابها در دست نيست .
فرزندان :
آن مرحوم داراي 4 فرزند پسر و 4 فرزند دختر مي باشد ، که فرزندان پسر عبارتند از :
1 ـ حّجة الإسلام حاج سيد حسين معصومي اشکوري
2 ـ حاج سيد جواد عدناني اشکوري
3 ـ دکتر سيد وهاب معصومي اشکوري ( پزشک و جراح فوق تخصص در آمريکا )
4 ـ سيد رضا معصومي اشکوري ( کشاورز )
دفتر حاضر بدين مقدمه ، به قلم اين کمترين صورت پذيرفت .
به تاريخ دوم رمضان المبارک 1416 هـ . ق
قم ـ جعفر سعيدي ( پژوم ) .
متن وصيت نامه ي مرحوم مولف :
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد الله رب العالمين و الصلاة و السلام علي جدي محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصي بن کلاب بن مرة بن کلاب بن لوي بن غالب بن فهربن مالک بن النضر بن کنانة بن خزيمة بن مدرکة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان .
و علي وصيّه بلافصل من احد و صهره و وليّه علي بن ابي طالب بن عبدالمطلّب جدي و علي آبائه الي عدنان .
ثمّ علي الحسن بن علي وصيّ ابيه ثمّ علي الحسين بن عليّ وصيّ اخيه و ابيه و رسول الله جدّي(علیهم السّلام) .
و علي ابنه علي بن الحسين زين العابدين جدي (علیه السّلام) الذي هو ولي الله و وصي ابيه ثم علي وصيّه ولي الله محمد بن علي الباقر (علیه السّلام) ثم علي جعفر بن محمد الصادق (علیه السّلام) ولي الله و وصي ابيه ثم علي موسي بن جعفر (علیه السّلام) ولي الله و وصي ابيه ثم علي علي بن موسي (علیه السّلام) ولي الله و حجته و خليفته و وصي رسوله و وصي ابيه بعد موته ثم علي محمد بن علي (علیه السّلام) ولي اللّه و رسوله و وصيّه ووصيّ ابيه بعد موته الذي جعله الله اماماً الناس و خليفةً له و کان صبيا ثم علي علي بن محمد الهادي ابنه (علیه السّلام) ولي الله و امام الناس و خليفه الله و رسوله و وصي ابيه ثم علي الحسن العسکري بن علي (علیه السّلام) وصي ابيه و ولي الله و امام الناس ثم علي م ح م د بن الحسن العسکري الغائب المنتظر ولي الله و خليفتة و خليفة رسول الله و امام الناس اجمعين و وصي ابيه الحسن (علیه السّلام) ثم الصلاة و السلام علي فاطمه جدتي بنت رسول الله و زوجة ولي الله و ام الائمه الطاهرين سلام الله عليها و ابيها و بعلها و بنيها و اللعنة الدائمة علي اعدائهم اعداء الله الي يوم الدين .
و بعد اين بنده سيد محمد تقي اشکوري معصومي شهادت مي دهم به وحدانيّت ذات يکتاي خداي خالق عالم به قول شرعي معروف « لا اله الا الله » و شهادت مي دهم به نبوت جدم محمد بن عبدالله و آنکه خاتم و مهر کننده ي نبوت انبياء است و پيغمبر آخرين خداوند است و آنکه صاحب فصل الخطاب قرآن است و آنکه دين او جامع اديان انبياء تا قيامت و ناسخ اديان است و آنکه مبعوث بر کافه است و رسول الله اعظم است و شهادت مي دهم به کلمه ي مأثوره « اشهد ان محمداً رسول الله » و شهادت به ولايت تامّه ي مطلقه ي علي بن ابي طالب (علیه السّلام) و اولاد طاهرين او يازده نفر ( عليهم السلام ) طوري که شرح دادم .
و شهادت به ولايت تامّه ي مطلقه ي دوازده امام فرقه ي اثني عشريّه مي دهم و اقرار مي کنم که قرآن معروف متواتر کلام خدا و معجزه ي خاتم الانبياء و دليل رسالت آن جناب و قانون معاملات و عبادات عباد از طرف خدا است و اقرار مي کنم به هر چه خاتم الانبياء آورده است از طرف خدا در معراج جسماني خود و دين و شريعت خود قرار داد و اقرار مي کنم که چهارده نفر معصومين به طوري که شرح دادم افضل جميع بشر از انبياء و غير هم مي باشند و افضل از ملائکه کلّهم مي باشند و افضل از جميع ممکنات هستند و جهان براي آنها آفريده شده است به جهت غرض مهم معرفت خدا ، و اقرار مي کنم به موت و قبر و سوال در قبر و فشار در قبر و معادات در قبر و ضغطه هاي قبريه و پناهم خداست و اقرار مي کنم به معاد جسماني بشر در روز قيامت براي رسيدگي و حساب و اقرار مي کنم به بهشت و نار ، پناهم خداست ؛ و تقاضا از درگاه پروردگار و پيشگاه رسول و فاطمه و آل اطهار دارم مرا به قول ثابت در مواقع حاجت بدارند که غير آنها کسي ندارم و پناه مي برم به اسم اعظم خداوند و ناچارمي گويم : « بسم الله الرحمن الرحيم » و اين کلمه را جاي اسم اعظم قرار مي دهم ، چون اسم اعظم را بلد نيستم ولي يقين است حروف اسم اعظم در اين کلمه ي « بسم الله الرحمن الرحيم » دارد ؛ اي خدا در مهالک حفظم بفرما .
و بعد وارثم بداند که من توبه کارم و توبه کاري است واجب ؛ آني و زماني غفلت از تو جايز نيست .
و بعد چون سزاوار نيست که شخصي از دنيا برود و وصيت نکرده باشد لذا وراثم بدانند که من مال زياد ندارم و براي آنها ترکه از مال دنيا زياد نگذاشته ام ، يعني دسترسي نداشتم ؛ هر گاه اولادم کافي مي شدند از ذکور و اناث براي آنها علم ارث مي گذاشتم به شيوه ي اجداد طاهرينم ولي افسوس که مرگ شايد مجال ندهد آنها را لايق ببينم ولکن ارث بزرگ را در عبارات کتابم دفن کرده ام ؛ بندگي و عبادت لازم است تا گنج راپيدا نمايند .
آه آه آه ! از دوري راه مسافرت قيامت . جانان من بر شما است به ملازمت رکاب عبادت و بندگي خدا ؛ جديت کنيد ، خدا را مي يابيد و هرگاه در زمان شما حضرت صاحب الامر (علیه السّلام) تشريف آورد ، سلامم را برسانيد .
وصيت بر سبيل کليّه مي کنم که از قبل اگر وصيت کرده ام اين کلي تغيير نمي کند و بعد هم اگر دنيا بمانم وصيت را تغيير دهم اين کلي تغيير نمي کند و آن هکذا : اولا ذکورم وصي من هستند ؛ در صغارت و کبارت آنها شريک الوصايه آقا سيد محمد باقر معصومي اشکوري اخوي بزرگم مي باشد و براي آقا سيد محمد اخوي و سيد عبدالصمد اخوي شرکت در وصايت نيزمي باشد و ثلث مالم از هر چيز مال اولاد ذکور که وصي من هستند مي باشد و در مازاد ، علي ما فرض الله في کتابه و فرض في قرآنه المجيد : « للذکر مثل حظ الانثيين » (7) بايد برادر و خواهر با هم ببرند بي امتياز ، برادر برادري و خواهري را خواهر ببرد .
و از ثلث بايد به تدريج برايم نماز بدهند تا آنچه تکليف من است ، يعني فقط پانزده سال جدا نمايند ، باقي را به تدريج بدهند و به آدم متدين امين ، نماز برايم بخواند ؛ بايد يقين داشته باشند که مي خواند ، به غير يقين قناعت نکنند و تمام اين مراتب را آقا سيد محمد باقر جريان بيندازد و ودار نمايد عملي نمايند و از آقاي آقا سيد محمد باقر شنوايي داشته باشند و از آقاي آقا سيد محمد باقر استدعا دارم مرا در وقت دعاي مخصوص و ذکر مخصوص فراموش نکند و در هنگام يادآوري اسم خدا در نماز و غير نماز از من يادي کند و وارثم را به چشم من نگاه کند و اولادم را اولاد خودش فرض کند و تاريخ تولدم به موجب خط مرحوم والدم درپشت کتاب مطول خطي هزار و سيصد و دوازده قمري هجري است، ماه تولدم يادم نيست و در موقع تأديه نماز، تاريخ را از اوّل فرض نمايند ، يعني از اول دوازده حساب نمايند و مهريه ي عيالم را نداده ام و دو من روغن زرينه مال عيال من مادر جواد است و قباله به نام اوست و بهتر آن است مِلک بارنشين بنده که ثلث تمام حقوق آقا ميرزا يوسف است از مرحوم آقا ميرزا عباس و همشيره ي او والده ي اسحق پور خريداري کرده ام به انضمام خانه ي رحيم آبادم ، ثلث من قرار داده شود و در سال روغن دو من از بارنشين و اجاره ي خانه هر که سکونت نمايد براي نمازم بدهند و زماني که تمام شود حساب عمرم ، بعد مال اولاد ذکور بوده باشد که وصي هستند ، علي هذا به قدر اجاره خانه ضميمه ي روغن مزبور در سال بدهند براي نمازم .
و آقاي حيدرپور طبق وصيت پدرش بايد هر سال چهار خروار برنج به من بدهد و قرار بوده است ملک معين کند و او شرعاً حقّ من است و به وارثم مي رسد ، مطالبه بکنند اگر داد چه خوب و اگر نداد او را برگذار مي کنم به خدا و جده ام فاطمه ي زهرا (سلام الله علیها) و وارثم هم مطالبه ننمايند ، خودم پس از مردن تا اين اندازه ها آگاهي دارم تلافي کنم .
و آن وصيت کلي تغيير پذير نيست آن است که اولاد ذکور وصي باشند و برادرهايم شريک الوصايه و ثلث هر چه تعيين کردم پس از صرف ، مالِ اوصياء باشد .
به تاريخ بيست و دويم شهر ذي قعده الحرام تنگوزئيل هزار و سيصد و پنجاه و چهار هجري .
« حرره الاقل محمد تقي الحسيني الاشکوري » .
پي نوشت :
1- مکتب تفکيک ، ص 166، اثر استاد محمد رضا حکيمي [ويژه نامه فصلنامه تاريخ و فرهنگ معاصر] چاپ مرکز بررسي هاي اسلامي قم، سال 1373.
2- متاسفانه بر خلاف ميل باطني ايشان، اين امکان فراهم نشد، لذا جنازه آن مرحوم در قبرستان گُلشور شمهد مقدس به خاک سپرده شد.
3- زمر/36.
4- وي سه برادر داشته : دو تا بزرگتر از خود به نام حجة الاسلام حاج سيد محمد باقر معصومي – دکتر (پزشک)سيد محمد قائمي – و برادر کوچکتر از خود به نام سيد عبدالصمد .در آن زمان دکتر سيد محمد قائمي در دامغان ساکن بود و مشغول طبابت بود و مورد احترام عام اهالي دامغان در زمان خود بود، هم علم طب خوانده بود و هم علوم حوزه اي و اهل مباحثه علمي نيز بود و برادر کوچکش سيد عبدالصمد تحتت سرپرستي ايشان بود.
5- 1352 هجري قمري.
6- منظور دکتر سيد محمد قائمي است.
7- نساء/11.
/س