در جواب بايد اين سئوال را عنوان كرد كه آيا اطاعت از ولي فقيه، فقط منحصر به موارد مذكور در قانون اساسي است يا آنكه خارج از آن نيز اطاعت ولايت فقيه واجب و لازم است؟ اگر اطاعت از ولي فقيه خارج از موارد مذكور در قانون اساسي لازم باشد، طبيعي است كه اختيارات ولي فقيه در اصل 110 محصور نيست بايد گفت ؛ اصولاً قبل از قانون اساسي اطاعت از ولي فقيه در احاديث و روايات واجب و لازم شمرده شده است، كه عام و مطلق است و منحصر به موارد مذكور دراصل110 قانون اساسي نميباشد چون مي فرمايد: «اما الحوادث الواقعه فارجعو فيها الي روات احاديثنا فانهم حجتي عليكم و انا حجة الله عليهم».[1] در رويدادها و پيشامدها به راويان حديث ما رجوع كنيد؛ زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنانم. امثال اين روايت دلالت دارد كه، در تمامي حوادث و پيشامدها ولي فقيه حاكميت دارد. طبيعي است كه لزوم اطاعت از فقيه در تمامي عرصههاي حكومتي، بدون اختيار ولي فقيه در آن عرصهها بيمعنا و لغو خواهد بود. پس اختيارات محدود با حاكميت وسيع و لزوم اطاعت در عرصههاي مختلف سازگاري ندارد و نميتواند جوابگوي لزوم اطاعت در تمامي عرصهها از ولي فقيه باشد، و تناقض نما خواهد بود. فقيه لازم است كه در مسايل اجتماعي و حوادث و وقايعي كه پيش ميآيد، با توجه به مباني اسلام، اخذ تصميم كند و اختياراتي که دراصل 110 قانون اساسي طبيعي است كه كافي نيست و جوابگوي نيازهاي متغيرو متفاوت جامعه اسلامي نخواهد بود.
از طرفي در اصل 57 قانون اساسي «ولايت مطلقه» آمده است، كه مستلزم اختياراتي فراتر از اصل 110 است. در جاي خود ثابت گشته، كه دو اصل با هم تعارض ندارند.
پس مقتضاي اصل 57 آن است كه ولي فقيه اختياراتي گستردهتر از اصل 110 داشته[2]. و اصل 110 ميرساند كه آن اختيارات مذکور در اصل 110 از باب احصاء وشمارش اختيارات ويا انحصار در آن اختيارات نيست بلکه آن از باب ذکر موارد است و الا قيد «مطلقه» لغو خواهد بود.
بعلاوه اين که هدف از حكومت اسلامي و ولايت فقيه اجراي احكام اسلامي است و اجراي احكام اسلامي طبيعي است كه اختياراتي فراتر از آن چه دراصل 110 قانون اساسي آمده، لازم دارد. حكم حاكم اسلامي و فقيه جامع الشرايط،همگي در حيطه اجراي احكام اسلامي است.[3] آيا با اختيارات محدود در اصل 110 زمينه اجراي احكام اسلامي فراهم ميگردد؟ آيا ولي فقيه را متمكن ميسازد كه، به هدف مذكور نايل آيد؟ تعيين امير الحاج، ائمه جمعه، اقامه نماز عيدين و يا نصب امام، از شؤون ولي فقيه است، كه دراصل 110 قانون اساسي راجع به آن متعرض نشده است.[4] چنان كه حضرت امام (ره) ميفرمايند: «آنچه در قانون اساسي آمده است، بعضي از اختيارات فقيه است نه همه آن».[5]اگر اختيارات رهبري را به آنچه دراصل 110 قانون اساسي آمده است، محدود بدانيم، اصل فايده فقاهت؛ بلكه مقام ولايت و رهبري بيفايده است.[6] از آن گذشته به اصل 57 نيز عمل نشده است.
در مجموع به اين نتيجه بايد اشاره نمود، كه با توجه به وظايف سنگين رهبر و اين كه رهبر در رأس هرم قدرت قرار دارد و هماهنگ كنندة قواي سه گانه است و از طرفي در قانون اساسي ولايت مطلقه فقيه آمده است، از سوي ديگر هدف از حكومت و ولايت فقاهت اجراي احكام اسلامي است، طبيعي و منطقي است كه اختيارات مذكور و محدود دراصل110 قانون اساسي نيازمندهاي جامعه اسلامي را، در رابطه با اختيارات رهبر، برطرف نميسازد. منطق و عقل و روايات دلالت کننده بر ولايت فقيه، حكم ميكند، كه ولي فقيه براي اجراي وظايف شرعي و قانوني خود، لازم است، كه فراتر از آن چه دراصل 110قانون اساسي آمده است، داراي اختيارات مي باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. جوادي آملي، ولايت فقيه، مركز نشر اسراء، چ 1، 77، قم، از صفحه 482ـ472.
2. نظام ولايت فقيه، سيدعلي شفيعي، انتشارات موسسه فرهنگي آيت، چ 1، سال 76، از صفحه 122ـ117.
3. محمد جواد نوروزي، در آمدي بر نظام اسلامي، مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني، چ 3، سال 81، قم، از صفحه 136ـ 125.
4. محمد تقي مصباح يزدي، نگاهي گذرا به نظريه ولايت فقيه، تحقيق و نگارش از محمد مهدي قادري قمي، انتشارات مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني (ره)، چ 1، 78، قم.
پي نوشت ها:
[1] . كمال الدين، ج 2، ص 483، به نقل از مصباح يزدي، محمد تقي، پرسشها و پاسخها، انتشارات مؤسسه آموزشي پژوهشي امام خميني (ره)، چاپ ششم، ص 62.
[2] . همان، ص 134.
[3] جوادي آملي، عبدالله، ولايت فقيه، قم، مركز نشر اسراء، چاپ اول، 1377، ص 246.
[4] . همان، ص 480.
[5] . صحيفه نور، ج 11، ص 133.
[6] . شفيعي، سيد علي، نظام ولايت فقيه، انتشارات مؤسسه فرهنگي آيت، چاپ اول، 1376، ص 121.