ابن عاشور و تفسير التّحرير و التّنوير(2)
ابن عاشور و تفسير التّحرير و التّنوير(2)
علاوه بر اين مفهوم، وى آيه را دليلى بر خلق اول و دوم مىداند و مطابق اين مفهوم، آيه را هم معنا با آيه «و يقول الانسان أاذا ما متّ لسوف اخرج حياً…» (مريم /67-66) برمىشمرد.26 يا عبارت «.. قتل اولادهم…» (انعام /137) را در بيان علت قتل مجمل مىشمارد و بيان آن را در آيه «ولاتقتلوا اولادكم خشية إملاق» (اسراء /31) مىجويد يا آيه «و قيل ادعوا شركاءكم فدعوهم فلم يستجيبوا لهم و رأوا العذاب…» (قصص /64) را مشتمل بر دو احتمال مىداند و براى يكى از آنها شاهد قرآنى مىآورد و به آيه «و سكنتم فى مساكن الذين ظلموا انفسهم و…» (ابراهيم /45) استناد مىكند.27 و در تفسير آيه «يوم ينفخ فى الصور فتأتون افواجاً» (نبأ /18) پس از بيان معناى «افواج» و «فوج» در تأييد معناى موردنظر از آيه «… كلّما ألقى فيها فوج سألهم خزنتها ألم يأتكم نذير» (ملك /8) كمك مىگيرد.28
همانطور كه در گذشته ياد شد، ابن عاشور از روايت هم در توضيح آيات بهره برده است. براى نمونه، وى آيه «يا ايّها الذين آمنوا اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم…» (نساء /59) را چنين تفسير مىكند: «آيه گواه بر اين امر است كه اطاعت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم تماماً خير است».29 وى در تأييد مفهوم مطرح شده حديثى از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم را شاهد مىآورد.30 و در برداشتن ابهام از عبارات «صلاة وسطى»31، «كوثر»32، «شجرة ممنوعه»33 و… به روايتهاى رسيده استناد مىكند. يا در بيان معناى «تبشير» در تفسير آيه «يا زكريا انّا نبشّرك بغلامٍ…»(مريم /7) از دو روايت رسيده كمك گرفته و بر اين باور است كه اين واژه به معناى «وعده به عطا» است.34 گاهى هم براى وجوه احتمالى آيه شاهد روايى مىآورد. براى نمونه، در تفسير آيه «و لاتلقوا بأيديكم الى التهلكة» (بقره /195) ضمن آوردن احتمالهاى گوناگون، براى برخى از آنها شاهد روايى آورده است.35
علاوه بر اين، ابن عاشور در تفسير آيات احكام و آيات اعتقادى به مباحث كلامى و فقهى بها بخشيده و حجم زيادى از تفسيرش را به اين گونه مباحث اختصاص داده است. به ديگر سخن، ابن عاشور هر جا كه لازم بداند، به طرح مباحث كلامى مىپردازد. وى در بحثهاى كلامى تلاش نموده است تا با آزادانديشى و تعقل گرايى راهى جداى از فضاى اشعرى حاكم بر جامعه بپيمايد. با وجود اين، گاهى بر ديدگاه اشاعره صحه مىگذارد و اگر منصفانه داورى كنيم در تفسيرش به تأييد معتزله نيز پرداخته است. وى در مباحث اختلافى كوشيده است تا در آغاز به ديدگاه مشترك و مورد اتفاق همه مذاهب اشاره كرده، سپس موارد اختلاف را بياورد. در اين راستا، گاهى ديدگاه خود را مىآورد و گاهى سكوت مىكند. براى مثال، وى در شرح و توضيح عصمت انبيا، به اتفاق علما بر عصمت آنها از شرك، قبل از نبوت اشاره مىكند، سپس اختلافات موجود و دليل هر يك را مىآورد.36
گاهى ابن عاشور به نقد ديدگاه مذاهب كلامى مىپردازد. درباره «ايمان و اسلام» بحث بسيار كاملى مطرح مىكند، نظريههاى مختلف را آورده، به نقد آنها مىپردازد. وى در نقد ديدگاه خوارج و معتزله درباره «ايمان» سرسختانه گام برداشته، توضيح آنها از ايمان را نمىپذيرد.37 و بر اين باور است كه عمل مرتبهاى غير از ايمان و همان تصديق است و ارتكاب عملى خلاف شرع، با ايمان فرد منافاتى نداشته، سبب بيرون شدن وى از اسلام نمىگردد.38
همچنين، ابن عاشور ديدگاه خوارج را مبنى بر كافر بودن ترك كننده اعمال (فعل واجب و ترك محرّمات) نمىپذيرد و اعتقاد به خلود و جهنمى بودن اين دسته از افراد را سبب نقض اصل دين مىشمارد. وى گفتار خوارج را مخالف عقل دانسته، مىپرسد: آيا كسى مىپذيرد، امت اسلامى كه مسلماً بيشتر آنها گناهكار هستند، همگى كافر باشند.39
ابن عاشور آياتى را كه مخالف با نظر خويش مىيابد، تأويل مىكند. براى مثال، در تفسير آيه «ختم اللَّه على قلوبهم…»(بقره /7) براى از بين بردن توهم جبر، اسناد «ختم» به «اللَّه» را مجاز دانسته، مراد از آيه را نفوذناپذيرى حق در عقول كافران برمىشمارد.40
همانطور كه گفته شد، ابن عاشور كوشيده است، خود را از تأثيرهاى اشعرىگرى رها ساخته، جداى از انديشههاى اشعرى حاكم بر جامعه خود به كمك عقل، خويش را در مباحث كلامى صاحبنظر گرداند. با مطالعه تفسيرش مىتوان به خوبى دريافت كه وى در اين مسير گام نهاده و گاهى نظريههايش متفاوت از اشاعره است. براى مثال، وى نظراشاعره مبنى بر «بى غرض بودن افعال خدا» را سفسطه معرفى مىكند و بر اين باور است كه افعال الهى مشتمل بر حكمت و مصلحتى است كه ثمره آن افعال است.41 ابنعاشور در موضوعهايى، چون: «ميزان»42 و «رؤيت خدا»43 نيز نظرى متفاوت از اشاعره دارد.
مباحث فقهى اين تفسير نيز كمنظير است. ابن عاشور به كمك روايات و با آوردن آراى بزرگان فقه اهل سنت به توضيح آيات احكام پرداخته است. در بين آراى آمده در اين تفسير مىتوان ديدگاههايى فقهى اماميه را نيز يافت. براى مثال در تفسير آيه «.. فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق و امسحوا برؤوسكم و ارجلكم الى الكعبين» (مائده /6) در كنار آراى ديگر عالمان فقه، ديدگاه اماميه44 و طبرى45 هم به چشم مىخورد.46
گاهى ابن عاشور آراى فقهى عالمان فقه را رد مىكند، براى مثال، مىتوان به آيه «واذا ضربتم فى الارض فليس عليكم جناحٌ ان تقصروا من الصلاة…» (نساء /101) اشاره نمود. ابن عاشور ضمن اشاره به ديدگاه افرادى، مانند: اسماعيل بن عُليه، آن ديدگاهها را نقد مىكند. آنها بر اين باورند كه نماز خوف فقط با امامت پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم امكانپذير و قابل اجرا است. ابن عاشور اين ديدگاه را سست دانسته، ادله خود را چنين برمىشمرد:
الف – مخالفت عمل صحابه با ديدگاه آنها
ب – اين گروه به مفهوم مخالفه آيه توجه نكردهاند؛ آيه بر اختصاص امامت بر پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم دلالت نمىكند.
ج – جمهور عالمان فقه اتفاق دارند كه نماز خوف براى تمام مسلمانان تا ابد قانونگذارى شده است.47
علوم قرآن در التحرير و التنوير
دانش هاو فنونى كه در فهم و درك هر چه بيشتر قرآن نقش سازندهاى دارند را «علوم قرآن» مىنامند.
با بررسى و مطالعه تفسير «التحرير و التنوير» مىتوان پارهاى از اين دانشها را شمارش كرد. مانند: محكم و متشابه، نسخ، اعجاز، قراءات، متشابه لفظى، عام و خاص، تحريف ناپذيرى قرآن و… .
اينك براى آشنايى با ديدگاه ابن عاشور، به چند موضوع از موضوعهاى بالا به شكل بسيار كوتاه مىپردازيم.
الف – اعجاز
اعجاز قرآن كريم به تواتر ثابت شده است، همانگونه كه ابن عاشور خاطرنشان مىكند تواتر آن براى عرب حسى و بديهى و براى ديگران نقلى است. يكى از دلايل مهمِ اعجاز قرآن، ناتوانى عرب از معارضه با قرآن كريم است. در توضيح علت ناتوانى عرب از آوردن مانند قرآن، دو ديدگاه آورده شده است:
الف – فصاحت و بلاغت قرآن چنان بالاست كه عرب فصيح قادر به آوردن مانند آن نيست.
ب – عربها بر آوردن مانند قرآن توانايى دارند ،ولى خدا آنها را از اين كار بازداشته است. اين نظريه به «صرفه» شهرت يافته است.48
ابن عاشور ديدگاه نخست را مىپذيرد و ديدگاه دوم را به علت تواتر تاريخى پيرامون اين سه مسأله رد مىكند:
الف – دشمنى جميع عرب با پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم.
ب – مسأله تحدى قرآن.
ج – فصاحت و بلاغت بىمانند عرب
نكته شايان ذكر ديگر آن است كه اين مفسّر از طرفداران اعجاز علمى قرآن است و طرح نكات علمى مناسب با آيات را در تفسيرش بدون اشكال مىداند.49 ابن عاشور بر اين باور است كه قرآن همه آنچه كه به هدايت و سعادت بشرى مربوط باشد را در بردارد. با چنين ديدگاهى، مىتوان وى را از طرفداران «جامعيت قرآن» دانست، البته بايد گفت كه وى بين جامعيت و شمول قرآن تفاوت نهاده است. وى قرآن را جامع برنامههاى هدايتى مىداند و از سوى ديگر، ديدگاهى كه قرآن را دربردارنده همه چيز مىداند را نمىپذيرد.50 با چنين باورى طرح مباحث علمى و مدد گرفتن از آن مباحث در تفسير آياتى كه از مراحل جنينى، بارش باران و… سخن مىگويند را امرى ضرورى مىشمارد. به ديگر سخن، وى اشارههاى علمى آورده شده در قرآن را كلام الهى مىداند كه هدف از آنها هدايت و ارشاد است.51
ب – نسخ
نسخ در لغت به معناى «ازاله شىء با شىء ديگر» است.52 ابن عاشور ضمن پذيرش اين معنا، در تعريف اصطلاحى آن مىآورد: نسخ، برداشتن حكم شرعىاى است كه دوام آن معلوم است، بدين ترتيب، از تعريف نسخ «حكمى كه داراى غايت و انتهاست» خارج مىشود.53
طاهر بن عاشور «نسخ تلاوت و حكم با هم» و «نسخ حكم و بقاى تلاوت» را مىپذيرد، ولى «نسخ تلاوت و بقاى حكم» را بىفايده مىشمارد.54 ابن عاشور به مانند ديگر عالمان علوم قرآنى، نسخ در آياتى از قرآن را مىپذيرد، براى مثال: «الزانية والزانى فاجلدوا كلّ واحد منهما» (نور /2) را ناسخ «واللاتى يأتين الفاحشه من نسائكم…» (نساء /15) مىداند. وى حكم آمده در آيه دوم سوره نور را شديدتر از حكم آيه پانزده سوره نساء دانسته، چون اوايل سوره نساء قبل از سوره نور نازل شده است. در توضيح مطلب مىگويد: بدون شك، عقوبت آمده در سوره نساء آغاز تشريع عقوبت زناست.55
در مقابل اينگونه آيات، ابن عاشور نسخ پارهاى ديگر را نمىپذيرد. براى مثال: نسخ مطرح شده در آيات «وأشهدوا ذوى عدل منكم…» (طلاق /2) و «ممن ترضون من الشهداء…» (بقره /282) و «أو آخران من غيركم…» (مائده /106) را رد مىكند.56 وى پذيرش شهادت غيرمسلمان را ويژه وصيّت در سفر مىداند، آن هم در صورتى كه مسلمانى نباشد.57
نكته شايان ذكر ديگر آن است كه ابن عاشور ديدگاه متقدّمان درباره نسخ پارهاى از آيات را، از قبيل «بيان و تخصيص» مىداند و بر اين باور است كه مراد آنها نسخ اصطلاحى متأخّران نيست.58
ج – متشابه لفظى «آيات شبيه يكديگر»
متشابهات (مشتبهات القرآن) شاخهاى از علوم قرآن به شمار مىرود. سيوطى مىگويد: مراد از اين نوع، آوردن قصّه يا مطلبى مشابه در قرآن است، به گونهاى كه بخشى از آن در آيهاى، متفاوت از آيه ديگر آمده باشد.59
ابن عاشور هم در تفسيرش از اين نوع آيات غافل نمانده است. وى در توضيح اختلاف اينگونه آيات، گاهى ديدگاه ديگران بويژه صاحب «درّةالتنزيل»60 و گاهى فقط ديدگاه خود را مىآورد. براى نمونه، وى در توجيه تشابه موجود در آيات «كونوا قوّامين بالقسط شهداء للَّه» (نساء /135) و «كونوا قوامين للَّه شهداء بالقسط» (مائده /8) مىگويد، آيه نخست بعد از آيات مربوط به احكام قضا و حقوق قرار گرفته است. در آن آيات به احكام معامله بين زنان و مردان اشاره مىشود. بنابراين عدل از درجه اهميّت بيشترى نسبت به شهادت برخوردار است. به همين جهت در اين آيه، نخست «قسط» آمده و «قوامين» به «باء» متعدى شده است، اما آيه دوم بعد از ذكر «ميثاق اللَّه» آمده است و اين در حالى است كه آيه در مقام تشويق به قيام «للَّه» و وفاى به عهد است. به ديگر سخن، وفاى به عهد همان شهادت است. بنابراين به علت تناسب با وفاى به عهد، شهادت مقدم و قبل از «قسط» ذكر شده است و «قوامين» هم با «لام» متعدى شده است61 يا درتوضيح تشابه آيه «الر تلك آيات الكتاب المبين» (يوسف /1) و آيه «الر تلك آيات الكتاب الحكيم» (يونس /1) مىگويد: «سوره يوسف در بردارنده قصّهاى است كه عربها حتى به طور اجمالى از آن آگاه نبودند برخلاف داستان انبياى ديگر، مانند: هود، صالح و… بدين ترتيب واژه «مبين» به اين نكته اشاره دارد كه قرآن اين گونه قصهها را براى عرب بيان كرده است.»62
برجستگىهاى ويژه التحرير و التنوير
در اين مجال به برخى از برجستگىهاى اين تفسير اشاره مىشود:
1 – با مطالعه چند جلد از تفسير «التحرير و التنوير» به خوبى بر خواننده آشكار مىشود كه مفسّر بر دانشهايى چون: نحو، حديث، فقه، اصول و… تسلط كافى داشته و در سايه چنين آگاهى و تسلّطى توانسته است به نيكى از معانى قرآن پرده بردارد.
2 – با نگاهى به آيات مربوط به انبياى گذشته آشكار مىگردد كه مفسّر در روشن نمودن ابعاد مختلف آيه از دو كتاب تورات و انجيل بسيار بهره برده است. اين امر نشان از احاطه وى بر اين دو كتاب دارد. براى مثال در تفسير آيه 135 اعراف مىگويد: «فلما كشفنا…» خبر مىدهد كه موسىعليه السلام براى رفع طاعون دعا نمود و به دعاى وى طاعون برداشته شد، اين داستان در تورات صريحاً ذكر شده و در اين آيه به سبب ايجاز در كلام حذف گرديده است.63 همچنين ابن عاشور براى روشن نمودن داستان «صلب عيسى» با استناد به آيه قرآنى و انجيل برنابا اعلام مىكند كه عيسىعليه السلام كشته نشده است، البته در تفسيرش به اختلاف فرق مسيحى در اين مورد اشاره مىكند.64
3 – ابن عاشور در تفسيرش، هر جا كه لازم بداند، مواضع سجود آيات قرآنى را مشخص مىكند. وى در تعيين مواضع سجود به سه معيار متمسّك مىشود، بدينگونه:
الف – تصريح خود آيه ب – عمل پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم ج – اتفاق و اجماع امت بر آن
براى مثال، ابن عاشور آيه 58 سوره مريم را با استناد به عمل پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم65، آيه 25 نمل را با استناد به تصريح خود آيه66 و آيه 60 فرقان را با استناد به اتفاق امت67 از مواضع سجود برمىشمرد.
4 – از ويژگىهاى آشكار تفسير ابن عاشور، عدم توجه مفسّر به فضايل سورهها است. گاهى مفسّر، بدون ذكر متن روايت اشاره مىكند كه رواياتى در فضيلت سوره يا آيه از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم رسيده است.68
5- بيان تقسيمات سورههاى قرآنى از برجستگىهاى «التحرير و التنوير» است. براى مثال، ابن عاشور با تعريف «سور مفصل» سوره حجرات را اولين سوره از اين سورهها برمىشمرد69 و سوره عبس را اولين سوره از سورههاى «اوسط المفصل» و سوره ليل را آخرين سوره از اين سورهها مىداند.70
6 – تفصيل بيش از حد مباحث نحوى و بلاغى در اين تفسير، گاهى خواننده را ملول ساخته، از زيبايى اين تفسير مىكاهد. براى مثال، شرح بيش از حد كلماتى، چون «ماذا»71، «ويل»72 و… اين تفسير را به يك كتاب نحو تبديل كرده است؛ مىتوان با گردآورى اينگونه مباحث، يك كتاب نحوى مستقل از تفسير ابن عاشور را به چاپ رساند.
7 – تفسير التحرير و التنوير خالى از مباحث اخلاقى نيست. ابن عاشور متناسب با آيه، با بهرهگيرى از كتابهاى اخلاقى به بيان مطالبى پيرامون موضوع اخلاقى مطرح شده در آيه مىپردازد. براى مثال، در تفسير عبارت «غير المغضوب» به بيان ديدگاه حكماى اخلاق درباره «غضب» مىپردازد.73
8 – يكى از برجستگىهاى تفسير التحرير و التنوير، توجه به اوضاع جارى در جامعه مسلمان است. ابن عاشور، گاهى به حاكمان و مسئولان مسلمان هشدارها و تذكّراتى مىدهد كه نشان از نگرانى وى دارد. وى عملكرد حاكمان امتهاى اسلامى را بر سرنوشت ملتها مؤثر دانسته، آنان را در پيشگاه امتهاىشان مسئوول برمىشمارد و از خيانت در امانت محوّل شده بر ايشان برحذر مىدارد74 و آنها را موظف به تأمين امنيت، حفظ مرزهاى اسلامى و حفظ اموال امتهاىشان و… مىداند. در اين راستا، نقش عالمان دينى را در سعادت امتها مؤثر دانسته و بر اين باور است كه هدايت مردم و حاكمان آنها به راه حق و درست بر عهده عالمان دينى است.75 در جايى ديگر از تفسيرش، مفسّر اصلاحگر ما، اصلاحات عقيدتى را مادر تمام اصلاحات اجتماعى معرفى مىكند و با تصريح به اين اصل، امتهاى اسلامى را به آن تشويق مىكند و گسترش آزادى و رهايى از بند ديگران را از اصول مهم دين اسلام برمىشمرد و بارى ديگر از گرايشهاى اصلاحى خويش پرده برمىدارد و جامعه اسلامى را به رهايى از بند استعمار فرامىخواند. با چنين رويكردى، مفسّر ما، تفسيرش را در رديف تفاسير عصرى قرار مىدهد.76
پي نوشت ها :
26 – همان، 16/30.
27 – همان، 92/20.
28 – همان، 28/30.
29 – همان، 13/16.
30 – همان.
31 – همان، 446/2.
32 – همان، 503/30.
33 – همان، 418/1.
34 – همان، 13/16.
35 – همان، 210/2.
36 – همان، 353/30.
37 – آنها بر اين باورند كه ايمان همان اعتقاد، قول و عمل است.
38 – التحرير و التنوير، 268-262/1.
39 – همان.
40 – همان، 253/1.
41 – همان، 374/1.
42 – همان، 62-61 62/17.
43 – همان، 329/29 252 – 251/6.
44 – اماميه به «مسح رجلين» نظر دارد، براى آگاهى بيشتر، ر.ك: العروة الوثقى، محمد كاظم طباطبايى يزدى، چاپ سوم، مؤسسه الاعلمى، بيروت، 1409 ه ، 210/1.
45 – طبرى حكم به تخيير «مسح» و «غسل» مىدهد. جامع البيان، محمد بن جرير طبرى، دارالفكر، بيروت، 1415 ه ، 177/6.
46 – التحرير و التنوير، 52/5.
47 – همان، 240/4.
48 – براى آگاهى بيشتر، ر.ك: الاتقان، جلالالدين سيوطى، تحقيق مصطفى ديب البغا، چاپ پنجم بيروت، 1422 ه ، 1005/2.
49 – براى آشنايى با اين ديدگاه ابن عاشور، ر.ك: التحرير و التنوير، 20/18 31/8 و…
50 – همان، 203/13.
51 – براى آگاهى بيشتر در اين موضوع، ر.ك: التمهيد، محمد هادى معرفت، چاپ مهر، قم، 1397 ه. ، 13/6؛ اعجاز القرآن و البلاغة النبوية، مصطفى صادق رافعى، چاپ چهارم، مطبعة الاستقامة، 1359 ه /، 216.
52 – مفردات فى غريب القرآن، راغب اصفهانى، تحقيق محمد سعيد گيلانى، المكتبة المرتضوية، بىتا، /490.
53 – التحرير و التنوير، 639/1
54 – همان.
55 – همان، 56/4؛ براى آگاهى بيشتر، ر.ك: 42-41/28 450/2 500/2.
56 – گروهى از قرآن پژوهان، دو آيه نخست را ناسخ آيه سوم مىدانند.
57 – التحرير و التنوير، 256/5؛ براى آگاهى بيشتر از ديدگاه ابن عاشور، ر.ك: 200/2 597/2 173/3.
58 – براى آگاهى بيشتر، ر.ك: همان، 597/2 173/3.
59 – اتقان 995/2.
60 – براى نمونه، ر.ك: التحرير و التنوير، 94/12.
61 – التحرير و التنوير، 55/5؛ براى آگاهى بيشتر ر.ك: 42/8 39-38/2 35-34/9 281/19.
62 – همان، 7/12 8/11.
63 – همان، 257/8؛ براى آگاهى بيشتر، ر.ك: 466/2 492/1.
64 – همان، 307/4.
65 – همان، 59-58/16.
66 – همان، 251/19.
67 – همان، 84/19.
68 – همان، 8/6.
69 – همان، 179/26.
70 – همان، 89/30.
71 – همان، 102/11.
72 – همان، 79/1.
73 – همان، 195/1؛ براى آگاهى بيشتر ر.ك: 277/1.
74 – همان، 212/24.
75 – همان، 48/22.
76 – براى آگاهى بيشتر، ر.ك: قرآن و تفسير عصرى، محمد على ايازى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ اول، تهران، 1372 ش، /54.
منبع:www.maarefquran.org