اخبارى گرى ؛ پيدايش و پيامدها (3)
اخبارى گرى ؛ پيدايش و پيامدها (3)
قمى كتابهاى ديگر هم دارد از جمله: اربعين تحفه عباسى و تحفة العقائد84 كه در آنها صوفيه را به نقد كشيده و بر اخبارى گرى استدلال جسته است.
2. علامه مجلسى (م.1110هـ.) در نيمه دوم قرن يازدهم و اوائل قرن دوازدهم به مبارزه پى گير عليه صوفيه دست زد. علامه مجلسى در سال 1098 كه آقا حسين خوانسارى چشم از دنيا فرو بست پس از مدتى به مقام شيخ الاسلامى اصفهان رسيد.85 علامه مجلسى در آخرين فصل عين الحياة كه به سال 1072هـ. نگاشته شده به ردّ صوفيه پرداخته است و در پاسخ به پرسشهايى كه درباره فلسفه و اجتهاد و صوفيه از او شده از آنها انتقاد كرده است.86
در رساله اعتقادات كه به سال 1086 در مشهد نگاشته با صوفيه مخالفت كرده و پدر خود را برى از انديشه هاى صوفيانه دانسته و گفته است: در آغاز با اين گروه مدارا مى كرد ولى در آخر عمر:
(دانست كه آنها دشمن خداوند هستند از آنها بيزارى جست و راه باطل و عقايد سخيف آنها را تكفير كرد. من بر افكار و عقايد او بهتر از هر كس مطلع هستم و دستنوشته هاى او در اين زمينه نزد من است.)87
علامه مجلسى به تلاش گسترده اى عليه صوفيه دست زد و در خاموش كردن آتش فتنه به پيروزيهايى دست يافت.88
3. ميرلوحى سيد محمدبن محمد موسوى حسينى سبزوارى ملقب به مطهر و متخلص به نقيبى از جمله علماى برجسته دوران صفويه است كه با صوفيه و انديشه هاى صوفيانه در افتاد. برابر نسخه اى كه از كتاب كفاية المهتدى ميرلوحى در دست است وى در سال 1085 زنده بوده است.89 به نظر نگارنده وى چند سال پس از آن نيز زنده بوده است; زيرا در كفاية المهتدى به عبارت پايانى رساله اعتقادات علامه مجلسى كه در روزهاى پايانى ماه محرم 1086 نگاشته شده90 اشاره دارد و مجلسى در ذيعقده همان سال در قم اجازه اى از ملا طاهر قمى دريافت كرده است.91
در نتيجه شايد رساله علامه در سال1087 در اصفهان منتشر شده باشد.
ميرلوحى از علامه مجلسى انتقاد مى كند: چرا از پدرش دفاع كرده و نوشته است:
(و ايّاك ان تظن بالوالد العلامه نورالله ضريحه انه كان من الصوفيه او يعتقد مسالكهم و مذاهبهم حاشاه عن ذلك.)92
اين بخش از عبارات علامه مجلسى را محدث قمى در سفينة البحار آورده است.93
از آن جا كه ميرلوحى تلاش گسترده اى عليه صوفيه داشته و پاره اى از رساله ها و كتابهايى كه نويسندگان آنها ناشناخته اند چه بسا به قلم ايشان نگاشته شده باشد اندكى بيش تر درباره تلاشهاى وى درنگ مى كنيم:
نگاشته ها درباره ابومسلم
ميرلوحى انديشه ها و پندارهاى صوفيان را از زاويه هاى گوناگون به بوته نقد مى گذارد: نظر آنان درباره ابومسلم و حلاج غنا و موسيقى. صوفيان در مجلسها و محفلهاى خود و هنگام قصه خوانى از ابومسلم به بزرگى ياد مى كردند و او را دوستدار اهل بيت مى شمردند ميرلوحى از اين سخنان واهى برانگيخته شد و رساله اى درباره دشمنى ابومسلم با اهل بيت نگاشت.94 در كفاية المهتدى به اين نكته اشاره دارد.95
ديدگاه وى با بازتابهاى شديد و سختى روبه رو شد. ولى چون انسان خستگى ناپذير و مقاومى بود با توهينها و افتراها و برخوردهاى به دور از ادب عوامل صوفيه از پاى درنيامد و به مبارزه ادامه داد و با پايمردى و پشتكار در اين مبارزه بسيارى از عالمان را برانگيخت و به پشتيبانى وى و در مخالفت با انديشه هاى صوفيانه از جمله عليه ابومسلم دست به قلم بردند و رساله هاى خوب و مفيد و راه گشا نگاشتند كه به برخى از آنها اشاره مى شود:
1. اظهار الحق و معيار الصدق از سيد احمد علوى عاملى نگاشته شده در سال 1043هـ. 96 كه اين رساله عليه ابومسلم است و در آن اثرى از برخورد با صوفيان ديده نمى شود.97
2. صحيفة الرشاد از مير محمد زمان بن محمد جعفر رضوى جعفرى (م.1041) وى در مقدمه مى نويسد:
(در سفر زيارت عتبات شمارى از شخصيتهاى مورد اعتماد از مردم اصفهان گفتند: عالم جليل القدرى در اصفهان گرفتار جاهلان شده و مورد اذيت عوام قرار گرفته است. چون تحقيق كردم روشن شد: او ميرلوحى است و علت آزار وى براءت او از ابومسلم بود. دربازگشت از عتبات اين رساله را نوشتم تا آن را به اصفهان بفرستم براى ارشاد آنها و جلوگيرى از آزار ميرلوحى.)98
وى در آن تأكيد مى كند: اين كه قصه گويان ابومسلم را دوستدار اهل بيت دانسته اند درست نيست.
3. خلاصة الفوائد از عبدالمطلب بن يحيى طالقانى وى هم از مشكلات ميرلوحى سخن مى گويد و هم از پندارهاى قصه گويان درباره ابومسلم و هم از رساله هايى كه در دفاع از ميرلوحى نوشته شده است.
(بدان اى محب شاه مردان كه (قصه خوانانِ) از خدا بى خبر قصه در تعريف ابومسلم مروزى ابتر بسته بودند و آن را شهرت داده و عوام الناس را به آن سخنان دروغ دوست و هوادار او گردانيده و اكثر علماى عصر را اطلاع بر اختراع ايشان نبود تا سيدى فاضل از متوطنان اصفهان ميرلوحى نام كه غايت صليت داشت در دين و نهايت مهارت در اخبار ماضين و فقير مكرر از حضرت سيد المجتهدين [ميرداماد] تعريف او را شنيده ام بر اين معنى مطلع شده عوام را از دوستى ابومسلم منع كرد. بعضى از سفيهان آن چنان فريب قصه خوانان خورده بودند كه به هيچ
وجه قول مشاراليه را قبول ننمودند و كمر عداوت بر ميان بسته زبان به غيبت و منقصت او گشودند و انواع ژاژخايى آغاز كردند و به افترا و بهتان دهن باز كردند و هر چه مى خواستند درهم مى بافتند….)99
وى در ادامه پس از افسوس خوردن از اين برخوردهاى نابهنجار 100 از شانزده رساله اى كه درباره ابومسلم نوشته شده101 ياد مى كند و نويسندگان آنها را (عدول علما و فضلا) مى داند و سپس يادآور مى شود كه اينان ميرلوحى را بسيار ستوده اند و از شرافت جلالت و حسب و نسب وى به بزرگى ياد كرده اند. وى مخالفان سيد مير لوحى را بى دين مى داند.102
از اين رساله استفاده مى شود: بحث از ابومسلم را ميرلوحى پيش از سال 1041هـ. مطرح ساخته است.
ييادآورى: كسانى كه اين رساله ها را مبارزه مستقيم با صوفيه دانسته و مطرح كرده اند: صوفيه نقطويه مؤيد ابومسلم بودند 103 راه صحيح نرفته اند; زيرا اگر چه ممكن است آن گروه طرفدار ابومسلم باشند اما بايد توجه داشت كسانى كه رساله نوشته اند در اين رساله ها بيش تر بر آن بوده اند كه ابومسلم را بشناسانند و افكار و انديشه ها و عملكردوى را بنمايانند و از پاى بند نبودن وى برفرمانها و دستورهاى امامان شيعه(ع) سخن بگويند.
ميرلوحى بر اين گمان است كه مجلسى اول از ابومسلم و حلاج دفاع مى كرده است104. پيش از اين اشاره كرديم كه علامه مجلسى پدر خود را از هر نوع انديشه صوفيانه به دور مى داند و مى گويد: مداراى پدر با آنان در آغاز كار بوده و پس از آن كه فهميد به كژراهه مى روند دست از تأييد آنان كشيد. براى ميرلوحى در راه مبارزه گرفتاريها و دشواريهاى بسيارى پيش آمد و مورد آزار و اذيت و زخم زبان بسيار قرار گرفت و گويا همين گرفتاريها سبب شده كه بسيارى از رساله ها و كتابها را با نام مستعار بنگارد و عرضه كند و كتاب سلوة الشيعه از اين گونه است كه با نام مستعار: مطهر بن محمد مقدادى نشر داده و در آن به گرفتاريها و تغيير روش خود اشاره مى كند:
(از اواخر سال 1051 از هجرت تا اين زمان كه اواسط سال هزار وشصتم
است مولى اليه [ميرلوحى] از براى فارغ بودن از درد سر و بسته شدن زبان آن مفتريان از خدا بى خبر شيطان را اگر نام برد لفظ لعين با اسم او قرين نمى سازد و بعد از آشاميدن آب يزيد بن معاويه و آل زياد بن ابيه را چنان لعنت نمى كند كه به گوش كسى برسد و نوعى نمى نمايد كه كسى عبارت لعنت ازو بشنود. هنوز اين فاسقان كذّاب و حيلت گران مرتاب ترك افترا زدن و ژاژخاييدن نمى كنند و به هر جا كه مى رسند و به هر خانه كه به آش مالى مى روند درِ خبث و غيبت و افترا و تهمت مى گشايند كه شايد سفيهان را به اين روش با او دشمن كنند….)105
كتاب هاى ميرلوحى بر ضد صوفيه
ميرلوحى روش خود را از سال 1051 تغيير داد او وقتى در مبارزه با شاخه اى از انديشه هاى صوفيه كه بزرگ شمردن ابومسلم و عقيده مند بودن وى به اهل بيت باشد آن برخوردهاى ناشايست را ديد در مبارزه با اصل و اساس جريان صوفيه و غنا و موسيقى كه آنان خيلى به آن مى پرداختند به گونه اى عمل كرد كه كم تر احساسات عوام پيرو صوفيه را برانگيزد. در اين جا به آثارى كه وى پس از 1051 نگاشته است اشاره مى كنيم:
1. اعلام المحبين. وى اين رساله را به روشنى نوشته خود مى شمارد.106
2. ادراء العاقلين و اخزاء المجانين. وى در ذيل حديث 17 كفاية المهتدى اين اثر را به خود نسبت مى دهد.107
در معرفى نسخه كفاية المهتدى ميرلوحى از رساله تنبيه العاقلين و اخزاء المجانين ياد شده كه در رد متصوفه نوشته شده است.108 گويا اين رساله همان ادراء العاقلين باشد; زيرا در معرفى نسخه خطى دانشگاه تهران نامى از تنبيه العاقلين برده نشده 109 است.
3. سلوة الشيعه وقوة الشريعة. نويسنده اين كتاب مطهر بن محمد مقدادى معرفى شده است. آقا بزرگ تهرانى مى نويسد در اين اثر فتواى شمارى از علما عليه صوفيه نقل شده است.110
البته فتواى علما در اين رساله عليه غنا و موسيقى است و نه صوفيه و شايد اين كه آقا بزرگ تهرانى نوشته: فتواى علما عليه صوفيه است از آن روى باشد كه مخالفت با غنا و موسيقى در آن زمان به گونه اى مخالفت با صوفيه به شمار مى آمده است.
ييادآور شديم رساله (سلوة الشيعه و قوة الشريعة) كه با نام مستعار: مطهر بن محمد مقدادى مشهور شده نوشته ميرلوحى است زيرا:
نخست آن كه: شخصى به اين نام شناخته نشده است.
دو ديگر مطهر لقب ميرلوحى است.
سه ديگر: در رساله هداية العوام به روشنى بيان شده مطهر بن محمد مقدادى نام مستعار ميرلوحى است:
(و[به] لقب كه مطهر است و انتساب والده كه مقداديه است خود را ستوده است.)111
و يادآور مى شود: تسلية الشيعه و تقوية الشريعة همان سلوة الشيعة است با افزوده هايى:
(وبعد از آن اخبار بسيار بر آن [سلوة الشيعه] افزوده تا آن كتاب كه حجتى است قاطع و برهانى ساطع بر بطلان آن طايفه طاغيه سمت اتمام يافته و از جهت آن كه نامش را نيز بر نام رساله زيادتى باشد آن را مسمّى به: تسلية الشيعه و تقوية الشريعة گردانيد….)112
چهار ديگر: اما براى اين سخن كه: منظور از مطهر ميرلوحى و از مقداديه مادر وى است نشانه ها و قرينه هاى بسيارى وجود دارد از جمله:
در هداية العوام سلوة الشيعه و تسلية الشيعة در رديف اعلام المحبين از يك نويسنده دانسته شده است.
الف. (در اين مقام صاحب كتاب تسلية الشيعه در آن كتاب و در رساله سلوة الشيعة و رساله اعلام المحبين مى گويد….)113
ب. (صاحب كتاب تسلية الشيعه در آن كتاب و در رساله اعلام المحبين نقل نموده
آنچه از كتاب كلمات الطريفه نقل كرده شد.)114 در برگهاى 139 146 نيز اين دو رساله با اعلام المحبين ذكر شده است.
4. شهاب المؤمنين فى رجم الشياطين المبتدعين. معين الدين محمد بن نظام الدين معروف به عصام درباره كتاب (شهاب المؤمنين) مى نويسد:
(و فقير كتابى ديدم كه يكى از فضلاى نامدار و سادات عاليمقدار كه امروز به فضيلت و تتبع او كسى گمان ندارم در اين ديار در ردّ فلاسفه و مبتدعه نوشته و آن را (شهاب المؤمنين فى رجم الشياطين المبتدعين) نام كرده. اگر فاضل آن كتاب را ديده باشد و منصف باشد اعتراف به كمال فضل و تتبع صاحب آن كتاب خواهد نمود و بعد از آن رساله نوشته و آن (ثقوب الشهاب فى رجم المرتاب) نام كرده است.)115
آقا بزرگ تهرانى در الذريعه از آن جا كه در اين فراز از كتاب هداية العوام آمده: (از فضلاى نامدار و سادات عاليمقدار) و طباطبايى در كتاب خود كه در سال 1221 عليه صوفيه نگاشته نويسنده (ثقوب الشهاب) را يكى از سادات كه از شاگردان ميرداماد بوده دانسته و به اين گمان افتاده كه اين سيد كه از آن به بزرگى ياد شده بايد همان سيد احمد عاملى نويسنده (اظهار الحق) باشد.116 و در هنگام شناساندن (شهاب المؤمنين) اين مطلب را به طور يقين بيان كرده است.117
اما وقتى كه به معرفى (النفحات اللاهوتيه فى العشرات البهائيه) نوشته سيد احمد عاملى پرداخته وى را از طرفداران عرفان دانسته و در اين كه نوشته اى ضد صوفيه داشته باشد ترديد كرده است.118
در مقدمه مصقل صفا آمده: در الذريعه ج122/16 فتوايى از سيد احمد عاملى عليه صوفيه نقل شده است119 پس نمى توان وى را در رديف عرفا دانست. از اين روى محقق مصقل صفا در مقدمه شهاب المؤمنين و ثقوب الشهاب را از نگاشته هاى علوى دانسته است.120 به نظر نگارنده نويسنده شهاب المؤمنين و ثقوب الشهاب ميرلوحى است; زيرا:
الف. عصام در هداية العوام به گونه اى از سيد عاليمقدار نويسنده شهاب المؤمنين ياد مى كند كه مى رساند وى در هنگام نگارش كتاب زنده بوده است. با توجه به اين كه هداية العوام (گزيده تحفة الاخبار ملامحمد طاهر قمى نوشته شده در سال 1075)121 در سال 1077 نوشته شده و از شاه عباس دوم (م.1077) با عنوان اناراللّه برهانه122 ياد كرده كه حكايت از درگذشت وى دارد نمى تواند منظور از اين فراز: (بنده كتابى ديدم كه يكى از فضلاى نامدار و سادات عاليمقدار كه امروز به فضيلت و تتبع او كسى گمان ندارم در اين ديار…) كه در كتاب هداية العوام آمده سيد علوى متوفى 1060هـ. باشد.
ب. علوى مخالف فلسفه نبوده بلكه از انديشه هاى فلسفى ميرداماد پشتيبانى مى كرده است. در حالى كه (شهاب المؤمنين) اثرى ضد فلسفى دانسته شده است.
ج. ميرلوحى در كفاية المهتدى خود را از شاگردان ميرداماد و شيخ بهايى دانسته123 است بنابراين كلام طباطبايى قرينه اى نخواهدبود كه منظور از سيد احمد علوى باشد; زيرا سيدِ شاگرد ميرداماد همان ميرلوحى است.
د. اين كه گفته شده: سيد احمد علوى عليه صوفيه فتوا دارد درست نيست; زيرا نامهايى كه در اين استفتا ذكر شده همانهايى هستند كه در رساله (سلوة الشيعه) مطهر بن محمد مقداد آمده و فتواى آنان ضد صوفيه ياد شده در حالى فتواى آنان در حرام بودن غنا و موسيقى است.
در جلد 22 فهرست كتابخانه مجلس از اين فتوا با عنوان: (استفتائيه درباره حكم غنا و موسيقى) ياد شده كه سؤال با آنچه در سلوه ذكر شده يكى است.124
هـ. دليل ديگر بر اين كه شهاب المؤمنين از آن ميرلوحى است اين فراز از سخنان عصام در هدايت العوام پس از تعريف از شهاب المؤمنين و ثقوب الشهاب است:
(اتفاقاً در اين وقت كتابى موافق مدّعا در دست يكى از محبان شاه اولياء ديد و معلوم گرديد كه سيدى از حاميان دين سيد المرسلين كه مؤلف آن كتاب است قبل از تأليف آن كتاب [ثقوب الشهاب] رساله اى كه آن را سلوة الشيعة و قوة الشيعه نام كرده مرقوم قلم خجسته رقم گردانيده و
در آن از روى تقيه نام و نسب ننموده و لقب كه مطهر است و انتساب والده كه مقداديّه است خود را ستوده است….)125
بنابراين ميرلوحى پيش از نگارش شهاب المؤمنين و ثقوب الشهاب سلوه را نگاشته است.
6. ثقوب الشهاب فى رجم المرتاب. كه ذكر شد.
در هداية العوام سخنى از ثقوب الشهاب نقل شده كه با مشرب علوى نمى سازد:
(و صاحب رساله ثقوب الشهاب در آخرهاى آن رساله مى گويد: مجملاً ترهات و هذيانات فلاسفه و صوفيه بسيار است.)126
7. هداية العوام و فضيحة اللئام. نويسنده اين اثر معين الدين محمد بن نظام الدين محمد مشهور به عصام معرفى شده كه به نظر نگارنده خود ميرلوحى است.
همان گونه كه روش ميرلوحى است وى در كفاية المهتدى به اين كتاب ارجاع داده و نام آن را (نصيحة الكرام و فضيحت اللئام) آورده كه عصام محمد بن نظام الدين محمد از كتاب ملامحمد طاهر برگزيده و بر آن چيزهايى افزوده است.127
ميرلوحى نام مستعارى كه به عنوان نويسنده سلوة الشيعه برگزيده لقب و نام مادرش است و در اين جا از نام خود و پدرش استفاده كرده و شهرت عصام را نيز از روى تقيه برگزيده است128. در اين اثر مخالفت نويسنده با انديشه هاى ملامحمد تقى مجلسى نمود پيدا كرده است.129
و با توجه به روشى كه در تجليل از ميرلوحى در اين كتاب به كار رفته و زيركانه ديگر نوشته هاى او نيز معرفى شده احتمال مى رود: كتاب (نزول الصواعق فى احراق المنافق) نيز از وى باشد زيرا در معرفى مؤلف آن نوشته است:
(يكى از عاليان و سادات رفيع مكان است.)130
كتاب هداية العوام يا نصيحة الكرام در يك مقدمه و يك معجزه و يك خاتمه سامان يافته است: نويسنده در مقدمه از صوفيه سخن مى گويد و ظهور آنها را در هنگامى مى داند كه بنى اميه از هم فروپاشيد و بنى عباس قد برافراشت و يادآورد
مى شود: نخستين صوفى ابوهاشم است.
معجزه آن كه گزارشى است از كتاب تحفة الاخيار ملامحمد طاهر قمى داراى دوازده مطلب است.
مطلب اول: در تشبيه دنياست به دارالشفاء.
مطلب دوم: در بيان حديثى است كه سنّيان روايت كرده اند.
پي نوشت ها :
81. همان مدرك ج145/4; (فهرست نسخه هاى خطى كتابخانه مسجد اعظم) رضا استادى120/ شماره 3772.
82. (تحفة الاخيار) محمد طاهر بن محمد حسين قمى به كوشش حسين فشاهى/99 سلسله انتشارات نور 1336.
83. (روضات الجنات) ج146/4.
84. (تحفة الاخيار)45/; (طبقات اعلام الشيعه) ج5 قرن يازدهم303/.
85. (زندگينامه علامه مجلسى) ج288/1.
86. (دين و سياست در دوره صفوى) رسول جعفريان263/ انصاريان قم.
87. (مجموعه اى از اعتقادات ضروريات دين مبين اسلام و مذهب حقه اماميه) علامه مجلسى ترجمه على اكبر مهدى پور 73/ حسينيه عمادزاده اصفهان.
88. (دين و سياست در دوره صفوى)254/.
89. (الذريعه) ج101/18 ـ 102.
90. همان مدرك ج225/2; (زندگينامه علامه مجلسى) ج160/1.
91. (بحارالانوار) ج131/107.
92. (فهرست كتابهاى اهدايى مشكاة…) ج1505/5 به نقل از كفاية المهتدى.
93. (سفينة البحار) ج211/5 دارالاسوه; (رساله اعتقادات) مجلسى تحقيق سيد مهدى رجائى48/ كتابخانه علامه مجلسى اصفهان.
94. (الذريعه) ج150/4.
95. (فهرست كتابهاى اهدايى مشكاة…) ج1497/5; (كفاية المهتدى) شماره 1293 برگ12/7.
96. (الذريعه) ج150/4 ترجمه ابومسلم.
97. (ميراث اسلامى ايران) ج260/2 رساله اظهار الحق و معيار الصدق.
98. همان مدرك268/ رساله صحيفة الرشاد تحقيق رسول جعفريان.
99. همان مدرك274/ رساله خلاصه الفوائد.
100. همان مدرك275/.
101. در (الذريعه) ج151/4 نيز اسامى آن رساله ها اين گونه نوشته است: ازهاق الباطل أسباب طعن الحرمان اظهارالحق و معيار الصدق أنيس الابرار صغير انيس الابرار وسيط انيس الابرار كبير ايقاظ العوام خلاصة الفوائد درج اللئالى صحيفة الرشاد صفات المؤمن و الكافر علة افتراق الأمة فوائد المؤمنين مثالب العباسية مخلصة المؤلفين من سم حب المخالفين مرآة المنصفين النور والنار.
102. (ميراث اسلامى ايران) ج277/2.
103. (طبقات اعلام الشيعه) ج5 قرن يازدهم480/ حاشيه.
104. (فهرست اهدائى كتابخانه مشكاة…) ج1497/5.
105. (ميراث اسلامى ايران) ج354/2 رساله (سلوة الشيعه). (سلوة الشيعه) نسخه خطى كتابخانه آيت اللّه نجفى مرعشى نسخه شماره 3306 برگ41. به نظر مى رسد اين نسخه (تسلية الشيعه) باشد.
106. (فهرست نسخه هاى خطى مجلس شورا) ج59/3; (فهرست اهدائى كتابخانه مشكاة…) ج1500/5; (طبقات اعلام الشيعه) ج5 قرن يازدهم488/; (گزيده كفاية المهتدى) مقدمه/دوازده.
107. (گزيده كفاية المهتدى)99/.
108. همان مدرك مقدمه/ سيزده; (الذريعه) ج236/26; (فهرست كتابخانه مجلس) ج59/3.
109 . (فهرست اهدايى كتابخانه مشكاة) ج1505/5.
110. (الذريعه) ج209/10.
111. (هداية العوام) برگ129.
112. همان مدرك.
113. همان مدرك برگ 134 ـ الف.
114. همان مدرك برگ 135 ـ ب.
115. همان مدرك برگ 123ـ ب.
116. (الذريعه) ج8/5 ـ 9.
117. همان مدرك ج255/14.
118. همان مدرك ج251/24.
119. (مصقل صفا)100/8.
120. همان مدرك98/.
121. (تحفة الاخيار) 99/.
122. (هداية العوام) مقدمه.
123. (گزيده كفاية المهتدى)44/; (نجم الثاقب)59/.
124. (فهرست كتابخانه مجلس) ج131/22 كتابهاى طباطبائى.
125. (هداية العوام) برگ129/.
126. همان مدرك برگ 156 ـ ب.
127. (گزيده كفاية المهتدى)10/; (فهرست كتابخانه مجلس) ج59/3.
128. (طبقات اعلام الشيعه) ج5 قرن يازدهم480/.
129. (و حضرت ملامحمد تقى بن مجلسى كه از تصوف غايت مبالغه دارد…) ر.ك. (هداية العوام) برگ 133 ـ الف.
130. (هداية العوام) برگ 122.
ادامه دارد ……
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :sm1372