خانه » همه » مذهبی » ابن عربي خلود كفار در جهنم را قبول نداشته و با توجيهي عرفاني كه رحمت خداوند كليه موجودات را فرا گرفته اين موضوع را توجيه نموده در حالي كه اين خلاف نص قرآن است.

ابن عربي خلود كفار در جهنم را قبول نداشته و با توجيهي عرفاني كه رحمت خداوند كليه موجودات را فرا گرفته اين موضوع را توجيه نموده در حالي كه اين خلاف نص قرآن است.

از جمله اعتراضاتي كه بر ابن عربي شده  اين است كه وي همة گناهكاران حتّي ملحدان و كافران را بالاخره ناجي و رستگار دانسته و به انقطاع عذاب به معناي درد و رنج حتّي از كفّار قايل شده  و گفته است كه كفار هم اگر چه در آتش دوزخ مخلدند،‌ و هرگز از آن بيرون نمي آيند، ولي پس از مدّتي آنان به آتش جهنّم عادت مي كنند و در نتيجه دوران عذاب پايان مي پذيرد و زمان نعمت و سعادت فرا مي رسد و عذاب گوارا مي گردد و در اين حالت عذاب را به واسطة عذوبت طعمش «عذاب» مي نامند كه عذاب در اصل از «عذب» به معناي شيريني گرفته شده است، و با استناد به آية«رحمتي و سعت كل شئ»[1] رحمت من همه چيز را فرا گرفته است . و فضل و رحمت الهي شامل جميع بندگانش مي شود كه او «رحمان الدنيا و الاخره است.»[2] نتيجه مي گيرد كه عذاب جاودانه نيست.
امّا آنچه كه بعد از فحص و استقراء در سير تاريخي بحث براي شخص محقق حاصل مي شود اين است كه اكثر عالمان اسلامي را در عداد طرفداران «خلود» مي يابيم، به نوعي كه هر يك از انديشورانِ سه مكتب عمدة اسلامي «اماميّه» معتزله و اشاعره بر نظريّة خلود ادّعاي اجماع كرده اند.[3]يكي از متقن ترين ادلّة طرفداران خلود، وجود آيات فراوان در قرآن كريم است كه نسبت به جاودان بودن كيفر كفار دلالت تام و صريح دارد و با تعابير مختلفي اين مدّعا را اثبات مي كند. نظير تعابير ذيل:«فالذين فيها» «نخلّدفيه» «دارالخلد» «عذاب الخلد» «عذاب مقيم» «و لا يخف عنهم العذاب» «ما هم بخارجين من النار» ، و ده ها تعبير ديگر. به طوري كه كلمة «خلود» با مشتقاتش، بيش از سي بار در قرآن استعمال شده است. كه در آيات مختلف خداوند متعال به طور صريح و بي پرده سخن از عذاب جاودانة كفار و عدم خروج از جهنّم و عدم تخفيف عذاب به ميان مي آورد و در پاسخ اهل كتاب كه معتقد بودند: عذاب الهي براي آنها موقت است. خداوند ضمن خط بطلان كشيدن بر اين توهم باز به مسأله خلود تأكيد مي كند.[4]نتيجه اين كه هر عالِم منصفي بعد از بررسي مختصر آيات مورد بحث، اذعان خواهد كرد كه دلالت اوّلية آيات بدون افزودن ضميمة خارجي در مورد خلود كفار جاي بحث و مناقشه ندارد. و اگر به اين دلالت،‌ روايات متواتر ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ كه جان واقعي آيات الهي و در حقيقت قرآن ناطق هستند، ضميمه شود،‌ احتمال اختلاف خلود را از بين خواهد برد.
و دليل معتبر و متقن ديگر بر خلود، عبارت است از روايات متواتر «نبوي» كه از فريقين منقول است و نيز روايات متواتر اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ كه در دلالت بر خلود، مانند آيات الهي صريح و نص هستند. و در اين جا به بعضي از آنها اشاره مي شود.
امام كاظم ـ عليه السّلام ـ فرمود: «لا يخلّد الله في النار الاّ اهل الكفر و الجحود و اهل الضلال و الشرك و ….»[5]يكي از عالمان يهودي دربارة عذاب خلود كفار، با زبان اعتراض و نقد به پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ گفت: اگر پروردگارت ستم روا نمي دارد چگونه كسي را كه جز چند روز «مدت محدود» گناه نكرده براي ابد در آتش جاودان مي دارد؟ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: زيرا نيّت او اين بود كه اگر عمر جاويد داشته باشد گناه كند و چنين نيّتي از كردارش بسي بدتر است.[6] و روايات ديگري از اين قبيل وجود دارد كه بخاطر ضيق مجال،جاي مطرح کردن آن ها نيست    .
و خلاصه اين كه در دلالت   ظاهري و صريح اين روايات بر خلود جاي هيچ گونه ابهام و شبهه اي نيست. اگر مسألة خلود مورد تأكيد و دلالت قطعي كتاب الله نبوده مي بايست توسّط ناطقان قرآن تذكر داده مي شد.[7]و اينكه ابن عربي در توجيه عدم خلود كفّار گفته، كه گنه كار بعد از مدّتي دراز که در آتش معذّب شد، طبع او آتشين مي گردد، آنگاه از آتش رنج نمي برد بلكه محفوظ مي شود چنانكه مار و عقرب از سمّ كشندة خود لذّت مي برند. جواب اين است كه فطريات انسان  عوض نمي شود. «فطرة الله الّتي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله»[8] نه در طول زمان عوض مي شود و نه پس از تحوّل زمين و رسيدن به صحنة قيامت، گر چه انسان مي تواند فطرت را شكوفا سازد. چنانكه پيامبران براي اين مهمّ مبعوث شده اند. در روز قيامت اگر چه برخي از طاغيان عنود به صورت حيوانات محشور و به دوزخ روانه مي شوند، ولي كاملاً مي دانند كه انسان بوده اند و هم اكنون انسان اند كه حيوان شده اند. پس ذاتيّات و فطريّات آنان از قبيل «عَرَض مفارق» نيست تا از بين برود، و ذاتيّات ديگري را جايگزين كرده باشند. بنابراين عذاب هيچ گاه عذب و گوارا نخواهد شد.[9]و در جاي ديگر كه محي الدين آية«و رحمتي وسعت كل شئ» را براي عدم خلود دست آويز خود قرار داده  و بدان استشهاد مي كند. بايد گفت: كه«خداوند از يك سو داراي دو رحمت است. يكي گسترده و مطلق است و مقابل ندارد. بلكه مقابل آن عدم است. نه غضب و هر چيزي را زير پوشش خود قرار مي دهد. يعني هر آنچه كه بتوان واژة «شئ = چيز» را بر آن گذاشت. شامل مي شود و ديگري «رحمت خاص»، نام گرفته كه در برابر غضب است.»
از سوي ديگر رحمت خداوند به نحو انفعال، عاطفه و سوزش دل نيست. بنابراين در مواردي كه احتمال دارد انسان ها اعمال عاطفه كنند خداي مهربان و رئوف دستور بي مهري مي دهد مانند:«و …. و لا تأخذكم بهما رأفة في دين الله»[10]هر يك از مردان و زنان زناكار را به صد تازيانه مجازات و تنبيه كنيد و هرگز دربارة آنان در دين خدا رأفت و ترحّم روا مداريد. پس در اجراي حدود الهي  آبروريزي  و  ترحّم در كارنيست. زيرا خداوند حكيم سراسر جهان هستي را بر اساس نقشة رحمت آفريد و همة عذاب ها، كيفرها، تلخي ها و نقص ها در جايگاه ويژه و زير پوشش رحمت مطلق قرار مي گيرد و طبق اين نقشه عام جهان را اداره مي كند. يك جا، جاي لطف و جاي ديگر جاي عذاب و خشونت است، يك جا مورد اعمال عذاب هاي مقطعي و مورد ديگر جاي عذاب جاويدان و هميشگي و يك جا مورد غضب است. بنابراين رحمت عام و گسترده مقابل ندارد. و حتّي عذاب هاي جاودان زير پوشش اين رحمت مطلق قرار دارد،‌ نه در مقابل آن. پس آنچه مقابل دارد رحمت خاص است.
بنابراين رحمت خاص و همچنين مقابل آن عذاب شامل گروههاي خاص مي شود امّا رحمت گسترده و مطلق خدا شامل همة موجودات اعم از بهشت و دوزخ و انسان و پري است. بنابراين عذاب جاويد با رحمت عام خدا منافات ندارد، بلكه عين رحمت مطلق است. گر چه با رحمت خاص جمع نمي شود لكن انسان معذّب با اختيار خويش راه شقاوتمندان   را عمداً انتخاب  نموده و خود را شقّي مي سازد.
ديگر اين که  كساني كه معتقدند رحمت خدا با جاودانه زيستن در عذاب منافات دارد چه پاسخي دارند دربارة روزي كه  به تصريح قرآن پنجاه هزار سال است.«تعرج الملائكة و الّروح اليه في يوم كان مقداره خمسين الف سنة»[11] پنجاه هزار سال از سال هاي دنيا براي كسي كه پنجاه سال عادي گناه كرده است. آيا اين مدّت با رحمت گسترده و مطلق خداوند منافات ندارد؟ بنابراين رحمت وسيع خداوند به معناي عاطفه و دلسوزي نيست. بلكه به اين معناست كه هر موجودي را به اندازة استعداد  وكسب صورت هاي باطني به كمال لايق خود مي رساند.[12]

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. تفسير موضوعي قرآن كريم، ج 5، معاد در قرآن ـ آيت الله جوادي آملي ـ حفظه الله تعالي ـ نشر اسراء.
2. جهنّم چرا؟ محمد حسن قدر دان قرا ملكي ـ مركز نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزة علميه قم.
3. فتوحات مكيّه ـ‌ محي الدين ابن عربي ـ‌ ترجمة محمد خواجوي ـ نشر مولي.
 
پي نوشت ها:
[1] . اعراف/ 156.
[2] . فتوحات مكيّه، ج 1، ص 303 ـ 164.
[3] . قدر دان قرا ملكي، محمد حسن، جهنّم چرا؟، قم، مركز نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزة علميه، ص 158.
[4] . ر.ک: بقره/ 39، 81، 80، 162، 161، مائده/ 37، يونس/ 52.
[5] . مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 8، ص 351.
[6] . صدوق، توحيد، باب الافعال، ذيل حديث 13.
[7] . قدر دان قرا ملكي، محمد حسن، جهنّم چرا؟، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزة علميه، ص 168 ـ 166.
[8] . احزاب/ 179.
[9] . جوادي آملي، عبدالله، تفسير موضوعي قرآن كريم، معاد در قرآن، نشر اسراء، ج 55، ص506 ـ 505.
[10] . نور/ 2.
[11] . معارج/ 4.
[12] . جوادي آملي، تفسير موضوعي، ج 5، ص 495 ـ 494.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد