خانه » همه » مذهبی » ابوهریره در تاریخ اسلام (1)

ابوهریره در تاریخ اسلام (1)

ابوهریره در تاریخ اسلام (1)

نووی می گوید : وذلک لان راوى أحد هذه الاحادیث أبو هریره رضى الله عنه وهو متأخر الاسلام أسلم عام خیبر سنه سبع بالاتفاق . شرح النووی على صحیح مسلم ج۱ ص۲۲۰
راوی یکی از این روایات ابوهریره است و او دیر اسلام آورد ؛ اسلام او به اجماع در سال خیبر ، سال هفتم بوده است.

62dde868 6d73 482e a572 e895a78a4660 - ابوهریره در تاریخ اسلام (1)
0002065 - ابوهریره در تاریخ اسلام (1)
ابوهریره در تاریخ اسلام (1)

تازه مسلمان ِ جنگ خیبر:

نووی می گوید : وذلک لان راوى أحد هذه الاحادیث أبو هریره رضى الله عنه وهو متأخر الاسلام أسلم عام خیبر سنه سبع بالاتفاق . شرح النووی على صحیح مسلم ج۱ ص۲۲۰
راوی یکی از این روایات ابوهریره است و او دیر اسلام آورد ؛ اسلام او به اجماع در سال خیبر ، سال هفتم بوده است.

علت اسلام او و نیز علت همراهیش با رسول خدا :

او در روایات بسیاری به صراحت اعلام می کند که علت همراهی او با رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تنها سیر کردن شکمش بوده است :
حدثنا عبد الرحمن بن شیبه قال أخبرنی بن أبی الفدیک عن بن أبی ذئب عن المقبری عن أبی هریره قال کنت ألزم النبی صلى الله علیه وسلم لشبع بطنی … صحیح البخاری ج۵ ص۲۰۷۱ ش ۵۱۱۶ کتاب الاطعمه باب الحلواء والعسل.
از ابو هریره روایت شده است که گفت : من با رسول خدا به خاطر سیر کردن شکمم همراه می شدم.

مردی بی طرف

وقتی کسی چنین مدار روایات باشد ، باید شخصی بی طرف باشد ؛ که بتوان سخنان او را از رسول خدا وضعیت در گیری و جنگ بین صحابه قبول کرد . و به همین جهت است که ابو هریره در زمان جنگ معاویه با امیر مومنان در جنگ شرکت نمی کرد !!!:
وکان یصلی خلف علی ویأکل على سماط معاویه ویعتزل القتال ویقول الصلاه خلف علی أتم وسماط معاویه أدسم وترک القتال أسلم . شذرات الذهب ج۱ ص۶۴
او پشت سر علی نماز می خواند و بر سر سفره معاویه غذا می خورد و از جنگ کناره می گرفت و می گفت : نماز پشت سر علی کامل تر است و غذای سر سفره معاویه چرب تر ، و دوری از جنگ برای سلامت بهتر است !!!

دشمن علی (علیه السّلام) و دوست معاویه :
جاعل روایت در تنقیص مقام امیرمومنان :
روایت ابن ابی الحدید :

[ فصل فی ذکر الأحادیث الموضوعه فی ذم على ] وذکر شیخنا أبو جعفر الإسکافی رحمه الله تعالى – وکان من المتحققین بموالاه علی علیه السلام ، والمبالغین فی تفضیله ، وإن کان القول بالتفضیل عاما شائعا فی البغدادیین من أصحابنا کافه ، إلا أن أبا جعفر أشدهم فی ذلک قولا ، و أخلصهم فیه اعتقادا – أن معاویه وضع قوما من الصحابه وقوما من التابعین على روایه أخبار قبیحه فی علی علیه السلام ، تقتضی الطعن فیه والبراءه منه ، وجعل لهم على ذلک جعلا یرغب فی مثله ، فاختلقوا ما أرضاه ، منهم أبو هریره…
قال أبو جعفر : وروى الأعمش ، قال : لما قدم أبو هریره العراق مع معاویه عام المجاعه ، جاء إلى مسجد الکوفه ، فلما رأى کثره من استقبله من الناس جثا على رکبتیه ، ثم ضرب صلعته مرارا ، وقال : یا أهل العراق ، أتزعمون أنى أکذب على الله وعلى رسوله ، وأحرق نفسی بالنار ! والله لقد سمعت رسول الله صلى الله علیه وآله یقول : ( إن لکل نبی حرما ، وإن حرمی بالمدینه ، ما بین عیر إلى ثور ، فمن أحدث فیها حدثا فعلیه لعنه الله والملائکه والناس أجمعین ) ، وأشهد بالله أن علیا أحدث فیها . فلما بلغ معاویه قوله أجازه وأکرمه وولاه إماره المدینه . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۴ ص۶۳
فصلی در مورد روایات جعلی در بدگویی از علی : و استاد ما ابو جعفر اسکافی – که از کسانی بود که در دوستی علی ثابت قدم بود و بسیار او را گرامی می داشت ؛ اگر چه اعتقاد به برتری علی ( از سایر خلفا ) شایع در بین همه یاران ما در بغداد است اما او از بقیه در این زمینه نظرش قوی تر بود و اعتقادش خالص تر – گفته است که معاویه عده ای از صحابه و عده ای از تابعین را مامور کرد تا در مورد علی روایاتی زشت جعل کنند که لازمه این روایات اشکال به علی و بیزاری از او بود ؛ و برای ایشان حقوقی قرار داد که آن قدر بود که مردم بدان توجه کنند ؛ پس هر آنچه که معاویه دوست داشت جعل کردند ؛ و یکی از ایشان ابو هریره بود …
وقتی که ابو هریره با معاویه در سال خشکسالی به عراق آمد به مسجد کوفه رفت و وقتی جمعیت زیاد مردم را دید دو زانو نشسته و سپس چندین بار با کف دست به قسمت بی موی سرش زد و گفت : ای اهل عراق ؛ آیا گمان می کنید که من بر خدا و رسول او دروغ می بندم و خود را با آتش می سوزانم ؟ قسم به خدا که از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم شنیدم که می فرمود : برای هر پیامبری حرمی است و حرم من در مدینه است از بین عیر تا ثور ؛ پس هرکس که در آن سبب بروز فاجعه ای شود لعنت خدا و ملائکه و همه مردم بر او باد ؛ و خدا را شاهد می گیرم که علی در مدینه سبب بروز فاجعه شد !!!
وقتی این خبر به معاویه رسید به او جایزه داد و او را گرامی داشت و حاکم بر مدینه نمود!!!

ماجرای اعمش و مغیره بن سعید :

حدثنا محمد بن أحمد الورامینی قال حدثنا یحیى بن المغیره قال حدثنا أبو زهیر قال حدثنا الأعمش عن أبی صالح وأبی رزین عن أبی هریره عن النبی صلى الله علیه وسلم قال من أحدث حدثا أو آوى محدثا وذکر الحدیث وذکر فی آخره کلاما لأبی هریره فی علی وکلاما لعلی فی أبی هریره قال أبو زهیر فحدث الأعمش بهذا الحدیث وعنده المغیره بن سعید فلما بلغ قول أبی هریره فی علی قال کذب أبو هریره فلما بلغ قول علی فی أبی هریره قال صدق علی قال فقال الأعمش صدق علی وکذب أبو هریره لا ولکن غضب هذا فقال وغضب هذا فقال له . ضعفاء العقیلی ج۴ ص۱۷۹
مغیره بن سعید از … از ابو هریره از رسول خدا روایت کرده است که «هرکس فاجعه ای انجام داد و یا کسی را که فاجعه ای انجام داده پناه دهد» و سپس روایت را ذکر کرده است ؛ و در آخر این روایت کلامی از ابی هریره را در ( ذم ) علی و کلام علی را در ( ذم ) ابو هریره نقل کرده است ؛ ابو زهیر می گوید اعمش این روایت را در نزد مغیره نقل کرد ؛ وقتی به کلام ابو هریره در مورد علی رسید گفت : ابو هریره ( در مورد علی ) دروغ گفت و وقتی به کلام علی در مورد ابو هریره رسید گفت : علی ( در مورد ذم ابو هریره ) راست گفت ؛ اعمش گفت علی راست گفت و ابو هریره دروغ ؟!!! ( چنین نبوده است ، بلکه ) این ( از دیگری ) عصبانی شده و چیزی گفته و او نیز ( از این عصبانی شده ) و در مورد او چیزی گفته است !!!
جالب اینجاست که اعمش این ماجرا را زیر سوال نمی برد و تنها می گوید امیر مومنان و ابو هریره از روی عصبانیت سخن گفته اند !!!

دشمنی با امیرمومنان :

قال الأصبغ : دخلت على معاویه وهو جالس على نطع من الأدم متکیا ” على وسادتین خضراوین ، عن یمینه عمرو بن العاص وحوشب وذو الکلاع ، وعن یساره أخوه عتبه وابن عامر بن کریز والولید بن عقبه وعبد الرحمان بن خالد وشرحبیل بن السمط ، وبین یدیه أبو هریره وأبو الدرداء والنعمان بن بشیر وأبو امامه الباهلی ، فلما قرأ الکتاب قال : ان علیا ” لا یدفع إلینا قتله عثمان ، فقلت له : یا معاویه لا تعتل بدم عثمان ، فإنک تطلب الملک والسلطان ، ولو کنت أردت نصرته حیا ” لنصرته ولکنک تربصت به لتجعل ذلک سببا إلى وصولک إلى الملک ، فغضب من [ کلامی ]فأردت ان یزید غضبه فقلت لأبی هریره : یا صاحب رسول الله انى أحلفک بالله الذی لا إله إلا هو ، عالم الغیب والشهاده ، وبحق حبیبه المصطفى علیه السلام ألا أخبرتنی أشهدت غدیر خم ؟
قال : بلى شهدته .قلت فما سمعته [ یقول ] فی علی ؟ قال : سمعته یقول : من کنت مولاه فعلى مولاه ، اللهم وال من والاه ، وعاد من عاداه ، وانصر من نصره ، وأخذل من خذله . قلت له : فإذا أنت والیت عدوه وعادیت ولیه . فتنفس أبو هریره الصعداء و قال : إنا لله وانا إلیه راجعون.
مناقب خوارزمی ص۲۰۵ و تذکره الخواص سبط ابن جوزی ص ۴۸ اصبغ بن نباته می گوید بر معاویه وارد شدم در حالیکه بر زیر اندازی از چرم نشسته و بر دو پشتی سبز تکیه داده بود و در سمت راست او عمرو بن عاص و حوشب و ذوالکلاع و در سمت چپ او ولید بن عقبه و عبد الرحمن بن خالد و شرحبیل بن سمط بودند و در جلوی او ابو هریره و ابو درداء و نعمان بن بشیر و ابو امامه باهلی ؛ وقتی نامه (امیر مومنان را به او دادم و و او آن) را خواند گفت : بدرستیکه علی کشندگان عثمان را به ما تحویل نمی دهد ؛ پس به او گفتم : ای معاویه ؛ غصه خون عثمان را نخور ، زیرا تو به دنبال حکومتی و اگر می خواستی او را یاری کنی در زمان زندگیش به داد او می رسیدی (اما لشکرت را در بیرون مدینه مستقر کردی و به یاری او نشتافتی) اما تو درنگ کردی و کشته شدن او را وسیله برای حکومت خویش قرار دادی ؛ پس از کلام من خشمگین شد و من خواستم تا خشمگین تر شود ؛ پس به ابو هریره گفتم : ای صحابی رسول خدا ؛ تو را به خدایی که جز او نیست ، خدای دانای پنهان و آشکار ، و به حق پیامبر علیه السلام قسم می دهم که به من بگو آیا در غدیر خم حاضر بودی؟ پاسخ داد :آری گفتم : آیا شنیدی که در مورد علی چه فرمود ؟
گفت : از او شنیدم که فرمود : هرکس که من مولای اویم ، پس علی مولای اوست ؛ خدایا هرکسی را که او را دوست می دارد ، دوست بدار و هرکس که او را دشمن می دارد دشمن بدار و یاری نما هرکس او را یاری نمود و خوار بنما هرکس را که او را خوار نماید .به او گفتم : بنا بر این تو دشمن او را یاری کردی و با یار او دشمنی نمودی!!!
پس ابو هریره آهی از ته دل کشید و گفت : إنا لله و إنا الیه راجعون!!!
وروى سفیان الثوری ، عن عبد الرحمن بن القاسم ، عن عمر بن عبد الغفار ، أن أبا هریره لما قدم الکوفه مع معاویه ، کان یجلس بالعشیات بباب کنده ، و یجلس الناس إلیه ، فجاء شاب من الکوفه ، فجلس إلیه ، فقال : یا أبا هریره ، أنشدک الله ، أسمعت رسول الله صلى الله علیه وآله یقول لعلی بن أبی طالب : ( اللهم وال من والاه وعاد من عاداه ) ! فقال : اللهم نعم ، قال : فأشهد بالله ، لقد والیت عدوه ، وعادیت ولیه ! ثم قام عنه . شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۴ ص۶۸
وقتی ابو هریره همراه با معاویه به کوفه آمد ، شب ها در کنار درب کنده می نشست ؛ و مردم نیز در کنار او می نشستند ؛ پس جوانی از کوفه آمد و در کنار او نشست و گفت : ای ابو هریره ؛ تو را به خدا قسم می دهم که آیا از رسول خدا شنیدی که در مورد علی می گفت : خدایا هرکس او را دوست می دارد دوست بدار و هرکس با او دشمن است دشمن بدار ؟ پس گفت : خدا را شاهد می گیرم که چنین است . پس جوان گفت : من نیز خدا را شاهد می گیرم که او دشمن او را دوست خود گرفتی و با دوست او دشمنی کردی و سپس ایستاده و رفت .

دوست رسول خدا :

ابو هریره در بسیاری از اوقات وقتی می خواست از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روایت کند می گفت : دوست من (خلیلی) رسول خدا به من فرمود :
حدثنا عبد الله حدثنی أبی حدثنا یحیى بن إسحاق حدثنا البراء عن الحسن عن أبی هریره قال حدثنی خلیلی الصادق رسول الله صلى الله علیه وسلم . مسند أحمد بن حنبل ج۲ ص۳۶۹ ش ۸۸۰۹از ابو هریره روایت شده است که گفت : دوست راستگوی من رسول خدا فرمود!!!
شبیه این روایت در کتب مشهور اهل سنت فراوان است :مسند أبی یعلى ج۱۲ص۱۹ – مسند أحمد بن حنبل ج۲ ص۵۳۹ – المطالب العالیه ج۱۸ ص۳۵۳ – مجمع الزوائد ج۷ ص۳۱۵

دشمنی در لباس دوست :

وقتی امیر مومنان با این سخنان ابو هریره برخورد کردند به اوفرمودند : متى کان خلیلک از چه زمانی رسول خدا با تو دوست شده اند ؟؟؟!!!این مطلب در آدرس های ذیل آمده است :تأویل مختلف الحدیث ص۴۱ – المحصول ج۴ ص۴۶۵ – أساس التقدیس فی علم الکلام للرازی ص۱۲۸ – الروض الانف ج۳ ص۲۵۰
و نیز گذشت که او با امیر مومنان دشمنی می کرد و دشمن امیر مومنان نیز به اقرار خود ابو هریره و غیر او دشمن رسول خدا و دشمن خداست :
مناقب خوارزمی ص۲۰۵ و تذکره الخواص سبط ابن جوزی ص ۴۸ – شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۴ ص۶۸

والی بحرین و مدینه از طرف عمر و معاویه :

وقتی علاء حضرمی در بحرین از دنیا رفت ، عمر ابو هریره را که از زمان رسول خدا با علاء همراه شده بود در آنجا به کار گمرد:
ثم أن عمر استعمله على البحرین فتوفی بها فاستعمل مکانه أبا هریره الدوسی وإنما توفی العلاء بن الحضرمی بالبحرین سنه إحدى وعشرین. المستدرک على الصحیحین ج۳ ص۳۳۵ باب ذکر مناقب العلاء بن الحضرمی رضی الله عنه ش ۵۲۸۲
عمر نیز او را والی بر بحرین قرار داد و وی در آنجا از دنیا رفت ؛ پس عمر ابو هریره را به جای او به کار گماشت ؛ و علاء حضرمی در بحرین در سال ۲۱ از دنیا رفت.
در زمان معاویه نیز نائب رییس مدینه ( جانشین مروان ) بود:
ناریخ ابن کثیر ج ۸ ص ۱۱۳ – شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج ۴ ص۶۳ و ۶۹ – ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب ص۱۱۱ ش۱۵۹ للثعالبی

معزول از طرف عمر و معاویه :

عمر او را عزل می کند : جالب اینجاست که هم عمر او را به خاطر دزدی از بیت المال از کار بر کنار کرد و هم معاویه او را به خاطر بد دهانی عزل نمود :
مورخین نقل کرده‌اند که عمر بن خطاب در سال ۲۱ هـ ابوهریره به عنوان والی به بحرین فرستاد . به خلیفه خبر دادند که ابو هریره مال و ثروت هنگفتی جمع آورده کرده است . خلیفه در سال ۲۳ وی را عزل و به مدینه فراخواند . وقتی ابو هریره آمد ، عمر به وی گفت :یا عدوّ الله وعدوّ کتابه، أسرقت مال الله؟!
این دشمن خدا و دشمن کتاب خدا ! مال خدا را سرقت می‌کنی ؟ ابوهریره در جواب گفت : لم أسرق و إنّما هی عطایا الناس لی. دزدی نکرده‌ام ، این‌ها هدیه‌هایی است که مردم به من داده‌اند ! الکامل، لابن الأثیر ، حوادث سال ۲۳ و الطبقات الظکبرى ، ابن سعد ، ج۴ ، ص ۳۳۵ و… .
ابن عبد ربه در عقد الفرید می‌نویسد :ثم دعا أبا هریره فقال له: هل علمت من حین أنی استعملتک على البحرین، وأنت بلا نعلین، ثم بلغنی أنک ابتعت أفراساً بألف دینار وستمائه دینار؟ قال: کانت لنا أفراس تناتجت، وعطایا تلاحقت. قال: قد حسبت لک رزقک ومؤونتک وهذا فضل فأده. قال: لیس لک ذلک. قال بلى والله و أوجع ظهرک. ثم قام إلیه بالدره فضربه حتى أدماه .عقد الفرید ،‌ ج۱ ، ص۱۳ ، باب ما یؤخذ السلطان من الحزم .
عمر ابو هریره را خواسته و به او گفت : آیا به یاد داری وقتی که من تو را والی بر بحرین کردم در حالی که حتی کفش به پا نداشتی ؟ حال به من خبر رسیده است که چند اسب را به قیمت هزار و ششصد دینار خریده ای ؟ گفت : ما چند اسب داشتیم که فرزند زاییدند و مقداری هم هدیه به ما رسید .
عمر گفت : من برای تو مقدار حقوق تو و خرجی تو را داده بودم و این مقدار زیادی است ؛ پس باید آن را برگردانی .ابو هریره گفت : تو حق این کار را نداری !!!
عمر گفت : قسم به خدا که چنین حقی دارم و پشت تو را هم به درد خواهم آورد!!! سپس ایستاده و او را شلاق زد تا خونینش کرد .
مادرت تو را تغوط نکرد مگر برای خر چرانی!!! ابن عبد ربه در ادامه این گفتگو عبارتی را از عمر نقل می کند که اگر در مورد پست ترین انسان ها هم گفته شود سبب شرم او خواهد شد : قال: ذلک لو أخذتها من حلال و أدیتها طائعاً. أجئت من أقصى حجر البحرین یجبی الناس لک لا لله ولا للمسلمین! ما رجعت بک أمیمه إلا لرعیه الحمر. وأمیمه أم أبی هریره.عقد الفرید ،‌ ج۱ ، ص۱۳ ، باب ما یؤخذ السلطان من الحزم .عمر گفت : این مال در صورتی برای تو بود که آن را از راه حلال به دست آورده بودی و کار خود را به صورت اختیاری ( و نه از طرف من ) انجام می دادی ؛ آیا تو از دور ترین نقاط بحرین ( دوس ) به اینجا آمده ای (مسلمان شده ای و ولایت به دست گرفته ای ) تا مردم برای تو پول جمع کنند ؟ نه خدا راضی است و نه خلق خدا . مادرت امیمه تو را تغوط نکرد مگر برای چراندن خرها!!!معاویه او را عزل می کند : مصادر بدگویی ابو هریره از معاویه را سابق ذکر نمودیم ؛ همین مطلب گاهی سبب می شد که معاویه از او عصبانی شود : قال کان معاویه یبعث أبا هریره على المدینه فإذا غضب علیه بعث مروان وعزله.
تذکره الحفاظ ج۱ ص۳۶ و تاریخ الإسلام ذهبی ج۴ ص۳۵۶ و سیر أعلام النبلاء ج۲ ص۶۱۳معاویه ابو هریره را به عنوان حاکم بر مدینه می فرستاد اما وقتی از او عصبانی می شد مروان را فرستاده و او را معزول می کرد .مردی که در فتوحات بسیار حضور داشت : در روایات بسیار ابو هریره جنگ هایی را که با مرتدین در زمان ابو بکر داشته اند توصیف می کند ؛ جدای از این روایات بسیاری نیز در مورد سایر جنگ ها دارد .
ادامه دارد …

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد