اثربخشي رعايت آموزه هاي اخلاق اسلامي در کارآمدي خانواده (2)
اثربخشي رعايت آموزه هاي اخلاق اسلامي در کارآمدي خانواده (2)
محبت در خانواده
از نظر اسلام، محبت بيشترين نقش را در ساماندهي جامعه ي آرماني انساني دارد. رواياتي که در مورد محبت از ائمه ي هدي عليه السلام وارد شده است، به روشني اثبات مي کند که جامعه ي مطلوب اسلامي، جامعه اي است که بر اساس محبت مردم نسبت به يکديگر شکل گيرد. محبت مؤثرترين عامل پرورش انسان هاي شايسته، و کارآمدترين ابزار پيشبرد اهداف فردي، اجتماعي و مادي و معنوي است. محبت به قدري شيرين و لذت بخش است که با کمک آن مي توان همه ي تلخي هاي زندگي و بسياري از ضعف ها و نابساماني ها و مشکلات کوچک و بزرگ فردي و اجتماعي را جبران کرد. در حديثي حضرت سليمان عليه السلام مي فرمايد: «هيچ چيز مانند محبت شيرين نيست».(17) از ديدگاه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله وقتي دوستي برقرار شود، مشکلات و کمبودها به آساني قابل تحمل است. آن حضرت در اين باره با کنايه مي فرمايد: «هيچ مجلسي براي نشستن دو دوست، تنگ نيست».(18) عنصر محبت، آن قدر براي تحقق برنامه هاي ديني و هدايت انسان ها مؤثر دانسته شده است که امام باقر عليه السلام دين اسلام را چيزي جز محبت نمي داند.(19) خداوند متعال در سوره ي روم، مهر و محبت را از آثار قدرت و نعمت هاي بزرگ برشمرده و مي فرمايد: «يکي از نشانه هاي خداوند اين است که براي شما از جنس خودتان همسراني آفريد تا با آنان انس بگيريد و در ميانتان محبت و مهرباني برقرار کرد و هر آينه در اين کار براي مردمي که بينديشند نشانه ها و عبرت هايي وجود دارد».(روم: 21)
همه ي انسان ها نيازمند دوستي و محبت هستند و دوست دارند محبوب ديگران باشند. وقتي فرد بداند محبوب ديگران نيست، خود را تنها و بي يار و ياور مي داند و نمي تواند استعدادهاي خود را شکوفا سازد و در اين راه رسيدن به کمال قدم بردارد. اين احساس غريزي در زن و مردي که با هم تشکيل خانواده داده اند و از «من» بيرون آمده و به «ما» رسيده اند، بيشتر احساس مي شود. پيش از ازدواج، هر يک از زن و مرد از محبت هاي فراوان پدر و مادر خود برخوردار بوده اند و آن گاه که با هم پيمان ازدواج مي بندند، انتظارات آنان نسبت به دريافت محبت تغيير مي کند و منتظرند تا از طريق رشته ي دوستي جديد نيز محبت دريافت کنند. هر يک از زن و مرد انتظار دارند طرف مقابل، او را از صميم قلب دوست داشته باشد و علاقه مندي و محبتي دو طرفه برقرار شود. در اين ميان، زن که موجودي عاطفي و کانون محبت است، بيشتر نياز به محبت همسرش دارد؛ زندگي او وابسته به عشق و علاقه است و هر چه محبوب تر باشد، شاداب تر خواهد بود و براي به دست آوردن محبوبيت تلاش مي کند؛ اما اگر احساس کند محبوب همسرش واقع نشده، خود را شکست خورده و بي اثر مي پندارد. محبت دو طرفه، زن و مرد را به زندگي دلگرم و کانون خانواده را استوار، مستحکم و کارآمد مي سازد. پيامبر اسلام حضرت محمد صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «بهترين زنان شما، زن هايي هستند که داراي عشق و محبت باشند»(20) و در مورد مردها مي فرمايند: «هر کس از دوستان ما باشد، به همسرش بيشتر اظهار محبت مي کند و نيز هر چه ايمان انسان کامل تر باشد، محبت به همسرش را بيشتر مي کند».(21)
شکسپير نيز مي گويد: «آنچه در زن قلب مرا تسخير مي کند، مهرباني اوست نه روي زيبايش، من زني را بيشتر دوست دارم که مهربان تر باشد».(22)
در خانواده اي که مهر و محبت وجود دارد و زوجين با آرامش، آسايش و علاقه مندي به يکديگر در آن زندگي مي کنند با توان مندي بيشتري مي توانند به تربيت فرزندان خود بپردازند. وقتي فرزند در کانون پر از محبت و عاطفه پرورش يابد، روح او نيز آرام است و بهتر رشد مي کند و با الگوگيري از والدين خود، در آينده همسري مهربان و کارآمد خواهد بود و خانواده اي کارآمد نيز تشکيل خواهد داد. اين کارآمدي، نسل به نسل منتقل مي شود و جامعه اي پر از شور و نشاط و کارآمد شکل مي گيرد.
آنچه سبب ناکارآمدي خانواده و طلاق عاطفي مي شود، نبود و يا کمبود محبت بين اعضاي آن است. وقتي محبت نباشد، اعضاي خانواده به خانه و يکديگر دلبستگي پيدا نمي کنند و از نظر رواني جداي از يکديگر زندگي مي کنند. محبت، مانند قانون جاذبه زمين در اين جهان است. همان طوري که اين جهان، از اتم گرفته تا کهکشان ها ــ بر اساس قانون جاذبه پابرجاست، خانه و خانواده نيز بر اساس قانون محبت استوار مي گردد. همان گونه که اگر يک لحظه قانون جاذبه از جهان برداشته شود، نظم آن به هم مي خورد و به طور کلي جهان طبيعت نابود مي شود، اگر در خانه نيز محبت نباشد، آن خانه نابودشدني است. اگر محبت در خانواده نباشد و اعضاي آن نياز خود به محبت را ارضا نکنند، هيچ يک از اعضا نمي توانند وظايف مطلوب خود را انجام دهند و در نتيجه کارکرد خانواده و کارآمدي آن به ناکارآمدي تبديل مي شود. همان گونه که اجزاي يک ساختمان بدون ملاط به هم نمي چسبد و ساختمان پابرجا نمي شود، بنا و نظام خانواده نيز چنين است و ملاط آن محبت و رحمت است مرد يا زني که کمبود محبت داشته باشد، براي تأمين سعادت و رفاه خانواده اش فداکاري و کوشش نمي کند و انرژي خود را صرف اموري مي کند که ممکن است زمينه ساز ناهنجاري و فساد در خانواده و جامعه شود. يکي از اموري که سبب کارآمدي مي شود، اعتماد متقابل زوجين و وفاداري نسبت به يکديگر است و زماني که محبت در کار نباشد، احساس وفاداري و اعتماد تحقق نمي يابد.
همچنين بايد توجه داشت که محبت و دوستي قلبي کافي نيست و اينکه گفته شود من از صميم قلب همسرم را دوست دارم، ولي در عمل و رفتار مشاهده نشود، کارآمدي را تضمين نمي کند. بلکه بايد اين محبت هم در رفتارها ديده شود و هم اينکه بر اساس آموزه هاي ديني به زبان آورده شود و به همسر اعلام شود که من تو را دوست دارم. اعلام دوستي سبب استوارتر شدن آن و محبت بيشتري مي شود. امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «وقتي کسي را دوست داري، به او بگو دوستت دارم».(23) همچنين رسول گرامي اسلام مي فرمايند: «اين سخن مرد که به همسرش مي گويد واقعاً تو را دوست دارم، هرگز از قلبش خارج نخواهد شد».(24)
تکريم و کارآمدي خانواده
از آموزه هاي مهم دين اسلام در برخورد و برقراري رابطه با انسان ها، توجه به کرامت و ارزش آنان، و تعليم آن به ديگران است؛ تا جايي که نسبت به غير مؤمنين و غير مسلمانان نيز به اين امر اهتمام داشته اند. اين اخلاق نيکوي پيامبر و امامان معصوم عليهم السلام باعث شده بود که افراد لجوجي که جاهلانه با پيامبر و دين مخالفت مي کردند، به سبب اخلاق بزرگوارانه پيامبر و اهل بيتش شيفته آنان شده، به دين اسلام مشرف شوند. رعايت اين ادب اسلامي در خانواده که اجتماعي کوچک و نقش آفرين است، آثار مهمي بر جاي مي گذارد و در ايجاد فضايي سالم و کارآمد کارساز است.
به طور کلي، رفتارهاي اجتماعي و روابطي که انسان ها با هم برقرار مي کنند، تابع دو مبنا است: الف)مبناي «کرامت»؛ ب)مبناي «اهانت». بر اساس اين دو نوع نگرش، روابطي که انسان ها و اعضاي خانواده با هم دارند، يا مبتني بر «تکريم» و گرامي داشتن يکديگر است و يا مبتني بر «استخفاف» و حقير شمردن. در نگاه اول، همسر و فرزندان موجوداتي با ارزش، شريف و صاحب کرامت ذاتي اند(25) و در نگاه ديگر، آنان بي ارزش، حقير و فاقد کرامت ذاتي هستند.
رفتار ما با اعضاي خانواده ي خود تابع مبناي فکري ما است؛ انسان را هر گونه تلقي کنيم، همان گونه با او برخورد مي کنيم؛ اگر انسان را موجودي صاحب کرامت بدانيم، تلاش مي کنيم اين کرامت را در او تقويت کنيم و به عکس؛ اگر ديگران را بي کرامت بدانيم، آنان را کوچک شمرده، مورد اهانت و تحقير قرار مي دهيم. بنابراين، مي توان گفت در برخورد با ديگران دو ديدگاه وجود دارد:
1.ديدگاه «ديني» که انسان را با کرامت مي داند و نحوه برخورد او با ديگران را، برخورد همراه با تکريم مي خواهد؛
2.ديدگاه «غيرديني» که کرامتي براي انسان قائل نيست و تنها براي اينکه از او بهره برداري کند، با او رابطه برقرار مي سازد و برخوردش تحقيرآميز است.
گروه اول، در سيره و رفتار خانوادگي خويش، تکريم و احترام به حقوق اعضاي خانواده را روش و منش خويش قرار داده اند واز خانواده اي کارآمد و بالنده برخوردارند. اما گروه دوم توجهي به کارآمدي خانواده خود ندارند و تنها به دنبال دستيابي به اهداف و خواسته هاي خود هستند. اعضاي اين خانواده، افزون بر تحمل رنج تحقير، از بهداشت روان مناسب نيز برخوردار نيستند.
در اين بخش به چند نمونه از رفتارهاي کريمانه اي که تأثير زيادي در برقراري روابط سالم خانوادگي و ايجاد امنيت روحي و رواني در بين اعضاي خانواده و کارآمدي آن دارد، اشاره مي شود. اميد است با الگوگيري از ائمه هدي بتوانيم رفتارهاي کريمانه را الگوي اعمال، رفتار و گفتار خود قرار دهيم و خانواده اي کارآمد و بالنده تشکيل دهيم و روز به روز بر بالندگي آن بيفزاييم.
الف. احترام متقابل
تمام انسان هاي بهنجار، خود و تمام جنبه هاي وجودي خود را دوست دارند و خدشه دار شدن آن را تحمل نمي کنند و به عواملي که يکي از جنبه هاي وجودي آنان را مورد تعرض قرار دهد، واکنش منفي نشان مي دهند و براي حفظ آن از هيچ تلاشي فروگذار نيستند. شخصيت و حرمت، خود يکي از جنبه هاي اصيل و اساسي وجود هر فردي است که به شدت به آن علاقه دارد و مي خواهد که ديگران ــ به ويژه همسر و اعضاي خانواده ــ آن را محترم بشمارند و اگر کسي به شخصيت او احترام نگذارد، رشته محبت خود را با او قطع کرده و ميان آنان فاصله ايجاد مي شود. در حقيقت، حفظ حرمت و شخصيت اعضاي خانواده در گرو احترامي است که در برخوردها نمايان مي شود.
رعايت احترام متقابل سبب استحکام روابط و نزديکي افراد مي شود. نياز به احترام، در زن و مرد تفاوتي ندارد و هر دو نياز دارند که ديگري به او احترام بگذارد و هرگز نبايد به سبب ارتباط دوستانه، نزديک و بسيار خصوصي که زوجين با هم برقرار مي کنند، از احترام به يکديگر غفلت کنند. به همين دليل، و براي اينکه روابط آنان به ارتباطي عادي و سرد تبديل نشود، موظف به رعايت احترام متقابل و حفظ جايگاه شخصيتي يکديگر هستند. در منابع ديني، رعايت احترام زن توسط مرد جزو حقوق او شمرده شده است(26) و زني که احترام همسر خود را رعايت نکند، مورد لعنت قرار گرفته است.(27)
در خانواده اي که رفتارهاي اعضاي خانواده احترام آميز و از روي ادب باشد، روابط صميمانه و نزديک خواهد بود. روابط صميمي، مانع بروز بسياري از ناهنجاري ها ونابساماني ها مي شود. چنين خانواده اي با نشاط و علاقه به اداره ي زندگي خود مي پردازد و بدين ترتيب زمينه ي شکوفايي استعدادها و بالندگي اعضا و کارآمدي آن فراهم مي شود.
از سوي ديگر، بي احترامي به افراد، در آنان احساس حقارت به وجود مي آورد. احساس حقارت در اعضاي خانواده، زمينه ساز ناکارآمدي و مانعي بر سر راه بالندگي و کمال است. امام علي عليه السلام مي فرمايد: «انساني که حقارت نفس پيدا کرده ديگر انتظار خير از او نمي رود. کساني که نفسشان پست و خوار باشد، به خيرشان اميدي نداشته باش».(28) از انسان هاي پست، انتظار خير و صلاح نمي رود؛ زيرا که از پست، پستي خيزد و از تحقير شده، بدي. همچنين امام هادي عليه السلام فرمود: «انساني که نفسش خوار شود، از شر او ايمن مباش».(29)
حتي خودبيني و خودخواهي و تکبر که سرآغاز تباهي هاي فردي، خانوادگي و اجتماعي است، معلول حقارت نفس است. امام صادق عليه السلام فرمود: «هيچ کس به خوي (ناپسند) تکبر مبتلا نمي شود، مگر به سبب خواري و ذلتي که در درون خود احساس مي کند».(30)
ب. مدارا با يکديگر
مدارا با ديگر انسان ها نيز در پرتو توجه به تکريم آنان معنا پيدا مي کند. امير مؤمنان علي عليه السلام در وصف مداراي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرموده است: «پيامبر هميشه (و با همه افراد) خوش رو و خوش خوي بود، و خشونت و درشت خويي در رفتارهاي ايشان مشاهده نمي شد».(31)
امام علي عليه السلام که دست پرورده ي مکتب رسول خدا و پيرو سنت و سيره ي ايشان بود، مدارا را سر لوحه ي برنامه هاي عملي و سيره ي خانوادگي و اجتماعي خويش قرار داده بود و مي فرمود: «کسي که در امور خويش، سيره ي مدارا و سبک رفق و ملايمت و نرمي را پيش گيرد، به آنچه از ديگران انتظار دارد خواهد رسيد»؛(32) زيرا مدارا رفتاري اخلاقي، اجتماعي و اسلامي است که از گسترش مخالفت ها، دشمني ها و کينه و حسادت جلوگيري مي کند. با رفق و مدارا، شدّت مخالفت ها کاهش مي يابد.(33) آن حضرت معتقد بود تحقق زندگي شيرين و خانواده اي کارآمد، در گرو مدارا با يکديگر است(34) و نيز فرمود: «انسان عاقل و با تدبير کسي است که از اين موضوع بهره ي کامل بگيرد»(35) و با استفاده ي عاقلانه و مدبرانه از مدارا در روابط خود با همسر و فرزندانش، زندگي درست، منظم و سالمي را پي ريزي کند.
سلام کردن و کارآمدي خانواده
در ميان همه ملت ها و فرهنگ ها، مردم به هنگام ملاقات و ديدار با يکديگر، براي ابراز احساسات و عواطف خود و خرسندي و رضايت از ديدار و نيز خوشامدگرايي و براي شروع گفت و گو با يکديگر، راه و روش خاصي ابداع کرده اند و براي اين منظور با واژه ها و حرکات ــ به صورت قراردادي ــ اين مقصود را مي رسانند. در سنت اسلامي، براي تأمين اين منظور سلام کردن به يکديگر، مصافحه (دست دادن) و معانقه (يکديگر را در آغوش کشيدن) در نظر گرفته شده است. امام صادق عليه السلام در اين باره مي فرمايد: «سلام، تحيت و درود ماست».(36) سلام کردن، از دستورات الهي قرآني است. خداوند مي فرمايد: «هرگاه به خانه ها وارد شديد، به يکديگر سلام کنيد و اين تحيت و درودي پاک و مبارک از جانب خداوند است».(نور: 61)
در آموزه هاي ديني بر اين امر مهم، و جايگاه آن در سلامت و امنيت روحي و رواني و کارآمدي خانواده و جامعه انساني تأکيد شده است که اولين گام ارتباط، با سلام شروع مي شود. در اسلام، به مؤمنان سفارش و تأکيد شده است که به يکديگر سلام کنند. پيغمبراکرم صلي الله عليه و آله به زنان و کودکان نيز سلام مي کردند. سلام با سلامتي هم خانواده است و مفهومش اين است که هيچ خطر و تهديدي از سوي سلام کننده، متوجه ي مخاطب او نيست. اين شعار اسلامي که اعضاي خانواده هاي مسلمان به منزله ي تحيت و تعارف ــ به هنگام روبه رو شدن و ملاقات ــ با هم دارند، در ديگر اقوام و ملت ها به گونه هايي ديگر است. سفارش اسلام به سلام، در ابتداي ارتباطات انساني و به ويژه خانوادگي، منطبق و سازگار با فطرت انسان است.
زندگي در دنياي کنوني اغلب با دلهره و اضطراب توأم است. بنابراين، در اولين برخورد دو انسان، مطلوب ترين نوع برقراري ارتباط، دادن امنيت و آرامش به مخاطب خويش است تا مطمئن شود که از طرف مقابل ضرري متوجه او نيست. اهميّت سلام تا آنجاست که يکي از نام هاي مبارک خداوند سلام مي باشد. يکي از نام هاي بهشت که خانه ي آرامش و آسايش انسان است، دارالسلام ناميده شده است. بديهي است که چنين ارتباط و آرامشي، زمينه هاي کارآمدي خانواده و رشد اعضاي خود را فراهم مي سازد.
در واقع، سلام که يک تحيت و تعارف رسمي اسلامي است، به معناي دعا و درخواست همين امنيت، سلامتي و آرزوي موفقيت و کمال مخاطب است. از اين روي، در قرآن کريم، دربرخي موارد واژه ي سلام با کلماتي که معناي امنيت دارند، همراه است که اين تقارن لفظي، خود قرينه ي تقارن مفهومي سلام و امنيت است؛ «اوست خدايي که جز او خدايي نيست. او سلطان مقتدر جهان است؛ پاک از هر عيب و آلايش است؛ امنيت بخش و نگهبان جهانيان و قاهر و مقتدر و جبّار است».(حشر: 23) در آيه ي ديگري مي خوانيم که در روز قيامت به مؤمنان گفته مي شود: «با سلامتي و در حال امنيت وارد بهشت شويد:.(حجر: 46) احساس امنيت و آرامش است که انسان را به کار و تلاش وادار مي کند. بدون آرامش و تلاش، هيچ گاه مسير حرکت به سوي کمال هموار نمي شود. کارايي و کارآمدي در هر زمينه اي نيازمند آرامش و آسايش است و خانواده به عنوان کانون آرامش ــ با احساس امنيتي که در اعضاي آن ايجاد مي شود ــ مي تواند به سوي کمال حرکت کند و کارآمدي خود را تضمين کند.
منبع: معرفت اخلاقي (1)
ادامه دارد…
/ج