آیین هندو و نظریهی اجتماعی هندو
آیین هندو نامی است که عموماً به عقاید و مناسکی میدهند که در طول قرنهای متمادی در شبه قارهی هند به وجود آمده است. این عقاید و مناسک بسیار گوناگون و پرتنوّع است ولی نوعی شباهت خانوادگی با یکدیگر دارد. سه سنت آیین
نویسنده: الینور اِم. نزبیت
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
برگرداننده: حسن چاوشیان
ویراستار: محمد منصور هاشمی
مترجم:حسن چاوشیان
Hinduism and Hindu Social Theory
آیین هندو نامی است که عموماً به عقاید و مناسکی میدهند که در طول قرنهای متمادی در شبه قارهی هند به وجود آمده است. این عقاید و مناسک بسیار گوناگون و پرتنوّع است ولی نوعی شباهت خانوادگی با یکدیگر دارد. سه سنت آیین بودایی، آیین جِین و آیین سیک به صورت ادیان جداگانه ولی همخانواده پدید آمدند. اصطلاح غربی «هندوئیسم» مشتق از یک واژهی سانسکریت به معنای رودخانهی ایندو است و شکلهای مختلف واژهی «هندو» بیش از 2000 سال است که از سوی خارجیها برای اشاره به مردم هندوستان به کار رفته است. هندوها روش زندگی خود را «ساناتانا» «دهارما» مینامند.
ساناتانا به معنای جاودانی است و دهارما [یا دارما] که غالباً «دین» ترجمه میشود، مفهومی بنیادی است که معادل انگلیسی ندارد و شامل مفهوم اخلاق نیز میشود. دهارما به طور ضمنی بیانگر کردار درخور و شایستهی کاست، جنس و سن هرکس است. زندگی انسان فرصتی برای نیل به موکشا (آزادی) از چرخهی تولد مکرر روح دانسته میشود. هندوها معتقدند که رنج و طالع نیک نتیجهی کارها و قانون جهانی علّت و معلول است که در همهی زندگیهای روح در این جهان ساری و جاری است.
نظریهی اجتماعی هندو نگاهی به جامعه است که از تحلیل فرهنگ و تاریخ هندو نشئیت میگیرد و توسط متفکران هندو و تحلیلگران جامعهی هندو تقریر میشود. آیین هندو بنیانگذار واحد یا کتاب واحدی ندارد که کتاب مقدس آن دانسته شود. شاید بتوان ریشههای این آیین را در تمدن دورهی ایندو (2500-1500 ق.م) و ادیان قبیلهای و محلّی پرشمار این شبه قاره جستوجو کرد. قدیمیترین متنهای هندو، یعنی وداها، که احتمالاً حدود 1000 سال پیش از میلاد در هند شمالی نوشته شده، سرودها و نیایشهای مراسم قربانی آریاییها (اصطلاحی که به معنای خلوص نژادی آیین اصیل هندویی اولیه است ولی بهطور دقیقتر به معنای کسانی است که به یک زبان هندواروپایی سخن میگویند، و احتمالاً اسلاف غربیهای آینده بودند) را ثبت کرده است. آریاییها خدایان مذکری همچون ایندرا را میپرستیدند.
در اوپانیشادها که حدود 500 سال بعد نگاشته شد، عقیدهی هندویی به تناسخ روح و یگانگی روح با برهمن (وجود مطلق غیرشخصی که همه جا را انباشته است) پدیدار میشود. اهمیت فوقالعادهای به تجربهی عرفانی داده میشود و روشهای تسلّط بر روح و جسم برای سیر و سلوک عرفانی (یوگا) به وجود میآید که پیشدرآمدهای آن در بهاگاوادگیتا دیده میشود.
در آرتهاشاسترا، که چهار قرن پیش از میلاد نوشته شده و شرحی است دربارهی روابط اجتماعی، هدف این بود که قدرت سلطان حفظ شود. مصلحت سیاسی با اصول عقاید در این متن ترکیب میشود.
سنگ بنای جامعهی هندو مفاهیم دوگانهی وارنا و آشراما (مرحلهی زندگی) است. جامعه به صورت سلسله مراتب عناصر وابسته اما نابرابری دانسته میشود که ویژگی آنها هماهنگی است و نه رقابت. زندگی مردی از کاستهای «دو زایشی»، به صورت مراحل پیدرپی تصور میشد. براهماچاری (کارآموز عزب) ازدواج میکرد و گریهاستها (متأهل عیالوار) میشد. وقتی پسر پسر او به دنیا میآمد (و ادامهی تبار او تضمین میشد) او میتوانست وارناپراستها (گوشهنشین) شود و سپس با قطع همهی علایق دنیویاش سانیاسی (تارک دنیا) شود. این الگو به عنوان آرمان اساسی زندگی خانوادگی که راه را برای دنبال کردن تکالیف دینی باز میکند در جامعهی هندو دوام آورده است. از ریگودا، حماسهها (مهابهاراتا و رامایانا) و کتابهای قانون (دهارماشاسترا) نگرش در حال تحوّلی به جامعه پدید آمد.
دغدغهی اصلی علمای دینی و فیلسوفان پروراندن نظریهی اجتماعی نبود بلکه فهم واقعیت غایی بود. شانکارا (800 م) به تبلیغ و موعظهی آدوایتا (غیر ثنویتگرایی) میپرداخت. به عبارت دیگر، همهی ظواهر دوگانه (مثل خدا و ماده) موهوم بودند. از نظر عرفای قرون وسطی مثل کبیر و راویداس، تجربهی عرفانی جایی برای تفکیکهای کاستی باقی نمیگذاشت، ولی درست نییست که آنها را اصلاحگران اجتماعی یا نظریهپرداز اجتماعی به معنای مدرن بدانیم.
هند قرن نوزدهم که تحت حکومت انگلستان و حساس به تفکر غربی و آموزههای مسیحی بود، متفکران هندو را به فکر برنامههایی برای دگرگون ساختن جامعه انداخت. در بنگال، [نهضت] برهما ساماج که رام موهانروی (1772-1833) بنیان گذاشته بود، بعضی اصلاحات اجتماعی، خصوصاً حقوق زنان را پیش برد. در تفکر او نحوی خداباوری توحیدی با استدلالهای فلسفی به شیوهی غربی توجیه میشد. سوامی دایاناندا ساراسواتی، که زاهدی اهل گجرات بود (1824-1883) هندوها را دعوت میکرد که به انگارهی وی از جامعهی ناب ودایی که منزه از رسوبات خرافهآمیز سدههای متوالی بود، بازگردند. او و نهضتی که به راه انداخت (آریا ساماج) بر فلسفهی هندو تأکید داشت و نه فلسفهی غربی، و برای برانداختن اصل لمسناپذیری [نجسها] مبارزه میکرد، مشوق تحصیل زنان و ازدواج مجدد بیوهها بود. سوامی ویوه کاناندا (1826-1902) توحید عرفانی و اصلاح اجتماعی را موعظه میکرد بیآنکه طرفدار حذف کاستها یا پرستش اصنام باشد.
بال گنگادار تیلاک (1856-1920) به تقویت آگاهی اجتماعی و ملّیگرایی سیاسی کمک کرد. او طرفدار فرهنگ باستانی آریایی بود و اعتقاد داشت که بهاگاوادگیتا را باید به معنای سرسپردگی خالصانه به خدمت غیرخودخواهانه درک کرد. مهاتما گاندی (1869-1948) برای تحقق بخشیدن به جامعهای مبارزه میکرد که آزاد از سلطهی خارجی و عاری از خشونت باشد و در آن همهی افراد ارزش برابر داشته باشند. او در آیین هندو هیچ توجیهی برای لمسناپذیری [نجسها] نمییافت. اصل ساروودایای گاندی (سعادت عمومی) که وینوبا بهاوه (1895-1982) و سایر طرفداران گاندی از آن حمایت میکردند، به معنای اقدام عملی برای بهبود کیفیت زندگی نیازمندان است. در فلسفه سری اوروبیندو (1827-1950) که قبلاً از فعالان سیاسی بود، تکالم، به مثابه اصل بنیادی جامعه و جهان، جای مایا (توهم) را گرفت.
از نظر جواهر لعلنهرو (1889-1964)، اولین نخستوزیر هندوستان، جامعه باید تجسم دموکراسی، سوسیالیسم و سکولاریسم باشد – به معنای وفاداری به وحدت اساسی هند- و از فرقهگرایی (خواخواهیهای اجتماعات محلّی و دینی) دور شود. سارواپلی رادهاکریشنان (1888-1975) فیلسوف و رئیسجمهور هند، نوعی آرمانگرایی هندی را منجی تمدن میدانست برای رهایی از استثمار فنآوری تجاری غرب. بنا به تعریف رادهاکریشنان، سکولاریسم به معنای باورهای غیردینی یا بیخدایی نیست، بلکه بر آن دسته از ارزشهای معنوی تأکید دارد که به طرق گوناگون قابل حصولاند. هماهنگی آرمانی بود که به جای رقابت باید به نظام کاستی تزریق میشد (Radhakrishnan, 1927).
تفکر اجتماعی هندویی در قرن بیستم با تعارض فزایندهای میان اصول سکولاریسم و هندوتوا (احیاگری هندویی) مشخص میشود که در آن بهارا ت (هند) با آیین هندویی یکسان دانسته میشود. این تنش با نهضت وحدت هندوهای همهی فرقهها، کاستها و مناطق همراه بوده است. هدف رشتریا سووایامسواک سنگ (اتحادیهی داوطلبان ملّی) که دکتر کشاو بالیرام هجوار (1889-1940) در 1925 تأسیس کرد، این بود که اعتماد به نفس هندوها و حس وظیفهشناسی مدنی آنها را از طریق شرکتدادن جوانان در خدمات اجتماعی منضبط بیدار کند. در 1964 ویشوا هندو پاریشاد (سازمان جهانی هندوها) براساس روحیهی مشابهی برای متحد ساختن هندوها تأسیس شد. بسیاری از هندوها که از تصور حمایت حکومت هند از اقلیتها به خشم آمده بودند، روشهای ستیزهجویانهتری در پیش گرفتند که محور اتحاد آنها مبارزه برای ساختن معبدی به جای مسجد به عنوان محلّ تولد «راما» در آیودهیا بود. نمایندهی سیاسی این فعالیتها که با الهام از آرمانسازی از گذشتهی هندوها صورت میگیرد، حزب بهاراتیا جاناتا (BIP) است.
تحلیلگران جامعهی هندو، این جامعه را براساس فرایندهای گوناگونی درک و تحلیل کردهاند، مثلاً براساس رابطهی تعاملی میان سنت کبیر و صغیر (آیین هندویی پانهندی و شکلهای محلّی آیین هندویی). سرینیواس از فرایند برهمنشدن (فرایندی که اعضای کاستهای پایینتر رفتارهای خود را چنان تغییر میدهند که شبیه رفتارهای کاست برهمن شود) سخن میگوید. فرایندهای دیگری که معمولاً به آنها اشاره میشود عبارت است از دنیوی شدن (یعنی هرآنچه به وضوح جنبهی دینی دارد، مثل عقیده به ماوراءالطبیعه، نقش کماهمیتتری در زندگی مردم ایفا میکند)، مدرن شدن، صنعتی شدن، شهری شدن (میلیونها نفر به نحو بیسابقهای از روستاها به طرف شهرها حرکت میکنند) و غربی شدن (یعنی رفتارهایی که با برهمن شدن منافات دارند که به معنای گرایش به مصرف گوشت و الکل نیز میتواند باشد).
منبع مقاله :
آوتوِیت، ویلیام. باتامور، تام؛ (1392)، فرهنگ علوم اجتماعی قرن بیستم، ترجمه: حسن چاوشیان، تهران: نشر نی، چاپ اول