براي روشن شدن جواب، بيان چند لازم و ضروري است :
1ـ معناي اجتهاد: اجتهاد در لغت به معناي نهايت تلاش كردن و خود را به زحمت انداختن است[1] و در اصطلاح شيعه، اجتهاد اين است كه فرد مجتهد براي استخراج حكم از كتاب و سنّت نهايت كوشش را مبذول بدارد. در موردي كه نصّ قطعي وجود دارد، اجتهاد براي يافتن مصداق اين قانون ميباشد، ولي در موردي كه دليل قطعي (از نظر سند و دلالت) وجود نداشته باشد، اجتهاد براي اين است كه به سند آن حجيّت ببخشد و بر دلالت آن بار معنايي درستي بار كند و يكي از چند احتمال را ترجيح دهد.[2] امّا اجتهاد از منظر اهل سنّت اين است كه: اگر در مورد پديده يا حادثهاي نصّ قرآني، سنّت پيامبر و اجماع امّت وجود نداشت، جاي اجتهاد به رأي و انديشه است: « هي مجال الاجتهاد بالرأي./»[3]2 ـ معناي نصّ: منتهاي هر چيز را نصّ گويند: « نصّ كل شيٍ منتهاه.»[4] نصّ آن است كه تمام دلالت آن ظاهر باشد. نصّ در اصطلاح عبارت است از متن صريحي كه در آن هيچ احتمال خلاف نباشد و دلالت آن قطعي باشد. ولي ظاهرآن است كه لفظ دلالت اوّلي بر معنا دارد، لكن احتمال خلاف نيز در آن داده ميشود.[5]3ـ معناي تأويل: ارجاع دادن چيزي به سوي اصل خود و يا رساندن شيء به آن معناي نهائي كه از آن اراده شده است. « اوّل شيء الي الغاية المرادة مينه.»[6] 4ـ معناي تفسير: تفسير يعني اظهاركردن معناي معقول و برداشتن پرده از چهره ي چيزي. و اين را در فرهنگ قرآني تفسير گويند.[7]با اين بيان بايد گفت: اين سخن از جهاتي قابل خدشه و اشكال است.
1. در خود سؤال، جواب نيز نهفته است؛ زيرا آمده: « شيعه اجتهاد در مقابل نصّ را مطرود ميدانند» بعد آمده: « چرا آيات و سنّت را تأويل ميكنند؟» و تأويل هم به معناي رساندن و ارجاع اصل مطلب به خود است و بيان كردن معناي نهائي آيه است، آنهم توسط راسخان علم. قرآنكريم مي فرمايد: « وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ (7).»[8] در حالي كه تفسير و تأويل آن ها را، جز خدا و راسخان در علم نميدانند و دستور به اطاعت و پيروي به آن ها را داده است. گذشته از اين تأويل در جايي است كه نصّ نباشد، كجا شيعه در مقابل نصّ اجتهاد نموده است؟، تأويلي هم كه ميشود بر اساس روش مندي و قواعد فهم و قرائن كلام است، مشكل ديگري كه در سئوال وجود دارد اين است كه نصّ را به معناي متن به كار برده، در حالي كه نصّ به معناي متن صريحي است كه هيچ احتمال خلافي درباره ي آن راه ندارد و در مقابل ظاهر مي باشد.
2. علماي اهل سنّت هم تفسير و تأويل دارند، منتهي بر اساس مباني و منابع خود به تفسير و تأويل دست مي زنند. چون خيلي از جزئيّات احكام دين در قرآن كريم بيان نشده است، به عنوان مثال نماز ميّت، بعضي عسل ها، جزئيات مسائل نماز، جزئيات مسائل روزه و حج و … در قرآن كريم نيامده است و بايد تفسير و يا تأويل شود. شيعه نيز بر اساس مباني و منابع خود به تفسير و تدويل دست مي زند و يا دست به تقييد و تخصيص ميزنند.
3. شيعه با سخنان كساني قرآن كريم را تفسير ميكند كه خود قرآن به قول آن ها اعتبار بخشيده است. مانند آيه ي راسخون در علم که بدان اشاره شد، آيه ي ديگري كه به قول اهل البيت ـ عليهمالسّلام ـ اعتبار بخشيده است، آيه ي « اطيعوالله و اطيعوا الرسول و اولي الامرمنكم»[9] يعني از خدا و رسول و صاحبان امر اطاعت كنيد. فخر رازي ميگويد، « از اينكه در آيه به صورت مطلق دستور به اطاعت «اولي الامر» داده است، نشان ميدهد كه اولوالامر بايد معصوم باشند»[10] و تنها كساني كه معصوم ميباشند بعد از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ اهل بيت ـ عليهمالسّلام ـ هستند چنانكه در آيه ي «تطهير» تصريح شده است،[11] و حاكم حسكاني، روايات متعددي بيان نموده، كه در همه ي آن ها « اولي الامر» بر عليّ (ع) تطبيق شده است.[12] شيخ سليمان از عليّ ـ عليه السّلام ـ نقل نموده كه حضرت فرمود؛ «… كمترين چيزي كه انسان به سبب آن در زمره ي گمراهان در ميآيد، اين است كه حجّت و نماينده ي خدا و شاهد و گواه او را كه اطاعت و قبول ولايتش لازم است نشناسد، آن ها همان كساني هستند كه خداوند آنان را در رديف خود و پيامبر _ صلّي الله عليه و آله _ قرار داده و فرمود: « اطيعو الله … و اولي الامرمنكم.»[13] با توجّه به روايات حسكاني و رواياتي كه خواهد آمد اين افراد عليّ ـ عليه السّلام ـ و اولاد او ميباشند، اطاعت از آن ها به اين است كه به حرف آن ها عمل شود، آيا اگر كسي طبق گفتههاي اين صاحبان امر، آيهاي را تفسير نمود، يا مصداقي براي آن بيان كرد، اجتهاد در مقابل نصّ است؟ اگر اين گونه باشد بايد گفت: خود خداوند دستور به اجتهاد در مقابل نصّ داده است، در حالي كه چنين نيست. هم چنين روايات زيادي در منابع اهل سنّت بيان شده كه با ائمه ـ عليهمالسّلام ـ را به صورت كلّي جانشين پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ معرفي نموده است[14] و بعضي از آن ها به تعداد آن ها كه دوازده نفر ميباشد و جملگي از قريش هستند تصريح دارند[15] ؛ و بعضي ديگر نامهاي آن ها را كه علي و حسن و حسين ـ عليهمالسّلام ـ و نه فرزند، او ميباشند، با صراحت بيان نموده است[16] كه در اين نوشتار فقط به حديث ثقلين و نكاتي كه از آن استفاده ميشود اشاره مي شود، آنگاه بايد ديد، كه عمل به گفتار اين اهل بيت ـ عليهمالسّلام ـ اجتهاد در مقابل نصّ است يا عمل به دستور نصّ؟
پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: « من در بين شما دو امانت گرانبها باقي ميگذارم تا وقتي كه به آن دو تمسّك جوييد بعد از من گمراه نخواهيد شد … يكي كتاب خدا و ديگري عترت و اهل بيتم، واين دو تا روز قيامت از يكديگر جدا نخواهند شد»
از حديث فوق استفاده ميشود:
1ـ كه قرآن کريم و عترت از هم جدا ناپذيرند، و طالبان حقائق قرآن كريم بايد به دامن عترت چنگ زنند.
2ـ اطاعت مطلق از عترت نشانه ي عصمت آن ها ميباشد.
3ـ قرآن کريم و عترت تا قيامت در كنارهم هستند.
4ـ عترت از همه افضليّت و برتري برخوردار است، در نتيجه جدا شدن از آن ها يا پيشي گرفتن از آن ها مايه ي گمراهي است[17] و… آيا اطاعت از اين افراد كه قرآن را توضيح و تفسير مينمايند، و يا سنّت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ را تشريح ميكنند ، اجتهاد در مقابل نصّ است؟ اجتهاد در مقابل نصّ آن است كه ائمّه ـ عليهمالسّلام ـ مخالفت قرآن کريم و سنّت (مخالفت تبايني) سخن بگويند، و شيعه هم به آن عمل كند، كه با توجّه، به عصمت آن ها هرگز چنين سخني از آن ها صادر نميشود و بر فرض محال اگر صادر شود ، از اعتبار ساقط و مورد عمل شيعه قرار نميگيرد.
مصداق بارز اجتهاد در مقابل نصّ آن بود كه خليفه ي دوّم گفت: « متعتان كانتا علي (عهد) رسول الله و انا محرّمهما؛ دو متعه در زمان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ حلال بود، من آن ها را حرام نمودم، هركس بدان عمل كند، مورد عقاب قرار ميگيرد…»[18]بنابراين، شيعه با نصّ و روايات ائمّه ـ عليهمالسّلام ـ كه خود قرآن كريم سخنان آن ها را حجّت مي داند، قرآن كريم را تفسير ميكند و كار تطبيق را انجام مي دهد و با تطبيق بين قرآن و سنّت، از لايه هاي قرآني تا حدودي پرده بر مي دارد. به يك چنين كاري، اجتهاد در مقابل نصّ نمي گويند.
معرّفي منابع جهت مطالعه ي بيشتر:
ـ اجتهاد در مقابل نصّ، اثر علّامه شرف الدّين مراجعه شود.
پي نوشت ها:
[1]- راغب اصفهاني، محمد، المفردات في غريب القرآن، دفتر نشر الكتاب، چاپ دوّم، 1404 هـ ، ص 101.
[2]- سبحاني، جعفر، پيشوائي از نظر اسلام، قم، مؤسسة مكتب اسلام، 1374، ص 101.
[3] – عبدالوهاب خلاف، مصادر التشريع اسلامي، چاپ كويت، چاپ دوّم، ص 9.
[4] – فراهيدي، خليل، كتاب العين، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، چاپ اوّل، 1414.
[5] – پاياني، احمد، كلاس درس مكاسب، تهية كننده رضا محمودي، قم، انتشارات لقمان، چاپ دوّم، 1372، ج 1، ص 89 .
[6] – المفردات، پيشين، ص 31 .
[7] – كتاب العين، پيشين، ص 627.
[8] – آلعمران: 3/ 7.
[9] – نساء: 4/ 59.
[10] – فخر رازي، تفسير كبير،ج5، بيروت: دارالتراث العربي، ص 144.
[11] – احزاب: 33/ 33.
[12] – ر .ك: حاكم حسكاني حنفي نيشابوري، شواهد التنزيل، ج 1، ص 148 ـ151.
[13] – سليمان حنفي قنددوزي، ينابيع المودة: دارالكتب العراقيه، ص 116.
[14] – ر .ك: فاضل هند، كنزالقمان، ج1، بيروت: مؤسسه الرساله، ص 380 و مسلم بن حجاج قشيري، صحيح مسلم، ج4، بيروت: دار احياء التراث العربي، ص1873.
[15] – همان، ج 3، ص 1453 .
[16] – خوارزمي، احمد، مقتل الحسين، ج1، قم: مكتبة المفيد، ص 146، و ر .ك: ابواسحاق حمويني جونيي، فوائد المسلمين، ج2، بيروت: مؤسسة المحمودي، ص134.
[17] – كنز القمان، پيشين، ج 1، ص 380.
[18] – فاضل مقداد سيوري، كنز العرفان، تهران: انتشارات مرتضوي، پنجم، 1373، ص 158.