خدای متعال در آیات مختلف قرآن به مردم اعلام کرده است که آنان را مورد آزمایش قرار خواهد داد،[1] و هیچکس را به صرف ایمان آوردن، و اقرار زبانی، پاداش نمیدهد.[2] در آیه «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ»،[3] با توضیح بیشتر، انواع و عرصههای امتحان الهی را بیان کرده است. اولین مورد آزمایش، مقداری ترس است (نه ترس همیشگی) که منشأ این ترس، دشمنی مشرکان با مسلمانان بوده است. دومین مورد آزمایش مقداری گرسنگی است که بر اثر اشتغال به امر جهاد و رها کردن کسب روزی، به سراغ مسلمانان آمده و یا اینکه به علت وقوع قحطی و خشکسالی پدید آمده.[4] البته به نظر میرسد که منشأ این مشکلات محصور به این موارد نباشد؛ چرا که این امتحانات مختص به مسلمانان صدر اسلام نبوده و همه باید مورد آزمایش قرار بگیرند.
موارد دیگر آزمایش، از بین رفتن کلی یا جزئی اموال و دارایی انسان و آسیب جانی (شامل مرگ و بیماری و معلولیت) و ثمره و منافع اموال انسان است که مؤمنین باید خود را برای رویارویی با این ابتلائات و آزمایشها، خود را آماده سازد.
درباره اینکه کلمه «نقص» به چه کلمهای عطف شده است، دو احتمال وجود دارد:[5]
1 . واژه «نَقصٍ» عطف به واژه «الْخَوْفِ» باشد،[6] که در این صورت، «عطف اسم نکره به اسم معرفه» خواهد بود.
چنین عطفی در زبان عرب اشتباه نیست و کاربرد فراوانی دارد؛ مانند جاء حسن و رجل(حسن و مردی آمدند).
2 . «نَقصٍ» را عطف به واژه «شَیْءٍ» که در ابتدای آیه قرار دارد بدانیم،[7] که با این فرض، «عطف نکره به نکره» خواهد بود.
هر کدام از این دو احتمال، مؤیداتی برای خود دارد. مؤید عطف به «شیء» تطابق در نکره بودن و آمدن بیان بعد از کل است و مؤید عطف به «خوف»، نزدیک بودن به معطوف و قرار داشتن «نقص» تحت عنوان شیء است؛[8] یعنی یکی از مصادیق آن به شمار میرود.
برای نکره آمدن یک اسم، علتهای مختلفی قابل تصور بوده که در کتب علم بلاغت، به آنها اشاره شده است.[9] اما مواردی که ممکن است درباره واژه «نقص» صدق کند، موارد زیر است:
1. کثرت؛ یعنی بیان مقدار زیاد شیء که در آیه به معنای نقص زیاد در اموال و نفوس و ثمرات خواهد بود.
2. إفراد؛ برای نشان دادن اینکه فقط یک فرد از این شیء مورد نظر است؛ یعنی فقط یک نقص.
3. تعظیم؛ یا بزرگنمایی شیء؛ یعنی نقصی بزرگ.
4. عدم تعیین؛ به علت مشخص نبودن یا عدم اراده مخاطب بر مشخص کردن آن؛ یعنی نقصی که از جهات مختلف حدودی برای آن تعیین نشده است.
به نظر میرسد که علت نکره آمدن کلمه «نقص»، علت چهارم؛ یعنی عدم تعیین باشد. به عبارتی خدا میفرماید بدون آنکه نوع خاصی از نقص را مشخص کنم، تنها میگویم که شما را با نقص، آزمایش خواهم کرد.
خدا در پایان آیه و با دستورِ دادنِ بشارت به صابران، دستورالعمل خود را در مواجهه با موارد فوق بیان میکند و «صبر کردن» در مقابل این مشکلات را راه سربلندی و پیروزی عنوان کرده است.[10]
موارد دیگر آزمایش، از بین رفتن کلی یا جزئی اموال و دارایی انسان و آسیب جانی (شامل مرگ و بیماری و معلولیت) و ثمره و منافع اموال انسان است که مؤمنین باید خود را برای رویارویی با این ابتلائات و آزمایشها، خود را آماده سازد.
درباره اینکه کلمه «نقص» به چه کلمهای عطف شده است، دو احتمال وجود دارد:[5]
1 . واژه «نَقصٍ» عطف به واژه «الْخَوْفِ» باشد،[6] که در این صورت، «عطف اسم نکره به اسم معرفه» خواهد بود.
چنین عطفی در زبان عرب اشتباه نیست و کاربرد فراوانی دارد؛ مانند جاء حسن و رجل(حسن و مردی آمدند).
2 . «نَقصٍ» را عطف به واژه «شَیْءٍ» که در ابتدای آیه قرار دارد بدانیم،[7] که با این فرض، «عطف نکره به نکره» خواهد بود.
هر کدام از این دو احتمال، مؤیداتی برای خود دارد. مؤید عطف به «شیء» تطابق در نکره بودن و آمدن بیان بعد از کل است و مؤید عطف به «خوف»، نزدیک بودن به معطوف و قرار داشتن «نقص» تحت عنوان شیء است؛[8] یعنی یکی از مصادیق آن به شمار میرود.
برای نکره آمدن یک اسم، علتهای مختلفی قابل تصور بوده که در کتب علم بلاغت، به آنها اشاره شده است.[9] اما مواردی که ممکن است درباره واژه «نقص» صدق کند، موارد زیر است:
1. کثرت؛ یعنی بیان مقدار زیاد شیء که در آیه به معنای نقص زیاد در اموال و نفوس و ثمرات خواهد بود.
2. إفراد؛ برای نشان دادن اینکه فقط یک فرد از این شیء مورد نظر است؛ یعنی فقط یک نقص.
3. تعظیم؛ یا بزرگنمایی شیء؛ یعنی نقصی بزرگ.
4. عدم تعیین؛ به علت مشخص نبودن یا عدم اراده مخاطب بر مشخص کردن آن؛ یعنی نقصی که از جهات مختلف حدودی برای آن تعیین نشده است.
به نظر میرسد که علت نکره آمدن کلمه «نقص»، علت چهارم؛ یعنی عدم تعیین باشد. به عبارتی خدا میفرماید بدون آنکه نوع خاصی از نقص را مشخص کنم، تنها میگویم که شما را با نقص، آزمایش خواهم کرد.
خدا در پایان آیه و با دستورِ دادنِ بشارت به صابران، دستورالعمل خود را در مواجهه با موارد فوق بیان میکند و «صبر کردن» در مقابل این مشکلات را راه سربلندی و پیروزی عنوان کرده است.[10]