در پاسخ بايد گفت: اولاً: دين كامل و تمام به مجموعهاي از قوانين الهي كه انسان را به هدف نهايي برساند و در اين كار به مكاتب بشري احتياج نداشته باشد.
اساس دين اسلام و قوانين آن بر پايه احتياجات تكويني و فطري انساني مستقر گرديده است. بعضي از اين قوانين ثابت است و برخي ديگر نيز متغير و بنا به مصلحت روز از احكام كلي دين استنباط ميشود. در نتيجه، چون تمامي نيازمنديهاي بشر براي هدايت و سعادت، در دين اسلام وجود دارد، ميتوان گفت كه دين اسلام دين كاملي است.
آية شريفة: «اليوم اكملت لكم…» به اين معناست كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با استفاده از نيروي وحي، آخرين مرحلة كمال را با تمام شرايط و خصوصيات در اختيار بشر حقجو قرار داده و موانع كار را نيز از سر راه آنها برداشته، به طوري كه ديگر هيچ نقصي تا قيامت براي راهنمايي انسان باقي نمانده است: و تمت كلمت ربك صدقا وعدلا لا مبدل لکلماته؛ (انعام، 115) و كلام پروردگار تو، با صدق وعدل به حد تمام رسيد؛ هيچ كس نميتواند كلمات او را دگرگون سازد». مراد از اكمال دين، كامل ساختن دين، از حيث فرائض است كه ديگر بعد از اين آيه، هيچ فريضهاي باقي نماند كه تشريع نشده باشد، تمام نااميدي كفار هنگامي محقق ميشود كه خدا براي اين دين كسي را منصوب كند كه در پاسداري وتدبير امر دين و ارشاد و هدايت كردن امتي كه بر اثر همين دين سرپا ايستادهاند، قائم مقام پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ باشد، با نصب «امامت» و كفار، از دين مسلمانان نااميد ميشدند، زيرا مشاهده ميكردند كه دين از اين مرحله خارج شده كه با يك عهدهدار «شخصي» سرپا بايستد و به مرحلهاي برسد كه عهدهدار و حامل نوعي داشته باشد؛ «دين» از حالت حدوث و زوال پذير بودن، به حالت دوام و بقا، تبديل شود.
ثانياً: خاتميت و كمال حداكثري دو امر متلازمند، يعني ممكن نيست، دين و آييني خود را خاتم اديان بداند و داعية كمال نهايي نداشته باشد و يا آن كه داعية كمال نهايي داشته باشد و خود را به عنوان دين خاتم معرفي ننمايد، البته منظور از كمال در اين مسأله كمال نفسي است كه مبرّا از تمام نقائص است و گرنه كمال نسبي و حداقلي، به دليل آن كه با برخي از نقائص همراه است، دليل بر خاتميت نبوده و ملازم با آن نميباشد.
كمال دين و خاتميت نيز در تماميّت قوانيني خواهد بود كه براي تنظيم شئون فردي و اجتماعي انسان ارايه داده و ابلاغ مينمايد.
آن چه كه كمال و خاتميت اسلام را تأمين ميكند، كتاب خدا وعترت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ است. اسلام كامل حداكثري، يعني اسلام، با همه اصول اصلياش و امامت معصومين ـ عليهم السّلام ـ، پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در مورد جاودانگي و دوام اين دو، ميفرمايد: «اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي لن يفترقاحتي يردا عليّ الحوض؛ من در ميان شما دو وزنة وزين و استوار باقي ميگذارم، كتاب خدا و عترتم، اين دو، تا آن گاه كه در قيامت در كنار حوض كوثر بر من وارد ميشوند از يكديگر جدا نميگردند.»[1]علت اين كه دوام كتاب و عترت رمز جاودانگي وحي و خاتميت رسالت پيامبر اسلام هستند، اين است كه حقيقت دين و وحي به صورت قرآن و مفسرين راستين آن، يعني اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ در دسترس همگان قرار ميگيرد.
قرآن كريم، در مسايل گوناگون اعتقادي، اخلاقي، حقوقي و فقهي، دين كامل حداكثري است، و همگان از آن در حدّ فهم ظواهر بهره ميبرند، امّا فهم مجموعة قرآن اعم از ظاهر و باطن و تأويل و تنزيل، ويژه معصومين ـ عليهم السّلام ـ است. قرآن كريم در عين نور بودن، معارف بلند و ژرفي دارد كه آن را تفسير پذير ميكند. اين تفسير نيز به عهدة معصومين ـ عليهم السّلام ـ است، نوري است كه در سراسر آن هيچ نقطة مبهم و زاوية تاريكي يافت نميشود، بلكه «تبياناً لكل شيء»[2] است، يعني بيانگر همة معارف ضروري وسودمند براي بشر و عهدهدار بيان همة معارف و احكام هدايتگر، سعادت بخش و سيادت آفرين جوامع انساني تا قيامت است. ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ، واسطه رساندن معارف بلند و ژرف قرآن كامل حداكثري، به مردم هستند. ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ، از نظر نشئه ظاهر و در مدار تعليم و تفهيم معارف دين، «ثقل اصغر» و قرآن كريم «ثقل اكبر» است.
بنابراين، همراهي قرآن با مفسرين آن از چند جهت است، از آن جمله، وجود اطلاقات و عمومات قرآن است كه نيازمند به مقيد و مخصص ميباشند، دليل ديگر، قرآن كريم، همه بشر را به اطاعت از رسول و اولو الامر ارجاع ميدهد. نياز رجوع به رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ و عترت طاهرين ـ عليهم السّلام ـ تنها به دليل فهم و تفسير احكام الهي آن نيست، بلكه از جهت نيازي است كه از لحاظ اجراء حدود و جريانهاي اجتماعي و مسايل سياسي، نظامي، نظير جنگ و صلح و ساير امور اجرايي كه مربوط به حوادث روزمره و گذراي جامعه است، وجود دارد.
جامعة انساني، ظرف تزاحم احكام و هم چنين محل اجراي احكام و مقررات متغيري است كه در دايرة قوانين ثابت بر عهدة مسئولين اجرايي است؛ تعيين تكليف مردم آن گاه كه اجراي دو حكم به تزاحم منجر ميگردد و يا ابلاغ احكامي، از قبيل آن چه در هنگام تعيين فرماندهان و يا در وقت وقوع جنگ و يا صلح صادر ميشود، همگي از جملة امور متغيري است كه همراه با حوادث زمان در معرض تبديل و تغير قرار دارد. حضور دين درحيات اجتماعي نيازمند به اشخاصي است كه از طرف خداوند براي پاسخگويي به اين نياز مستمر تعيين شده باشند، زيرا برهان نبوت، دامنة دين و شريعت را منحصر به حوزهاي خاص از قوانين و احكام نكرده، بلكه ضرورت آن را براي تمامي ابعاد اثبات مينمايد.
اين نياز، در زمان حضور پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ توسط شخص ايشان پاسخ داده ميشد، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ علاوه بر آن كه احكام و قوانين كلي را ابلاغ ميكرد، مسائل اجرايي جامعه را نيز به ولايت و رهبري اجتماعي خود عهدهدار بود.
جامعه اسلامي، در زمان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ.، در تمام ابعاد خود از حضور وحي و شريعت بهرهمند شد، اولين شرط كمال حداكثري نيز، تداوم اين حضور در زمانهاي پس از رحلت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ است و بقاء عترت، در كنار قرآن، تأمين كنندة شرط مذكور است.
عترت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ،با وصف عصمت و طهارت، از رهبري و ولايت مطلقة الهي برخوردار است كه علاوه بر تبيين احكام كلي شريعت، ولايت و هدايت امور جاري اجتماع را نيز عهدهدار است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شريعت در آينة معرفت، آيت الله جوادي آملي، چ اوّل، 1372، مركز نشر فرهنگي رجاء.
2. تسنيم تفسير قرآن كريم، آيت الله جوادي آملي، ج 1، مركز نشر اسراء.
3. تفسير الميزان، علامه طباطبايي، ترجمه محمد جواد حجتي كرماني، ج 5، ص 262 ـ 401، نشر بنياد علمي و فكري علامه طباطبايي، چ ششم، 1376.
پي نوشت ها:
[1] . كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، دار الكتب الاسلاميه، ج 1، باب العقل و الجهل، ص 16.
[2] . نور/ 35.