طلسمات

خانه » همه » مذهبی » اختلاف قرائات و فهم قرآن كريم در مقام استنباط احكام (1)

اختلاف قرائات و فهم قرآن كريم در مقام استنباط احكام (1)

اختلاف قرائات و فهم قرآن كريم در مقام استنباط احكام (1)

يكي از مسائل قابل طرح در استنباط احكام شرع از قرآن كريم مسئله ي اختلاف قرائت هاي قرآن است. گرچه برخي از اقسام اختلاف، چنان كه خواهيم ديد تأثيري در معنا و حكمي كه قابل استنباط است ندارد، اما برخي ديگر از اقسام از

00443 - اختلاف قرائات و فهم قرآن كريم در مقام استنباط احكام (1)
00443 - اختلاف قرائات و فهم قرآن كريم در مقام استنباط احكام (1)

 

نويسنده: سيف الله سرامي

 

يكي از مسائل قابل طرح در استنباط احكام شرع از قرآن كريم مسئله ي اختلاف قرائت هاي قرآن است. گرچه برخي از اقسام اختلاف، چنان كه خواهيم ديد تأثيري در معنا و حكمي كه قابل استنباط است ندارد، اما برخي ديگر از اقسام از چنين تأثيري برخوردار است. البته بحث قرائات اثر فقهي هم مي تواند داشته باشد و آن در جايي است كه احكام خود قرآن را به عنوان يك موضوع شرعي مورد بررسي قرار دهيم. در اين صورت مي توانيم با كاوش در موضوع قرائت ها روشن سازيم كه هنگام اختلاف آيا همه ي قرائت ها حكم قرآن را دارند يا برخي از آن ها و معيار آن چيست؟
در اين مسير، ابتدا تعريف قرائت و رابطه ي آن را با قرآن بودن الفاظ مورد قرائت بررسي مي كنيم. سپس تاريخچه اي خيلي كوتاه از قرائت هاي مختلف ارائه مي دهيم. منشأ اختلاف قرائت ها كه با تاريخچه ي خود قرآن و گردآوري آن هم ارتباط وثيق دارد به دنبال مي آيد. فوايد و آثار اختلاف قرائات نيز موضوعي است كه پس از اين خواهد آمد. از همين جا روايات معروفي نزول قرآن به هفت حرف و رابطه ي آن با مسئله ي اختلاف قرائت ها را مرور مي كنيم.
آن گاه اقسام قرائت ها را از جهت مدرك و مستند بودن آن ها بررسي مي كنيم كه در ضمن آن به تواتر قرئت ها و نسبت آن با تواتر قرآن مي رسيم. بررسي اقسام اختلاف قرائت ها و ضوابط پذيرش و اعتبار آن ها دو مرحله ي ديگر است كه زمينه ساز بحث اصلي اين بخش، يعني تأثير اختلاف قرائت ها در استنباط احكام و چگونگي برخورد اصولي با آن خواهد بود.

1. تعريف قرائت قرآن و رابطه ي آن با خود قرآن

سيوطي در الاتقان درباره ي منشأ اصطلاح قرائت مي گويد:
اختلاف در اسناد و نقل الفاظ قرآن را به قرائت، روايت، طريق و وجه تقسيم مي كنند. اختلاف در خواندن قرآن اگر از سوي يكي از پيشوايان هفت گانه قرائت ( قراء سبعه ) يا يكي از پيشوايان ده گانه ي آن ( قراء عشره ) يا مانند آن ها باشد و روايات و نقل ها از او يكي باشد، قرائت ناميده مي شود و اگر اختلاف در خواندن به يكي از روايان از افراد سابق الذكر برگردد، به آن روايت گفته مي شود. امّا چنانچه به افرادي پس از طبقه ي اخير برگردد به آن طريق مي گويند. امّا اختلاف در خواندن قرآن چنانچه از افراد مذكور در قسم اخير باشد و بر اثر اختيار و نظريه ي خواننده ي قرآن باشد به آن وجه مي گويند. (1)
برابر اين تقسيم، اولاً: اصطلاح قرائت در جايي مي آيد كه به نحوي در خواندن قرآن اختلاف باشد، ثانياً: منشأ اين اختلاف مي بايستي به يكي از قراء معروف هفت گانه يا ده گانه و يا همانند آن ها برگردد. البته كلمه ي « او نحوهم » در سخن سيوطي كه آن را به دنبال قراء هفت گانه يا ده گانه آورده است، اصطلاح را مبهم مي كند. شايد مراد كساني باشد كه در معروفيت همانند آنان هستند و شايد مراد قرب زماني به آن ها باشد. چنان كه اشاره خواهيم كرد همه ي قراء ده گانه كه قراء هفت گانه را هم شامل مي شوند حدوداً از نيمه ي دوم قرن اول تا اوايل قرن سوم مي زيسته اند.
با عنايت به همين نكات است كه برخي از صاحب نظران اصطلاح قرائت را چنين بيان كرده اند:
قرائت در اصطلاح، شيوه اي در خواندن قرآن است كه پيشوايي از پيشوايان معروف در خواندن قرآن، با مخالفت با شيوه ي ديگران، در پيش مي گيرد. (2)
امّا برخي ديگر به جاي توجه دادن به قراء مشهور در تعريف قرائت، به ثبوت رسيدن طرق و روايات قرآني را به گونه اي كه لازم الاتباع باشد ملاك قرار داده و گفته اند:
تعريف نسبتاً كامل براي قرائت، عبارت از طرق و رواياتي قرآني است كه با اسناد به ثبوت رسيده تا عمل به آن لازم الاتباع باشد. (3)
اين تعريف نيز برگرفته از سخني به نظر مي رسد كه سيوطي در الاتقان نقل مي كند و آن را بهترين سخن در اين باره قلمداد مي كند:
هر قرائتي كه با ادبيات عرب سازگار باشد و هر چند احتمالاً موافق با يكي از مصاحف عثماني باشد و ناقل آن مورد اعتماد باشد قرائت صحيح است و نمي توان آن را رد يا انكار كرد. بلكه از جمله حروف هفت گانه اي است كه قرآن به آن ها نازل شده است و بر مردم است كه آن را قبول كنند؛ چه از قرائت هاي پيشوايان هفت گانه ي قرائت باشد چه از پيشوايان ده گانه و چه از غير آن ها از كساني كه مورد قبول هستند. (4)
به نظر مي رسد هر دو تعريف را ناظر به دو جنبه از اصطلاح قرائت، بتوان پذيرفت. تعريف اول به قرائت هاي معروف و اشاره به آن ها نظر دارد، اما تعريف دوم به مقبوليت و اعتبار آن براي قرآن توجه كرده است. روشن است كه از ديدگاه اصولي و كسب حجيّت براي احكام شرع نظر دوم در تعريف برگزيده مي شود.
به هر حال نكته اي كه از مقايسه ي تعريف هاي مورد اشاره براي قرائت و تعريف قرآن به دست مي آيد، اين است كه قرآن غير از قرائت آن است. قرآن مجموعه ي الفاظي است كه به طور متواتر با سوره ها و آيه هاي خود از عصر نبوي به دست ما رسيده است، امّا قرائت ها، گونه هاي مختلفي است در ادا كردن آن الفاظ. چنان كه خواهد آمد در تواتر قرائات حتي قرائت هاي هفت گانه بحث و اشكال شده است. امّا در تواتر قرآن چنين بحث و اشكالي نيست تا حدي كه قيد تواتر در تعريف قرآن هم اخذ شده است.

2. تاريخچه اي از قرائت هاي قرآن

با وجود انگيزه هاي فراوان بر حفظ و جمع آوري قرآن از همان صدر اسلام بلكه در عصر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و پيش از پايان و اتمام نزول وحي، روايات متعددي اختلاف در قرائت هاي صحابه ي آن حضرت را گزارش مي دهد. قرآن عربي و به زبان مادري كساني بوده است كه در بين آن ها نازل شده، امّا وجود لهجه هاي مختلف عربي و تفاوت تلقي كلمات كه طبعاً نخستين بار از دو لب مبارك آن حضرت شنيده مي شد و تفاوت هاي شخصي در اداي آن ها به ويژه كه در آن زمان قطعاً قواعد قرائت و تجويد مدون نبوده است، همگي مي توانسته اند علل و اسباب طبيعي اختلاف قرائت ها را فراهم كنند.
در نمونه اي از اختلاف قرائت در عصر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين نقل شده است:
عمر مي گويد: هشام بن حكيم را ديدم سوره ي فرقان را به گونه اي غير از آن كه من مي خوانم مي خواند. من خواندن اين سوره را از رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) ياد گرفته بودم، لباس او را گرفتم و او را نزد رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) بردم. به ايشان عرض كردم: من خود شنيدم كه او سوره ي فرقان را متفاوت از آنچه شما به من ياد داده ايد قرائت مي كند. حضرت به او فرمود: بخوان. هشام به همان قرائتي كه از او شنيده بودم خواند. حضرت فرمود: همين طور نازل شده است. سپس به من فرمود: بخوان من نيز [ مطابق آنچه قبلاً ياد گرفته بودم ] خواندم. فرمود: همين طور نازل شده است. قرآن هفت حرف نازل شده است. پس هرچه مي توانيد از آن بخوانيد. (5)
در نمونه ي ديگري مي خوانيم:
هاني، غلام عثمان مي گويد: من بين زيد و عثمان، هنگامي كه قرآن نوشته مي شد، پيغام رسان بودم. روزي زيد به او پيغام داد كه [ از قرآن ] « لم يتسن » درست است يا « الم يتسنه »؟ عثمان در پاسخ گفتم: « لم يتسنه » باها. (6)
در نمونه اي ديگر اختلاف قرائت ابي بن كعب و ابن مسعود در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است. در اين نقل حضرت قرائت هر دو را تصديق كرده اند. (7)
ظاهراً در اثر همين اختلافات بوده كه در برخي از روايات نبوي يادگيري قرائت قرآن به افراد خاصي ارجاع داده شده است، مانند:
قرائت قرآن را از چهار نفر بياموزيد: عبدالله بن مسعود، سالم مولي ابي حذيفه، ابي بن كعب و معاذ بن جبل. (8)
از ابن مسعود نيز نقل شده است:
كسي را در خواندن قرآن بهتر از علي بن ابي طالب (عليه السّلام) نديدم. (9)
در مجموع، مطالعه ي روايات از عصر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و صحابه نشان مي دهد كه از همان صدر اسلام، اختلاف در قرائت قرآن و اين كه در اين باره به چه كساني بايد رجوع كرد مطرح بوده است. از همين رو در اعصار و دوران هاي مختلف تاريخ اسلام كساني كه در تصحيح و تهذيب قرائت خود از قرآن با اعتماد به نقل قرائت ها از زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و تنظيم آن ها بر اساس وجوه و اعتبارات مورد نظر خود برآمده اند، به قاريان قرآن شهرت يافته اند.

3. منشأ اختلاف قرائت ها

پيش از اين اشاره اي كوتاه به علل طبيعي اختلاف قرائت ها كرديم. برخي چنين اظهار نظر كرده اند:
منشأ عمده ي اختلاف قرائت ها به خصوصيات و تاريخ خط عربي مربوط است؛ زيرا اين خصوصيات اندازه اي مختلف صوتي ايجاد مي كند كه منشأ آن نيز اختلاف وضع نقطه هايي است كه زير يا روي فرم و شكل خط قرار گرفته و يا منشأ آن، اختلاف نقطه از نظر تعداد است… . (10)
امروزه كه قرائت قرآن بيشتري بر اساس نوشته ي قرآن كه در محضر آن هستيم صورت مي گيرد اين نظريه ممكن است ابتدائاً به صواب نزديك آيد، اما با اندكي تأمل در تاريخ قرآن و قرائت ها، نادرستي آن روشن مي گردد. اگر قرآن به صورت يك مجموعه ي نوشته شده، بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل مي شد، مي توانستيم به آساني درك كنيم كه اختلاف در قرائت ها غالباً و عمدتاً ناشي از اختلاف در خواندن و روايت كردن آن نوشته بوده است. اما نزول قرآن ابتدا به قرائت بوده است. گرچه از نظر تاريخي روشن است كه قرآن در همان عصر نزول و به دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و‌آله و سلم) نوشته مي شد، امّا همان نوشته هاي اوليه هم بر اساس قرائتي بود که افراد مختلف از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي شنيدند؛ به عبارت ديگر، گفتار قرآني نسبت به نوشتار آن اصالت دارد، نوشتن نيز وسيله اي بوده است براي حفظ گفتاري آن، از اين روست که محور عمده در اختلاف قرائت ها سند و روايت متفاوت آن ها بوده است که قهراً تحت تأثير عوامل مختلفي مانند اختلاف در لهجه و تفاوت در نوع تلقي کلمات و اداي آن ها قرار مي گرفته و موجب اختلاف در قرائت مي شده است. البته با بيان اقسام اختلاف قرائت ها که خواهد آمد روشن مي شود که تفاوت برخي از آن ها حتي به حذف يا اضافه ي برخي از کلمات نيز مي باشد.
با اين حال نمي توان سهم ناقص بودن رسم الخط هاي قديمي قرآن را هم در اختلاف قرائت ها يک سره ناديده گرفت؛ چرا که قاريان، به ويژه هر چند که از عهده نزول دورتر مي شده اند، وقتي خود را با نقل هاي متفاوتي از قرائت ها مواجه مي ديده اند، طبيعي است که اجتهاد خود را هم در خواندن رسم الخط موجود به کار گيرند تا به نظر خود قرائت اصح را تشخيص دهند. روشن است که اجتهاد و کوشش همه نتايج يکسان نمي دهد. (11) يک نشانه بر تقويت دخالت رسم الخط در اختلاف قرائت ها ذکر موافقت ( هر چند احتمالي ) با يکي از مصاحف عثماني در شمار ضوابطي است که براي اعتبار قرائت ها ذکر کرده اند. با رعايت چنين ضابطه اي رسم الخط نسبت به قرائت اصالت پيدا مي کند.

4. فوائد اختلاف قرائت ها

دانشمندان علوم قرآن از اهل سنت، ظاهراً بر اساس اصالت بلکه ارزشي که براي اختلاف قرائت هاي قرآن باور دارند، فوايدي را براي آن ذکر مي کنند. سيوطي در الاتقان به نقل از برخي صاحب نظران فوايد اختلاف قرائت ها و تنوع آن ها را چنين آورده است:
1. تسهيل و آسان گيري بر مردم؛
2. آشکارکردن برتري و فضيلت امت اسلامي بر ساير امت ها، چرا که کتاب امت هاي ديگر تنها بر يک وجه نازل شده است؛
3. فزوني در پاداش مردم؛ زيرا با وجود اختلاف در قرائت هاي قرآن مردم براي يافتن قرائت ها در هر لفظي از قرآن تلاش مي کنند، حتي براي اندازه کشيدن الفاظ در تلفظ آن ها ( مدّ ) و اماله ي آن ها. سپس در يافتن معاني شامل حکمت و احکام قابل استنباط، طبق قرائت هاي مختلف و ريشه يابي و ترجيح برخي از آن ها بر برخي ديگر، کوشش مي کنند.
4. آشکارکردن سر الهي در قرآن و اين که با وجود گونه هاي مختلفي که براي آن هست از تبديل و اختلاف مصون است؛
5. مبالغه در اعجاز قرآن با وجود ايجاز و اختصار آن؛ چرا که قرائات مختلف هر يک به منزله ي آيات مستقل هستند. اگر هر نوع قرائتي به صورت آيه ي مستقلي قرار مي گرفت. بيم آن مي رفت که قرآن خيلي وسيع تر و طولاني تر شود، مثلاً در قرائت مختلف « ارجلکم » [ به قرائت نصب و جر در سوره ي مائده ] هم حکم شستن پا را در وضو بيان مي کند و هم حکم مسح بر کفش را؛
6. برخي از قرائت ها براي يک لفظ مبين معناي همان لفظ است با قرائت ديگر؛ مثلاً قرائت « يطهرون » با تشديد معناي همين لفظ را به قرائت بدون تشديد بيان مي کند، و يا قرائت « فامضوا الي ذکر الله » روشن مي کند که مراد از سعي در قرائت « فاسعوا » رفتن است نه با شتاب رفتن. (12)

5. روايات نزول قرآن به هفت حرف و رابطه ي آن با اختلاف قرائت ها

ذکر فوايد يادشده بر اساس انديشه اي رايج بين اهل سنت درباره ي اصالت و ارزش اختلاف قرائت هاي قرآن است. در اين باره در جوامع روايي اهل سنت رواياتي آمده که دلالت مي کند قرآن بر هفت حرف نازل شده است. در ادامه نمونه هايي از اين روايات را نقل خواهيم کرد. اهل تحقيق از اهل سنت قبول دارند که مراد از هفت حرف در اين روايات، قرائت هاي هفت گانه ي مشهور نيست. (13) امّا به طور کلي با استناد به اين روايات به اختلاف قرائت ها ريشه و اصالت مي دهند؛ چنان که در ذيل يا صدر برخي از روايات مزبور اختلاف در قرائت برخي از صحابه نقل شده است.
در جوامع روايي شيعه نيز دو روايت به همين مضمون نقل شده (14) ولي هر دو از نظر سند مخدوش است. برعکس روايتي با سند صحيح دال بر تکذيب اين عبارت که « إنّ القرآن نَزل علي سبعةِ أحرفٍ » وجود دارد. (15) روايتي نيز با تصريح بر اين که قرآن يکي است و از سوي يکي نازل شده ولي اختلاف از ناحيه ي راويان آن به وقوع پيوسته، در دست است. (16) برخي از صاحب نظران شيعه، ضمن نقل مفصل روايات مزبور از جوامع روايي اهل سنت، نخستين اشکال بر آن ها را همان تکذيب و مخالفتي دانسته اند که از سوي ائمه ي معصومين (عليهم السّلام) درباره ي آن ها صادر شده است. (17)
اشکال دوم را هم عبارت از تهافت و ناهم خواني دانسته اند، که در نقل هاي متفاوت آن روايات درباره ي نزول قرآن به هفت حرف وجود دارد. (18)
مواردي که به عنوان تناقض داخلي اين روايات ذکر کرده اند چنين است:
1. در برخي از اين روايات آمده است که جبرئيل (عليه السّلام) به يک حرف قرآن را بر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خواند. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آن را به بيشتر از يک حرف خواستار شدند. همين طور پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حرف بيشتري مي خواستند تا به هفت حرف راضي شدند. اين گونه روايات دلالت مي کند که تعدد و فزوني حروف به تدريج بوده است. روايت زير از اين دسته است:
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: جبرئيل (عليه السّلام) به يک حرف قرآن را بر من مي خواند. من پي در پي از او خواستم تا به بيش از يک حرف بخواند او هم افزود تا به هفت حرف رسيد. (19)
اين در صورتي است که برخي ديگر از روايات دلالت مي کند که فزوني حروف قرآن تا هفت حرف يک مرتبه بوده است نه به تدريج. (20) از اين دسته روايت ابي بن کعب با اين مضمون که مي گويد: پس از شنيدن قرائات مختلف از دو نفر در مسجد، با آن ها نزد حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) مي رفتيم. حضرت پس از تأييد قرائت آن ها و ديدن آثار کراهت و انکار در من، فرمودند:
ابيّ! به من پيغام داده شد که قرآن را به يک حرف بخوانم من درخواست کردم که در اين باره بر امت من آسان بگير. دوباره خواندن بر يک حرف را به من بازگرداند من نيز درخواست خود را تکرار کردم که بر امت من آسان بگير تا در مرتبه سوم به من گفته شد که قرآن را بر هفت حرف بخوانم. (21)
2. تناقض ديگر اين است که دسته اي از اين روايات بر افزايش حروف به هفت حرف، همگي در يک مجلس، دلالت مي کند. در اين روايات آمده است که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به توصيه ميکائيل خواستار افزايش حروف قرآن شده اند تا به هفت حرف رسيده است. اما در دسته اي ديگر مي گويد: جبرئيل (عليه السّلام) براي افزايش هر حرفي مي رفتند و دوباره بازمي گشتند. (22) از دسته ي اول روايت ابي کريب است.
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: جبرئيل به من گفت قرآن را به يک حرف بخوان. ميکائيل به من گفت: بخواه تا بيش از اين شود. جبرئيل گفت: به دو حرف تا اين که به شش يا هفت حرف رسيد- ترديد از ابي کريب است- آنگاه فرمود: همه اين حروف شفابخش و مکفي است تا جايي که آيه ي عذابي به رحمت پايان نگيرد و يا آيه ي رحمتي به عذاب، مانند اين که [ براي امر به آمدن ] بگويي: هلّم يا تعال. (23)
اما در نمونه اي از دسته ي دوم مي خوانيم که جبرئيل نزد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد و گفت: خداوند دستور مي دهد که قرآن را بر يک حرف بر اين امت خود بخوان فرمود: از خداوند بخشش و آمرزش او را بخواه و اين که امت من توان اين را ندارد. فرمود: بار دوم آمد و گفت: خداوند مي فرمايد: قرآن را براي امت خود به دو حرف بخوان. فرمود: بخشش و آمرزش او را بخواه و اين را که امت من توان اين را ندارد. بار سوم آمد و گفت: خداوند دستور مي دهد قرآن را براي امت خود بر سه حرف بخوان. فرمود: بخشش و آمرزش او را بخواه و اين که امت من تحمل اين را ندارد. سپس بار چهارم آمد و گفت: خداوند دستور مي دهد که قرآن را براي امت خود بر هفت حرف بخوان. هر حرفي که بخوانند درست است. (24)
3. تناقض ديگر اين که برخي از روايات مي گويد: ابي بن کعب داخل مسجد شد و ديد مردي برخلاف قرائت او قرآن مي خواند. اما در بعضي ديگر آمده است که وي در مسجد بود که دو مرد داخل شدند و برخلاف قرائت او قرآن خواندند. (25) نمونه اي از دسته ي دوم را قبلاً در تناقض اول به عنوان دسته ي دوم از آن تناقض آورديم. در نمونه اي از دسته ي اول نيز آمده است که ابي بن کعب مي گويد:
در مسجد بودم که شنيدم مردي قرآن مي خواند. از او پرسيدم چه کسي اين قرائت را به تو ياد داده؟ گفت: يا رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم). نزد حضرت رفتيم و عرض کردم از او بخواه تا قرائت کند. وقتي آن مرد قرائت کرد، حضرت او را تأييد کردند … . (26)
به نظر مي رسد اشکال دوم، يعني مجموعه ي آنچه به عنوان تناقض در روايات مزبور گفته اند و آن را اشکالي بر صحت صدور اين مضمون، يعني نزول قرآن به هفت حرف قلمداد کرده اند، بر مدعيان صدور اين مضمون وارد نباشد؛ چرا که اينان گرچه در چگونگي صدور اين مضمون و خصوصيات آن با هم اختلاف دارند، امّا بر اصل صدور اين مضمون اتفاق دارند اين گونه اختلاف در خصوصيات که مي تواند تحت عوامل گوناگوني، مانند اشتباه در فهم و درک واقعه يا سخن گفته شده، يا اشتباه راويان بعدي به نقل از راوي بلاواسطه و غيره باشد، باعث نمي شود که به نقل اصل مضمون مشترک خللي وارد آيد. در نقل احکام و وقايع تاريخي از اين گونه اختلافات فراوان است ولي در صورتي که مضمون مشترکي داشته باشند، به آن ها اخذ مي شود.
تناقض سوم هم اين بود که ابي بن کعب در مسجد بود و شنيد دو نفر برخلافِ هم قرائت مي کنند و يا وارد مسجد شد و ديد يک نفر برخلافِ قرائت او قرآن مي خواند. چنين اختلافي در زمينه و صدور و روايت هيچ ضرري به ذيل آن که در هر دو روايت يک مضمون است ( در صورتي که ساير شرايط اعتبار را داشته باشد ) نمي زند.
درباره ي تناقض دوم نيز که افزايش به هفت حرف در مجلس واحد بوده است يا يکي يکي افزوده شده است، اولاً: ضرري به نقل اين معنا که بالاخره در هر دو مي گويد به هفت حرف نازل شده نمي زند. و ثانياً: تفاوت اين دو نيز به همان تفاوت در نزول تدريجي و نزول دفعي برمي گردد، بلکه عين همان تفاوت است که به عنوان تناقض اول ذکر شده است.
اما درباره ي تناقض اول که همان تفاوت بين نزول تدريجي و نزول دفعي است. عجيب است که چنين تفاوتي اساساً درباره ي نزول اصل قرآن نيز به دلالت خود آيات قرآن هم وارد است و کسي از متفکران اسلامي آن را تناقض نمي داند بلکه توجيهات فراواني براي آن گفته اند. (27) به علاوه همان اشکالي اساسي در اين جا هم هست که در تدريجي يا دفعي بودن اگر اختلاف باشد. ضرري به اصل نزول و صحت آن ( در صورت وجود ساير شرايط ) نمي زند.
حاصل اين که، تنها اشکال در حوزه ي تفکر شيعي بر اين روايات اين است که روايت صحيح و مورد اعتماد در نفي آن ها وجود دارد. (28) نکته ي ديگري که ممکن است مؤيد نفي صدور اين روايات باشد ( لااقل به معناي تفاوت در قرائت ها که اهل سنت ادعا مي کنند ) اين است که اگر واقعاً نزول قرآن در اصل به چندين قرائت بوده است چرا در مواردي يا لااقل چند مورد از يک نفر از صحابه ي مشهور که مدار حفظ قرآن بر آن ها بوده است، يک جا چند قرائت مختلف نقل نشده است؟ اگرچه در بسياري از اين روايات آمده است که پس از اختلاف در قرائت توسط يک يا چند نفر، اين مضمون را پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند، ولي اين مقدار ثابت نمي کند که اصل نزول هم واقعاً بر هفت قرائت تلفظ شده است. بلکه تأمل در اين روايات ما را به نتيجه اي مي رساند که گمان نمي رود هيچ يک از اهل سنت نيز به آن ملتزم شود و آن نتيجه اين است که پس از اختلاف در قرائت ها از سوي صحابه، وقتي چنين اختلاف را نزد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) برده اند. حضرت تعبد بر الفاظ قرآن را مادامي که معنا از دست نرود، نفي کرده اند. اين معنا اگر نگوييم صريح، لااقل ظاهر برخي از اين روايات است. از جمله روايت ابي کريب که قبلاً نقل کرديم. (29)
در روايت ديگر آمده است:
مردي نزد عمر بن خطاب قرآن خواند. عمر بر او خرده گرفت. مرد گفت: همين گونه نزد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خواندم و حضرت خرده نگرفتند. راوي مي گويد: هر دو نزد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رفتند و اختلاف خود را مطرح کردند. آن مرد عرض کرد: مگر آن آيات را اين گونه براي من نخوانديد؟ حضرت فرمود: آري. در اين جا در دل عمر چيزي گذشت. حضرت از چهره ي او ناخشنودي او را يافتند و بر سينه او دست زدند و فرمودند: شيطان را از خود دور کن! اين را سه بار فرمودند. سپس فرمود: عمر! قرآن همه اش يک جور است ( هر قرائتي بخواني فرقي نمي کند ) مگر اين که در قرائت خود رحمتي را عذاب يا عذابي را رحمت قرار دهي. (30)
ظاهر اين روايات بلکه صريح آن ها اين است که در قرآن شکل الفاظ بلکه خود آن ها اصلاً اهميت و خصوصيتي ندارد. معنا را اگر حفظ کني کافي است؛ آن هم در حدي که عذاب به رحمت و رحمت به عذاب تبديل نشود. حتي اگر اين معنا هم ظاهر اين روايات نباشد، براي آن ها محتمل است، به طوري که فهم اين روايات و اين که ( بر فرض صدور ) چه چيزي از آن ها اراده شده است را مشکل مي سازد و مراد از آن ها مجمل مي شود. (31)

6. تواتر قرائت هاي مشهور و نسبت آن با تواتر قرآن

ممکن است ابتدائاً چنين به نظر آيد که چون قرآن براي ما همان الفاظ آن است و قرائت شيوه ي تلفظ الفاظ است. بنابراين، از آن جا که قرآن به وجدان و اجماع مسلمين متواتر است، قرائت آن نيز متواتر است. اما از آن جا که اختلاف در قرائت قرآن، في الجمله، ثابت و مسلم است پس به ناچار همه قرائت ها نمي تواند متواتر باشد. در ميان اين قرائت ها، آن که در تلازم يادشده مي تواند متواتر باشد، طبعاً قرائت هايي است که از شهرت بيشتري برخوردار است. بنابراين قرائت هاي هفت گانه ي مورد اشاره در تاريخچه ي قرائت ها بايد متواتر باشد.
چنين تلازمي بين تواتر قرآن و تواتر قرائت هاي مشهور، با تقريري که اشاره کرديم، با تقريرهاي مشابه آن، به عنوان عقيده ي برخي از دانشمندان قرائت و علوم قرآن نقل شده است. (32)
بر فرض درستي تلازم مزبور، تواتر در قرائت هاي هفت گانه يا ده گانه نه تنها در نقل از قراء مزبور مي باشد، بلکه در نقل آن قراء تا زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيز، برقرار مي شود و التزام به دليل ياد شده چنين نتيجه اي دارد. در اين صورت بايد ملتزم شويم که قرآن از همان اول به قرائت هاي مزبور نازل شده است. يا لااقل به گونه اي بوده است که تاب و تحمل همه ي آن قرائت هاي مزبور نازل شده است. يا لااقل به گونه اي بوده است که تاب و تحمل همه ي آن قرائت ها را با خود داشته است. يا اين که از اول به يک قرائت بوده است ولي با تجويز پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عملاً چنين شده است. به هر حال، با پذيرش اين نظر اعتبار همه ي قرائت هاي هفت گانه يا ده گانه ( بنابر دو نظري که هست ) تأمين شده است.
اما بسياري از محققان قرائت و صاحب نظران تلازم فوق را نپذيرفته اند. زرکشي ( متوفاي 794 ق. ) در البرهان مي گويد:
قرآن و قرائت ها در حقيقت شعائر هستند. قرآن همان وحي است که بر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي بيان و اعجاز نازل شده است، اما قرائت ها عبارت اند از تفاوت الفاظ وحي در حروف و چگونگي ادا، مانند تخفيف، تشديد و غيره. (33)
وي آن گاه مي گويد:
تحقيق اين است که نقل قرائت هاي هفت گانه از پيشوايان آن قرائت ها متواتر است، اما تواتر آن ها به نقل آن ها تا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نادرست است، چرا که سلسله سندهاي آن ها تا آن حضرت در کتاب هاي مدون قرائت در دست ماست و به صورت نقل يکي از ديگري است ( نقل الواحد عن الواحد ). (34)
برخي ديگر از اهل نظر گفته اند:
برخي از اصولي ها تواتر هر يک از قرائت هاي هفت گانه را ادعا کرده اند و برخي هم تواتر قرائت هاي ده گانه را. ولي اين سخن پشتوانه ي علمي ندارد … برخي از دانشمندان قرائت بر اين که قرائت هاي مزبور برخي متواتر و برخي از قبيل خبر واحد هستند، ادعاي اجماع کرده اند و کسي از آن ها عقيده به تواتر هر يک از قرائت هاي هفت گانه ندارد، چه رسد به قرائت هاي ده گانه. ادعاي تواتر اين قرائت ها را فقط برخي از اهل اصول گفته اند، ولي اهل فن ( قرائت ) به دانش قرائت آگاه تر هستند. (35)
ابن جزري ( متوفاي 833 ق. ) در النشر نيز ضمن بيان ضوابط صحت و قبول قرائت ها، سخني دارد که ظاهر آن عدم تواتر قرائت هاي هفت گانه است. وي پس از بيان سه ضابطه براي صحت و قابل اعتماد بودن هر قرائتي، مي گويد:
… هرگاه يکي از اين ضوابط در قرائتي نباشد آن قرائت را ضعيف، شاذ يا باطل گويد، چه از قرائت هاي قاريان هفت گانه يا بزرگ تر از آن ها باشد يا نباشد. (36)
ديگر از کساني که تواتر قرائت هاي هفت گانه را قبول ندارد ابوشامه ( 596- 665 ق. ) است. وي مي گويد:
قرائت هايي که به هر يک از پيشوايان هفت گانه قرائت و ديگران منسوب است به دو قسم مجمع عليه و شاذ تقسيم مي شود. اما پيشوايان هفت گانه به دليل شهرتي که دارند و فراواني قرائت صحيح در قرائت هاي آن ها، انسان به قرائت هاي آن ها نسبت به ديگران، بيشتر اطمينان مي کند… . (37)

بررسي ادله ي تواتر قرائت ها

نخستين دليل مدعيان تواتر قرائت ها، تلازم بين تواتر قرآن و تواتر قرائت ها است. که حتي از سوي برخي از مدعيان آن نيز رد شده است. البته اين تلازم تنها دليل ممکن براي اثبات تواتر قرائت ها نيست، اما يکي از مهم ترين ادله مدعيان تواتر است، بلکه رسوباتي از آن گاهي به صورت دليل ديگري نيز آشکار شده است. به هر حال، در رد اين تلازم گفته اند:
قائل شدن به عدم تواتر قرائت هاي هفت گانه مستلزم قول به عدم تواتر قرآن نيست؛ چرا که بين قرآن و قرائت هاي هفت گانه فرق است به گونه اي که مي توان گفت: قرآن متواتر است، اما در غير قرائت هاي هفت گانه يا به اندازه اي که همه ي قاريان بر آن اتفاق دارند، يا به اندازه اي که عدد لازم در تواتر ( تعدادي که ممکن نباشد همگي خلاف واقع بگويند ) موجود باشد، چه از قاريان باشند و چه نباشند. (38)
از ادله ديگري که بر تواتر قرائت ها اقامه شده ادعاي اجماع است. اما اين ادعا، چنان که در رد آن گفته اند با نقل آرايِ مخالف و با سخن زرکشي مخدوش مي شود. در نقل از وي آورديم که سلسله راويان قاريان مشهور تا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل يکي از يکي است و متواتر نيست.
برخي ادعا کرده اند که نسبت هر قرائتي به هر پيشواي قرائت با سلسله سند خاصي که او تا زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دارد صرفاً يک اصطلاح است، وگرنه هر يک از اين قرائت ها را مردمان زيادي از يک نسل از مردمان نسل قبلي گرفته اند و به نسل بعد داده اند؛ چرا که اگر قرائتي را تنها يک نفر جداي از اهل ناحيه ي خود داشت، کسي با او موافقت نمي کرد بلکه از او دوري مي کردند و ديگري را هم از او نهي مي کردند. (39)
اين ادعا را گرچه با دو مورد تاريخي تأييد کرده اند. امّا اولاً: چنين ادعايي با دو مورد ثابت مي شود. ثانياً: همان دو مورد نيز دلالتي بر مطلوب ندارد؛ زيرا در مورد اول نقل مي کنند که يکي از قراء قرائتي برخلاف قرائت عده اي از زمان خود داشته است. کسي از طرف داران آن قرائت به صاحب قرائت مخالف برخورد مي کند و اشکالي ادبي در قرائت او مطرح مي کند. وي در پاسخ مي گويد: من از آن قرائت دست برداشتم. در مورد دوم نيز کسي از قراء مشهور قرائتي را به دليل اين که از ناحيه يک نفر با وصف شذوذ ( ديگران نگفته اند ) نقل شده است رد مي کند. (40)
در مورد اول، دلالتي بر مطلوب نيست؛ چرا که شايد رد آن قرائت به دليل همان اشکال ادبي بوده است نه اين که چون متواتر نبوده است. در مورد دوم نيز بايد گفت: در مقابل « واحد شاذ » يعني يک نفر با وصف شذوذ در نقل او، متواتر قرار نمي گيرد تا دلالتي بر مطلوب داشته باشد بلکه در مقابل آن ممکن است نقل مشهور يا حتي مستفيضي باشد.
در دليل سوم گفته اند: اهتمامي است که از صحابه و تابعين نسبت به قرآن، سراغ، داريم. چنان اهتمامي لزوماً تواتر قرائت قرآن را ثابت مي کند. (41) امّا اين دليل، چنان که اشاره کرديم از رسوبات همان دليل تلازم و عدم تفکيک بين قرآن و قرائت هاي آن است. گرچه تلفظ قرآن بدون قرائت خاصي ممکن نيست، امّا اين به معناي اثبات تواتر يکي از قرائت ها يا چند تاي از آن ها نمي شود. بلکه چنان که در تاريخچه اشاره کرديم، اختلاف در قرائت از همان صدر اسلام بوده است. بنابراين از همان زمان قرآن با اختلاف در قرائت در اذهان بوده است. امّا اين که همه يا تعداد زيادي که به حدّ تواتر برسد بر همه ي قرائت ها يا تعدادي از آن ها اتفاق داشته اند و آن ها را دست به دست به ديگران و نسل بعد منتقل مي کرده اند دليلي بر اين مطلب وجود ندارد.
دليل چهارم اين است که قرائت ها اگر متواتر نباشد، در موارد و اختلاف آن ها، قرآن غير متواتر مي شود و اين به معناي عدم تواتر برخي از قرآن است. (42) اين دليل نيز، به نظر مي رسد، که در نهايت ناشي از عدم انفکاک بين تواتر قرآن و تواتر قرائت هاي آن است؛ چرا که حتي در محل هاي اختلاف قرائت ها مي توان قرآن را متواتر دانست، هر چند هر يک از وجوه قرائت خاص در آن متواتر نباشد؛ چرا که اختلاف در قرائت اگر در اصل کلمه نباشد آن اصل متواتر است، بدون اين که هيئت نحوي يا تجويدي خاصي بر آن متواتر باشد و اگر اختلاف در زيادت و نقصان يک کلمه باشد، در صورتي که نقل آن زيادت به تواتر نرسيده باشد، قرآن با وصف تواتر، همان بدون زيادت است. (43)
بدين ترتيب با تفکيک اصل قرآن با قرائت هاي آن، معلوم شود که دليلي بر تواتر قرائت هاي مختلف ( طبعاً در موارد اختلاف ) وجود ندارد. البته ممکن است گفته شود: قرائت هفت گانه و يا حتي ده گانه از زمان تدوين آن ها تا به امروز، به نقل از صاحبان آن قرائت ها متواتر يا مستفيض است.
با توجه به متداول بودن نقل اين قرائت ها از زمان تدوين آن ها تا به امروز در ميان کتب فراوان قرائت و تفسير مسلمان ها، اين ادعا صواب به نظر مي رسد.

پي‌نوشت‌ها:

1. جلال الدين سيوطي، الاتقان، ج1، ص 256.
2. زرقاني، مناهل العرفان، ج1، ص 405.
3. سيدمحمدباقر حجتي، تاريخ قرآن، ص 250.
4. جلال الدين سيوطي، الاتقان، ج1، ص 258.
5. عن عمر قال: سمعتُ هشامَ بن حكيمٍ يَقرأ سورةَ الفرقان في الصلاة علي غيرِ ما أقرأُها و كان رسولُ الله (صلي الله عليه و آله و سلم) أقرأنيها فأخذتُ بثوبِه فذهبتُ به الي رسولِ الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فقلتُ: يا رسولَ الله: إنّي سمعتُه يَقرأ سورةَ الفرقان علي غير ما أقرأتنيها، فقال: إِقرأ القراءةَ التي سمعتَها منه. فقال: هكذا أُنزِلت، ثمّ قال لي: إِقرأ، فقرأتُ فقال: هكذا أُنزِلت، إنّ القرآن أُنزِل علي سبعةِ أحرفٍ فَاقرؤوا ما تَيسّرَ منه. ( متّقي هندي، كنزالعمال، ج2، ص 591 ).
6. عن هاني مولي عثمانَ، قال كنتُ الرسول بينَ زيدٍ و عثمانَ لمّا كتبَ المصحفَ فأرسل اِليه زيد يَسألُه عن لم يَتَسنَّ أو لم يَتَسنّه؟ فقال: لم يَتَسنَّه، بالهاء. ( همان، ص 598 ).
7. همان، ص 603.
8. استقرِئوا القرآنَ من أربعةِ: من عبدِالله بن مسعود و سالمٍ مولي أبي حذيفة و أبيّ بن كعب و معاذ بن جبل. ( همان، ص 49 ).
9. ما رأيتُ أحداً أقرأ من عليّ بن أبي طالب (عليه السّلام) للقرآن. ( علامه مجلسي، بحارالانوار، ج92، ص 53 ).
10. سيدمحمدباقر حجتي، تاريخ قرآن، ص 254.
11. ر.ك: سيدابوالقاسم خوئي، البيان، ص 181.
12. جلال الدين سيوطي، الاتقان، ج1، ص 278. مناهل العرفان فوايد ديگري را هم در اين باره ذكر مي كند. ( زرقاني، مناهل العرفان، ج1، ص 139 ).
13. همان، ص 274.
14. علّامه مجلسي، بحارالانوار، ج92، ص 49.
15. محمد بن يعقوب کليني، الکافي، ج2، ص 630.
16. همان.
17. سيدابوالقاسم خويي، البيان، ص 185-194.
18. همان.
19. – إنّ رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) قال: أقرأني جبرئيل علي حرفٍ فراجعتُه فلم أَزل أستزيُده، فَيزيدُني حتي اِنتهي إلي سبعةِ أحرفٍ. ( متّقي هندي، کنزالعمال، ج2، ص 49 ).
20. سيد ابوالقاسم خوئي، همان، ص 194.
21. يا أبيّ أرسل أن اقرأ القرآن علي حرف فرددتُ إليه أن هوّن علي أمّتي. فردّ إليّ في الثانية أن أقرأ القرآن علي حرف فرددتُ إليه أن هوّن علي أمّتي فردّ إليّ في الثالثة أن أقرأء علي سبعةِ أحرفٍ … . ( متّقي هندي، همان، ص 604 ).
22. سيدابوالقاسم خوئي، البيان، ص 194.
23. قال رسولُ الله (صلي الله عليه و آله و سلم)، قال جبرئيل، اِقرأ القرآنَ علي حرفٍ فقال، ميکائيل: اِستَزِد. فقال، علي حرفين، حتي بَلغ ستّةً أو سبعةً- و الشُکّ من أبي کريب- فقال: کلّها شافٍ کافٍ مالم تُختَم آيةُ عذابٍ برحمةٍ أو آيةُ رحمةٍ بعذابٍ کقولک: هلمّ و تعال. ( سيدابوالقاسم خوئي، همان، ص 190 به نقل از: طبري و ر.ک: متّقي هندي، کنزالعمال، ج2، ص 52 به همين مضمون ).
24. إنّ اللهَ يَأمرک أن تُقرِيَّ أمّتک القرآنَ علي حرفٍ فقال: إسأَل اللهَ معافاتَه و مغفرتَه. و أنّ أمّتي لا تطيق ذلک قال: ثمّ أتاني الثانية فقال: إنّ الله يَامرک ان تُقرِيَّ أمّتک القرآنَ علي حرفينِ. فقال: إِسأَلِ اللهَ معافاتَه و مغفرتَه. و أنّ أمّتي لا تطيق ذلک. ثمّ جاء الثالثة فقال: إنّ الله يَأمرک أن تُقرِيَّ أمّتک القرآنَ علي ثلاثةِ أحرفٍ فقال: إسألِ اللهَ معافاتَه و مغفرتَه، و أنّ امّتي لا تطيق ذلک ثمّ جاء الرابعةَ فقال: إنّ الله يَأمرک أن تُقرِيَّ أمّتک القرآن علي سبعةِ أحرفٍ، فإيّما حرفٍ قَرؤوا عليه فقد أصابوا. ( متّقي هندي، همان، ص 50 ).
25. سيدابوالقاسم خوئي، همان، ص 195.
26. همان، ص 189 و ر.ک: متّقي هندي، همان، ص 602.
27. براي نمونه بنگريد به: الميزان، ج20، ص 330، ذيل تفسير سوره قدر و استاد شهيد مطهري، درس هايي از قرآن، ص 36، تفسير سوره قدر.
28. الکافي، ج2، ص 630.
29. سيدابوالقاسم خوئي، البيان، ص 190، به نقل از طبري.
30. قَرأ رجلٌ عند عمرَ بنِ الخَطّابٍ فعيّر عليه. فقال: لقد قرأتُ علي رسولِ الله (صلي الله عليه و آله و سلم) فلم يعيّر عليّ. قال: فاختَصما عند النبيّ (صلي الله عليه و آله و سلم) فقال: يا رسولَ الله ألم تُقرئني آيةَ کذا و کذا؟ قال: بلي. فوقَع في صدرِ عمرَ شيءٌ فعَرفَ النبيّ (صلي الله عليه و آله و سلم) ذلک في وجهِه. قال: فضَربَ صدرَه و قال: أَبعدِ شيطاناً. قالها ثلاثاً ثم قال: يا عمر! إنّ القرآن کلَّه سواء ما لم تَجعل رحمةً عذاباً و عذاباً رحمةً. ( همان، به نقل از: صحيح مسلم، صحيح بخاري و سنن ترمذي ).
31. مؤيد ديگر بر اجمالِ ياد شده، دشواري فهم اين روايات و وجوه مختلف در توجيه آن هاست ( ر.ک: سيد ابوالقاسم خوئي، البيان: ص 195 به بعد ).
32. زرقاني، مناهل العرفان، ج1، ص 428.
33. جلال الدين سيوطي، الاتقان، ج1، ص 273.
34. همان.
35. سيدابوالقاسم خوئي، البيان، ص 170 به نقل از: شيخ طوسي، تبيان، ص 106.
36. جلال الدين سيوطي، همان، ص 258.
37. همان ص 259؛ زرقاني، مناهل العرفان، ج1، ص 440 و سيدابوالقاسم خوئي، البيان، ص 168.
38. زرقاني، مناهل العرفان، ج1، ص 428.
39. همان، ص 445.
40. همان.
41. سيدابوالقاسم خوئي، البيان، ص 172.
42. همان، ص 174 به نقل از: ابن حاجب.
43. اقسام اختلاف در قرائت به زودي در متن مي آيد.

منبع مقاله :
سرامي، سيف الله؛ (1392)، جايگاه قرآن در استنباط احكام، قم: بوستان كتاب ( مركز چاپ و نشر دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، چاپ دوم

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد