خانه » همه » مذهبی » آیه بیست سوره یونس

آیه بیست سوره یونس

آیه بیست سوره یونس

گفته‌اند پاسخی كه خداوند به درخواست اعجاز از حضرت محمد داده است، هیچ ارتباطی به درخواست آنان ندارد و این خود، دلیل بر معجزه نداشتن حضرت محمد است.

ayeh20yunes - آیه بیست سوره یونس
ayeh20yunes - آیه بیست سوره یونس
نویسنده: محمدعلی محمدی

 

گفته‌اند پاسخی كه خداوند به درخواست اعجاز از حضرت محمد داده است، هیچ ارتباطی به درخواست آنان ندارد و این خود، دلیل بر معجزه نداشتن حضرت محمد است. (1)

فضای آیه

در پاسخ ابتدا لازم است آیه‌ی شریفه و آیات پیش از آن را بررسی كنیم تا فضای عمومی آیه روشن و مشخص شود مقصود مشركان از درخواستشان چیست و چرا خداوند این‌گونه به آنها پاسخ می‌دهد. در آیه‌ی سیزده به این نكته اشاره شده است كه پیامبران امت‌های پیشین برای ملت خود دلایل روشنی آوردند، ولی آنان از ایمان به خدا سر باز زدند و خداوند به سبب ظلمشان، آنان را نابود كرد. (2) در آیه‌ی بعدی می‌فرماید: سپس شما را جانشینان آنها در زمین- پس از ایشان- قرار دادیم تا ببینیم شما چگونه عمل می‌كنید! (3)
آیه‌ی پانزده، به یكی از اشتباهات بزرگ بت پرستان اشاره كرده، می‌گوید:
«هنگامی كه آیات آشكار و روشن ما بر آنها خوانده می‌شود، آنها كه به رستاخیز و لقای ما ایمان ندارند، می‌گویند قرآن دیگری غیر از این بیاور و یا دست كم این قرآن را تغییر ده.» (4)
قرآن به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور می‌دهد كه به آنها بگو: «برای من ممكن نیست از پیش خود آن را تغییر دهم»، سپس برای تأكید اضافه می‌كند: «من فقط از چیزی پیروی می‌كنم كه بر من وحی می‌شود و اگر كمترین تخلفی از فرمان پروردگارم بكنم، از مجازات رستاخیز می‌ترسم.»
در آیه‌ی بعد به فلسفه‌ی این موضوع می‌پردازد و به آنها یادآوری می‌كند كه اگر خدا می‌خواست، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این آیات را بر مردم تلاوت نمی‌كرد و از آن آگاهشان نمی‌ساخت؛ چنان كه سال‌ها پیش از این در میان آنها زندگی كرد و هرگز این‌گونه سخنان را از او نشنیدند. (5) سپس ناپسند بودن دروغ بستن به خداوند را یادآوری می‌كند تا مردم بدانند هیچ كس- حتی پیامبران- حق ندارند به خداوند دروغ ببندند. (6)
خداوند متعال در آیه‌ی هجدهم به برخی از عقاید شرك‌آلود مشركان اشاره می‌كند (7) و در آیه‌ی نوزده به تناسب بحث، از نفی شرك و بت پرستی، به فطرت توحیدی همه‌ی انسان‌ها می‌پردازد و اینكه برخی با سوء اختیارشان به كفر گراییدند و سنت الهی بر این تعلق گرفته است كه مشركان و مؤمنان با اختیار خودشان راه ایمان و كفر را در پیش گیرند و منحرفان بلافاصله مجازات نخواهند شد. (8)
در آیه‌ی بیست به یكی دیگر از شبهات مشركان اشاره كرده، بدان پاسخ می‌دهد. در این آیه می‌خوانیم: «وَ یَقُولُونَ لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ‌»: و می‌گویند چرا معجزه‌ای از پروردگارش بر او نازل نمی‌شود؟ بگو غیب [و معجزات] برای خدا [و به فرمان او] است، شما در انتظار باشید، من هم با شما در انتظارم.
با توجه به آنچه گذشت و با توجه به فضای عمومی آیه و آیات قبلی روشن می‌گردد، اجابت درخواست مشركان ناممكن و غیرمعقول بوده است و در چنین مواقعی بر هر شخص فهیم و عقول فرض است به جای اجابت چنین درخواست‌هایی، علت این درخواست‌ها را بررسی و ریشه‌یابی كند و به جای پاسخ‌دهی به معلول و آنچه درخواست كرده‌اند، علت را یافته، بدان پاسخ دهد كه در آیه‌ی شریفه نیز جمله‌های «إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ» و «فَانْتَظِرُوا» این‌گونه است.

آیات هوسی یا معجزات اقتراحی (9)

با بررسی اولیه‌ی آیات به خوبی روشن می‌شود كه چه كسانی درخواست «آیات»!! می‌كردند؛ افرادی كه پیش از این از رسول خدا خواسته بودند قرآن را تغییر دهد یا قرآن دیگری بیاورد. مشركانی كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را برای رهبری خود نمی‌خواستند، بلكه به پیروی از خرافات و اباطیل خویش دعوت می‌كردند، قرآنی از او می‌خواستند كه دنباله‌رو انحرافاتشان باشد. آنها نه فقط به قیامت ایمان نداشتند و در برابر كارهای خود احساس مسئولیت نمی‌كردند، بلكه این گفتارشان نشان می‌داد اصلاً مفهوم «نبوت» را نفهمیده بودند یا پیامبری را به بازی می‌گرفتند. روشن است كوتاه آمدن در برابر این افراد و پاسخ مثبت به درخواست‌های نابخردانه‌ی آنان، در شأن پیامبران نیست. هر روز تقاضای تازه‌ای به نظرشان می‌رسید، آن را به پیامبر پیشنهاد می‌كردند و انتظار داشتند او هم تسلیم پیشنهاد آنان باشد؛ گویی پیامبر، انسان بیكاری است كه كلید همه‌ی معجزات را در دست گرفته و منتظر است كسی از راه برسد و پیشنهادی به او بكند! غافل از اینكه اولاً معجزه كار خداست و تنها به فرمان او انجام می‌گیرد و ثانیاً معجزه برای شناخت پیامبر و هدایت است و یك مورد آن هم برای این منظور كافی است و پیامبر اسلام علاوه بر آن، به اندازه‌ی كافی معجزه به آنها نشان داده بود (10) و چنان كه از قرآن كریم (11) و انجیل (12) گذشت، سایر پیامبران نیز در این‌گونه موارد از آوردن معجزات اقتراحی خودداری می‌كردند.
در آیه‌ی مورد بحث چند شاهد وجود دارد كه دلالت می‌كند منظور از «آیه» در جمله‌ی فوق، معجزات اقتراحی است:
اولاً ذیل آیه آنها را تهدید می‌كند، در حالی كه اگر آنها برای كشف حقیقت، خواهان معجزه بودند، جای تهدید نداشت.
ثانیاً پیشنهادهایی كه در چند آیه‌ی قبل از آنان نقل شده است، از جمله تغییر قرآن به كتابی دیگر یا حداقل حذف آیاتی كه علیه بت پرستی و بت پرستان است. (13)

مطلق و مقید

كلمه‌ی آیه در این آیه مطلق آمده و روشن نشده است مقصود درخواست كنندگان چه نوع آیه‌ای است. در این باره چند احتمال وجود دارد:

الف) نفی هر نوع معجزه‌ای:

این احتمال با سایر آیات قرآن در تعارض است؛ زیرا قرآن، معجزات فراوانی برای رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل كرده است كه معراج، شق القمر، اخبار از غیب و… از جمله‌ی آنهاست. با توجه به این معجزات و این اصل كلی كه آیات قرآن یكدیگر را تفسیر می‌كنند، روشن می‌شود این درخواست مشركان هم، هر چند در این آیه شریفه‌ی مطلق آمده، ولی درخواست مطلق نبوده است. آنان در پی این نبودند كه یك معجزه- هرچه كه باشد- از رسول خدا ببینند؛ چون آنان معجزات قرآن را دیده بودند و در برابر تحدی قرآن سر تعظیم فرود آورده، نتوانسته بودند همانند قرآن ارائه كنند؛ پس به دنبال معجزه‌ی خاصی بودند غیر از معجزاتی همانند قرآن، اسراء، شق القمر، امداد غیبی و نزول فرشتگان در برخی جنگ‌ها برای یاری مؤمنان و… كه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده بود.

ب) نفی معجزات اقتراحی آنان:‌

آنان با آنكه معجزات رسول خدا را دیده بودند، درخواست معجزات بیشتر و گوناگون و گاه غیرمعقول داشتند كه خداوند در این آیه، آن را رد كرده است. با توجه به سایر آیات قرآن كریم، معجزاتی كه مشركان می‌خواستند، یا همانند دیدن خداوند معجزاتی غیرقابل امكان بوده است یا همانند فرستادن قطعات و كرات آسمانی بر زمین، سبب از بین رفتن حیات و زندگی در كره‌ی زمین می‌شده یا همانند داشتن خانه‌ای از طلا و داشتن باغ‌های پر میوه، ربطی به نبوت و پیامبری نداشته است، بلكه از نوع معجزات اقتراحی بوده است.

هدایت اجباری

برابر برخی روایات تفسیری، یكی از تقاضاهای مشركان این بود كه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با معجزه كاری كند كه اینان مجبور شوند به خداوند ایمان بیاورند. می‌گفتند: چرا بر محمد آیه‌ای نازل نمی‌شود كه مردم به ناچار صدق گفتار او را بدانند و نیازی به فكر و استدلال نباشد و برای صدق گفتارش از وی معجزه نخواهند كه آیه‌ی مذكور، به این تقاضای غیرمعقول آنان پاسخ می‌دهد. (14)
با توجه به این تفسیر نیز روشن می‌گردد كه اصولاً درخواست مشركان، كاری غیرمعقول بوده است؛ زیرا اضطرار با تكلیف منافات دارد و معرفت اضطراری و بیرون از اختیار، موجب استحقاق ثواب نشده، با هدف از تكلیف نیز ناسازگار است و اصولاً تفاوت انسان با سایر موجودات در این است كه آدمی دارای اختیار است و كارهایش را با اختیار خود انجام می‌دهد؛ از این رو خداوند به رسول اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرماید: بگو آن كس كه از غیب آگاه است، مصلحت كارها را پیش از انجام آنها می‌داند و هر معجزه‌ای كه در ایجاد آن مصلحت است، نازل می‌كند و هرچه را بداند كه در آوردنش مصلحت نیست، نازل نمی‌كند. (15)

ارتباط پرسش و پاسخ

شبهه‌گران در بخش‌هایی از كلام خود از آنجا كه مفهوم آیه را به خوبی نفهمیده یا نخواسته‌اند بفهمند، اشكال كرده‌اند كه پاسخ خداوند به این درخواست هم، هیچ ربطی به سؤال ندارد؛ زیرا درخواست كنندگان نیز می‌دانند كه غیب، مخصوص خداوند است؛ ولی غیب چه ارتباطی به ارائه معجزه دارد؟

پاسخ:

آوردن معجزه در اختیار پیامبر نیست، بلكه او فقط سمت رسالت دارد و در تمام امور- از جمله در مسئله‌ی اعجاز- تابع اذن و فرمان خداوند است؛ حتی پیشنهاد و درخواست مردم نیز در آوردن معجزه تأثیری ندارد. این مطلب اختصاص به رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ندارد، بلكه تمام پیامبران چنین بوده‌اند و بدون اذن خداوند نمی‌توانستند معجزه‌ای بیاورند؛ چنان كه خداوند در دو آیه می‌فرماید: «وَ مَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ…» (16) : و هیچ پیامبری نمی‌تواند [از پیش خود] معجزه‌ای بیاورد، مگر به فرمان خدا…
از این رو در این آیه خداوند یادآور می‌شود كه معجزات از امور غیبی و از كارهایی است كه ایجاد آن به دست خداوند است؛ (17) چنان كه خداوند می‌فرماید: «إنَّما الغَیبُ لِله» و در واقع جمله‌ی ‌«معجزه مربوط به جهان غیب و ماورای طبیعت است» ‌بیان دیگری از این آیه‌ی شریفه است: «هیچ پیامبری جز به فرمان خدا نمی‌تواند [از پیش خود] معجزه‌ای بیاورد»؛ چنان كه در آیه‌ی دیگری می‌فرماید: «قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ» (18).
بنابراین آوردن معجزه چیزی نیست كه در اختیار رسول خدا باشد و او طبق هوس‌های مردم هر روز معجزه‌ی تازه‌ای انجام دهد و مردم هم با عذر و بهانه‌ای از ایمان آوردن خودداری كنند. (19) همچنین جمله‌ی «انما الغیب لله» می‌تواند پاسخ درخواست عذابی باشد كه آنان از حضرت رسول می‌خواستند بر آنان نازل كند. خداوند در پاسخ می‌فرماید: خداوند می‌داند كه صلاح در نزول بلا چه موقع است؛ چنان كه بر قوم نوح پس از چند صد سال دعوت، بلا نازل شد. (20)
با توجه به آنچه گذشت، ارتباط پرسش و پاسخ به خوبی روشن می‌شود و در پایان آیه با بیانی تهدیدآمیز به آنها می‌گوید: «اكنون كه شما دست از لجاجت برنمی‌دارید، در انتظار باشید، من هم با شما در انتظارم؛ شما در انتظار آمدن چنین معجزاتی باشید و من هم در انتظار مجازات شما افراد لجوجم! (21) شما در انتظار ذلت و خواری باشید، من در انتظار پیروزی‌هایی كه خداوند به من وعده كرده، می‌مانم؛ (22) شما در انتظار سایر معجزات باشید، من هم منتظر می‌مانم. (23) خلاصه اینكه در برابر قوم لجوجی كه در روز روشن، چشم خود را بر نور بسته و فریاد می‌كشند «الآن شب است»، جز به روش فوق نمی‌توان سخن گفت.

آیه‌ی هفت سوره‌ی رعد

درباره‌ی این سوره نیز گفته‌اند بین درخواست معجزه با پاسخی كه در قرآن آمده است، هیچ ارتباطی وجود ندارد و این، شاهدی دیگر بر معجزه نداشتن حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
با توجه به آنچه گذشت، پاسخ این بخش نیز روشن می‌شود. در اینجا بهتر است به این مطلب بپردازیم كه آیا بر پیامبر واجب است، هر درخواستی را كه دیگران كردند، بلافاصله اجابت كند تا مردم به او ایمان آورند؟
یكی می‌گوید ریگ‌ها را برای من به جواهرات تبدیل كن؛ دیگری می‌گوید خاك‌های زمین را برای من سیم و زر كن؛ سومی- كه حوصله‌ی كار كردن ندارد- می‌گوید برای من سیلوهای بسیار بزرگ و مملو از غذاهای گوناگون قرار بده و رفیقش درخواست می‌كند به او قدرت طی طریق بدهد؛ یكی می‌خواهد ریاست كل دنیا به او داده شود و دیگران نیز همین ریاست را می‌خواهند؛ شخصی قدرتی می‌خواهد كه نامرئی شود تا بتواند هر كجا كه می‌خواهد برود و كسی متعرض او نشود و….
در این موارد وظیفه‌ی رسول چیست؟ آیا باید به كارخانه‌ی معجزه سازی تبدیل شود و هركس هرچه را بخواهد انجام دهد؟ هرچند نظم جامعه مختل شده، گاه نظام جهان به هم بریزد؟

پاسخ روشن

مشركان قریش معجزات فراوانی از آن حضرت دیده بودند؛ آنان دیده بودند كه آب از انگشتان مباركش جوشیده است؛ در یك مجلس افراد بسیار زیادی از بركت معجزه‌ی پیامبر غذا خورده‌اند؛ شهادت درخت بر رسالت آن حضرت را دیده بودند و… در عین حال می‌گفتند: «برای ما معجزه اقامه كن.» گویا این معجزات اصلاً معجزه نیست. در برابر این افراد، آوردن هزاران معجزه‌ی دیگر هم فایده‌ای نخواهد داشت. با توجه به سیاق آیات اولیه‌ی سوره‌ی رعد، به خصوص آیات ششم و هفتم این سوره، كینه توزی و حق ناباوری مشركانی كه مخاطب آیه‌اند، به خوبی روشن می‌شود. در آیه‌ی شش به این نكته‌ی مهم اشاره شده است كه آنان از رسول اعظم می‌خواستند هرچه زودتر برایشان عذابی بفرستد. آنان در لجاجت و جهل به این نقطه رسیده بودند كه به جای طلب رحمت و مهربانی، تقاضای عذاب می‌كردند؛ آنها نمی‌گفتند اگر راست می‌گویی رحمت خدا را چنین و چنان بر ما نازل بگردان، بلكه می‌گفتند اگر سخن تو راست است، عذاب خدا را بر ما فرو فرست: «وَ یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالسَّیِّئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ» و در آیه‌ی هفتم می‌خوانیم: «وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»: كسانی كه كافر شدند، می‌گویند «چرا آیه [و معجزه‌ای] از پروردگارش بر او نازل نشده است؟!» تو فقط بیم دهنده‌ای! و برای هر گروهی هدایت كننده‌ای است.
از آنجا كه آوردن معجزات برای چنین افرادی بی فایده است، رسول اعظم به این نكته‌ی مهم اشاره می‌كند كه او وظیفه‌ی ابلاغ رسالت دارد و جمله‌ی «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» پاسخ درخواست معجزه‌ی این كافران لجوج است؛ زیرا پیامبر، یك خارق العاده‌گر نیست كه به درخواست هركس و برای هر مقصد و هر منظور دست به اعجاز بزند؛ وظیفه‌ی او در درجه‌ی نخست، انذار، یعنی بیم دادن به آنهاست كه در بیراهه می‌روند و دعوت به صراط مستقیم است؛ البته هرگاه برای تكمیل این انذار و آوردن گمراهان به صراط مستقیم نیاز به اعجازی باشد، مسلماً پیامبر كوتاهی نخواهد كرد؛ ولی در برابر لجوجانی كه در این مسیر نیستند، هرگز چنین وظیفه‌ای ندارد. (24)
پس بین هشداردهنده بودن با ارائه‌ی معجزه تنافی نیست، بلكه با توجه به اینكه ارائه‌ی معجزه از امور غیبی و با اراده‌ی خداوند است، در این آیه به وظیفه‌ی اصلی پیامبر اشاره شده است و چون كافران وظیفه‌ی اصلی پیامبر را فراموش كرده‌اند، می‌پنداشتند وظیفه‌ی اصلی او اعجازگری است. این آیه پاسخی به این تصور موهوم است و توجه به این نكته كه وظیفه‌ی اصلی رسول اعظم، انذار و دعوت به سوی خداست. (25)

آیه‌ی پنجاه سوره‌ی عنكبوت

همه‌ی آنچه گذشت، درباره‌ی این آیه نیز گفته شده است. خداوند متعال در این آیه به پیامبرش می‌آموزد در پاسخ افرادی كه تقاضای معجزات می‌كنند، بگوید ارائه‌ی معجزات از جانب خدا و با اراده‌ی اوست و وظیفه‌ی اصلی پیامبر، راهنمایی مردم است. اینان می‌گویند: «مگر [هشداردهنده] بودن، منافاتی با ارائه‌ی معجزه دارد؟ مردم از كجا بدانند كه محمد از طرف خدا آمده است تا [هشداردهنده‌‌ی] آنها باشد؟»
ما به جای دادن پاسخ صریح، تنها آیه‌ی شریفه و چند آیه‌ی قبل و بعد آن را با هم می‌خوانیم و نتیجه‌گیری را به مخاطب واگذار می‌كنیم. ضمناً با توجه به این بررسی می‌توان به عمق كینه و لجاجت شبهه‌گران پی برد. آنان به جای توجه به آیات قبل و آیه‌ی بعد كه پاسخ صریح به شبهه‌ی مشركان داده‌اند، تنها به ذكر همین یك آیه بسنده كرده، كوشیده‌اند نتیجه‌ی دلخواه خود را از دل آیه به دست آورند. این، بدان ماند كه كسی تنها یك مصرع و حداكثر یك بیت از قصیده یا مثنوی كسی را بخواند و سپس بدون اشاره به قبل و بعد آن، مطلب موهنی را به شاعر یا نویسنده نسبت دهد.
خداوند در آیه‌ی 48 و 49 این سوره به نكته‌ی كلیدی مهمی اشاره كرده، می‌فرماید:
«وَ مَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَ لاَ تَخُطُّهُ بِیَمِینِکَ إِذاً لاَرْتَابَ الْمُبْطِلُونَ‌ *بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ مَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلاَّ الظَّالِمُونَ»: و پیش از آن (وحی و نبوت) نه كتابی می‌خواندی و نه به دست خود [مكتوبی] می‌نوشتی، چه در آن صورت باطل‌اندیشان شك و شبهه به میان می‌آوردند؛ آری آن آیاتی روشنگر [محفوظ] در سینه‌های دانش‌یافتگان است، جز ستمگران [مشرك] كسی به آیات ما انكار نمی‌ورزد.
در آیه‌ی 48 به یكی دیگر از نشانه‌های روشن حقانیت دعوت پیامبر اسلام اشاره شده و آن این است كه كسی كه هرگز به مكتب نرفته و خط ننوشته است، با اشاره‌ی وحی الهی، كتابی ارائه كرده كه مسئله‌آموز صد مدرس شده است.
چگونه می‌توان باور كرد، شخصی درس نخوانده و استاد و مكتب ندیده با نیروی خود كتابی بیاورد و از همه دعوت به مقابله كند و همگان از آوردن مثل آن عاجز شوند؟
آیا این خود دلیل بر آن نیست كه نیروی وی از قدرت بی پایان پروردگار مدد می‌گیرد و كتابش وحی آسمانی است كه از ناحیه‌ی خداوند بر او القا شده است؟
در آیه‌ی بعد نشانه‌های دیگری برای حقانیت قرآن بیان می‌كند و می‌فرماید:
«این كتاب آسمانی، مجموعه‌ای است از آیات بینات كه در سینه‌های صاحبان علم قرار می‌گیرد» (بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ).
تعبیر به «آیات بینات» بیانگر این واقعیت است كه نشانه‌های حقانیت قرآن در خود آن به چشم می‌خورد و در پیشانی آیات می‌درخشد و دلیل آن با خود آن است. به عبارت روشن‌تر در این آیه به یكی از وجوه برتری قرآن كریم بر سایر معجزات نیز اشاره شده است؛ زیرا دیگر معجزات پیامبران، هر چند معجزه است، ولی گویا نیست و با كمك ادله‌ی عقلی درمی‌یابیم كه این معجزه، دلیل بر وحی و اتصال این شخص با خدا و در جهت راهنمایی و هدایت مردم است؛ اما محتویات قرآن، گویای معجزه بودنش است.

آفتاب آمد دلیل آفتاب *** گر دلیلت باید از وی رو متاب
از وی ار سایه نشانی می‌دهد *** شمس هر دم نور جانی می‌دهد
سایه خواب آرد ترا همچون سمر*** چون برآید شمس إنشقَّ القمر

جمله‌ی «فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ» نیز می‌تواند شاهد دیگر بر حقانیت رسول خدا باشد؛ زیرا یكی از طرق شناخت اصالت یك مكتب، بررسی حال مؤمنان به آن مكتب است. اگر گروهی نادان یا شیاد، دور كسی را گرفتند، به نظر می‌رسد كه او نیز از همین قماش باشد؛ اما اگر كسانی كه اسرار علوم در سینه‌های آنها نهفته است، به مكتبی اعلام وفاداری كردند، دلیل بر حقانیت آن است و ما می‌بینیم گروهی از علمای اهل كتاب و شخصیت‌های باتقوای ممتازی همچون ابوذرها، سلمان‌ها، مقدادها، عمار یاسرها و شخصیت والایی همچون علی (علیه السلام) حامیان و عاشقان این مكتب بودند كه خود، دلیلی بر حقانیت دین اسلام و مكتب حیات بخش قرآن كریم است. (26)
خلاصه اینكه در این آیه به چند برهان برای اثبات نبوت رسول معظم اسلام و اعجاز قرآن اشاره شده است:
1.امی بودن پیامبر كه برهان آن چنین است:
الف) رسول اعظم در هیچ مكتبی درس نخوانده بود كه این مقدمه از مسلمات تاریخی است.
ب) كسی كه چنین باشد، اگر به منبع لایزال الهی متصل نباشد، محال است بتواند قرآن را ارائه كند.
ج) ولی رسول اعظم، قرآن را ارائه كرده است.
نتیجه: رسول اعظم به منبع لایزال وحی الهی متصل بوده، قرآن، معجزه است.
2.محتوای عالی قرآن كریم كه برهان آن چنین است:
الف) قرآن دارای عالی‌ترین و روشن‌ترین مفاهیم است.
ب) آوردن چنین مفاهیم و محتوایی از عهده‌ی افرادی كه با غیب ارتباط نداشته باشند، ممكن نیست.
ج) اما حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) این قرآن را ارائه كرده است.
نتیجه: پس قرآن كریم، كتاب آسمانی و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از رسولان الهی است.
3.پیروان راستین حضرت محمد كه استدلال بدان این‌گونه است:
الف) اطرافیان، پیروان و مؤمنان به هر آیین می‌تواند نشان دهنده‌ی حقانیت یا بطلان آن آیین باشد.
ب) مؤمنان به آیین رسول اكرم و قرآن كریم از بهترین، هوشمندترین و دانایان زمان بوده و هستند.
ج) وجود چنین پیروانی نشان دهنده‌ی صدق رسول اعظم و اعجاز قرآن كریم از حیث انسان‌سازی است.
با وجود این همه دلیل، روشن است اگر كسی باز هم آیات الهی را انكار كند، معاندی ستمگر است؛ از این رو خداوند متعال در پایان آیه می‌فرماید: «آیات ما را جز ستمگران انكار نمی‌كنند.»
در آیه‌ی پنجاه به شبهه‌ی مشركان اشاره كرده، می‌فرماید: «وَ قَالُوا لَوْ لاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ‌».
خداوند بزرگ در این آیه كریمه، در مقدمه، پاسخی كه در آیه‌ی بعدی آمده است، به نكته‌ی بسیار مهم و كلیدی اشاره می‌كند كه همانند شاهرگ در تمام قرآن و تمام اسلام جریان دارد و آن، توجه به توحید است؛ زیرا براساس بینش توحیدی، هیچ كس حتی پیامبر، از جانب خود نمی‌تواند كاری انجام بدهد و سرچشمه‌ی همه‌ی خیرات به دست خداوند منان است؛ از این رو پروردگار دانا، به رسولش فرمان می‌دهد كه در پاسخ آنان به این نكته‌ی كلیدی اشاره كند كه ارائه‌ی هرگونه معجزه‌ای به دست خداست و وظیفه‌ی رسول خدا، راهنمایی و انذار مردم است.
پس از توجه دادن به این نكته در آیه‌ی بعدی، خداوند پاسخ را این‌گونه می‌دهد:
«أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلَى عَلَیْهِمْ إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْرَى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ‌»: آیا برای آنها كافی نیست كه این كتاب آسمانی را بر تو نازل كردیم كه پیوسته بر آنها تلاوت می‌شود؟ در این، رحمت و تذكری است برای كسانی كه ایمان می‌آورند.
این آیه، پاسخ شبهه‌ی آنان است. در واقع آنان تقاضا می‌كردند پیامبراكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) معجزه‌ی حسی دیگری، همانند معجزات سایر پیامبران یا سایر معجزات خویش ارائه كند، در حالی كه در برابر چشمان آنان معجزه‌ی جاوید و همیشگی قرآن وجود داشت.
آنها تقاضای معجزه‌ی جسمانی دیگری می‌كردند، در حالی كه قرآن برترین معجزه‌ی معنوی است.
آنها تقاضای معجزه زودگذری داشتند؛ در حالی كه قرآن معجزه‌ای است جاویدان و شب و روز آیاتش بر آنها خوانده می‌شود.
آنها درخواست معجزه‌ای همانند عصای موسی و ناقه‌ی صالح داشتند كه تنها در یك زمان و در برابر چشمان عده‌ی كمی از مردم اتفاق خواهد افتاد، در حالی كه معجزه‌ی قرآن برای همه‌ی اعصار، زمان ها و مكان‌ها معجزه است.
فواید معجزات درخواستی آنان، همانند بینا شدن كور مادرزاد و حتی زنده شدن مرده و… تنها برای فردی كه بینا شده یا جان گرفته است و حداكثر برای افراد محدودی بود كه معجزه را دیده بودند؛ در حالی كه فایده‌ی قرآن برای تمام بشر و قرآن كریم معجزه‌ای فراتر از تمام معجزات است. معجزه‌ی عیسوی، یك چشم را بینا می‌كرد، معجزه‌ی محمدی، چشم دل همه‌ی حق طلبان را بینا می‌كند؛ عیسی (علیه السلام) ‌به یك تن جان می‌داد و قرآن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به همه جانی تازه می‌دهد؛ از این رو آیه با جمله‌ی «أوَلَمْ یكفِهِمْ» (آیا برای آنها كافی نیست؟) آغاز شده است. این جمله معمولاً در مواردی گفته می‌شود كه انسان كاری فوق انتظار طرف انجام داده و او از آن غافل است یا خود را به غفلت می‌زند؛ مثلاً برای كسی كه منزلش را لوله كشی آب كرده‌ایم و می‌گوید چرا به من یك لیوان آب نداده‌ای، می‌گوییم آیا كافی نیست كه ما منزلتان را لوله كشی كردیم؟!
از همه‌ی اینها گذشته، معجزه باید هماهنگ با شرایط زمان و مكان و چگونگی دعوت پیامبر باشد؛ پیامبری كه آیینش جاودانی است، باید معجزه‌ی جاودانی داشته باشد؛ پیامبری كه دعوتش جهان‌گیر است و باید قرون و اعصار آینده را نیز در برگیرد، باید معجزه‌ی روحانی و عقلانی روشنی داشته باشد كه فكر همه‌ی اندیشمندان و صاحب خردان را به سوی خود جذب كند. مسلماً برای چنین هدفی قرآن مناسب است، نه عصای موسی و ید بیضا. (27)
از آنچه گذشت مشخص شد كه شبهه‌ی یاد شده نه تنها سست، بلكه ظاهراً از روی غرض تدوین شده است؛ زیرا حقیقت و بررسی علمی اقتضا دارد ابتدا پرسش و پاسخی كه قرآن ارائه كرده است، به طور كامل بررسی و سپس اگر اشكالی وجود دارد، نقل شود؛ در حالی كه شبهه‌گر پاسخ را ارائه نكرده، به زعم خود بر قرآن تاخته بود.

پی‌نوشت‌ها:

1.یكی از شبهه‌كنندگان در این باره می‌نویسد:
هنا یطلب منه الناس آیه أو (أعجوبة) حتی یؤمنوا به كغیره من الأنبیاء. فیرد أن الغیب لله، فجوابه لا دخل له بالسؤال، و السائلون أیضا یعلمون أن الغیب لله، و نحن نقول و أظن السائلین أیضا قالوا أن الغیب لا دخل له فی صنع العجائب. فنتسائل و علی المسلمین الجواب ألیس هذا تهربا منه لعدم مقدرته علی صنع العجائب؟.
2.وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ وَ مَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ‌.
3.ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلاَئِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ‌.
4.وَ إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذَا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا یُوحَى إِلَیَّ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ‌.
5.قُلْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لاَ أَدْرَاکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلاَ تَعْقِلُونَ‌.
6.فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الْمُجْرِمُونَ‌.
7.وَ یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنْفَعُهُمْ وَ یَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لاَ یَعْلَمُ فِی السَّمَاوَاتِ وَ لاَ فِی الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ.
8.وَ مَا کَانَ النَّاسُ إِلاَّ أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا وَ لَوْ لاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ فِیمَا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ‌.
9.منظور از معجزات اقتراحی درخواست معجزاتی است كه هر كس به میل و هوس خود پیشنهاد معجزه‌ای بكند و به هیچ معجزه دیگری قناعت نكند (مكارم شیرازی و دیگران؛ تفسیر نمونه، ج9، ص41. ابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص105. سید محمدحسین فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج6، ص31. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص60.
10.مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج8، ص255. هاشم زاده هریسی و نجمی، بیان در مسائل قرآن، ص171. علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القران، ج10، ص34.
11.مؤمنون: 24.
12.انجیل متی، فصل 12، شماره‌های 38-41. انجیل لوقا، فصل12، شماره11. انجیل مرقس، فصل 12، شماره11.
13.مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج8، ص255.
14.فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص150. محمد بن حبیب الله سبزواری نجفی، ارشاد الأذهان إلی تفسیر القرآن، ص215. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص357.
15.فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص459. محمد سبزواری نجفی، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج3، ص413.
16.رعد: 38. غافر: 78.
17.علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج10، ص34.
18.عنكبوت:50.
19.مشركان مكه گویند از چه رو *** آیتی نامد بر او از رب او
یعنی اعجازی كه ما خواهیم از او *** كرده‌ایم از وی به تكرار آرزو
پس بگو حق راست غیب اعنی كه او *** مطلع بر مصلحت باشد نكو
این نمی‌داند شما را بر صلاح *** غیر معقول است پس این اقتراح
منتظر باشید هم من با شما *** باشم اندر انتظار ماجرا
بر شما ز انكار آیات و جحود *** تا چه خواهد كرد در حكم وجود
یا كه باشم منتظر بر نصرتش *** كه به من حق وعده داد از قوتش
(فیض كاشانی، تفسیر صفی، ص319).
20.طیب، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص365.
21.مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج8، ص254.فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج5، ص150.
22.فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج8، ص150. سبزواری نجفی، ارشاد الأذهان إلی تفسیر القرآن، ص215.
23.علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج10، ص34.
24.مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج10، ص130.
25.ر.ك: قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، ج5، ص209. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص427. شیخ طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص222. فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج19، ص12.
26.مكارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج16، ص306.
27.ر.ك: همان، ج16، ص318. نعمت الله بن محمود نخجوانی، الفواتح الإلهیة و المفاتح الغیبیة، ج2، ص109. سید بن قطب، فی ظلال القران، ج5، ص2747.

منبع مقاله :
محمدی، محمدعلی، (1394)، اعجاز قرآن با گرایش شبهه‌پژوهی، (جلد 1)، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، معاونت پژوهشی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد