اثبات اصل «توحید» از طریق اسلوب بلاغی قصر در قرآن کریم
چکیده:
در فنون ادبی اعم از نثر یا نظم، ادوات گوناگونی برای تأکید، وجود دارد که هریک بر اساس نیاز کلام و حال شنونده نقش خاص خود را ایفا می نماید. گاهی مخاطب نسبت به خبرخالی الذهن است که در این صورت نیازی به تأکید وجود ندارد و گاه مردد است و به سهولت نمی تواند کلام گوینده را بپذیرد در این حالت به اقتضای تردید او کلام یابد با تأکید بیان شود. همچنین زمانی منکر است و کلام متکلم را به طور کل رده کرده، انکار می نماید و در این صورت نیز باید کلام را با تأکید آورد با این تفاوت که تأکید باید بیشتر از قسم قبل باشد تا حدی که با انکار او مقابله کرده و راه را بر وی سد نماید. درمیان روش های ادبی «اسلوب قصر» که در علم معانی دارای جایگاه خاصی است این مسؤولیت را به عهده گرفته، طوری که راه انکار را بر مخاطب می بندد.
در مقاله حاضر سعی براثبات حقانیت اولین اصل مهم دین اسلام یعنی «توحید» به وسیله این اسلوب بلاغی در قرآن کریم است و با بررسی و تحقیقی که در این راستا به عمل آمد روشن می گردد که در محیطی مملو ازکفر و شرک و انکار و تکذیب این اسلوب به طرز شگفت آوری در خدمت این امر قرار گرفته و به گونه ای راه را بر معاندان سد کرده که جای هیچ تردیدی در وجود این حقانیت باقی نمی ماند.
واژه های کلیدی: قصر، توحید.
قصرازجهت لغوی و اصطلاحی، ارکان و اغراض آن
قصر از جهت لغوی به معانی گوناگون استعمال شده است ازمهم ترین معانی آن «کوتاه کردن» و «حبس نمودن » می باشد.(2)
و از جهت اصطلاحی که یکی از بابهای معانی درعلم بلاغت به شمار می رود عبارت است از «اختصاص دادن امری به امر دیگر با روشی مخصوص» (3) و به امر اول «مقصور» و به امر دوم «مقصور علیه» و به روش مخصوص «ادوات قصر» گفته می شود. مثل : «لا اله الا الله» که صفت اولوهیت «مقصور» و الله «مقصور علیه» می باشد و از طریق حرف نفی «لا« و حروف «الا» بین آن دو ارتباط ایجاد شده و در واقع امر اول به امر دوم اختصاص یافته است.
از جهت تعداد ادوات آن بین بلاغی ها اختلاف است لیکن در مورد چهار راه با هم اتفاق نظر دارند و براین عقیده اند که فقط این تعداد دارای اعتبارات خاص بلاغی می باشند (4) و عبارتند از:
1-«نفی و الا» مثل:
ان هو الا ذکر للعالمین (5)
2- «انما» مثل:
انما هو اله واحد (6)
3- عطف به حروف «بل، لا و لکن» مثل:
ما کان محمد ابا محمد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شیء علیما (7)
«تقدیم ما حقه التأخیر» مثل:
فان تولوا فقل حسبی الله الا اله الا هوعلیه توکلت و هو رب العرش العظیم (8)
اسلوب قصر همچون سایر اسالیب ادبی جهت اغراض و اهداف مختلفی به کار می رود و از جمله ی آن اغراض تعریض، (9) تحقیر، انذار و تهدید، تشویق و ترغیب، دفع انکار و شک و تردید می باشد، که در این میان دفع انکارو شک از مهم ترین موارد استعمال آن است. (10)
مانند آیه ی 75 از سوره مبارکه مائده
ما المسیح ابن مریم الا رسول قد خلت من قبله الرسل
آیه در رد اعتقاد مسیحیان است که رسالت حضرت عیسی را انکار کرده و معتقد بودند که او خداست و چنانکه ملاحظه می شود در آیه مذکور به رسالتش تصریح شده است.
بنابراین قصر یکی از ادوات مهم تأکید است و در میان راه های تأکید به منزله سر از بدن می باشد، زیرا مزیتش نسبت به بقیه ادوات تأکید این است که در آن اثبات و نفی با هم به کار گرفته شده، به این معنی که هرگاه امری به امر دیگر اختصاص یابد برای آن اثبات و از غیر آن نفی می شود مثل «لا اله الا الله» که الوهیت برای الله اثبات و ازغیر او نفی گردیده و فقط او دارای این صفت می باشد اما راه های دیگر تأکید دارای چنین ویژگی نمی باشد بلکه ممکن است فقط یکی از دو امر اثبات یا نفی در آنها به کار گرفته شود مثل: «انّ علیا کاتب» «انّ» از ادوات تأکید است و معنی عبارت این است که علی حتما کاتب است و در مقابل اثبات این صفت برای او، صفت دیگری مثل شاعریت از او نفی نمی شود برخلاف قصر که در آن موصوفی برای صفتی یا صفتی برای موصوفی اثبات و از غیر او نفی می گردد پس در واقع قصر نوعی تأکید در تأکید است و استعمال آن در برابر مخاطبی که در بالاترین حد انکار است باعث مسکوت شدن او گردیده طوری که راه را کاملاً بر وی سد می نماید.
با بررسی به عمل آمده در قرآن کریم مشخص شد که این اسلوب در موضوعات گوناگون و جهت اغراض مختلف به کار رفته است. ازجمله آن موضوعات سه اصل مهم دین اسلام (توحید، نبوت و معاد) می باشد که موضع شک و انکار فراوانی از سوی مخالفین این دین عظیم بوده، بنابراین با کاربرد این اسلوب اوج انکار با اوج تأکید مقابل می شود و جای ذره ای تردید برای وجود این سه اصل باقی نمی ماند.
مقاله حاضر که به بررسی اصل «توحید» می پردازد با استمداد از آیات قرآن کریم که اسلوب مذکور در آنها به کار رفته، تدوین شده است و شیوه مورد استفاده در نگارش مقاله یک شیوه استنباطی از کلام خداوند سبحان است، لذا همان طور که ملاحظه خواهد شد مرجع کلیه استنادات در متن و پاورقی آیات قرآن کریم است.
اثبات توحید
اساسی ترین موضوع قابل توجه که در چارچوب قصر در قرآن کریم جلوه گر شده، اولین اصل دین اسلام یعنی توحید و یگانه داشتن خدای متعال است که با عبارات گوناگونی مانند:
«لا اله الا هو»، «لا اله الا انا»، «لا اله الا انت»، «ما من اله اله واحد»، «ما من اله الا الواحد القهار»، «ما من اله الا الله»، «لا تعبدون الا الله»، «لا نعبد الّا الله»، «لا تعبدوا الا الله»، «لا تعبدوا الا ایاه»، «ما امروا الا لیعبدوا الهاً واحداً»، «و ما امروا الا لیعبدوا الله»، «انما هو اله واحد»، «انما الهکم اله واحد»، «انما امرت ان اعبدالله»، «انما الهکم الذی لا اله الا هو»، «ایاک نعبد»، «بل الله فاعبد»، «فایای فاعبدون»، «له اسلم» و «له اسلموا»
در این کتاب آمده است.
وارد شدن این عبارات در آیات متعددی که همه آنها دلالت بر توحید و یگانگی خداوند، الوهیت و ربوبیت نیز اختصاص عبارت و پرسش به او می نمایند این سؤالات را به ذهن می آورد که چرا این موضوع در قالب قصر تجلی یافته است؟ چه عوامل و شرایطی موجب این امرشده اند؟ مخاطبان این عبارات چه کسانی بوده اند؟
پاسخ به این سؤالات مستلزم توجه به تاریخ و مقتضیات زمان و جوی است که این دین عظیم در آن ظهور کرده است. هنگام پیدایش این دین آسمانی و آغاز رسالت مبلغ آن یعنی پیامبر (ص) در سرزمینی که تاریکی جهل و بت پرستی بر آن سایه افکنده بود، اعراب جاهلی براساس تقلید از دین پدران و نیاکانشان (11) بی هیچ حجت و برهانی به پرستش و عبادت الهه هایی مشغول بودند، که نسبت به آنها هیچ علم و آگاهی نداشتند و تنها ازحدس و گمان و هوی و هوس خویش پیروی می کردند (12) دراین حال شرک ورزی خود و پدرانشان را بی هیچ دلیل مستدل و قانع کننده ای به خواست خدا نسبت می دادند. (13) و برای اینکه عمل خود را در شرک و بت پرستی توجیه نمایند استدلال کرده و قصد خود را نزدیک شدن به خدا می دانستند. (14)
آنها نه تنها بتها را عبادت می کردند بلکه فرشتگان را نیز دختران خدا می نامیدند و به پرستش آنها می پرداختند واین عمل را نیز به اراده و خواست خدا نسبت می دادند. (15) علاوه براین از روی جهل و نادانی خدا را به داشتن فرزند منسوب می کردند. (16)
پیامبردر چنین محیطی که آکنده از جهل و نادانی و مملو از کفر و شرک و انکار بود رسالت خویش در دعوت به توحید را آغاز کرد و در حالیکه با سختی ها و مشکلات فراوانی روبرو بود بی شک انجام مأموریت او در آن شرایط آسان نبود و با واکنش های تندی از سوی کافران مواجه می شد، از جمله هنگامی که آنان را به سوی خدا و اقرار به یگانگی او فرا می خواند، قول او را دروغ قلمداد می کردند (17) و از پذیرش توحید سرباز می زدند (18) و به بهانه جویی می پرداختند و به خدا سوگند یاد می کردند که اگر نشانه ای از آنچه می خواهند برای آنها آشکار شود یقیناً ایمان خواهند آورد. (19)
بدین ترتیب در اوضاع و احوال حاکم بر جامعه ی جاهلی و نیز با وجود افکار و عقایدی که ناشی از جهل و نادانی بود و در محیطی که انکار و رویگردانی از حق به اوج رسیده بود. قبولاندن موضوع مهمی چون توحید با هر شیوه ای امکان پذیر نمی نمود. قطعاً اوج انکار باید با اوج تأکید مقابله می شد. پس همانطور که درآیات قرآن ملاحظه می شود خداوند متعال با قوی ترین اسلوب تأکید یعنی «اسلوب قصر» بر همه ی آن عقاید و افکار خط بطلان کشیده است آنجا که می فرماید:
ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و اباءکم ما انزل الله بها من سلطان ان یتبعون الا الظن و ما تهوی الانفس (20) این آیه در پاسخ به کافران و برای رد عقاید آنها نسبت به الوهیت بتهاست، که به فرموده ی خدای متعال ایشان فقط بتهایی را می پرستند که نام خدا بر آنها نهاده اند و خدا هیچ حجت و بهرانی نسبت به عبادت بتها نازل نکرده و چنانکه درادامه آیه تصریح شده آنها تنها از ظن و گمان و هوی و هوس پیروی می نمایند.
و مانند این آیه، آیه دیگری است در رد اعتقاد آنها
ان یدعون من دونه الا اناثاً و ان یدعون الا شیطاناً مرید (21)
در این آیه به گونه ی دیگری تصریح شده است که آنها فقط دختران را فرا می خوانند زیرا نام دختران را بر بتها نهاده بودند و در حقیقت شیطان سرکش را عبادت می کنند، زیرا شیطان آنان را به عبادت بتها دعوت می کرد.
چنانکه ملاحظه می شود بر خلاف عقیده آنها که گمان می کردند بتها خدا هستند و به پرستش آنها می پرداختند در آیه ی اول با اختصاص دادن بتها به اسم و صفت پیروی به ظن و گمان و درآیه ی دوم با انحصار صفت دعا به اناث و شیطان اعتقاد آنها باطل انگاشته شده است.
نه تنها عقیده ی آنها درباره ی الوهیت بتها و فراخواندن آنها در برابر خدا مردود شمرده شده است، بلکه درآیه ی دیگری به وسیله قصر با «تقدیم ما حقه التأخیر» دعوت حقیقی به خدا اختصاص یافته است و تأکید شده که عمل آنها در فراخواندن بتها چیزی جز انحراف ازحق و خسران و زیان نیست و حالت آنها در ندا دادن بتها و عدم استجابتشان مانند حالت کسی است که دستش را به سوی آب دراز کرده تا آن را به دهانش برساند اما آب به دهانش نمی رسد چرا که مرده و بی جان است و ندای او را نمی فهمد.
له دعوه الحق و الذین یدعون من دونه لا یستجیبون لم بشیء الا کباسط کفیه الی الماء لیبلغ فاه و ما هو ببالغه و ما دعاء الکافرین الا فی ضلال (22)
در این آیه نیز با توصیف حالت آنها در پرستش بتها، تأکید شده است که جز ضرر چیزی را در این کار نمی یابند چون شیء بی روح چیزی را نمی فهمد تا موجب هدایت به سوی راه راست بود. از همین روست که در آیات دیگری به گونه ای دیگر آنها را درباره ی قدرت بتها در هدایت و توانایی آنها درآفرینش زیر سؤال برده و عقاید آنها را باطل شمرده است چنانکه می فرماید: چرا اینگونه حکم کرده و بتها را شریک خدا دانسته و شایسته ی عبادت قرار می دهند آیا آن کس که به حق هدایت می کند سزاوارعبادت است یا آن که هدایت نمی کند بلکه نیازمند هدایت است.
قل هل من شرکائکم من یهدی الی الحق قل الله یهدی للحق افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی فمالکم کیف تحکمون (23)
و چگونه آنها را فرا می خوانند، آیا آنها چیزی از زمین را آفریده اند یا در خلق آسمان سهمی داشته اند یا اینکه به آنان کتابی داده شده و آنها دارای برهان های آشکار از آن کتاب هستند؟ قطعاً اینگونه نیست و آنها فقط به یکدیگر، وعده ی پوچ و دروغ می دهند.
قل اریتم شرکاء کم الذین تدعون من دون الله ارونی ماذا خلقوا من الارض ام لهم شرک فی السموات ام آتیناهم کتاباً فهم علی بینات منه بل ان یعد الظالمون بعضهم بعضاً الا غروراً (24)
همانگونه که ملاحظه می شود در این دو آیه برای باطل دانستن اعتقاد کافران به وسیله اسلوب استفهام با ایشان استدلال شده است در آیه ی اول با این بیان مورد خطاب گرفته اند که هدایت کردن مختص کسی است که خود هدایت یافته باشد. پس بتهایی که دارای این قابلیت نیستند، چگونه شایستگی عبادت دارند.
و در آیه دوم نیزاینگونه زیر سؤال رفته اند که چرا با وجود اینکه شریکان آنها یعنی بتها هیچ مشارکتی در صفت خلقت و آفرینش که ازصفات خداست ندارند باید عبادت و پرستش شوند. پس برای رد این اعتقاد باطل تصریح شده که آنها با این عقاید فقط به یکدیگروعده پوچ می دهند.
قبلاً ذکر شد که توجیه آنها در بت پرستی این بود که با این عمل می خواهند به خداوند نزدیک شوند، اما این توجیه نیز با اختصاص دادن دین خالص و بی شایبه به خداوند مردود شمرده شد.
الا لله الدین الخالص (25)
همانگونه که عقاید آنها در بت پرستی رد گردیده است به همان ترتیب اعتقاد ایشان درباره ی فرشتگان و عبادت آنها نیز باطل شمرده شده است.
و قالوا لو شاء الرحمن ما عبدناهم ما لهم بذلک من علم ان هم الا یخرصون (26)
در این آیه با نفی صفت علم از مشرکان، و اثبات صفت گمان برای آنها تأکید شده که آنان دراین باره تنها از روی ظن و گمان سخن می گویند.
و بر همین منوال است رد اعتقاد آنها درباره ی نسبت دادن فرزند به خدا
و ما لهم به من علم و لآبائهم کبرت کلمه تخرج من افواههم ان یقولون الا کذبا (27)
در این آیه ضمن اشاره به جسارت آنها به خاطر چنین نسبت ناروایی به خداوند مانند آیه ی قبل صفت علم از ایشان نفی شده و قول آنها در این باره به کذب و دروغ اختصاص یافته است.
قبلاً ذکر شد که آنها برای ایمان آوردن بهانه جویی کرده و از پیامبر می خواستند برای آنان نشانه هایی از جانب خودش بیاورد که در رد این عقیده نیز تصریح شده آیات فقط نزد خداست.
و اقسموا بالله جهد ایمانهم لئن جاء تهم آیه لیومنن بها قل انما الآیات عندالله (28)
در این آیه با تخصیص آیات به خداوند این صفت از پیامبر نفی شده و علاوه بر این در آیه دیگری به بهانه جویی محض آنها که حاکی از شدت عناد و دشمنی است تأکید شده است.
و لو فتحنا علیهم باباً من السماء فظلوا فیه یعرجون (14) لقالوا انما سکرت ابصارنا بل نحن قوم مسحورون (29)
این آیه در توصیف حالت سرکشی آنها در پذیرش حق است با این بیان که اگر دری از آسمان بر آنان گشوده شود و آنها به سوی ملکوت عروج کنند و شگفتی های آن را ببینند باز هم از شدت عناد خواهند گفت چشم های ما بسته و کور شده و توان دیدن نداریم و آنچه به نظر ما می رسد حقیقت ندارد، بلکه محمد را جادو و افسون کرده است. این آیه برنهایت انکار دلالت می نماید زیرا دیدن حجت را بر آنان تمام می کند و اظهار ندیدن تنها حاکی از عمق لجاجت آنهاست بنابراین، پس بی دلیل نیست که خداوند متعال با محکم ترین اسلوب به وحدانیتش تصریح نماید چنانکه می فرماید:
و قال الله لا تتخذوا الهین الثنین انما هو اله واحد فایای فارهبون (30)
در این آیه خدای بلندمرتبه ضمن نهی از شرک، از خشم و غضبش بیم داده و با تخصیص خویش به یکتایی صفت شرک را از خود زدوده است چنانکه پیامبرش را نیز به اعلان و ابلاغ این امر در برابر مشرکان سفارش می کند.
قل انما هو اله واحد و اننی بری مما تشرکون (31)
علاوه براین او را فقط به عبادت خویش امر می نماید.
بل الله فاعبد و کن من الشاکرین (32)
چنانکه درتبلیغ این مسأله به دیگران نیز امر شده است
قل انما امرت ان اعبدالله و لا اشرک به الیه ادعوا و الیه مئاب (33)
و در صورت رویگردانی و پشت کردن منکران و دشمنان حق هیچ زبانی به او نمی رسد زیرا خدای یگانه او را بس است و تنها به او توکل کرده و امورش را به او واگذار می نماید.
فان تولوا فقل حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم (34)
چنانکه ملاحظه می شود در این آیات نیز آنچه چشم گیر و قابل توجه می باشد اختصاص صفت یگانگی به خدای متعال و نفی شرکت از اوست که به اشکال گوناگون و خطاب به پیامبر(ص) جلوه نموده است.
آنچه در چارچوب قصر درباره ی توحید گفته شد، برگزیده ای بود از آیاتی درباره حالات انکاری مشرکان قریش و دعوت آنها از سوی پیامبر (ص) به توحید، اما قابل ذکر است که پرستش بتها، تنها مخصوص محیط جاهلی و دعوت به خداپرستی و نهی از بت پرستی فقط منحصر به پیامبر اسلام نبود، امت های پیشین نیز با بت پرستی توحید را انکار کرده اند بنابراین پیامبران آنها نیز دراین زمینه هشدار داده اند به طور مثال حضرت ابراهیم (ع) در آیه 17 از سوره عنکبوت قومش را مورد خطاب قرار داده و می فرماید:
انما تعبدون من دون اله اوثاناً
این قول حضرت ابراهیم به بت پرستی قومش اشاره دارد که با اختصاص صفت عبادت به بتها به آنها گوشزد شده است.
و مانند این آیه، آیه ی دیگری از قول هود (ع) خطاب به قومش
و الی عاد اخاهم هوداً قال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره ان انتم الا مفترون (35)
در این آیه هود (ع) ضمن دعوت قومش به توحید به آنها هشدار داده است که با پرستش بتها و شریک قرار دادن برای خدا فقط به او نسبت دروغ می زنند و چنانکه ملاحظه می شود آنها به صفت افترا اختصاص داده شده اند.
برسیاق این دو آیه در آیه دیگری از قول حضرت نوح (ع) خطاب به قومش آمده است:
ان لا تعبدوا الا الله انی اخاف علیکم عذاب یوم الیم (36)
در این آیه ضمن بیم دادن آنها از عذاب روز قیامت، به ایشان گوشزد کرده است معبودی جز خدا را نپرستند. و اما انکار و تکذیب توحید از سوی آنها مانند کافران قریش امری طبیعی بود همچنانکه درباره ی قوم عاد و ثمود آمده است:
اذ جاء تهم الرسل من بین ایدیهم و من خلقهم الا تعبدوا الا الله قالوا لو شاء ربنا لا نزل ملائکه فانا بما ارسلتم به کافرون (37)
آیه درباره ی فرو فرستاده شدن پیامبران به سوی دو قوم یاد شده و دعوت آنها به توحید است، اما ایشان با این اعتقاد که پیامبر باید از جنس فرشتگان باشد نه از جنس بشر آنها را تکذیب کردند و چنانکه خداوند بلند مرتبه تصریح می کند نتیجه ی بت پرستی جز گمراهی و ضلالت نیست؛
و قد اضلوا کثیراً و لا تزد الظالمین الا ضلالاً (38)
آیه درباره ی گمراه شدن عده ی زیادی از قوم نوح (ع) در نتیجه پرستش بتهاست.
غیر از کافران و مشرکان عرب که از روی جهل و نادانی خویش و با پرستش بتها برای خدا شریک قائل شدند و یگانگی او را انکار کردند اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) نیز به شکل دیگری به خدا شرک ورزیده و زمینه را برای آزار بیشتر پیامبر فراهم آوردند و اگر عمل کافران از روی جهل و ظن و گمان بود این دسته آرزوی علم و آگاهی و به علت حسادت و دشمنی به انکار پیامبر برخاسته بودند. (39)
و با وجود اینکه در امر توحید با خدا عهد و پیمان بسته بودند جز گروه اندکی بقیه پیمان شکنی کرده و روی گردادند. (40)
آنها دانشمندان و راهبانشان و نیز حضرت عیسی (ع) را خدا تقلی کردند با وجود اینکه به آنان امر شده بود خدای یگانه را که تنها او سزاوار خداوندی و منزه از شرک است بپرستند اتخذوا احبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله و المسیح بن مریم و ما امروا الا لیعبدوا الهاً واحداً لا اله الا هو سبحانه عما یشرکون (41)
خداوند متعال ضمن دعوت آنها به سخنی مشترک بین قرآن و تورات و انجیل یعنی توحید و نهی آنها از شرکت و پرستش و پذیرش خدایی جز او
قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمه سواء بیننا و بینکم الا نعبد الا الله و لا نشرک به شیئاً و لا یتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله (42)
«به یگانگی و یکتایی خویش تصریح کرده و نظر آنها را در شرک مردود شمرده است».
لقد کفرالذین قالوا ان الله ثالث ثلاثه و ما من اله الا اله واحد (43)
با توجه به توضیحات ذکر شده درباره ی اهل کتاب روشن شد که آنها نیز دسته دیگری از منکران یگانگی خدا بوده اند و چنانکه در آیات مذکور دیده می شود با تصریح به وحدانیت خدا از راه اسلوب قصر عقایدشان باطل انگاشته شده است.
آیات ذکر شده برای تصریح به توحید در پاسخ به منکران این اصل و رد عقاید آنان در شرک بود، آیات دیگری وجود دارند که بر یگانگی خدا دلالت می کنند و هدف از این آیات دفع انکار نیست بلکه خطاب عام است وعلاوه بر تصریح به این اصل مهم (توحید) هدف، بیشترآگاه ساختن بندگان و تأکید بر صفت یگانگی و الوهیت خداوند است چنانکه سبحانه و تعالی می فرماید:
یا ایها الناس اذکروا نعمت الله علیکم هل من خالق غیرالله یرزقکم من السماء و الارض لا اله الا هو فانی توفکون (44)
ذلکم الله ربکم خالق کل شیء لا اله الا هو فانی تؤفکون (45)
ذلکم الله ربکم له الملک لا اله الا هو فانی تصرفون (46)
هو الذی یصورکم فی الارحام کیف یشاء لا اله الا هو العزیز الحکیم (47)
لا اله الا هو یحیی و یمیت ربکم و رب آبائکم الاولین (48)
الله لا اله الا هو لیجمعنکم الی یوم القیامه لا ریب فیه (49)
در این آیات خطاب عام است و مخاطبان آنها بندگان هستند همانگونه که در آیه اول با عبارت «یا ایها الناس» و کلمه «یرزقکم» و در آیه ی دوم و سوم و پنجم با کلمه «ربکم» و در آیه چهارم با کلمه «یصورکم» و درآیه ی ششم با کلمه ی «لیجمعنکم» مورد خطاب واقع شده اند و ضمیر بارز «کم» که در هریک از آیات آمده است مرجع آن بندگان می باشد و اما این آیات که هریک شامل کلمه ی توحید «لا اله الا هو» می باشند، بر این دلالت می کنند که خدایی جز خدای بلندمرتبه وجود ندارد که سزاوار خداوندی و پرستش باشد و هیچ شک و تردیدی در این الوهیت باقی نمی ماند و هدف از خلقت نیز عبادت اوست همانطور که سبحانه و تعالی درآیه ی 56 از سوره ذاریات فرموده:
و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون
و در آیه ی 23 از سوره ی اسراء به این امر دستور قاطع داده:
و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه
و در آیه ی 56 از سوره عنکبوت بندگان را به آن امرکرده:
یا عبادی الذین آمنوا ارضی واسعه فایای فاعبدون
ضمن اینکه درآیه ی 18 از سوره آل عمران به یگانگی خویش اقرار نموده است:
شهد الله انه لا اله الا هو
بنابراین باید اعتراف کرد که او پروردگار حقیقی است و باید بندگی را فقط به او اختصاص داد.
ایاک نعبد (50)
و فقط در برابر فرمان او تسلیم شد
فالهکم اله واحد له اسلموا (51)
و دین را خالصانه و بدون شرک برای او به پاداشت
هو الحی لا اله الا هو فادعوه مخلصین له الدین (52)
و باید دانست که سرانجام خطا و دوری از حق چیزی جز گمراهی نخواهد بود پس چرا باید از آن عدول کرد.
فدلکم الله ربکم الحق فاذا بعد الحق الا الضال فانی تصرفون (53)
فهرست منابع :
ازهری، ابومنصور محمد بن احمد: تهذیب اللغه، ج 8، تحقیق عبدالعظیم محمود، مراجعه محمد علی النجار، قاهره، الدار المصریه للتألیف و الترجمه، [ل. ت]
تفتازانی، سعد الدین: مختصر المعانی، قم: منشورات دارالفکر، الطبعه الاولی، 1411 ه. ق
الجرجانی، عبدالقاهر، دلائل اعجاز فی علم المعانی، تصحیح محمد عبده، بیروت: دارالکتب العلمیه الطبعه الاولی، 1409 ه.ق
الجرجانی، محمد بن علی بن محمد: الاشارات و التنبیهات فی علم البلاغه، تحقیق عبدالقادرحسین، قاهره، دارالنهضه.[ل. ت]
الجوهری، اسماعیل بن حماد: الصحاح تابع اللغه و الصحاح العربیه، ج2، تحقیق احمد عبدالغفور، عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، الطبعه الثانی، 1399 ه. ق
الحمصی، محمد طاهر:مباحث فی علم المعانی. (لاذقیه)، منورات جامعه البعث، 1991م
الدیباجی، السید ابراهیم، بدایه البلاغه، تهران: سازمان سمت، چاپ اول، 1376 ه. ش
الرازی، فخرالدین: نهایه الایجاز فی درایه الاعجاز، تحقیق بکری شیخ امین، بیروت: دارا العلم للملایین، الطبعه الاولی، 1985م
السکاکی، ابویعقوب یوسف بن ابی بکر: مفتاح العلوم، مطبعه المینیه، [ل. ت]
السیوطی، جلال الدین عبدالرحمن: اتمام الدرایه لقراء النفایه [ل. ب]: مطبعه الیمینیه، [ل. ت]
ضومط، جبر: الخواطر الحسان فی المعانی و البیان، الفجاله: مطبعه الهلال، 1986م
عاصی، میشال: الصحیح فی البلاغه و البیان و العروض، مکتبه الحیاه، الطبعه الاولی، 1959 م
عباس، فضل حسن: البلاغه فنون ها و افنان ها (علم المعانی)، عمان: دارالفرقان، الطبعه الاولی، 1405 ه. ق
الفراهیدی، ابوعبدالرحمن الخلیل بن احمد: العین، ج5، تحقیق مهدی المخزومی، ابراهیم السامرائی،قم: دارالهجره، الطبعه الاولی، 1405 ه. ق.
القزوینی، الخطیب: الایضاح فی علوم البلاغه [ل. ب: ل. م، ل. ت].
پی نوشت ها :
1.استادیار دانشگاه بوعلی سینا.
2.العین ج5، ص 58، نیز: تهذیب اللغه ج8، ص 359-358، نیز: الصحاح، ج2، ص749.
3.مختصرالمعانی، ص 115، نیز: اتمام الدرایه ص141، نیز: الخواطر الحسان فی المعانی و البیان ص195، نیز: الصحیح فی البلاغه و البیان و العروض ص 49.
4.مفتاح العلوم، ص 127-125، نیز: الایضاح ص217-215، نیز بدایه البلاغه 8، ص 109، نیز:البلاغه فنونها و افنانها ص367.
5.انعام/90.
6.نحل/51.
7.احزاب/40.
8.توبه/129.
9.دلائل الاعجاز، ص 254، نیز: مباحث فی علم المعانی، ص137.
10.دلائل الاعجاز، ص 256، نیز: نهایه الایجاز فی درایه الاعجاز ص 362، نیز: الاشارات و التنبیهات، ص91.
11.ما یعبدون الا کما یعبد آباؤهم من قبل (هود/109).
12.ما انزل الله به من سلطان ان یتبعون الا الظن و ما تهوی الانفس (نجم/23).
13.سیقول الذین اشرکوا لوشاء الله ما اشرکنا و لا آباؤنا و لا حرمنا من شیء … قل هل عندکم من علم فتخرجوه لنا ان تتبعون الا الظن و ان انتم الا تخرصون (انعام/148).
14.والذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی (زمر/3).
15.و جعلوا الملائکه الذین هم عبادالرحمن اناثا و قالوا لو شاء الرحمن ما عبدناهم ما لهم بذلک من علم ان هم الا یخرصون (زخرف/20-19).
16.و ینذرالدین قالو اتخذالله ولدا ما لهم به من علم و لا لآبائهم کبرت کلمه تخرج من افواهم ان یقولون الا کذبا (کهف/5-4).
17.ما سمعنا بهذا فی المله الاخره ان هذا الا اختلاق (ص/7).
18.انهم کانوا اذا قیل لهم اله الا الله یستکبرون (صافات/35).
19.و اقسموا بالله جهد ایمانهم لئن جاء تهم آیه لیومنن بها قل انما الآیات عندالله (انعام/10).
20.نجم/23.
21.نساء/117.
22.رعد/14.
23.یونس/35.
24.فاطر/40.
25.زمر/3.
26.زخرف/20.
27.کهف/5.
28.انعام/109.
29.حجر/15، 14.
30.نحل/51.
31.انعام/19.
32.زمر/66.
33.رعد/36.
34.توبه/129.
35.هود/50.
36.هود/26.
37.فصلت/14.
38.نوح/24.
39.و ما اختلف الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ما جاء تهم العلم بغیا بینهم (آل عمران/19).
40.و اذا اخذنا میثاق بنی اسرائیل لا تعبدون الا الله… و اقیموا الصلوه و آتوالزکوه ثم تولیتم الا قلیلا منکم و انتم معرضون (بقره/83).
41.توبه/31.
42.آل عمران/64.
43.مائده/73.
44.فاطر/3.
45.مؤمن/62.
46.زمر/6.
47.آل عمران/6.
48.دخان/8.
49.نساء/87.
50.حمد/5.
51.حجت الاسلام/34.
52.مؤمن/65.
53.یونس/33.
منبع مقاله :
قرآن، ادب و هنر(مجموعه مقالات)، اصفهان: دانشگاه اصفهان، چاپ اول، (1385)