اجتهاد فقهي و تأثير آن در تقريب مذاهب اسلامي (3)
اجتهاد فقهي و تأثير آن در تقريب مذاهب اسلامي (3)
د ـ اجتهاد فقهي راهي براي تقريب و نه ابزاري براي برخورد
برخي گمان ميكنند كه اختلاف و تكثر ديدگاهها در مسائل شرعي به سبب اجتهاد، موجب تجزيه وحدت امت اسلامي و پراكندگي آن ميشود، در حالي كه ما بايد بدانيم كه تفاوت احكام در نبودن متون يا در وجوه فهم متون موجود، مسئلهاي است كه نبايد نسبت به وجود آن نگران يا از پيامدهاي آن ترس داشته باشيم، بلكه ما به عنوان مسلمان حق داريم از آزادي عقلي مطلق و پختگي انديشه برخوردار باشيم تا پيوسته از عوامل نوگرايي و تحول و همراهي احكام فقهي و شرعي با مسائل نو زندگي و رويدادهاي معاصر، برخوردار شويم.
مسئلهاي كه بر اين معنا تأكيد ميكند اين است كه اجتهاد در شريعت اسلامييك كار ابداعي آزاد و مطلقي نيست كه در بسياري از معارف و ديگر انديشههاي انساني وجود دارد، بلكه يك روند ترسيم شده و تعهد به برنامه مشخصي است كه همه فقها و مجتهدان امت در اصول و مسائل پايدار و اساسي آن توافق نظر دارند. در حقيقت اجتهاد چيزي فراتر از جستوجوي حكم خداوند نيست؛ حكمي كه بندگان خود را در كتاب خود يا با وحي به پيامبر خود محمد صلياللهعليهوآله مورد خطاب قرار داده و از آنان خواسته است به آن ملتزم باشند. اجتهاد با روش و ابزار علمي مشخصي انجام ميگيرد كه هيچكس در هر مقاميكه باشد حق ندارد آن را ناديده گرفته يا خود را از آن رها سازد. بنابراين صحنه اجتهادي در برابر محققان، قواعد و اصول ثابت و معيني در تفسير متون و قياس بر آن دارد، به طوري كه اجتهاد ميتواند عاملي از عوامل توافق و تقريب باشد و نه دريچهاي از دريچههاي تفرقه و پراكندگي.
1ـ خلاف و اختلاف
اختلاف در فرعها يكي از نيازهاي بشر است و نميتوان آن را برطرف يا منع كرد و هيچگونه خطري براي امت و بر وحدت آنها ندارد. مردم با وجود اتحاد در كلمه و وحدت در صفوف، خود با هم اختلاف نظر دارند ولي خطري كه از آن بيم ميرود در خلاف نهفته است نه در اختلاف و اختلاف و خلاف با هم تفاوت فاحش دارند. از اين رو علما و فقهاي امت اسلاميبراي دسترسي به حق و تحقق مقاصد شرعي توسط فهم كتاب كه خداوند به آنها داده است، با هم اختلاف پيدا كردند و اين اختلاف به ويژه در زمينههاي احتمال و مسائل اجتهاد و استدلال بوده است. اين اختلاف براي اين نبوده است كه مخالف يكديگر باشند يا يكديگر را تخطئه كنند. اختلاف ناشي از فهم بيآن كه تعمدي در مخالفت باشد، هيچگاه به نزاع و دو دستگي مسلمانان منجر نميگردد.
چنانچه اصل واژه خلاف و اختلاف از فعل «خلف» باشد با دقت نظر ميتوان تفاوت ميان معناي آن دو را درك كرد، چون منظور از خلاف، مخالفت و عصيان و خودداري از اجراي فرمانها است. خداوند متعال در اين باره ميفرمايد:
«فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (نور: 63)؛ بر حذر باشند كساني كه مخالفت ميورزند با فرمان خدا از گرفتاري به فتنه و يا اين كه به عذاب دردناكي دچار شوند». قرآن كريم نميگويد «يختلفون في امره» كه در امر او اختلاف داشته باشند، چون منظور از اختلاف مغايرت و تفاوت در نظر است. يا اين گفته خداوند: «وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ (نحل: 64)؛ ما قرآن را بر تو فرود نياورديم مگر اين كه اختلاف نظرشان را روشن كني» و اين گفته خداوند: «كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ (بقره: 213)؛ مردم امتي يگانه بودند خداوند پيامبران را نويد آور و بيم رسان فرستاد و با آنان كتاب را به حق فرود آورد تا در ميان مردم به آن چه اختلاف ميكردند داوري كند». از جمله اين موارد، اين كلام خداوند است كه از زبان حضرت عيسي عليهالسلام ميفرمايد: «وَ لَمّا جاءَ عِيسي بِالْبَيِّناتِ قالَ قَدْ جِئْتُكُمْ بِالْحِكْمَةِ وَ لأُِبَيِّنَ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِيهِ (زخرف: 63)، هنگامي كه عيسي دلايل آشكار آورد گفت براي شما حكمت آوردهام تا براي شما برخي از آن چه را كه درباره آن اختلاف ميكرديد، روشن كنم». قرآن كريم در اين آيات اختلاف را تفاوت در فهم و ادراك دانسته و آن را خلاف و مخالفت نشمرده است.
فقيهان امت وقتي در معرض اختلاف نظرها قرار گرفتند، آن را نعمتي از خداوند متعال بر بندگانش دانسته و آن را گونهاي از نگرش عقلي و پختگي انديشه شمردهاند؛ مادامي كه بر اساس دليل استوار و داراي حجت باشد. امام شافعي ميگويد: خداوند والا مرتبه به بندگان خود عقلهايي عطا كرد كه فرقها را دريابند و آنها را به راه حق توسط متن و دلالت هدايت كرد. » ابن حزم نيز ميگويد: «چنانچه اختلاف ميان صحابه صحيح باشد نميتوان گفت ابراز نظر بر كساني كه پس از آنها آمدهاند جايز نيست و از اجتهادي كه منجر به بروز اختلاف در آن مسئله گردد، منع كرد. چنان چه شخصي پس از آنها دليلي بياورد كه به نتيجهاي منجر شود كه دليل برخي صحابه به آن منجر شده است، مانعي نخواهد داشت» (ابن حزم، 1405: 21).
اختلاف در فروع دين با حفظ اصول دين، به اختلاف در دلها و چند دستگي در صفها و راهي براي فساد منجر نخواهد شد. همه مجتهدان در پي دسترسي به مقصود قانونگذارند هر چند كه روش آنها براي دسترسي به اين مقصود گوناگون باشد. از اين رو دوستي و مودت در مسائل اجتهادي نمايان است، چون همه مجتهدان جوياي قصد قانونگذارند و اختلاف روش براي رسيدن به هدف، تأثيري در روابط آنها نداشته است. هر يك از آنها به ديگران احترام قائل بوده و هميشه اين عبارت را بر زبان داشتهاند كه در برداشتها با هم اختلافنظر داريم ولي ميان قلبهاي ما اختلافي نيست. از اين رو مجتهدان و فقهاي گذشته امت اسلامي اخلاق نيك و دوستي شايسته با يكديگر داشتهاند. از حضرت علي عليهالسلام در مورد عثمان بن عفان روايت شده است: «اتقوا اللهايها الناس و اياكم في الغلو في عثمان و قولكم حراق المصاحف، فو الله ما حرقها الا علي ملأ منا اصحاب محمد صلي الله عليه و سلم» (قرطبي، 1372: 1/54)؛ اي مردم تقواي خدا را پيشه كنيد و مبادا در عثمان غلو كنيد و بگوييد او مصحفها را سوزاند. به خدا قسم آن مصحفها را تنها با حضور ما اصحاب محمد صلياللهعليهوآله سوزاند» (الخلال، 1410: 2/426). نيز روايت شده است كه علي بر كشته شدن طلحه و زبير غمگين شد و «قاتل فرزند صفيه را به آتش دوزخ بشارت داد و هنگامي كه طلحه را كشته يافت» گفت: «عزيز علي يا ابا محمد! إن اراك مجندلاً في الأودية وتحت نجوم السماء الي الله اشكو عجري و بجري؛ اي ابا محمد! گران است براي من كه تو را از پا درآمده در دشتها و زير ستارههاي آسمان ببينم، غم و اندوه خود را به خدا شكوه ميكنم» (المزي، 1400 / 1980: 13/420).
ابن عباس در مورد فرايض و در مسائل زيادي در مورد ارث جد با زيد اختلافنظر داشت. وي در اين باره ميگويد: آيا زيد از خدا نميپرهيزد كه نوه را به جاي پسر قرار ميدهد ولي پدر بزرگ را به جاي پدر قرار نميدهد؟ در مورد عول ابن عباس ميگويد: دوست داشتم من و كساني كه در فريضه با من اختلاف نظر دارند گردهم بياييم و دستان خود را روي ركن كعبه قرار دهيم پس از آن دعا كنيم كه خدا لعنتش را بر دروغگويان قرار دهد. (عبدالرزاق، بيتا: 10/255) با وجود اين شعبي ميگويد: زيد بن ثابت ميخواست سوار مركب شود. عبدالله بن عباس به او نزديك شد و ركاب مركب را گرفت. زيد به او گفت ايپسر عموي رسول الله اين كار را نكن! ابن عباس جواب داد به ما دستور داده شده كه اينگونه با علماي خود رفتار كنيم. زيد به او گفت دستت را به من نشان بده، آن را گرفت و بوسيد و گفت پيامبر به ما دستور داده است كه اينگونه با اهل بيت پيامبر صلياللهعليهوآله رفتار داشته باشيم (المناوي، 1356: 5/382).
احمد بن حنبل براي شافعي و پدر و مادر او دعا ميكرد. عبدالله فرزند او به وي گفت شافعي چگونه مردي بود؟ ميبينم كه شما خيلي براي او دعا ميكنيد. گفت اي فرزندم شافعي همچون خورشيد براي دنيا و عاقبت مردم بود، تو بهاين دو چيز نگاه كن آيا جانشين و جايگزين دارند؟ (الذهبي، 1413: 10/45).
در مورد تصويرهاي عالي آداب و اخلاق آنها با يكديگر روايت شده است كه شافعي نماز صبح را در مسجد ابوحنيفه به جاي آورد و به احترام ابو حنيفه قنوت را ترك كرد و بسمالله را آهسته گفت. ابوحنيفه و اصحاب او و شافعي هم پشت سر پيشوايان مالكيهاي اهل مدينه نماز ميگذاردند با آن كه آنان بسمالله را نه بي صدا و نه با صدا در نماز نميخواندند. ابو يوسف پشت سر رشيد نماز خواند و وي خودداري كرد. مالك به او فتوا داد كه وضو نگيرد با اين حال ابو يوسف پشت سر او نماز خواند و آن را اعاده نكرد. بنابر آنچه گفته شد و بر اساس برخوردهاي شايسته ديگري كه اهل علم و فضيلت و اجتهاد داشتهاند روشن ميشود كه آنها به خاطر مسائل شخصي يا هدفهاي دنيوي با هم اختلاف نميورزيدند، بلكه آنها جوياي حقيقت بودند و براي دسترسي به حقيقت هر چند كه نزد مخالفانشان بود تلاش ميكردند. بنابراين قصد آنها حق و هدفشان دسترسي به حكم شرعي بود.
2ـ رحمت و گشايش بودن تعدد آراي فقهي
چيزي كه در اين جا ميتوان گفت اين است كه اختلاف مذاهب در ميان امت اسلامي فضيلت و توسعهاي در اين شريعت با گذشت و آسان است. هر يك از پيامبران پيش از رسول الله صلياللهعليهوآله به يك شريعت و به يك حكم به پيامبري مبعوث ميشد، تا جايي كه به سبب تنگي شريعت آنها، در بسياري از فرعها و شاخههايي كه در شريعت ما تخيير وجود دارد، حق انتخاب نبود.
شريعت اسلامي داراي متون عمومي و دستورهاي كلي است و جزئيات و حكم بر فروع به اجتهادي كه پيامبر صلياللهعليهوآله در حديث معروف معاذ مقرر نموده، واگذار شده است و آن يكي از اصول قانونگذاري است كه حكم شرعي از آن استنباط ميشود. از اين رو اجتهاد و تعدد آرايي كه از آن ناشي ميشود، يكي از ضرورتهاي شريعت خاتم و مظهر رحمت براي بندگان خداست كه ضرر و زيان در آن نيست. طبق روايتي پيامبر صلياللهعليهوآله ميفرمود: «اختلاف امتي رحمة» (النووي، 1392: 1/91) نووي درباره اين حديث و مطالب مرتبط با آن ميگويد: از نظر خطابي اختلاف در دين سه گونه است: يكي از آنها در اثبات صانع و يگانگي او است كه انكار آن كفر است؛ و بخش دوم در صفات و مشيت او است كه انكار آن بدعت است؛ و مورد سوم مربوط به احكام فروع است كه وجوه احتمالي دارد و خداوند متعال آن را رحمت و كرامتي براي علما قرار داده است. منظور از حديث «اختلاف امتي رحمة» نيز همين است (همان: 92).
ابن قدامه در مقدمه كتاب «المغني» خود ميگويد: خداوند با رحمت و گذشت خود گذشتگان اين امت را پيشوايان دانشمند قرار داد، به وسيله آنان پايههاي اسلام را بنا نمود و مشكلات احكام را توسط آنان روشن كرد. توافق نظر آنها حجتي قاطع و اختلاف نظر آنها رحمتي گسترده بود» (ابن قدامه، 1405: 1/17). ابن تيميه نيز گفته است: مردي كتابي را در مورد اختلاف نوشت. احمد به او گفت نام اين كتاب را اختلاف مگذار، و نام آن كتاب را سعة قرار بده» (الحراني، بيتا: 3/79).
به منظور تأكيد بر اين معنا فقيهان چند ضابطه، دستور و اصل را متذكر شدهاند كه حاكي از بهرهگيري از همه نظرها و عدم اكتفا به نظرهاي يك مكتب يا يك مذهب معين است. مهمترين اين دستورها و ضوابط عبارتاند از:
1. جلوگيري نكردن پيشوا از انتشار دانش مخالف خود: پيشواي مسلمان حق ندارد مردم را از انتشار علمي كه مخالف نظر او و يا مذهب او باشد منع كند، بلكه وظيفه دارد هر مسلماني را براي انتخاب روش خود آزاد بگذارد. ابن عباس و ابن عمر بر خلاف نظر عمر در حج تمتع فتوا دادند و حنيفه و تني چند از صحابه نيز دسته جمعي بر خلاف نظر عثمان در كامل بودن نماز در عرفه نظر دادند.
2. متهم نكردن نيتها: هر چند مخالف از نظر شما مخالف حق باشد، شما نبايد نيت او را متهم كنيد. مسلماني كه به قرآن و سنت ايمان دارد فرض بر اين است كه از اجماع امت بيرون نميرود و فرض بر اين است كه نسبت به پيامبر اخلاص و دوستي و براي رسيدن به حق تمايل دارد. شما بر همين پايه و اساس با او مناظره كنيد و نسبت به ايشان نظر خوبي داشته باشيد.
3. حق و فضيلت بودن پذيرش حق از مخالف: شخص موءمن هنگاميكه حق بر او روشن شد بايد به آن اذعان نمايد و جايز نيست كه حق را رد كند، چون رد حق ميتواند به كفر منجر شود. همانگونه پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله فرمودهاست: «لاتماروا في القرآن فان المراء فيه كفر (هيثمي، 1407: 1/157)؛ در قرآن جدال نكنيد كه جدال كردن در قرآن كفر است». ممارات در اينجا به معني جدال و دفع دلالت آن به باطل است، چون چنين چيزي تكذيب خدا و رد حكم او است نه تكذيب مخالف.
4. فاسق يا بدعتگذار ندانستن مخالف در رأي: جايز نيست كه مخالف را به چيزهاي منفي متهم يا عليه او بدگويي كرد يا او را فاسق دانست. چنانچه كسي دست به چنين كاري بزند، بدعتگذار و مخالف اجماع صحابه و راهنماييهاي سلف صالح خواهد بود. ابن تيميه ميگويد: صحابه همگي بر اين امر متفقاند كه در مسائل اختلافي هر گروهي نظر اجتهادي گروه ديگر را بپذيرند؛ نظير مسائل عبادات و نكاح و ارث و هبه و سياست و غيره. عمر در نخستين سال در مسئله مشترك به عدم تشريك نظر داد و در سال دوم در رويدادي نظير رويداد نخست به تشريك نظر داد. هنگامي كه از او در اين باره سوءال شد پاسخ داد: آن پاسخ قضاوت آن روز بود و اين قضاوت امروز ما است (البهوتي، 1402: 1/312).
ذهبي در ترجمه احوال امام محمد بن نصر مروزي ميگويد: چنانچه ما عليه هر پيشوايي قيام كنيم كه در اجتهاد خود در مسائل جزئي اشتباه قابل گذشتي دارد و او را بدعتگذار دانسته و تبعيدش بنماييم، در آن صورت براي ما نه ابن نصير سالم خواهد ماند و نه ابن منده و نه كساني كه از آنها بزرگترند. خداوند راهنماي مردم به حق و ارحم الراحمين است و ما از هوي و درشتي به او پناه ميبريم (سير أعلام النبلاء: 14/640).
5. وادار نكردن مردم به پذيرش نظر اجتهادي: براي يك مجتهد يا پيشواي عام جايز نيست كه مردم را به پذيرفتن نظر و اجتهاد خود وادار نمايد. همچنين براي يك مذهب يا مكتب فقهي جايز نيست كه مردم را به اجتهاد وادار نمايند، چون كسي كه دست به چنين كاري بزند گشايش را تنگ ميكند و سعي خواهد كرد كه اسلام را در يك سمت و سو و يك فهم قرار دهد. قرار دادن اسلام در دايرهاي تنگ كه تنها گنجايش يك مذهب، يك انديشه يا يك مكتب خاص را داشته باشد جنايت به اسلام است. از اين رو علماي دست اندر كار امر به معروف و نهي از منكر گفتهاند اين گونه مسائل اجتهادي قابل انكار نيست و هيچ كس حق ندارد مردم را به پايبندي به آن وادار نمايد، ولي ميتواند با حجتها و براهين علمي، درباره آن سخن بگويد و كساني كه صحت يكي از دو گفته براي آنها مشخص شود ميتوانند از آن تبعيت كنند و بر كساني كه گفته ديگر را تقليد نمايند اشكالي وارد نخواهد بود.
از بسياري از مجتهدان گذشته نقل شده است آنان مسائل مورد اختلاف كه با اجتهاد به دست آمده بود، انكار نميكردند. از امام احمد بن حنبل روايت است كه فقيه نميتواند مردم را به پيروياز يك مذهب وادار نمايد يا اين كه بر آنها سختگيري كند (ابن تيميه، 1413: 4/567). نووي نيز گفته است: مفتي يا قاضي حق ندارد به كسي كه با او مخالفت مينمايد و سخن او مخالف نص، اجماع يا قياس روشن نيست، اعتراض كند (النووي، 2/24).
از قاسم بن محمد درباره آهسته خواندن حمد و سوره در پشت سر پيشنماز سوءال شد. او در پاسخ گفت: اگر بخوانيد شما اصحاب رسول الله صلياللهعليهوآله را براي خود در اين كار الگو و اسوه قرار دادهايد. وقتي همين مطلب از عبدالله بن عمرو سوءال شد گفت: با رسول الله صلياللهعليهوآله بيرون آمديم و برخي از ما روزه دار و برخي ديگر روزهخوار بوديم، نه روزهخوار به روزه دار اشكال ميگرفت و نه روزه دار از روزه خوار عيب جويي ميكرد (روايت بزار و به اسناد حسن). از ابوموسي نيز نقل شده است كه با پيامبر صلياللهعليهوآله بوديم برخي از ما روزهدار بودند و برخي ديگر روزه نبودند، نه روزه دار روزه خوار را عيب جويي كرد و نه روزه خوار روزهدار را (الهيثمي: 3/159).
چنان چه بخواهيم استراتژي تقريب ميان مذاهب اسلامي را از راه اجتهاد بر پايه دادهها و انديشههايي كه در اين تحقيق به آن اشاره كرديم مشخص كنيم، اين مسئله به يك مكانيزم علمي از سوي علما و مبلغان امت از هر مذهبي كه باشند، نياز خواهد داشت:
1. مسلمانان از نظر مفهومي و جايگاه، به تفاوت ميان وحي الهي و انديشه بشري به عنوان دو منبع اساسي قانونگذاري اسلامي توجه كنند، چون وحي الهي دين مقدس است كه نميتوان به متون آن خدشه وارد كرد يا اعتراض نمود. در حالي كه انديشه بشري از وجههاي فهم وحي از سوي انسان است. بنابراين آن چه موافق كتاب و سنت است از نظر شرعي قابل قبول است و آنچه مخالف كتاب و سنت باشد از نظر شرعي پذيرفتني نيست.
اين مسئله به تلاش همگاني براي عمل كردن به مسائل مورد توافق نياز دارد كه البته مسائل مورد توافق همه مذاهب هم زيادند. مذاهب اسلامي فصلهاي مشترك زيادي با هم دارند، چه در بخشهاي اصول عقايد و چه در زمينههاي قانونگذاري، اخلاق، مفاهيم و فرهنگ اسلامي. ما بايد در زمينههايي كه با هم اختلاف نظر داريم همچون زمينههاي قانونگذاري و احكام تفصيلي جزئي كه بر پايههاي موضوعي و علمي استوار است، همديگر را ببخشيم، چون ما اختلاف آرا و فتاوا را به اين دليل پذيرفتهايم كه هيچ نهي شرعي درباره اختلاف در نظرها و اجتهادها وجود ندارد، بلكه كشمكش و اختلافي كه موجب ضعف امت شود و دين آن را دچار تفرقه كند و وحدت آن را متلاشي نمايد، مردود شناخته شده و از آن نهي گرديده است. البته چنين چيزي در انديشه بشري متكي بر تكيهگاههاي ثابت شرع درست، وجود ندارد.
از آن جا كه اجتهاد گونهاي از انديشه بشري منضبط به اصول شرع و دستورهاي آن و گونههاي از فهم وحي الهي است، علماي والا و فقيهان و انديشمندان بايد آن را وسيلهاي براي پيوستگي و نزديكي قرار دهند، نه اين كه ابزاري براي برخورد و گريز از هم باشد. بنابراين، نبايد نسبت به يك نظر ابراز تعصب و سختگيري شود و يا انديشه اسلاميبه زيان نظر يا انديشه و يا اجتهاد اسلامي ديگر به كار گرفته شود؛ مادامي كه دو انديشه و دو نظر و دو اجتهاد، دو گونه فهم اسلامي از «وحي» است و مادامي كه طرفين در حيطه اجتهاد شرعي منضبط قرار دارند. از همين رو پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله ميفرمايد: اگر قاضي حكمي را اجتهاد نمايد، چنانچه در اين حكم صائب باشد دو پاداش خواهد داشت و چنانچه در اشتباه بود از يك پاداش بهرهمند ميشود (صحيح بخاري: 6/2676).
2ـ لازم است ميان اختلاف و خلاف ميان مسلمانان، تفاوت قائل شد. خلاف به معناي قصد مخالفت و عصيان و خودداري از اجراي اوامر الهي است كه منجر به بروز كينه و ستيز ميان طرفهاي مخالف ميگردد، اما اختلاف يعني اختلاف در نظر و تفاوت در درك و فهم يك چيز براي رسيدن به حكم شرعي آن؛ بيآن كه يك طرف قضيه نسبت به طرف ديگر كينه يا دشمني داشته باشد.
از اين رو اختلاف در مسائل فرعي با حفظ وحدت اصول، به پيدايش اختلاف در دلها و دودستگي در صفها منجر نخواهد شد و راهي براي فساد و بيعدالتي نيست. بر همين اساس، در مسائل اجتهادي گونههايي از دوستي و مودت ظاهر گرديده است، چون مجتهدان همگي دنبال خواست قانونگذارند و اختلاف آنها براي دسترسي به هدف تأثيري روي روابطشان ندارد. بلكه هر يك از آنها قدردان طرف ديگر است تا جايي كه در اين زمينه گفته ميشود اگر ميان برداشتهاي ما اختلاف وجود دارد، قلبهاي ما با هم است.
از اين رو بايد از فرهنگ تكفير و فاسق دانستن ديگران در جامعه اسلامي پرهيز كرد. فرهنگ تكفير و تفسيق فرهنگي نفوذي در انديشه اسلامي است، چون براي يك مسلمان جايز نيست مسلمان ديگر را تكفير نمايد يا او را فاسق بداند، مگر اين كه امري از دين را با اصرار منكر شود. از اين رو ما خواستار تحول در اين مسئله از مرحله ايمان و كفر به مرحله صواب و خطا، و از مرحله تفسيق و بدعت گذاري به مرحله راجح و مرجوح هستيم و بدين ترتيب انديشه اسلامي موضوعيت داشته و از عقلانيت برخوردار خواهد بود.
3ـ به نشر فرهنگ گفتوگوي آرام ميان پيروان مذاهب اسلامي توجه شود، چون طرفهاي گفتوگو پيرامون مسائل اسلام و احكام آن كه پيروان مذاهب فقهي اسلامي هستند، بايد درك كنند كه وحدت واقعي مخالف تفسيرهايگوناگون و اختلاف نظرها نيست. تاريخ اختلاف نظر ميان صحابه پيامبر را در مسائل زيادي كه در متون قرآني و احاديث نبوي بوده، براي ما بازگو كرده است. تاريخ همچنين اختلاف ميان تابعان و تابعان آنها و پيشوايان مذاهب گوناگون را بدون كشمكش يا توهين به يكديگر بازگو كرده است. اختلاف در نظر، اصل قضيه را فاسد نميكند. اصلي كه بر آن حركت ميكنند ثابت ميكند كه «مذهب ما از آن رو ارجح است كه احتمال خطا در آن وجود دارد ولي مذهب ديگران مرجوح است چون صواب در آن محتمل است.»
گفتوگو همان منطق سالم در انتقال انديشه به ديگران و رساندن اطلاعات به آنها است. شنيدن گفتههاي طرف ديگر و آگاهي يافتن از ديدگاههاي آنان و پيروي از بهترين و نزديكترين نظريهها به دليل و برهان و توهين نكردن به مخالفان، همان چيزي است كه قرآن كريم ما را به آن دعوت كرده است:
«قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمّا تَعْمَلُونَ ؛ بگو كه شما نسبت به جرميكه ما مرتكب شدهايم بازخواست نخواهيد شد، ما نيز نسبت به كارهايي كه شما انجام بدهيد بازخواست نميشويم».
قرآن كريم احساسات طرف ديگر را مراعات كرده و نگفته است «و لا نسأل عما تجرمون؛ نسبت به جرمهايي كه شما انجام ميدهيد ما مورد سوءال قرار نميگيريم»، هر چند با سياق جمله مناسب است؛ بلكه گفته است: «و لا نسأل عما تعلمون؛ نسبت به كاري كه شما انجام ميدهيد مورد پرسش قرار نميگيريم» و اين احترام به طرف ديگر است. گفتوگوي مطرح در اين آيه خطاب به غير مسلمين است، حال اگر گفتوگو ميان دو طرف مسلمان و با دلايلي باشد كه همگي براي دسترسي به حكم شرعي به آن ايمان دارند، وضع چگونه خواهد بود؟
4. جامعههاي اسلامي بپذيرند كه تعدد نظرها و اختلاف در احكام فقهي، گشايش و رحمت براي امت است نه اين كه دريچهاي براي شكنجه و انتقام گيري از آنها باشد. بنابراين، اختلاف در مذاهب فضيلتي براي امت است در شريعت سمحه و سهله. پيامبران پيش از رسول الله صلياللهعليهوآله هر يك به شريعت و حكم خاص مبعوث ميشدند، تا جايي كه به سبب تنگي شريعتشان در بسياري از فرعها كه در شريعت ما تخيير و انتخاب وجود دارد، در آن شريعتها اختيار وجود نداشته است.
شريعت اسلامي داراي متون عام و دستورهاي كلي است و جزئيات و حكم فروع به اجتهادي واگذار شده كه پيامبر روي آن صحه گذاشته است. پيامبر اكرم در حديث مشهور معاذ، اجتهاد را يكي از اصول شريعت دانسته است كه توسط آن حكم شرعي استنباط ميشود. از اين رو اجتهاد و تعدد آرايي كه از آن ناشي ميگردد، يكي از ضرورتهاي شريعت خاتم و مظهري از رحمت به بندگان است كه هيچ ضرر و زياني ندارد. تا جايي كه پيامبر اكرم فرمودهاست: «اختلاف امتي رحمة (شرح النووي: 11/91)؛ اختلاف نظر در امت من رحمت است».
5. دين ما به خاطر بيم از توهين به اعتقادات از اسائه ادب منع نموده است. خداوند متعال ميفرمايد: «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ (انعام: 108)؛ به آنان كه غير خدا را ميخوانند دشنام مدهيد تا مبادا آنها نيز از روي دشمني و ناداني خدا را دشنام دهند». بنابراين وضع ميان خود مسلمانان به چه سان خواهد بود؟ بي ترديد پيروان مذاهب در چنين صورتي كنترل خود را از دست خواهند داد و فضاهايي بر خلاف توافق و تقريب ايجاد خواهد شد و براي تحقق هدف ما زيانبار خواهد بود.
بي ترديد مسئوليت بزرگ در اين راستا بر دوش علما و مبلغان و دعوت كنندگان به تقريب است تا به مردم بگويند اجتهاد يك حكم شرعي است و اختلاف در ديدگاهها با وجود دلايل متعدد و تفاوتهاي موجود در مفاهيم و مدارك، يك مسئله طبيعي است. البته اين مسئله را علما و فقيهان درك ميكنند، چون آنها از يك سو وارثان پيامبران، پرچمداران دعوت به اسلام و سازندگان نسلها هستند و از سوي ديگر به پايهها و دستوراتي كه تقريب به كار ميگيرد آگاهي بيشتري دارند. * استاد بخش درسهاي اسلامي دانشگاه بحرين.
منابع:
* قرآن كريم
1ـ ابن ابي شيبة، عبدالله بن محمد، مصنف، تحقيق كمال يوسف الحوت، الرياض، مكتبة الرشد، چاپ اول، 1409 ق.
2ـ ابن تيميه، ابو العباس احمد عبدالحليم، شرح العمده في الفقه، تحقيق سعود صالح العطيشان، الرياض، مكتبة العبيكان، چاپ اول، 1413 ق.
3ـ ابن تيمية، ابو العباس احمد بن عبدالحليم، الفتاوي، تحقيق عبدالرحمن محمد عاصم، نشر مكتبة ابن تيمية.
4ـ ابن حجر، ابوالفضل احمد بن علي، فتح الباري (شرح صحيح البخاري)، تحقيق محمد فوءاد عبدالباقي و محب الدين الخطيب، بيروت
5ـ ابن حزم، ابو محمد علي بن احمد بن حزم اندلسي، قاهره، الاحكام في اصول الاحكام، دارالحديث، چاپ اول، 1404 ق.
6ـ ابن حزم الظاهري، علي بن احمد بن سعيد، النبذة الكافية، تحقيق محمد عبدالعزيز، بيروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1405 ق.
7ـ ابن قدامة المقدسي، عبدالله بن احمد، المغني، بيروت، دار الفكر، چاپ اول، 1405 ق.
8ـ ابن قيم الجوزية، محمد بن ابيبكر دمشقي، اعلام الموقّعين عن رب العالمين، تحقيق طه عبدالروءوف سعد، بيروت، دارالجيل، 1973م.
9ـ ابن كثير، البداية و النهاية، مصر، مكتبة المعارف، 1966م.
10ـ ابن همام الصنعاني، عبدالرزاق، مصنف، تحقيق حبيب الرحمن الاعظمي، بيروت، المكتب الاسلامي، چاپ دوم، 1403 ق.
11ـ ابوزهرة، محمد، اصول الفقه، قاهره، دارالفكر العربي، 1377 ق / 1958م.
12ـ الاحسان المجددي، محمد عميم، قواعد الفقه، كراچي، دار الصدف، چاپ اول، 1407 ق / 1986 م.
13ـ الاشقر، عمر سليمان، تاريخ الفقه الاسلامي، كويت، مكتبة الفلاح، چاپ سوم، 1412 ق / 1991 م.
14ـ البخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، تحقيق مصطفي ديب البغا، بيروت، دار ابن كثير، چاپ سوم، 1407 ق / 1987 م.
15ـ البدري، محمد عبدالمهدي، القرآن الكريم، تاريخه و علومه، دبي، دار القلم، چاپ اول، 1404 ق / 1984 م.
16ـ البوطي، محمد سعيد رمضان، فقه السيرة، دمشق، دار الفكر.
17ـ البهوتي، منصور بن يونس بن ادريس، كشاف القناع عن متن الاقناع، تحقيق هلال مصيلحي، بيروت، دار الفكر، 1402 ق.
18ـ البيهقي، ابوبكر احمد بن حسين، سنن البيهقي الكبري، تحقيق محمد عبدالقادر عطا، مكتبة مكة المكرمة، دارالباز، 1414 ق / 1994 م.
19ـ الترمذي، محمد بن عيسي، سنن الترمذي، تحقيق احمد شاكر، بيروت، دار احياء التراث العربي.
20ـ الخضري بيك، محمد، اصول الفقه، بيروت، دار احياء التراث العربي، چاپ هفتم، 1405 ق / 1985م.
21ـ الخلال، ابوبكر احمد بن محمد هارون بن يزيد، السنة، تحقيق عطية الزهراني، الرياض، دارالراية، چاپ اول 1410 ق.
22ـ الدار قطني، ابو الحسن علي بن عمر، سنن الدار قطني، تحقيق السيد عبدراللههاشم يماني المدني، بيروت، دار المعرفة، 1386 ق / 1966 م.
23ـ الذهبي، ابو عبدالله محمد بن احمد بن عثمان الذهبي، سير اعلام النبلاء، تحقيق شعيب الارناوءوط و محمد نعيم العرقوسي، بيروت، موءسسة الرسالة، چاپ نهم، 1413 ق.
24ـ الشافعي، محمد بن ادريس، الرسالة، تحقيق احمد محمد شاكر، قاهره، 1358 ق / 1939 م.
25ـ الشوكاني، محمد بن علي، فتح القدير، بيروت، دار الفكر.
26ـ الشيباني، عبدالرحمن بن علي، تيسير الوصول الي جامع الاصول، قاهره، موءسسة عيسي البابيالحلبي.
27ـ القرطبي، محمد بن احمد بن ابيبكر، الجامع لاحكام القرآن، تحقيق احمد عبدالعليم البردوني، القاهره، دار الشعب، چاپ دوم، 1372 ق.
28ـ القشيري، مسلم بن الحجاج، صحيح مسلم، تحقيق محمد فوءاد عبدالباقي، دار احياء التراث العربي، بيروت.
29ـ المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن، تهذيب الكمال، تحقيق بشار عواد معروف، بيروت، موءسسة الرسالة، چاپ اول، 1400 ق / 1980 م.
30ـ المناوي، عبدرالروءوف، فيض القدير، مصر، المكتبة التجارية الكبري، چاپ اول، 1356 ق.
31ـ النمري، يوسف بن عبدالله بن عبدالبر، التمهيد، تحقيق مصطفي بن احمد العلوي، المغرب، طبع وزارة الاوقاف و الشوءون الاسلامية، 1387 ق.
32ـ النووي، ابو زكريا يحيي بن شرف الدين، شرح النووي علي صحيح مسلم، بيروت، دار احياء التراث العربي، چاپ دوم، 1392 ق.
33ـ الهيثمي، علي بن ابيبكر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، القاهره، دار الريان للتراث، بيروت، دارالكتب العربي، 1407 ق.
34ـ بيهقي، احمد بن الحسين، الاعتقاد، تحقيق احمد عصام الكاتب، بيروت، دار الآفاق الجديدة، چاپ اول، 1401 ق.
35ـ بيهقي، احمد بن الحسين، شعب الايمان، تحقيق محمد السعيد بسيوني زغلول، بيروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1410 ق.
36ـ خلاف، عبدالوهاب، اصول الفقه، كويت، دارالقلم، چاپ هفدهم، 1408 ق / 1988م.
37ـ زيدان، عبدالكريم، الوجيز في اصول الفقه، بغداد، مكتبة القدس، و بيروت، موءسسة الرسالة، 1405 ق / 1980 م.
38ـ سجستاني، سليمان بن اشعث، سنن ابيداود، تحقيق محمد محي الدين عبدرالحميد، بيروت، دارالفكر.
39ـ شوكاني، محمد بن علي، ارشاد الفحول، بيروت، دارالفكر، چاپ اول، 1412 ق / 1992م.
دار المعرفة، 1379 ق.
40ـ عبدالحميد، محسن، الفكر الاسلامي (تقديمه و تجديده)، العراق، دار الانبار.
41ـ عبدالعظيم بن عبد القوي المنذري، الترغيب و الترهيب المنذري، تحقيق ابراهيم شمس الدين، بيروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1417 ق.
42ـ عيسي، عبدالجليل، ما لايجوز الخلاف فيه، الكويت، دار البيان، 1389 ق / 1969 م.
43ـ قرضاوي، يوسف، الاجتهاد في الشريعة الاسلامية، كويت، دار القلم للنشر و التوزيع، چاپ دوم، 1410 ق / 1989م.
44ـ للشاطبي، ابراهيم بن موسي الغرناطي، الموافقات، تحقيق عبدالله دراز، بيروت، دارالمعرفة.
45ـ محمد بن حبان بن احمد التميمي، صحيح ابن حبان، تحقيق شعيب الارناوءوط، بيروت، موءسسة الرسالة، چاپ دوم، 1414 ق / 1993 م.
46ـ مختصر كتاب الموءمل لابن شمة، مجموعة الرسائل المنيرية، ادارة الطباعة المنيرية، [بيتا].
47ـ هناد بن يسري الكوفي، الزهد، تحقيق عبدالرحمن عبدالجبار الفريواني، كويت، دار الخلفاء للكتاب الاسلامي، چاپ اول، 1406 ق.
48ـ ياقوت الحموي، معجم البلدان، نشر مطبعة الخانجي و شركاه، چاپ اول.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : sm1372