خانه » همه » مذهبی » ابن عاشور و تفسير التّحرير و التّنوير(2)

ابن عاشور و تفسير التّحرير و التّنوير(2)

ابن عاشور و تفسير التّحرير و التّنوير(2)

ابن عاشور در روشن نمودن مفاهيم آيه‏هاى قرآن از روايات و ديگر آيات قرآنى كمك مى‏گيرد. نگاهى به تفسيرش هر خواننده دقيقى را برآن مى‏دارد تا تفسير وى را در رديف تفاسير مأثور قرار دهد. در اين روش چنان پيش رفته است كه از روايت و آيات در روشن نمودن مفاهيم آيات، بيان مجملات و مبهمات آيات، ذكر شاهد قرآنى براى وجوه محتمل

dba84b41 208d 4ceb 8d11 50474196e5d6 - ابن عاشور و تفسير التّحرير و التّنوير(2)

0013747 - ابن عاشور و تفسير التّحرير و التّنوير(2)
ابن عاشور و تفسير التّحرير و التّنوير(2)

 

نويسنده:نصرت خاور نجفي

 

ابن عاشور در روشن نمودن مفاهيم آيه‏هاى قرآن از روايات و ديگر آيات قرآنى كمك مى‏گيرد. نگاهى به تفسيرش هر خواننده دقيقى را برآن مى‏دارد تا تفسير وى را در رديف تفاسير مأثور قرار دهد. در اين روش چنان پيش رفته است كه از روايت و آيات در روشن نمودن مفاهيم آيات، بيان مجملات و مبهمات آيات، ذكر شاهد قرآنى براى وجوه محتمل در آيات، بيان معانى واژه‏هاى قرآنى و… بهره جسته است. براى مثال، در توضيح مفهوم آيه «و خلقناكم ازواجاً…» (نبأ /8) به آيه «وجعل منها زوجها ليسكن اليها» (اعراف /189) استناد نموده، مى‏گويد: «خداى بزرگ در اين آيه بر مردم به جهت خلقشان و قرار دادن همسرى براى آنها كه اسباب انس و تعاونشان به شمار مى‏رود، منت مى‏نهد».
علاوه بر اين مفهوم، وى آيه را دليلى بر خلق اول و دوم مى‏داند و مطابق اين مفهوم، آيه را هم معنا با آيه «و يقول الانسان أاذا ما متّ لسوف اخرج حياً…» (مريم /67-66) برمى‏شمرد.26 يا عبارت «.. قتل اولادهم…» (انعام /137) را در بيان علت قتل مجمل مى‏شمارد و بيان آن را در آيه «ولاتقتلوا اولادكم خشية إملاق» (اسراء /31) مى‏جويد يا آيه «و قيل ادعوا شركاءكم فدعوهم فلم يستجيبوا لهم و رأوا العذاب…» (قصص /64) را مشتمل بر دو احتمال مى‏داند و براى يكى از آنها شاهد قرآنى مى‏آورد و به آيه «و سكنتم فى مساكن الذين ظلموا انفسهم و…» (ابراهيم /45) استناد مى‏كند.27 و در تفسير آيه «يوم ينفخ فى الصور فتأتون افواجاً» (نبأ /18) پس از بيان معناى «افواج» و «فوج» در تأييد معناى موردنظر از آيه «… كلّما ألقى فيها فوج سألهم خزنتها ألم يأتكم نذير» (ملك /8) كمك مى‏گيرد.28
همانطور كه در گذشته ياد شد، ابن عاشور از روايت هم در توضيح آيات بهره برده است. براى نمونه، وى آيه «يا ايّها الذين آمنوا اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم…» (نساء /59) را چنين تفسير مى‏كند: «آيه گواه بر اين امر است كه اطاعت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تماماً خير است».29 وى در تأييد مفهوم مطرح شده حديثى از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را شاهد مى‏آورد.30 و در برداشتن ابهام از عبارات «صلاة وسطى»31، «كوثر»32، «شجرة ممنوعه»33 و… به روايت‏هاى رسيده استناد مى‏كند. يا در بيان معناى «تبشير» در تفسير آيه «يا زكريا انّا نبشّرك بغلامٍ…»(مريم /7) از دو روايت رسيده كمك گرفته و بر اين باور است كه اين واژه به معناى «وعده به عطا» است.34 گاهى هم براى وجوه احتمالى آيه شاهد روايى مى‏آورد. براى نمونه، در تفسير آيه «و لاتلقوا بأيديكم الى التهلكة» (بقره /195) ضمن آوردن احتمال‏هاى گوناگون، براى برخى از آنها شاهد روايى آورده است.35
علاوه بر اين، ابن عاشور در تفسير آيات احكام و آيات اعتقادى به مباحث كلامى و فقهى بها بخشيده و حجم زيادى از تفسيرش را به اين گونه مباحث اختصاص داده است. به ديگر سخن، ابن عاشور هر جا كه لازم بداند، به طرح مباحث كلامى مى‏پردازد. وى در بحث‏هاى كلامى تلاش نموده است تا با آزادانديشى و تعقل گرايى راهى جداى از فضاى اشعرى حاكم بر جامعه بپيمايد. با وجود اين، گاهى بر ديدگاه اشاعره صحه مى‏گذارد و اگر منصفانه داورى كنيم در تفسيرش به تأييد معتزله نيز پرداخته است. وى در مباحث اختلافى كوشيده است تا در آغاز به ديدگاه مشترك و مورد اتفاق همه مذاهب اشاره كرده، سپس موارد اختلاف را بياورد. در اين راستا، گاهى ديدگاه خود را مى‏آورد و گاهى سكوت مى‏كند. براى مثال، وى در شرح و توضيح عصمت انبيا، به اتفاق علما بر عصمت آنها از شرك، قبل از نبوت اشاره مى‏كند، سپس اختلافات موجود و دليل هر يك را مى‏آورد.36
گاهى ابن عاشور به نقد ديدگاه مذاهب كلامى مى‏پردازد. درباره «ايمان و اسلام» بحث بسيار كاملى مطرح مى‏كند، نظريه‏هاى مختلف را آورده، به نقد آنها مى‏پردازد. وى در نقد ديدگاه خوارج و معتزله درباره «ايمان» سرسختانه گام برداشته، توضيح آنها از ايمان را نمى‏پذيرد.37 و بر اين باور است كه عمل مرتبه‏اى غير از ايمان و همان تصديق است و ارتكاب عملى خلاف شرع، با ايمان فرد منافاتى نداشته، سبب بيرون شدن وى از اسلام نمى‏گردد.38
همچنين، ابن عاشور ديدگاه خوارج را مبنى بر كافر بودن ترك كننده اعمال (فعل واجب و ترك محرّمات) نمى‏پذيرد و اعتقاد به خلود و جهنمى بودن اين دسته از افراد را سبب نقض اصل دين مى‏شمارد. وى گفتار خوارج را مخالف عقل دانسته، مى‏پرسد: آيا كسى مى‏پذيرد، امت اسلامى كه مسلماً بيشتر آنها گناهكار هستند، همگى كافر باشند.39
ابن عاشور آياتى را كه مخالف با نظر خويش مى‏يابد، تأويل مى‏كند. براى مثال، در تفسير آيه «ختم اللَّه على قلوبهم…»(بقره /7) براى از بين بردن توهم جبر، اسناد «ختم» به «اللَّه» را مجاز دانسته، مراد از آيه را نفوذناپذيرى حق در عقول كافران برمى‏شمارد.40
همانطور كه گفته شد، ابن عاشور كوشيده است، خود را از تأثيرهاى اشعرى‏گرى رها ساخته، جداى از انديشه‏هاى اشعرى حاكم بر جامعه خود به كمك عقل، خويش را در مباحث كلامى صاحب‏نظر گرداند. با مطالعه تفسيرش مى‏توان به خوبى دريافت كه وى در اين مسير گام نهاده و گاهى نظريه‏هايش متفاوت از اشاعره است. براى مثال، وى نظراشاعره مبنى بر «بى غرض بودن افعال خدا» را سفسطه معرفى مى‏كند و بر اين باور است كه افعال الهى مشتمل بر حكمت و مصلحتى است كه ثمره آن افعال است.41 ابن‏عاشور در موضوع‏هايى، چون: «ميزان»42 و «رؤيت خدا»43 نيز نظرى متفاوت از اشاعره دارد.
مباحث فقهى اين تفسير نيز كم‏نظير است. ابن عاشور به كمك روايات و با آوردن آراى بزرگان فقه اهل سنت به توضيح آيات احكام پرداخته است. در بين آراى آمده در اين تفسير مى‏توان ديدگاه‏هايى فقهى اماميه را نيز يافت. براى مثال در تفسير آيه «.. فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق و امسحوا برؤوسكم و ارجلكم الى الكعبين» (مائده /6) در كنار آراى ديگر عالمان فقه، ديدگاه اماميه44 و طبرى45 هم به چشم مى‏خورد.46
گاهى ابن عاشور آراى فقهى عالمان فقه را رد مى‏كند، براى مثال، مى‏توان به آيه «واذا ضربتم فى الارض فليس عليكم جناحٌ ان تقصروا من الصلاة…» (نساء /101) اشاره نمود. ابن عاشور ضمن اشاره به ديدگاه افرادى، مانند: اسماعيل بن عُليه، آن ديدگاه‏ها را نقد مى‏كند. آنها بر اين باورند كه نماز خوف فقط با امامت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم امكان‏پذير و قابل اجرا است. ابن عاشور اين ديدگاه را سست دانسته، ادله خود را چنين برمى‏شمرد:
الف – مخالفت عمل صحابه با ديدگاه آنها
ب – اين گروه به مفهوم مخالفه آيه توجه نكرده‏اند؛ آيه بر اختصاص امامت بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم دلالت نمى‏كند.
ج – جمهور عالمان فقه اتفاق دارند كه نماز خوف براى تمام مسلمانان تا ابد قانون‏گذارى شده است.47

علوم قرآن در التحرير و التنوير
 

دانش هاو فنونى كه در فهم و درك هر چه بيشتر قرآن نقش سازنده‏اى دارند را «علوم قرآن» مى‏نامند.
با بررسى و مطالعه تفسير «التحرير و التنوير» مى‏توان پاره‏اى از اين دانش‏ها را شمارش كرد. مانند: محكم و متشابه، نسخ، اعجاز، قراءات، متشابه لفظى، عام و خاص، تحريف ناپذيرى قرآن و… .
اينك براى آشنايى با ديدگاه ابن عاشور، به چند موضوع از موضوع‏هاى بالا به شكل بسيار كوتاه مى‏پردازيم.

الف – اعجاز
 

اعجاز قرآن كريم به تواتر ثابت شده است، همانگونه كه ابن عاشور خاطرنشان مى‏كند تواتر آن براى عرب حسى و بديهى و براى ديگران نقلى است. يكى از دلايل مهمِ اعجاز قرآن، ناتوانى عرب از معارضه با قرآن كريم است. در توضيح علت ناتوانى عرب از آوردن مانند قرآن، دو ديدگاه آورده شده است:
الف – فصاحت و بلاغت قرآن چنان بالاست كه عرب فصيح قادر به آوردن مانند آن نيست.
ب – عرب‏ها بر آوردن مانند قرآن توانايى دارند ،ولى خدا آنها را از اين كار بازداشته است. اين نظريه به «صرفه» شهرت يافته است.48
ابن عاشور ديدگاه نخست را مى‏پذيرد و ديدگاه دوم را به علت تواتر تاريخى پيرامون اين سه مسأله رد مى‏كند:
الف – دشمنى جميع عرب با پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم.
ب – مسأله تحدى قرآن.
ج – فصاحت و بلاغت بى‏مانند عرب
نكته شايان ذكر ديگر آن است كه اين مفسّر از طرفداران اعجاز علمى قرآن است و طرح نكات علمى مناسب با آيات را در تفسيرش بدون اشكال مى‏داند.49 ابن عاشور بر اين باور است كه قرآن همه آنچه كه به هدايت و سعادت بشرى مربوط باشد را در بردارد. با چنين ديدگاهى، مى‏توان وى را از طرفداران «جامعيت قرآن» دانست، البته بايد گفت كه وى بين جامعيت و شمول قرآن تفاوت نهاده است. وى قرآن را جامع برنامه‏هاى هدايتى مى‏داند و از سوى ديگر، ديدگاهى كه قرآن را دربردارنده همه چيز مى‏داند را نمى‏پذيرد.50 با چنين باورى طرح مباحث علمى و مدد گرفتن از آن مباحث در تفسير آياتى كه از مراحل جنينى، بارش باران و… سخن مى‏گويند را امرى ضرورى مى‏شمارد. به ديگر سخن، وى اشاره‏هاى علمى آورده شده در قرآن را كلام الهى مى‏داند كه هدف از آنها هدايت و ارشاد است.51

ب – نسخ
 

نسخ در لغت به معناى «ازاله شى‏ء با شى‏ء ديگر» است.52 ابن عاشور ضمن پذيرش اين معنا، در تعريف اصطلاحى آن مى‏آورد: نسخ، برداشتن حكم شرعى‏اى است كه دوام آن معلوم است، بدين ترتيب، از تعريف نسخ «حكمى كه داراى غايت و انتهاست» خارج مى‏شود.53
طاهر بن عاشور «نسخ تلاوت و حكم با هم» و «نسخ حكم و بقاى تلاوت» را مى‏پذيرد، ولى «نسخ تلاوت و بقاى حكم» را بى‏فايده مى‏شمارد.54 ابن عاشور به مانند ديگر عالمان علوم قرآنى، نسخ در آياتى از قرآن را مى‏پذيرد، براى مثال: «الزانية والزانى فاجلدوا كلّ واحد منهما» (نور /2) را ناسخ «واللاتى يأتين الفاحشه من نسائكم…» (نساء /15) مى‏داند. وى حكم آمده در آيه دوم سوره نور را شديدتر از حكم آيه پانزده سوره نساء دانسته، چون اوايل سوره نساء قبل از سوره نور نازل شده است. در توضيح مطلب مى‏گويد: بدون شك، عقوبت آمده در سوره نساء آغاز تشريع عقوبت زناست.55
در مقابل اين‏گونه آيات، ابن عاشور نسخ پاره‏اى ديگر را نمى‏پذيرد. براى مثال: نسخ مطرح شده در آيات «وأشهدوا ذوى عدل منكم…» (طلاق /2) و «ممن ترضون من الشهداء…» (بقره /282) و «أو آخران من غيركم…» (مائده /106) را رد مى‏كند.56 وى پذيرش شهادت غيرمسلمان را ويژه وصيّت در سفر مى‏داند، آن هم در صورتى كه مسلمانى نباشد.57
نكته شايان ذكر ديگر آن است كه ابن عاشور ديدگاه متقدّمان درباره نسخ پاره‏اى از آيات را، از قبيل «بيان و تخصيص» مى‏داند و بر اين باور است كه مراد آنها نسخ اصطلاحى متأخّران نيست.58

ج – متشابه لفظى «آيات شبيه يكديگر»
 

متشابهات (مشتبهات القرآن) شاخه‏اى از علوم قرآن به شمار مى‏رود. سيوطى مى‏گويد: مراد از اين نوع، آوردن قصّه يا مطلبى مشابه در قرآن است، به گونه‏اى كه بخشى از آن در آيه‏اى، متفاوت از آيه ديگر آمده باشد.59
ابن عاشور هم در تفسيرش از اين نوع آيات غافل نمانده است. وى در توضيح اختلاف اينگونه آيات، گاهى ديدگاه ديگران بويژه صاحب «درّةالتنزيل»60 و گاهى فقط ديدگاه خود را مى‏آورد. براى نمونه، وى در توجيه تشابه موجود در آيات «كونوا قوّامين بالقسط شهداء للَّه» (نساء /135) و «كونوا قوامين للَّه شهداء بالقسط» (مائده /8) مى‏گويد، آيه نخست بعد از آيات مربوط به احكام قضا و حقوق قرار گرفته است. در آن آيات به احكام معامله بين زنان و مردان اشاره مى‏شود. بنابراين عدل از درجه اهميّت بيشترى نسبت به شهادت برخوردار است. به همين جهت در اين آيه، نخست «قسط» آمده و «قوامين» به «باء» متعدى شده است، اما آيه دوم بعد از ذكر «ميثاق اللَّه» آمده است و اين در حالى است كه آيه در مقام تشويق به قيام «للَّه» و وفاى به عهد است. به ديگر سخن، وفاى به عهد همان شهادت است. بنابراين به علت تناسب با وفاى به عهد، شهادت مقدم و قبل از «قسط» ذكر شده است و «قوامين» هم با «لام» متعدى شده است61 يا درتوضيح تشابه آيه «الر تلك آيات الكتاب المبين» (يوسف /1) و آيه «الر تلك آيات الكتاب الحكيم» (يونس /1) مى‏گويد: «سوره يوسف در بردارنده قصّه‏اى است كه عربها حتى به طور اجمالى از آن آگاه نبودند برخلاف داستان انبياى ديگر، مانند: هود، صالح و… بدين ترتيب واژه «مبين» به اين نكته اشاره دارد كه قرآن اين گونه قصه‏ها را براى عرب بيان كرده است.»62

برجستگى‏هاى ويژه التحرير و التنوير
 

در اين مجال به برخى از برجستگى‏هاى اين تفسير اشاره مى‏شود:
1 – با مطالعه چند جلد از تفسير «التحرير و التنوير» به خوبى بر خواننده آشكار مى‏شود كه مفسّر بر دانش‏هايى چون: نحو، حديث، فقه، اصول و… تسلط كافى داشته و در سايه چنين آگاهى و تسلّطى توانسته است به نيكى از معانى قرآن پرده بردارد.
2 – با نگاهى به آيات مربوط به انبياى گذشته آشكار مى‏گردد كه مفسّر در روشن نمودن ابعاد مختلف آيه از دو كتاب تورات و انجيل بسيار بهره برده است. اين امر نشان از احاطه وى بر اين دو كتاب دارد. براى مثال در تفسير آيه 135 اعراف مى‏گويد: «فلما كشفنا…» خبر مى‏دهد كه موسى‏عليه السلام براى رفع طاعون دعا نمود و به دعاى وى طاعون برداشته شد، اين داستان در تورات صريحاً ذكر شده و در اين آيه به سبب ايجاز در كلام حذف گرديده است.63 همچنين ابن عاشور براى روشن نمودن داستان «صلب عيسى» با استناد به آيه قرآنى و انجيل برنابا اعلام مى‏كند كه عيسى‏عليه السلام كشته نشده است، البته در تفسيرش به اختلاف فرق مسيحى در اين مورد اشاره مى‏كند.64
3 – ابن عاشور در تفسيرش، هر جا كه لازم بداند، مواضع سجود آيات قرآنى را مشخص مى‏كند. وى در تعيين مواضع سجود به سه معيار متمسّك مى‏شود، بدين‏گونه:
الف – تصريح خود آيه ب – عمل پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم ج – اتفاق و اجماع امت بر آن
براى مثال، ابن عاشور آيه 58 سوره مريم را با استناد به عمل پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم65، آيه 25 نمل را با استناد به تصريح خود آيه66 و آيه 60 فرقان را با استناد به اتفاق امت67 از مواضع سجود برمى‏شمرد.
4 – از ويژگى‏هاى آشكار تفسير ابن عاشور، عدم توجه مفسّر به فضايل سوره‏ها است. گاهى مفسّر، بدون ذكر متن روايت اشاره مى‏كند كه رواياتى در فضيلت سوره يا آيه از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم رسيده است.68
5- بيان تقسيمات سوره‏هاى قرآنى از برجستگى‏هاى «التحرير و التنوير» است. براى مثال، ابن عاشور با تعريف «سور مفصل» سوره حجرات را اولين سوره از اين سوره‏ها برمى‏شمرد69 و سوره عبس را اولين سوره از سوره‏هاى «اوسط المفصل» و سوره ليل را آخرين سوره از اين سوره‏ها مى‏داند.70
6 – تفصيل بيش از حد مباحث نحوى و بلاغى در اين تفسير، گاهى خواننده را ملول ساخته، از زيبايى اين تفسير مى‏كاهد. براى مثال، شرح بيش از حد كلماتى، چون «ماذا»71، «ويل»72 و… اين تفسير را به يك كتاب نحو تبديل كرده است؛ مى‏توان با گردآورى اين‏گونه مباحث، يك كتاب نحوى مستقل از تفسير ابن عاشور را به چاپ رساند.
7 – تفسير التحرير و التنوير خالى از مباحث اخلاقى نيست. ابن عاشور متناسب با آيه، با بهره‏گيرى از كتاب‏هاى اخلاقى به بيان مطالبى پيرامون موضوع اخلاقى مطرح شده در آيه مى‏پردازد. براى مثال، در تفسير عبارت «غير المغضوب» به بيان ديدگاه حكماى اخلاق درباره «غضب» مى‏پردازد.73
8 – يكى از برجستگى‏هاى تفسير التحرير و التنوير، توجه به اوضاع جارى در جامعه مسلمان است. ابن عاشور، گاهى به حاكمان و مسئولان مسلمان هشدارها و تذكّراتى مى‏دهد كه نشان از نگرانى وى دارد. وى عملكرد حاكمان امت‏هاى اسلامى را بر سرنوشت ملتها مؤثر دانسته، آنان را در پيشگاه امت‏هاى‏شان مسئوول برمى‏شمارد و از خيانت در امانت محوّل شده بر ايشان برحذر مى‏دارد74 و آنها را موظف به تأمين امنيت، حفظ مرزهاى اسلامى و حفظ اموال امت‏هاى‏شان و… مى‏داند. در اين راستا، نقش عالمان دينى را در سعادت امت‏ها مؤثر دانسته و بر اين باور است كه هدايت مردم و حاكمان آنها به راه حق و درست بر عهده عالمان دينى است.75 در جايى ديگر از تفسيرش، مفسّر اصلاح‏گر ما، اصلاحات عقيدتى را مادر تمام اصلاحات اجتماعى معرفى مى‏كند و با تصريح به اين اصل، امت‏هاى اسلامى را به آن تشويق مى‏كند و گسترش آزادى و رهايى از بند ديگران را از اصول مهم دين اسلام برمى‏شمرد و بارى ديگر از گرايش‏هاى اصلاحى خويش پرده برمى‏دارد و جامعه اسلامى را به رهايى از بند استعمار فرامى‏خواند. با چنين رويكردى، مفسّر ما، تفسيرش را در رديف تفاسير عصرى قرار مى‏دهد.76

پي نوشت ها :
 

26 – همان، 16/30.
27 – همان، 92/20.
28 – همان، 28/30.
29 – همان، 13/16.
30 – همان.
31 – همان، 446/2.
32 – همان، 503/30.
33 – همان، 418/1.
34 – همان، 13/16.
35 – همان، 210/2.
36 – همان، 353/30.
37 – آنها بر اين باورند كه ايمان همان اعتقاد، قول و عمل است.
38 – التحرير و التنوير، 268-262/1.
39 – همان.
40 – همان، 253/1.
41 – همان، 374/1.
42 – همان، 62-61 62/17.
43 – همان، 329/29 252 – 251/6.
44 – اماميه به «مسح رجلين» نظر دارد، براى آگاهى بيشتر، ر.ك: العروة الوثقى، محمد كاظم طباطبايى يزدى، چاپ سوم، مؤسسه الاعلمى، بيروت، 1409 ه ، 210/1.
45 – طبرى حكم به تخيير «مسح» و «غسل» مى‏دهد. جامع البيان، محمد بن جرير طبرى، دارالفكر، بيروت، 1415 ه ، 177/6.
46 – التحرير و التنوير، 52/5.
47 – همان، 240/4.
48 – براى آگاهى بيشتر، ر.ك: الاتقان، جلال‏الدين سيوطى، تحقيق مصطفى ديب البغا، چاپ پنجم بيروت، 1422 ه ، 1005/2.
49 – براى آشنايى با اين ديدگاه ابن عاشور، ر.ك: التحرير و التنوير، 20/18 31/8 و…
50 – همان، 203/13.
51 – براى آگاهى بيشتر در اين موضوع، ر.ك: التمهيد، محمد هادى معرفت، چاپ مهر، قم، 1397 ه. ، 13/6؛ اعجاز القرآن و البلاغة النبوية، مصطفى صادق رافعى، چاپ چهارم، مطبعة الاستقامة، 1359 ه /، 216.
52 – مفردات فى غريب القرآن، راغب اصفهانى، تحقيق محمد سعيد گيلانى، المكتبة المرتضوية، بى‏تا، /490.
53 – التحرير و التنوير، 639/1
54 – همان.
55 – همان، 56/4؛ براى آگاهى بيشتر، ر.ك: 42-41/28 450/2 500/2.
56 – گروهى از قرآن پژوهان، دو آيه نخست را ناسخ آيه سوم مى‏دانند.
57 – التحرير و التنوير، 256/5؛ براى آگاهى بيشتر از ديدگاه ابن عاشور، ر.ك: 200/2 597/2 173/3.
58 – براى آگاهى بيشتر، ر.ك: همان، 597/2 173/3.
59 – اتقان 995/2.
60 – براى نمونه، ر.ك: التحرير و التنوير، 94/12.
61 – التحرير و التنوير، 55/5؛ براى آگاهى بيشتر ر.ك: 42/8 39-38/2 35-34/9 281/19.
62 – همان، 7/12 8/11.
63 – همان، 257/8؛ براى آگاهى بيشتر، ر.ك: 466/2 492/1.
64 – همان، 307/4.
65 – همان، 59-58/16.
66 – همان، 251/19.
67 – همان، 84/19.
68 – همان، 8/6.
69 – همان، 179/26.
70 – همان، 89/30.
71 – همان، 102/11.
72 – همان، 79/1.
73 – همان، 195/1؛ براى آگاهى بيشتر ر.ك: 277/1.
74 – همان، 212/24.
75 – همان، 48/22.
76 – براى آگاهى بيشتر، ر.ك: قرآن و تفسير عصرى، محمد على ايازى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، تهران، 1372 ش، /54.
منبع:www.maarefquran.org

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد